مناظرات و محاورات ـ ۱۴ (مناظرات آسمانی)

مناظره و گفتگوی خدای سبحان با انسان ها (بنی آدم) و ملائکه و ابلیس

مباحث این سلسله مقالات در شماره قبلی منتهی  شد  به توضیح این مطلب بسیار مهم که «امر» خدای سبحان به ابلیس درباره فریب دادن انسان ها، یک «امر تکوینی» بود و همچنین امر او به ابلیس که در اموال و اولاد انسان‌ها با آنها مشارکت کند. و همچنین گفته شد که درخواست مهلت ابلیس و پذیرش آن درخواست از طرف پروردگار عالمیان هم از نوع همان «امر» بود و می‌شود گفت تقاضا و درخواست و پذیرش آن درخواست هم نوعی جهت تکوینی داشت و یا حداقل از نوع متعارف و متداول بین انسانها یعنی نوع شناخته شده، برای آنها نبود! و همچنین معنی امر تکوینی توضیح داده شد و در این بخش و ادامه آن بحث عرض می‌کنیم که: حداقل دو تا احتمال در اینجا وجود دارد یکی اینکه: آن درخواست و پذیرش و بطور کلی آن بحث و گفتگو از نوع عادی و متعارف بوده و ابلیس از پروردگار عالمیان- عزّوجلّ- درخواستی کرده و او هم آن درخواست و تقاضا را به هر علت و حکمتی پذیرفته و به او مهلت داده است.


 دوم اینکه: آن درخواست و پذیرش آن و امر خدای سبحان به ابلیس که از طرق مختلف بنی‌آدم را بفریبد و به آنها حمله کند و با آنها در اموال و اولاد مشارکت کند، از نوع دیگری بود و جهت تکوینی و یا شبیه به آن داشته و در مجموع خدای سبحان به فرزندان آدم- علیه السلام- یعنی انسان ها و بندگان خود هشدار می دهد که دشمنی در کنار آنها و در فضای زندگی آنها به فعالیت های خصمانه خود درباره آنها اشتغال دارد و آن دشمن خطرناک همان ابلیس قبلی و شیطان فعلی است با اوصافی که در اثر سرکشی و تمرّد و اخراج از مقام متعالی عبودیّت پیدا کرده و با تمام قوای خود به اغواء انسان ها و خارج کردن آنها از جاده عبودیّت مشغول است.

 از این دو احتمال طبق آیاتی از قرآن و قرائن عقلی، احتمال دوم قابل پذیرش است! و دلایل خود را بر اثبات این مطلب در ادامه توضیحات و تذکرات و فواید این مذاکرات و با همان شماره‌ها که در بخش قبلی شروع شد می‌آوریم:

 ۳- اگر گفته شود که درخواست شیطان از خدای سبحان و پذیرش آن از نوع متداول و متعارف بین انسان‌ها بود، اشکالات زیادی در این موضوع پیدا خواهد شد. از جمله:

 الف: آیا می شود قبول کرد که خدای سبحان انسانها را آفریده و برای هدایت آنها به مقاصد زندگی قوه شریف عقل را در وجود آنها قرار داده و انسان‌های متعالی دارای فضائل عظیم فوق عادی بنام پیامبران خود را برای ارشاد و راهنمائی آنها فرستاده و همراه آن‌ها کتاب هائی نازل کرده و آن شخصیت‌های ممتاز آسمانی با تمام تلاش و زحمت خود، انسان‌ها را به طرف دین خدا دعوت کرده اند و برای اصلاح زندگی انسان ها و آموزش آنها زحمات فراوانی کشیده و تلاش‌های طاقت ‌فرسائی به کار برده اند و در طرف دیگری موجودی بنام ابلیس را آفریده و قدرت عظیمی به او عطا کرده و او را امر به سجده کرده- همراه ملائکه- و او از فرمان خدا تمرّد کرده و از اطاعت او خارج شده، آن موقع از خدا تقاضا کرده که تا روز قیامت به او مهلت بدهد و او هم این تقاضا را پذیرفته و به او اعلام کرده و به او دستور داده که انسان ها را بفریبد و از راه خارج کند و به انواع فسادها بکشاند و با تمام قوای خود به آنها حمله کند و با آنها در اموال و اولادشان مشارکت کند!! طبعاً مطلب با این توضیحات و به این صورت هیچ گونه مقبولیت عقلی و شرعی نخواهد داشت.

 ب: بعضی از مفسّران قرآن مجید در توجیه عقلی و شرعی مهلت دادن خدای سبحان به شیطان وجوهی را ذکر کرده اند از جمله اینکه: ابلیس به مدت طولانی یعنی چندین هزار سال(۱) خدا را عبادت کرده بود و با تمرّد خود از فرمان خدا جهنمی ‌شد و خدای کریم در مقابل عبادت طولانی او تقاضای مهلت او را پذیرفت تا پاداشی به او داده باشد!! و یا مطالبی شبیه این! اما آنها در این بیان و توجیه خود از نکات مهمی غفلت کرده‌اند که به بعضی از آنها اشاره ای می‌کنیم.

ج: آثار پذیرفتن تقاضای مهلت شیطان محدود به خود او نمی شود، بلکه او در زمان بدست آمده از مهلت خدا- عزّوجلّ- می تواند فتنه‌ها و فسادها و تباهی های زیادی در فضای زندگی انسان‌ها ایجاد کند و انسان های بیشماری را به فساد و در نتیجه به جهنم بکشاند و آثار و نتایج فعالیت های پیامبران خدا را درباره عده زیادی از انسان ها نابود کند، پس چگونه می شود گفت: خدای رئوف و رحیم و ارحم الراحمین راضی می شود بجهت لطف و کَرَمی که درباره شیطان به کار برده و تقاضای او را قبول کرده، هزاران هزار از بندگانش توسط شیطان به فساد کشیده شوند و مبتلا به دردها و رنج ها و سرانجام عذاب جهنم شوند؟!!

 طبعاً مطلب به این صورت با معیارهای عقلی و شرعی قابل قبول نمی تواند باشد.

و این جریان احتیاج به شرح و توضیح و توجیه دیگری خواهد داشت.

د: اگر فرضاً جریان را با این صورت فوق الذکر قبول کردیم، مشکل بزرگ دیگری به وجود می‌آید و آن اینکه این چه لطفی است که خدا به شیطان کرده و به او مهلت طولانی داده تا گناهان بیشتری انجام دهد و بعداً او را با تمام پیروانش وارد جهنم کند؟! آیا این کار لطف و کَرَم محسوب می شود؟! یعنی اینکه در صورت مهلت دادن به شیطان و پذیرش تقاضای او، نه تنها انسان‌های بیشماری توسط او فریفته خواهند شد و مرتکب گناهانی شده و در جهنم سقوط خواهند کرد بلکه خود شیطان هم از پذیرش تقاضای خود، گرفتار زیان‌ها و عذاب های بیشمار ابدی خواهد شد. یعنی آن مهلت عطا شده فرضی نه تنها هیچ فایده ای برای شیطان نخواهد داشت، بلکه سبب عذاب های بی پایان هم برای او خواهد شد.

۴- اما در هر صورت از ظاهر بعضی از آیات قرآن بر می‌آید که شیطان از خدا تا روز قیامت مهلت خواسته و خدای کریم و حکیم هم آن تقاضا را قبول فرموده و به او اعلام کرده است. همچنانکه در آیات متعددی فرموده:

 «قَالَ أَنْظِرْنِي إِلَى يوْمِ يبْعَثُونَ– قَالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ» (الأعراف/ ۱۴ – ۱۵) یعنی: شیطان گفت: به من مهلت بده تا روزی که مبعوث می شوند- خدای سبحان فرمود: تو از مهلت داده شده ها هستی.

و باز فرمود:

«قَالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلَى يوْمِ يبْعَثُونَ– قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ– إِلَى يوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» (الحجر/ ۳۶ – ۳۸) یعنی: شیطان گفت: پروردگارا پس به من مهلت بده تا روزی که مبعوث می شوند (روز قیامت)- خدا فرمود: تو از مهلت داده شده ها هستی تا روز وقت معلوم.

 و در سوره ص آیات ۷۹ تا ۸۱ هم مطلب به همین صورت ذکر شده است.

در توضیح این مطلب عرض می کنیم که: اصل موضوع درخواست مهلت شیطان از خدای سبحان محل بحث در این زمینه نیست و موضوع کاملاً روشن است! و بحث در نحوه این درخواست و مجموع این محاوره و بحث و گفتگو بین شیطان و ذات قدّوس الله می باشد.

۵- از مجموع آیات مربوط به این موضوع و بعضی از آیات دیگر که اسلوب خاصّ به کار رفته در قرآن مجید در آنها آشکار تر است بر می‌آید که محاوره و گفتگوی بین ذات قدّوس الله و ابلیس (شیطان)- بطوریکه قبلاً هم به آن اشاره شد- جهت و جنبه تکوینی داشته و یا شبیه به آن و از نوع محاوره متداول و متعارف بین انسان‌ها نبوده است! در قرآن مجید به اراده پروردگار عالم درباره خلقت موجودات و اعطاء صفاتی به آن ها هم «امر» گفته شده است که منظور «امر تکوینی» است – بطوریکه قبلاً توضیحی در این زمینه ذکر شد-  یعنی به خلقت الهیّه و صفاتی که به اشیاء عطا کرده است هم امر گفته می شود و مراد از آن ها امر تشریعی و امر به معنی عرفی نیست.  در این صورت و با قبول این مطلب جهات مختلف این جریان روشن می‌شود و به اشکالات مطرح شده در حول این موضوع پاسخ داده می شود یعنی اشکالات مربوط به این موضوع و شبهات به وجود آمده برطرف می‌شود. این موضوع را بصورت فشرده ای توضیح می دهیم و آن اینکه:

مناظرات و محاورات ـ 9 (مناظرات آسمانی)
بخوانید

 در هیچ یک از این سه مورد که درباره درخواست مهلت از طرف شیطان از خدای سبحان در قرآن مجید ذکر شده، گفته نشده است که من به تو مهلت دادم بلکه خدای سبحان به شیطان فرموده «تو از مهلت داده شده ها هستی»! و گفته نشده است که به تو مهلت داده شد یا به تو مهلت دادم! در این قسمت مجدداً متذکر کلام خدا می شویم.

«قَالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ» (الأعراف/۱۵)

«قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ» (الحجر/۳۷)

«قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ» (ص/۸۰)

تفاوت این دو مطلب در این است که در صورت اول، درخواست شیطان سبب مهلت دادن پروردگار عالمیان شده باشد و بنا بود او از دنیا برود، مثلاً خدای سبحان ابلیس را در مقابل تمرّد و سرکشی او از بین ببرد، اما با درخواست او خدای سبحان از کشتن او صرف نظر کرده و به او مهلت داده است.

 اما در صورت دوم منظور و معنی این خواهد بود که ابلیس یک عمر عادی و طبیعی و تعیین شده داشت و خدای سبحان او را به خاطر تمرّد و سرکشی از فرمانش از بین نخواهد برد یعنی مجازات ابلیس در مقابل آن گناه، کشتن و از بین بردن او نخواهد بود، بلکه او عمر تعیین شده قبلی خودش را سپری خواهد کرد و در روز معین معلومی از دنیا خواهد رفت و خدای سبحان این موضوع را به او اطّلاع داده است! یعنی مهلت مورد بحث در این زمینه مهلت تکوینی بوده و به نوع خلقت ابلیس ارتباط داشته است و در نتیجه مهلت جدیدی به او عطا نشده، بلکه عمر او به نوع خلقتش ارتباط دارد.

می شود گفت که احتمالاً ابلیس تصور کرده بود که خدای حکیم او را به خاطر آن گناهی که از او سر زد، خواهد کشت و خدای سبحان اعلام فرمود که نه!! او تا روز معلوم و معینی مهلت و عمر دنیوی خواهد داشت!

۶- این توجیه- بطوریکه به آن اشاره شد- همه اشکالات و شبهات مربوط به این موضوع را برطرف می‌کند. و مطلب به این صورت در می آید که:

 خدای سبحان به ملائکه فرمود که برای آدم سجده کنند و تمامی ملائکه به جز ابلیس فرمان خدا را اجراء کردند و خدا ابلیس را مورد خطاب قرار داد و از او خواست که علت تمرّد و سرکشی و عدم اجرای فرمان پروردگارش را بیان کند و او علت و سببی برای سرکشی و عدم اطاعت خود ذکر کرد و خدای سبحان آن عذر احمقانه و کفر آمیز او را نپذیرفت و او را از آن مقامی که در آنجا بود اخراج کرد.

و یا اینکه او بطور طبیعی و عادی با سرکشی و نافرمانی خود در مقابل پروردگارش شایستگی استقرار در آن مقام را از دست داد و به زندگی زمینی هبوط کرد و خدای حکیم اراده فرمود که ابلیس- که تبدیل به شیطان شده بود- در زندگیِ از نوع زندگی زمینی و یا شبیه به آن به سر ببرد و در زمان تعیین شده و معلومی از دنیا برود و خدای حکیم در آیات کتاب آسمانی، شیطان و رفتارها و قدرت و نوع فعالیت او را به انسان‌ها اطلاع می‌دهد و انسان‌ها را از پیروی از او و نزدیک شدن به او نهی می کند و به آنها هشدار می دهد. همچنین برای ایجاد تأثیرات مناسب یک مورد از رفتارهای فریبکارانه او را در مورد پدر و مادر اولیه انسان ها یعنی حضرت آدم- علیه السلام- و همسرش متذکر می‌شود.

اگر گفته شود که اشکال فوق الذکر به این توضیح و توجیه و نوع مهلت دادن هم وارد است و آن اینکه به هر حال خدای سبحان به شیطان مهلت داده است چه آن مهلت به نوع خلقت او و عمر طبیعی او مربوط شود! و چه با تقاضای او و به صورت متعارف این مهلت به او عطا شده باشد، در هر صورت او مهلت یافته است و این مهلت از هر نوعی باشد، سبب گمراه شدن انسان ها و سقوط آنها در ورطه گناه و سرانجام در جهنم خواهد شد. یعنی اگر کسی به اصل خلقت موجودی به نام ابلیس و یا صفاتی که بعد از نافرمانی و تمرّد پیدا کرده یعنی صفات شیطانی اشکال کند، در پاسخ اشکال او می‌توان گفت: خلقت ابلیس هم مثل مخلوقات دیگری از نوع خودش دارای حکمتی بوده است مثل خلقت موجودی به نام «انسان» و این موجود هم مثل انسان دارای صفت «اختیار» می باشد و با اختیار خود لازم است برای پروردگارش عبودیّت کند و فرمان های او را اجراء کند، و راه زندگی را مطابق هدایت پروردگارش طی کند.

 اما وقتی یک موجود از طرف پروردگارش دارای اختیار شد، امکان تخلّف از فرمان ها را هم خواهد داشت. یعنی اراده خدای سبحان بر آن قرار گرفته است که موجودی به نام انسان دارای صفت اختیار باشد- به هر علت و حکمتی- و طبعاً در این صورت او به میل و اراده خود می تواند از پروردگارش اطاعت کند و در راه عبودیت او حرکت کند و به مقصد مطلوب خلقت خود برسد! و همچنین او می تواند تخلّف کند و از جاده اصلی زندگی خارج شود و در بیراهه ای برود و یا از پرتگاه های کنار جاده سقوط کند و مبتلا به گرفتاری ها و سر انجام عذاب جهنم شود! منظور این است که در صورت داشتن اختیار امکان اطاعت از خدا و امکان تخلّف به صورت تشریعی هر دو- در او وجود خواهد داشت.

طبعاً پاداش اطاعت تشریعی بنده و یا مجازات تمرّد و نافرمانی و گناه هم به صورت قانونمند از طرف خدای سبحان معیّن شده است. یعنی اطاعت و بندگی و هر یک از اعمال عبودی نتایج و آثار و پاداش‌های معینی در عالم دنیا و عالم آخرت خواهد داشت و همچنین تمرّد و نافرمانی و تک‌تک اعمال خلاف و گناه هم مجازات‌های معینی باز در عالم دنیا و عالم آخرت خواهد داشت.

 قبل از انسان هم موجودی به نام «جن» آفریده شده و ابلیس هم یکی از افراد جن بوده است. بطوریکه در قرآن مجید، سوره کهف، آیه ۵۰ به این موضوع تصریح شده است.

 در این صورت وقتی ابلیس از فرمان خدا تمرّد کرد و از پناهگاه امن عبودیت او خارج، و تبدیل به شیطان شد، قوانین تعیین شده پروردگار عالمیان شامل حال او خواهد شد.

پس اگر گفته شود که وقتی ابلیس نافرمانی کرد و تبدیل به شیطان شد و گفت که فرزندان آدم را خواهد فریفت، چرا خدای علیم حکیم او را از بین نبرد تا عامل انحراف انسان‌ها و فریب خوردن آنها از بین برود.

 در پاسخ این شبهه عرض می کنیم که اگر بنا بود موجودات صاحب اختیار با انجام یک تخلّف و یک گناه از بین بروند، هیچ انسانی جز قلیلی از آنها مثل پیامبران خدا و سایر مخلصین زنده نمی ماندند و اراده خدای سبحان در خلقت موجودات صاحب اختیار این نیست.

 ما به خواست خدا ادامه بحث در این زمینه را در بخش بعدی خواهیم آورد.

الیاس کلانتری

۱۳۹۸/۰۹/۱۹

پاورقی:

۱- امام امیرالمؤمنین علی- علیه السلام- در یکی از خطبه های خود درباره ابلیس می فرماید: «وَ كانَ قَدْ عَبَدَاللّهَ سِتَّةَ آلافِ سَنَة ـ لا يُدْرى اَمِنْ سِنِى الدُّنْيا اَمْ سِنِى الاْخِرَةِ…» یعنی: او خدا را عبادت کرده بود شش هزار سال، معلوم نیست که این مدت از سال های دنیا بود یا از سال های آخرت. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲ (مشهور به خطبه قاصعه)

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن