تجلّی آیات قرآن در سیره عملی امام حسن عسکری (علیه السلام)

نشریه بیّنات، شماره ۹۹- ۱۰۰، سال بیست و پنجم، شماره ۳ و ۴، پاییز و زمستان ۱۳۹۷

الیاس کلانتری

امام حسن عسکری یازدهمین امام معصوم و جانشین پیامبر اکرم- صلّی الله علیه و آله و سلّم- بخش عمده عمر مبارک خود و تمام دوره کوتاه امامتش را در سامرا سکونت اجباری داشت. آن بزرگوار که از سنین نوجوانی همراه پدر گرامی خود حضرت امام هادی- علیه السلام- از شهر مدینه به بغداد یعنی مرکز حکومت عباسی آمده بود، به دستور متوکّل حاکم و به اصطلاح خلیفه زمان در یک منطقه نظامی تحت نظر و مراقبت مأموران حکومتی و در نوعی حبس خانگی به سر می برد.

متوکّل امام هادی- علیه السلام- را ظاهراً با دعوتی محترمانه به مرکز حکومت احضار کرد. یعنی با وجود اینکه دعوت متوکل بصورتی محترمانه و با یک حیله سیاسی- جهت جلوگیری از قیام احتمالی مردم مدینه در دفاع از آن حضرت- انجام گرفت، اما امام- علیه السلام- می دانست که آن دعوت در حقیقت احضار حکومتی است و دیگر بازگشتی هم برای او نخواهد بود، لذا فرزند گرامی خود را هم با خود همراه کرد! و احتمالاً این تدبیر جهت محافظت از وجود شریف جانشین و امام بعد از خود به کار بسته شد.

حضرت امام حسن عسکری در سن ۲۲ سالگی و بعد از شهادت پدر بزرگوار خود، امام هادی- علیه السلام- عهده دار مقام امامت شد. در دوره امامت آن حضرت هم مثل دوره امامت حضرت امام هادی- علیه السلام- اختناق شدیدی در جامعه دینی حاکم بود. و آن اختناق حکومتی درباره امام هادی و بعد از او امام عسکری- سلام الله علیهما- شدت بیشتری داشت.

اما اختناق حکومتی و نظارت عمال حکومتی و اقامت اجباری در منطقه نظامی و نوعی حبس خانگی، هیچکدام نمی توانست مانع کامل انجام وظایف امامت آن دو بزرگوار شود. نهایت اینکه اوضاع سیاسی و وضعیت و موقعیّت خاص اجتماعی، فعالیت های اجتماعی و علمی آن ها را بسیار محدود کرده بود و مشقّت زیادی برای آن ها به وجود آورده بود.

امام عسکری- علیه السلام- فعالیت های علمی و اجتماعی خود را عمدتاً توسط نمایندگان خود که عمدتاً از اصحاب و شاگردان پدر بزرگوارش و خود او بودند، انجام می داد!

با این توضیحات به این نتیجه می رسیم که فعالیت های اجتماعی امام عسکری- علیه السلام- بسیار محدود بود و تحت فشارهای شدید حکومت قرار داشت و غالباً بصورت سرّی و تحت استتار انجام می گرفت و از طرفی هم دوره امامت آن بزرگوار بسیار کوتاه و در حدود ۶ سال بود و با این وصف ناچار باید فعالیت های قرآنی و تجلّی آیات قرآن در سیره عملی شریف آن بزرگوار را عمدتاً در ارتباطات سرّی او با نمایندگان خود و در نامه های آن بزرگوار به آن ها و بزرگان شیعه جستجو کرد و مورد بررسی و تحقیق قرار داد.

تذکر یک نکته کلی هم در این قسمت از بحث ضروری است و آن درباره همه امامان معصوم- علیهم السلام- صدق می کند و آن اینکه «حکومت دینی» یکی از حقوق و وظایف امام معصوم- علیه السلام- است! و اگر برای امام معصوم امکان تأسیس حکومت کامل دینی فراهم شد، او به آن وظیفه الهی قیام می کند و حکومت جامعه را بدست می گیرد مثل امیرالمؤمنین علی- علیه السلام- در سال های آخر عمر مبارکش که آن حکومت حدود ۵ سال در جامعه دینی برقرار شد و مثل جانشین و وصی او حضرت امام حسن مجتبی- علیه السلام- که در زمان کوتاهی- حدود شش ماه- آن نوع حکومت را بعد از شهادت امام امیرالمؤمنین علی- علیه السلام- در جامعه دینی برقرار کرد و بعد از آن شرایط تشکیل حکومت کامل دینی بطور کلی در جامعه دینی از بین رفت! اما با غصب مقام حکومتی امامان معصوم- علیهم السلام- و محروم شدن آن ها از قدرت حکومتی در امر ترویج دین خدا و اجرای احکام دینی، وظایف دیگر آن ها برقرار می ماند و آن بزرگواران متناسب با اوضاع اجتماعی و اخلاقی و سیاسی جامعه به انجام وظایف دیگر مقام امامت قیام می کنند.

مدیریت جامعه دینی در جهات عقیدتی و اخلاقی و فرهنگی در حدّ امکان و با محدودیت های مختلف و در نوعی استتار از طرف امامان معصوم و حجت های پروردگار عالمیان در هر شرایطی جریان می یافت حتی اگر آن ها زندانی و کاملاً تحت نظر قرار داشتند و حتی اگر این فعالیت ها خطرات سیاسی برای آن ها داشت و امکان داشت به حبس یا کشته شدن آن ها منتهی شود! بطوریکه هر سه امام معصوم بعد از وجود مبارک امام رضا- علیه السلام- یعنی: امام جواد و امام هادی و امام عسکری- سلام الله علیهم- در سنین جوانی و عمر کوتاه خود به شهادت رسیدند.

از وظایف اصلی مقام امامت و مهمترین آن ها، حفاظت از اساس و ارکان دین توحیدی و قرآن مجید و جلوگیری از آمیخته شدن رفتارهای حکام جامعه به معارف دینی بود. چون حکام غاصب سلسله های بنی امیّه و بنی عباس و مجموعاً شجره ملعونه نفاق هم جهت مقبولیّت بین عامه مردم، طبعاً ادعای پای بندی به احکام و اخلاق دینی داشتند و عده زیادی از مردم عامی و همچنان دشمنان و مخالفان، اعمال آن ها را به حساب دین خدا می گذاشتند.

همه رفتارهای امامان معصوم- علیهم السلام- یعنی جانشینان حقیقی وجود مبارک رسول خدا- صلّی الله علیه و آله و سلّم- طبق دلائلی که در جای خود ثابت شده،  در حقیقت تجلّیاتی از آیات قرآن مجید بود، الّا اینکه ارتباط آن رفتارها با آیات قرآن گاهی ظاهر و آشکار بود و این نوع ارتباط در کلام و رفتار خود آن بزرگواران اظهار می شد و گاهی این ارتباط بصورتی لطیف و غیر آشکار بود! و در این نوشته ما به مواردی از هر دو نوع از آن ها اشاره ای می کنیم و آن اشارات را با رعایت روش اختصار با توضیحات فشرده ای همراه می کنیم:

جلوه هائی از علم غیب در رفتارهای امام عسکری (علیه السلام)

امام عسکری- علیه السلام- به علت برقراری اختناق شدید حکومتی در زمان خود موضوع امامتش را بطور آشکار اعلام نمی کرد و فقط خواص شیعه و سران حکومت از امامت او اطلاع داشتند و تقریباً در اواخر عمر کوتاه آن حضرت موضوع امامتش آشکار شد.

اما گروهی از شیعیان از امامت آن بزرگوار مطّلع بودند . و بعضی از آن ها با رعایت اصول تقیّه و رعایت نوعی استتار و با اشکال مختلف با آن حضرت ارتباط برقرار می کردند، حتی گاهی بصورت میوه فروش سیّار و امثال آن ها.

بنابراین لازم بود امام- علیه السلام- موضوع امامت خود را حداقل در سطح محدودی به عده ای از مردم گوشزد کند. طبعاً یکی از راه ها جهت رسیدن به این مقصد، ارائه مواردی از علم و قدرت مخصوص مقام امامت بود. تا حداقل در بین گروهی از مردم موضوع مقام امامت آسمانی مورد توجه قرار بگیرد و این اصل از اصول اعتقادی متروک و مستور نماند.

موضوع علم غیب پیامبران خدا- علیهم السلام- و نوع آن در آیات متعددی از قرآن مجید ذکر شده است! از جمله:

۱- «مَا كَانَ اللَّهُ لِيذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا أَنْتُمْ عَلَيهِ حَتَّى يمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيبِ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يشَاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَإِنْ تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ» (آل عمران/۱۷۹) یعنی خداوند بنا ندارد مؤمنان را در آن حالی که شما هستید رها کند تا این که خبیث را از پاک جدا کند و خداوند بنا ندارد که شما را بر غیب مطّلع کند، اما او از رسولان خود کسانی را مطابق مشیّت خود بر می گزیند، پس ایمان بیاورید به الله و رسولان او و اگر ایمان آوردید و ملتزم تقوا شدید، برای شما اجر عظیمی خواهد بود.

در این نوشتار مجال بحث مفصّل درباره علم غیب وجود ندارد و قصد ما هم در اینجا ورود به این بحث نیست و فقط خواستیم متذکر این نکته شویم که ذکر موضوع علم غیب تعلیمی خداوند به پیامبرانش گاهی ضروری است! و به موضوع ایمان آوردن آن ها به رسولان خدا ارتباط دارد! و همچنین این موضوع یعنی علم غیب از نوع تعلیمی به پیامبران- نه علم غیب ذاتی که اختصاص به ذات قدّوس الله دارد- ارتباطی هم به موضوع امتحان خداوند درباره مؤمنان دارد.

۲- «عَالِمُ الْغَيبِ فَلَا يظْهِرُ عَلَى غَيبِهِ أَحَدًا– إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يسْلُكُ مِنْ بَينِ يدَيهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا– لِيعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيءٍ عَدَدًا» (الجن/ ۲۶ – ۲۸) یعنی او عالم به غیب است و کسی را بر غیب خود مطّلع نمی کند، مگر رسولی که [برای این منظور] بپسندد و او نگهبانانی [از ملائکه] برای آن ها [رسولان] گمارده تا نظارت بر ابلاغ پیام های پروردگارشان عهده دار شوند و او به آنچه نزد آن ها است احاطه دارد، و هر چیزی را به عدد شماره کرده است.(۱)

در این آیات هم اشاره ای شده به علم غیب ذاتی و اختصاصی خداوند به همه موجودات و اینکه او هر وقت اراده کند، هر مقدار از علم غیب خود را به رسولانش عطا می کند و گروهی از ملائکه را هم جهت حفاظت از آن علم وحی شده به پیامبران می گمارد و آن ها عهده دار حفاظت از وحی و ناظر بر تحقّق ابلاغ آن می باشند!

حاصل کلام و آنچه از آیات فوق الذکر بر می آید آن است که:

اوّلاً: خداوند عالم الغیب بطور مطلق است و علم غیب او ذاتی است.

ثانیاً: او علم غیب خود را بطور عادی در اختیار انسان ها قرار نمی دهد.

ثالثاً: خداوند رسولانی را برای ابلاغ علم او بر انسان ها و آموزش آن ها برگزیده است. و هر مقدار از علم غیب خود را که لازم باشد به آن ها عطا می کند. و آن علم از نوع ذاتی و استقلالی نیست و بلکه از نوع تعلیمی است که او به رسولانش عطا می کند.

رابعاً: انتقال علم غیب و بطور کلی وحی خداوند به پیامبران و از آن ها به مردم تحت نظارت و مراقبت و حفاظت گروهی از ملائکه انجام می گیرد و اراده پروردگار عالم در جهت آموزش انسان ها توسط همان ملائکه تحقّق می یابد.

خامساً: خداوند به همه چیز از جمله آنچه نزد رسولان خود هست احاطه علمی دارد، یعنی خود او به اینکه گروهی از ملائکه را مأمور حفاظت از وحی و اطّلاع از رفتارهای رسولانش کند نیازی ندارد، بلکه ملائکه کارگزاران او جهت تحقّق اراده و مشیّت او هستند و قدرت افعال خود را از او دریافت می کنند. اما انسان ها احتیاج به واسطه هائی جهت دریافت عطایای پروردگار خود دارند.

در هر صورت در این آیات بطور ضمنی اشاره شده است که وحی خداوند و آن مقدار از علم او که مورد نیاز پیامبران در امر رسالت و ارشاد انسان ها می باشد، توسط ملائکه معینی محافظت می شود و علم وحی از عالم ربوبیّت بصورت خالص به قلب و روح پاک پیامبران منتقل می شود و از آن ها به مردم هم باز بصورت خالص و بدون دخالت موجودی به انسان ها تعلیم می شود.

۳- «تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيبِ نُوحِيهَا إِلَيكَ مَا كُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَلَا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ» (هود/۴۹) یعنی: آن از خبرهای غیبی است که بر تو وحی می کنیم و قبل از آن نه تو و نه قوم تو آن را نمی دانستید، پس صبر کن ]بر مشکلات امر رسالت و دعوت[ همانا عاقبت خوب برای اهل تقوا است.

از مجموع این آیات و آیات دیگری در این زمینه بر می آید که لازم است انسان ها و بطور خاص مؤمنان توجهات خود را به این نکته معطوف کنند که پیامبران خدا و بالخصوص عده معینی از آن ها در مقام نوعی اتصال به علم غیب پروردگار عالمیان قرار دارند و سخنان آن ها از ناحیه وحی خداوند است.

اشتراکات مقام نبوت و امامت

پیامبران خدا و اوصیاء و جانشینان پیامبر خاتم- صلّی الله علیه و آله و سلّم- در عمده فضائل و کمالات اشتراکاتی دارند. از جمله در علم غیب مورد بحث، و همچنانکه گاهی لازم بوده پیامبران خدا مراتبی و جهاتی از علم مقام نبوت خود را برای مردم آشکار کنند، چه بصورت ارائه معجزات و جهت ایمان آوردن مردم به نبوت آن ها و چه جهت تقویت ایمان پیروان خود، همچنین امامان معصوم- علیهم السلام- هم گاهی لازم بوده از طریق اِخبار (خبر دادن) از غیب، موضوع امامت خود را آشکارتر کنند و یا موجب تقویت ایمان مؤمنان و اطمینان قلبی برای آن ها شوند. این رفتار در سیره شریف امام عسکری- علیه السلام- بصورتی آشکارتر مشاهده می شود.

در ادامه این قسمت از بحث و در استدلال به ضرورت اظهار موضوع اتصال پیامبران به علم خداوند از طریق غیب و به بیان دیگر علم به غیب آن بزرگواران و فواید این کار، متذکر آیاتی از قرآن مجید می شویم.

۴- «إِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يا مَرْيمُ إِنَّ اللَّهَ يبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيمَ وَجِيهًا فِي الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ– وَيكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلًا وَمِنَ الصَّالِحِينَ» (آل عمران/ ۴۵ – ۴۶) یعنی: هنگامی که ملائکه گفتند: ای مریم خداوند بشارت می دهد تو را به کلمه ای از جانب خود که اسم او مسیح، عیسی فرزند مریم است، که او آبرومند ]و بزرگوار[ در دنیا و آخرت و از مقرّبان خواهد بود. و در گهواره و در سنین میانسالی با مردم سخن خواهد گفت و از صالحان خواهد بود. در این آیات علاوه بر بشارت فرزندی، برای حضرت مریم، اسم آن فرزند و شخصیت اخلاقی و موقعیت او در دنیا و آخرت و معجزه ای یا کرامتی از او هم اشاره شده است و آن تکلّم با انسان ها در حالیکه فقط ساعتی از تولد او گذشته است. یعنی تکلّم در ساعت تولد. اگرچه در آیات بعدی و بیان اوصاف کریمه او به معجزات اصلی و متعدد او تصریح شده بطوریکه فرمود:

«وَرَسُولًا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيئَةِ الطَّيرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيكُونُ طَيرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» (آل عمران/۴۹) یعنی: و [او را بعنوان]رسولی به سوی بنی اسرائیل ]می فرستد که به آن ها می گوید: من نشانه ای از طرف پروردگارتان آورده ام، [و آن اینکه] من از گِل برای شما به شکل پرنده ای می سازم [خلق می کنم] پس در آن می دمم، پس به اذن [و قدرت] خدا پرنده ای می شود! و نابینای مادرزادی و ]شخص[ مبتلا به بَرَص را بهبودی ]و شفا[ می دهم! و مرده ها را با اذن [و قدرت] خداوند زنده می کنم! و به شما خبر می دهم از آنچه می خورید و آنچه [در خانه هایتان] ذخیره می کنید، همانا در این [معجزات] نشانه ای است برای شما اگر اهل ایمان هستید.

قابل توجه است که آیه اخیر متذکر معجزات متعدد حضرت عیسی- علیه السلام- شده و در آن معجزات عظیمی مثل ساختن شکل پرنده از گِل و دمیدن روح در آن و تبدیل آن به پرنده زنده و احیاء مرده ها شده، اما در عین حال به معجزه یا کرامت دیگری هم اشاره شده و آن اطّلاع دادن به مردم از غذائی که می خورند و آنچه در خانه های خود ذخیره می کنند. یعنی با وجود آن معجزات آشکار باز هم اظهار مواردی از علم غیب هم مورد نیاز است. یعنی خبر دادن حضرت عیسی- علیه السلام- به مردم از آنچه می خورند و آنچه در خانه های خود ذخیره می کنند،- با وجود آن معجزات آشکار بسیار عظیم- کار لازمی بود و به جریان دعوت دینی او کمک می کرد.

۵- «غُلِبَتِ الرُّومُ–  فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيغْلِبُونَ–   فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ وَيوْمَئِذٍ يفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ» (الروم/ ۲ – ۴) یعنی: روم شکست خورد در نزدیکترین سرزمین ولی [آن ها] بعد از [این] شکست بزودی در چند سال بعد پیروز خواهند شد، و امر اختصاص به الله دارد در گذشته و آینده [یعنی برای همیشه] و در آن روز مؤمنان مسرور و خوشحال خواهند شد.

می دانیم که قرآن مجید معجزه آشکار و دائمی پیامبر اکرم حضرت محمد- صلّی الله علیه و آله و سلّم- و نشانه قطعی نبوت آن حضرت می باشد. اما در عین حال این نوع خبر دادن آن هم بطور قطعی و تعیین زمان از یک حادثه و پیشگوئی در مورد آن جلوه ای از اعجاز قرآن و عاملی برای تقویت ایمان پیروان دین خدا است و متضمّن اشاره ای به اتصال علم آن حضرت به علم پروردگار عالمیان است.

با این توضیحات علت و حکمت بیان اخبار غیبی از ناحیه امامان معصوم و بالخصوص امام عسکری- سلام الله علیهم- روشن می شود. و قبلاً هم متذکر شدیم که امام عسکری- علیه السلام- موضوع امامت خود را جز برای خواص شیعه و نزدیکان خود آشکار نمی کرد و فقط در اواخر عمر مبارک خود به این موضوع تصریح می فرمود.

خود این موضوع یعنی اعلام مقام امامت هم در اواخر عمر آن حضرت جلوه دیگری از اتصال او به عالم غیب و علم پروردگار عالمیان و احساس ضرورت برای اظهار آن بود. چون امام- علیه السلام- در سن ۲۸ سالگی یعنی سنین جوانی به شهادت رسید.

در این بخش به مواردی از این نوع رفتارهای امام- علیه السلام- اشاره ای می کنیم که تجلّیاتی از آیات فوق الذکر و آیات دیگر قرآن محسوب می شود.

یکم: از محمد بن عبدالعزیز بلخی نقل شده است که گفت: یک روز در خیابان گوسفند فروش ها نشسته بودم که ناگهان دیدم ابومحمد- علیه السلام- از منزل خود خارج شده و بطرف دارالعامّه(۲) در حرکت است، به دلم خطور کرد که اگر فریاد بزنم ای مردم این حجت خدا است بر شما پس او را بشناسید آیا مرا می کشند ]یعنی مردّد بودم که این کار را بکنم یا نه،[ وقتی آن حضرت به من نزدیک شد با انگشت سبابه به دهنش اشاره کرد که سکوت کنم. و آن شب به حضورش رسیدم به من فرمود اگر کتمان نکنی کشته می شوی، پس مواظب خودت باش(۳) یعنی اگر عقیده خودت را در مورد امامت من آشکار کنی تو را می کشند، پس آن را مکتوم بدار.

امام- علیه السلام- در این جریان از نیت قلبی آن مرد و تردید و تصوّر او خبر داده است!

دوم: از ابوهاشم جعفری نقل شده است که گفت: من با گروهی در زندان بودیم که ابومحمد- علیه السلام- هم همراه برادرش جعفر به زندان افتادند، ما او را احترام کردیم و من صورت او را بوسیدم… و مردی جمحی در زندان با ما بود که ادعا می کرد علوی است، ابومحمد ]یعنی امام عسکری[- علیه السلام- متوجه حضور او شد و ]به ما[ فرمود: اگر در بین شما بیگانه ای نبود، به شما اطّلاع می دادم که چه زمانی آزاد خواهید شد! و به آن مرد جمحی اشاره ای فرمود و او بیرون رفت، ]امام- علیه السلام-[ فرمود این مرد از شما نیست و از او بر حذر باشید و او در بین لباس های خود نامه ای مخفی کرده است که در آن خبرهائی برای حاکم نوشته و سخنان شما را گزارش کرده است و اینکه نظر شما درباره حاکم چیست؟ یکی از ما برخاست و لباس های آن مرد را جستجو کرد و آن نوشته را پیدا کرد و متوجه شدیم که در آن نامه مطالب خطرناکی نوشته است و به حاکم خبر داده است که ما قصد نقب زدن از زندان و فرار داشتیم.(۴)

امام- علیه السلام- در آن جریان از علم غیبی که در اختیار داشت جهت نجات عده ای زندانی سیاسی و بی گناه از مجازات حاکم و اعدام، جلوگیری کرده و به آن ها فرمود که می تواند بگوید آن ها چه زمانی از زندان آزاد خواهند شد، یعنی آن ها را آسوده خاطر کرد که کشته نخواهند شد و بلکه زمانی از زندان آزاد خواهند شد!…

سوم: از علی بن جعفر نقل شده است که گفت: ما چند نفر بودیم که در عسکر ]محل زندگی امام- علیه السلام- در سامرّاء[ جمع شدیم و در انتظار روزی بودیم که ابومحمد- علیه السلام- از منزل خارج شود تا او را ببینیم! که نامه ای از او به ما رسید که هیچکدام بر من سلام نکنید و با دست مرا نشان ندهید و به من اشاره نکنید زیرا شما بر جانتان ایمن نیستید [یعنی شناخته شدن شما که با من آشنا هستید و طرفدار من، خطر جانی برای شما دارد] و او گفت در کنار من جوانی بود که به او گفتم: از کجا هستی گفت: از مدینه، گفتم: در اینجا چه کار می کنی [به چه منظوری اینجا آمده ای] گفت: در بین ما درباره ابومحمد- علیه السلام- اختلاف نظری پیش آمده و من آمده ام تا او را ببینم یا علامتی از او مشاهده کنم ]درباره امامتش[ تا قلبم آرامش پیدا کند و من از نواده های ابوذر غِفاری هستم! من با آن جوان در حال صحبت بودیم که ناگهان ابومحمد- علیه السلام- با خادم خودش [از منزلش] خارج شد، و وقتی از کنار ما می گذشت به آن جوان نگاهی کرد و فرمود: آیا غِفاری هستی، او گفت: آری! فرمود: حال مادرت حمدویه چطور است؟ او گفت: خوب است و عبور کرد! من به آن جوان گفتم: قبل از امروز او را دیده بودی و او را با چهره می شناختی؟ گفت: نه! گفتم: همین [علامت و نشانه] برای تو کفایت می کند یعنی سودی دارد؟ او گفت و کمتر از این هم ! یعنی وقتی امام  ـ علیه السلام ـ او را شناخت بدون اینکه قبلاً او را دیده باشد، درباره امامت او به یقین رسید و آرامش قلبی پیدا کرد.

چهارم: ابو هاشم جعفری گفته است: از تنگی زندان و فشار کُند و زنجیر به [امام] ابو محمد [علیه السلام]  شکایت کردم [از طریق نامه] او برای من نوشت: تو امروز نماز ظهر را در خانه ات بجای می آوری، هنگام ظهر بود که مرا آزاد کردند و همچنانکه فرموده بود، نماز ظهر را در منزل خودم خواندم  و در آن وقت من در مضیقه مالی قرار داشتم و خواستم از طریق نامه ای از آن حضرت، چند دینار کمک بگیرم، اما خجالت کشیدم، و وقتی به منزلم رسیدم، او صد دینار برای من فرستاد و برای من نوشته بود که هر وقت احتیاج  پیدا کردی از من بخواه و خجالت نکش و پروا نکن و در آن صورت خواسته  تو ـ ان شاء الله ـ  تأمین خواهد شد. (۵) در این روایت چند نکته درباره علم غیب امام ـ علیه السلام ـ و طبع بلند آن بزرگوار آشکار است از جمله :

الف ـ دعا  برای آزادی او که فوراً تحقّق پیدا کرد.

ب ـ اطلاع امام ـ علیه السلام ـ از روز و ساعت  آزاد شده ابو هاشم از زندان

ج ـ اطلاع از نیاز مالی ابو هاشم جعفری که فقط در نیّت او بود و به کسی نگفته بود.

هـ ـ ابو هاشم در دل خود تمایل پیدا کرده بود که از امام ـ علیه السلام ـ چند دینار  کمک مالی درخواست کند، اما خجالت می کشید حاجتش را به آن حضرت اطلاع دهد، امام ـ علیه السلام ـ هم از نیّت قلبی او مطّلع  شد و یکصد سکه طلا [دینار] برای او فرستاد و در نامه  برای او نوشت که هر وقت حاجتی پیداکردی از من بخواه و خجالت نکش. یعنی چون او خجالت می کشید که حاجتش را به امام ـ علیه السلام ـ اطلاع دهد، آن حضرت قبل از درخواست او و اطلاع از وضعیت زندگی و نیاز مالی او، مشکل او را بر طرف کرد.

وـ این روایت شریف و موارد فراوان مشابه آن حاکی از عنایات و توجهات امام ـ علیه السلام ـ به مؤمنین نیازمند و در نظر داشتن وضعیت زندگی آنها است بالخصوص افرادی که به جهت عقاید دینی خود، از طرف حکومت جامعه در محدویت ها و مضیقه ها و فشارهای سیاسی قرار گرفته بودند.

پنجم: نصیر خادم گفته است. من نه یکبار [ بلکه بطور مکرّر] شنیدم که حضرت ابو محمد ـ علیه السلام ـ با غلامان خود از ترک و روم و صقالبه به زبان خود آنها صحبت می کند و از آن رفتار تعجب کردم و در دلم گفتم  این بزرگوار در مدینه متولد شده و نزد مردم آشکار نمی شد تا اینکه پدرش ابوالحسن ـ علیه السلام ـ از دنیا رفت و کسی او را نمی دید [ یعنی زندگی پنهانی داشت]، پس این کار چگونه ممکن است و من این موضوع را در دلم داشتم تا اینکه او [امام علیه السلام] به من روی کرد و فرمود: همانا « الله » تبارک و تعالی حجّت خود را با سایر مردم در همه جهات متفاوت قرار داده و به او عطا کرده آشنائی به زبان ها و شناختن نسب ها و اجل ها و حوادث ]آینده[ و اگر غیر از این بود فرقی بین حجت و غیر او، یعنی کسی که تحت سرپرستی حجت قرار دارد نبود.(۶)

روش صحیح حفظ قرآن کریم (16)
بخوانید

ششم: احمدبن محمد گفته است: به ابومحمد [امام عسکری] علیه السلام وقتی که مهتدی شروع کرد به کشتن موالیان نوشتم: ای سرور من حمد مخصوص الله است (خدا را شکر) که او را از ما منصرف کرد و به من خبر رسیده است که او شما را هم تهدید کرده و گفته است که آن ها را از روی زمین برمی دارم! امام- علیه السلام- در جواب نامه من نوشت، این رفتار عمر او را کوتاه کرد و تو از امروز پنج روز بشمار و او روز ششم کشته می شود با ذلّت و خواری و استخفافی که به او می رسد، و حادثه همانطور که او فرموده بود روی داد.(۷)

هفتم: ابوهاشم جعفری گفته است: روزی بر ابومحمد- علیه السلام- وارد شدم و در نظر داشتم که مقداری نقره از آن حضرت جهت ساختن انگشتری بگیرم و به آن تبرّک کنم، پس در محضر او نشستم و موضوع نقره را فراموش کردم، پس وقتی برخاستم، یک عدد انگشتری به من عطا کرد و فرمود: تو نقره می خواستی، ما انگشتری به تو دادیم و تو نگین و مزد ساختش را هم سود بردی. مبارک باد بر تو ای اباهاشم، پس گفتم: ای سرور من! شهادت می دهم که تو ولی خدا و امام من هستی که با اطاعت از شما نسبت به خدا دین داری می کنم (یعنی معتقدم پای بندی به دین خدا در اطاعت شما است.) او به من فرمود: ای اباهاشم خداوند تو را مشمول غفرانش قرار دهد.

البته لازم به ذکر است که ابوهاشم قبل از این جریان هم عقیده قطعی به امامت آن حضرت داشت و این جریان موجب تقویت ایمان او شد.

امام عسکری- علیه السلام- مثل اجداد بزرگوارش در تمام رفتارها و گفتار بالخصوص ارشاد پیروان دین توحیدی به وظایفشان آیات قرآن مجید را اساس اعمال خود قرار می داد و دیگران را هم به آن توصیه می کرد. و با وجود اینکه تمام دوره امامت کوتاه خود تحت نظر و مراقبت حکومتی قرار داشت- و بطوریکه قبلاً گفته شد- در نوعی حبس خانگی به سر می برد، مواردی از تجلّی قرآن در سیره شریفش در منابع حدیثی و تاریخی ذکر شده است.

ما بجهت اینکه ارتباط آن حضرت با مردم بالخصوص نمایندگان و وکلای خود، غالباً از طریق نامه انجام می گرفت، این موضوع یعنی بررسی سیره عملی آن بزرگوار را از نامه ای که به یکی از اصحاب و وکلای خود نوشته مورد بررسی قرار می دهیم.

نامه امام عسکری- علیه السلام- به اسحاق بن اسماعیل نیشابوری

در این نامه موارد متعدّدی از استناد و استشهاد به آیات قرآن و اقتباس و تلمیحی از آن ها مشاهده می شود. و در مواردی هم استفاده های بسیار لطیفی از آیات قرآن وجود دارد که با دقت زیادی از ضمن کلام آن بزرگوار قابل درک است. نامه شریف با این عبارت شروع شده است.

« سَتَرَنَا اَللَّهُ وَ إِيَّاكَ بِسِتْرِهِ وَ تَوَلاَّكَ فِي جَمِيعِ أُمُورِكَ بِصُنْعِهِ…»(۹)

در این مقاله با رعایت روش اختصار مواردی از تجلّی آیات قرآن در کلام شریف امام عسکری- علیه السلام- را ذکر و بطور فشرده مورد بحث قرار می دهیم:

یک: امام- علیه السلام- نامه خود را با ذکر الله و دعا و درخواست از او شروع کرده، دعا برای خود و شخص مورد خطاب و در دعای خود درخواست پوشش خدا برای خود و نماینده خود را دارد. اینکه آن حضرت نامه را با ذکرالله شروع کرده، یک رفتار شناخته شده و همیشگی از آن بزرگوار و همه شخصیّت های خاندان رسالت می باشد، اما اینکه چرا از دعاهای مختلف ابتداءً موضوع «سَتر» (پوشش) خدا را درخواست کرده است، قابل توجه و دقت است! می شود گفت: چون هم خود امام- علیه السلام- تحت اختناق شدید حکومتی قرار داشت و هم شیعیان و طرفداران و کسانی که با او در ارتباط بودند. و برای اینکه آن حضرت بتواند وظایف مقام امامت مثل ترویج معارف دینی و کمک مالی به نیازمندان جامعه و امثال آن ها را انجام دهد، و همچنین وکیل او بتواند بین آن حضرت و پیروانش و افراد نیازمند ارتباطی برقرار کند، احتیاج شدید مستمر به الطاف و عنایات پروردگار عالمیان در استتار آن ها و فعالیت های آن ها وجود داشت. و اینکه امام- علیه السلام- علاوه بر رعایت اصول تقیّه و استتار، از خداوند در این زمینه کمک می خواهد! و خود این رفتار یعنی درخواست پوشش از خداوند برای خود و مؤمنان و پیروان دین خدا بالخصوص افرادی که وظیفه خطیر ارتباط با امام- علیه السلام- را بعهده دارشتند، از رفتارهای ضروری است.

اما اگر بخواهیم از این عبارت در نامه شریف وارد بحث در ضرورت دعا و درخواست از خداوند شویم و آیاتی از قرآن مجید در موضوع دعا و شرایط صحت و استجابت آن و دستور صریح و مستقیم خداوند به بنده ها درباره آن را، مورد بحث قرار دهیم طبعاً حجم مقاله خیلی زیاد خواهد شد و چنین فرصتی در این نوشتار وجود ندارد!

اما فقط متذکر می شویم که آیات زیادی در قرآن مجید در این عبارت کوتاه مورد توجه قرار گرفته است از جمله:

«وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ»(غافر/۶۰) یعنی پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید تا من درخواست شما را اجابت کنم.

«وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ» (البقرة/۱۸۶) یعنی: وقتی بندگان من از تو درباره من می پرسند، من به آن ها نزدیک هستم و اجابت می کنم درخواست دعا کننده را وقتی که ]بصورت خالص و با توجه کامل[ مرا بخواند.

«وَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ» (النساء/۳۲) یعنی از فضل خداوند درخواست کنید.

  «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا» (الأعراف/۱۸۰) یعنی اسماء الحسنی اختصاص به الله دارد، پس او را با آن ها بخوانید.

دو: «وَ تَوَلاَّكَ فِي جَمِيعِ أُمُورِكَ بِصُنْعِهِ» در این عبارت از نامه شریف، امام- علیه السلام- از خداوند درخواست می کند که سرپرستی آن شخص را در همه امورش بعهده بگیرد و او را تحت پوشش حمایت و مراقبت خود قرار دهد. در این عبارت و این قطعه از دعای امام- علیه السلام- هم آیاتی از قرآن کریم ملحوظ شده از جمله:

«اللَّهُ وَلِي الَّذِينَ آمَنُوا يخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ» (البقره/۲۵۷)

یعنی: الله سرپرست کسانی است که ایمان آورده اند آنان را از ظلمت ها به سوی نور نجات می دهد.

«إِنَّمَا وَلِيكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ» (المائده/۵۵)

دراین آیات ولی به معنای سرپرست و حاکم و عهده دار تأمین نیازها می باشد،

و مراد امام- علیه السلام- دراین بخش از دعای خود نسبت به صحابه خود این است که خداوند با الطاف خود او را در همه امورش سرپرستی و اورا کفایت کند.

سه: «و نَحْنُ بِحَمْدِاللَّهِ وَ نِعْمَتِهِ أَهْلُ بَيْتٍ نَرِقُّ عَلَى أَوْلِيَائِنَا» یعنی: ما به حمد خدا و نعمت او اهل بیتی هستیم که نسبت به اولیاء خود دلسوز و دارای محبت هستیم.این کلام امام- علیه السلام-دردلهای دوستداران و پیروان اهل بیت عصمت و طهارت- علیهم السلام- آرامش و امیدواری به رحمت خداوند را تقویت می کند.وآنها را درراه انحام وظایف خود ثابت قدم وو شجاع می گرداند.

این عبارت در کلام امام – علیه السلام- ارتباطی دارد به آیاتی از قرآن مجید از جمله :

«لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ» (التوبة/۱۲۸) یعنی: همانا برای شما پیامبری از بین خودتان آمد، که برای او سخت است که شما در رنج و مشقت بیفتید و او به [هدایت] شما امید و علاقه شدید دارد، و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است. این آیه کریمه اشاره ای دارد به محبت پیامبر اکرم-صلی الله علیه و آله- نسبت به انسانها و عاطفه شدید و مهربانی به مؤمنان .

طبعا این صفات  عیناً در وجود شریف ائمه معصومین- علیهم السلام- هم برقرار است و امام عسکری هم نسبت به اولیاء خودش این محبت شدید را دارد، بالخصوص آن عده ازآنها که جهت ترویج معارف دین خدا و ایجاد ارتباط بین امام و حجت خدا- علیه السلام- و مردم فعالیت می کنند به نحوی که در انجام این وظیفه خو.د را در معرض خطر گرفتاری سیاسی و زندانی شدن و مجازاتهای حکومتی قرار داده اند و حتی احتمال کشته شدن آنها هم اتز ناحیه حکومت وجود دارد.

نکته دیگر اینکه: امام- علیه السلام- رأفت و مهربانی اهل بیت- علیهم السلام- را نسبت به مردم و بالخصوص اولیاء خودشان به الله-عز و جل- و نعمتی از جانب او نسبت می دهد و به خاطر این نعمت او را حمد می کند.این عبارت در کلام آن حضرت یادآور آیاتی است از جمله :

«وَمَا بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ» (النحل/۵۳) هرنعمتی دارید از جانب الله است.

در عرف عمومی انسانها ،” نعمت غالباًبه اشیائی گفته می شود که انسان در زندگی عادی و متعارف خود به آنها احتیاج مستمر دارد ، مثل غذا و آب  و مسکن و مال و دارائی همسر و فرزند.اما در عرف انسانهای متفکر و دانشمند فضای نعمت های خداوند وسیع تر در نظر گرفته می شودو علم و فهم و همسر و فرزند صالح و همسایه خوب و شعور اجتماعی مردم و امثال آنها هم به عنوان نعمت های برتر مورد توجه قرار می گیرد.

اما در عرف اولیاء خاص خداوند و رهبران آسمانی نعمت های پروردگار عالمیان بسیار وسیع تر و بیشتر از مقداری است که غالباً مورد توجه قرار می گیرد.

از یک نظر نعمت های فراوان خداوند به دو قسم ظاهری و باطنی تقسیم می شوند،بطوریکه خداوند فرمود:

«أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُنِيرٍ» (لقمان/۲۰) یعنی: آیا توجه ندارید به اینکه الله تمام آنچه را که در آسمانها و آنچه در زمین است برای شما [و به نفع شما] تسخیر کرد و نعمت های ظاهری و باطنی خود را  برای شام تمام و کامل کرد، و از انسانها کسانی هستند که درباره خدا به جدال می پردازند، بدون علم و هدایت و کتابی روشنگر.

درآیه کریمه اشاره شده است به اینکه تمام آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است در جهت زندگی انسانها و به نفع آنها در تسخیر خداوند قرار دارند.از جهت دیگر هم خداوند مخلوقات خود را در مجموع نامحدود و فوق حد شمارش و محاسبه معرفی می کندبطوریکه فرمود:

«قُلْ لَوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِكَلِمَاتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّي وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدًا» (الکهف/۱۰۹) یعنی: بگو اگر دریا مرکب شود برای نوشتن کلمات پروردگارم دریا تمام می شود قبل از آنکه کلمات پروردگارم تمام شود، هرچند نظیر آن[دریا] را به مدد بیاوریم. کلمه در این آیه و جمع آن یعنی کلمات به مخلوقات خداوند گفته می شود و ازاین آیه کریمه بر می آید که مخلوقات خداوند نا محدود و فوق حد شماره و محاسبه می باشند.

باز خداوند فرمود:

«وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ» (النحل/۱۸) یعنی: اگر نعمت های خداوند را شماره[محاسبه] کنید، نمی توانید آنها را بشمارید.قطعا خداوند غفور و رحیم است.

با این توضیحات روشن می شود که هم مخلوقات خداوند نامحدود است و هم نعمتهای او نامحدود و فوق حد شماره و محاسبه می باشد.

حتی عالم دنیا که کوچکترین و محدود ترین عوالم وجود می باشد، عظمت فوق حد تصوری دارد.این عظمت هم به لحاظ وسعت و هم به لحاظ کثرت مخلوقات و هم به لحاظ اوصاف مخلوقات و موجودات آن لازم است مورد توجه قرار بگیرد.علم عادی انسانها تا کنون توانسته بخش محدود و کوچکی از همین عالم دنیا را- آن هم به طوراجمال نه به صورت تفصیلی- شناسائی کند!دانشمندان می گویند تا کنون میلیاردها کهکشان در عالم دنیا شناخته شده و در هر کدام از آنها میلیاردها منظومه- مجموعه ای از یک ستاره و چند سیاره- در گردش هستند.

حال اگر عده ای از انسانها لوازم عادی زندگی روزمره خود را نعمت خدا محسوب کنند و به غیر آنها توجه نکنند یعنی از نعمت های عظیم خداوند غفلت کنند دچار خسرانهائی خواهند شد که اگر تمام روی زمین طلا باشد و در اختیار آنها قرار بگیرد، آن خسارت ها جبران نخواهد شد.

می شود انسانها از ناحیه توجه به آیاتی از قرآن مثل آیاتی که ذکر شد و آموزشهای رهبران آسمانی ازاین چاه غفلت بیرون بیایند و در مسیر با شکوه شناسائی نعمت های خداوند تحت رهبری پیامبران خدا و امامان معصوم- علیهم السلام- به راه بیفتند و به سوی مقصد خلقت و نعمت های بی پایان خداوند حرکت کنند.

امام عسکری در این بخش از کلام خود، محبت قبلی خود و شخصیت های اهل بیت رسول خدا – صلی الله علیه وآله و سلم- را نعمتی از خداوند تلقی می کند. و این کلام آن حضرت و دیگر سخنان خود آن وجود مبارک و همه ذوات مقدسه معصومین  بمنزله چراغ ها و علائمی در این جاده با شکوه به مدد رهروان خواهد آمد.

 این نکته ظریف هم در آیه نقل شده از سوره لقمان لازم است مورد توجه  بیشتری قرار بگیرد و آن تقسیم  نعمت ها به ظاهری و باطنی . یعنی علاوه بر نعمت های ظاهری که غالباً و یا در محدوده ای  مورد توجه قرار می گیرند، نعمت های دیگری هم از خداوند برای انسانها قرار داده شده و آنها می توانند از آنها بهره مند شوند. و یا بهره مندی خود را افزایش دهند.

اما لازم است بدانیم که  مراد از نعمت های ظاهری و باطنی در آیه کریمه چیست؟! یک احتمال در این زمینه این است که نعمتهای ظاهری عبارتند از آنچه  قابل مشاهده هستند از نوع انسانها ، مثل والدین و برادران و خواهران و فرزندان  و همسران و مثل آب و غذا و لباس و مسکن و وسیله نقلیه و درختان  و مزارع و مال. اما نعمت های باطنی مثل عقل، و هوش ، مهربانی، پاکی روح، نوعدوستی و محبت به دیگران.

 یک احتمال دیگر اینکه آنچه از نعمت های خداوند مورد توجه قرار می گیرد و انسانها آنها را نعمت تلقی می کنند نعمت ظاهری است و اما آنچه  مورد توجه قرار نمی گیرد و انسانها از آنها غفلت دارند، نعمت باطنی است. و باز می شود گفت بهره برداری های عادی و متداول از امکانات و دارائی ها و موجودات نعمت ظاهری است و یا جهت ظاهری نعمت ها، اما فواید عظیم فوق عادی از موجودات و مخلوقات را می شود نعمت های باطنی نامید و احتمالات دیگری هم در این زمینه وجود دارد.

 اما در هر صورت خداوند نعمت های عظیم  تر و فوق عادی برای بندگان خود قرا داده  که ارزشهای آنها فوق حد محاسبه و ارزیابی می باشد مثل میل و گرایش به صفات و افعال پروردگار عالمیان در قلوب انسانها، پیامبران خدا و ارزش های وجودی آنها، کتابهای آسمانی و ارزش علوم موجود در آنها و می شود از طریق آموزش های دین آسمانی این نعمت های عظیم را شناسائی کرد و از آنها بهره های فراوانی بدست آورد.

ما قبلاً در مباحث تفسیری بحث مفصلی و مستدلی درباره معنی نعمت و لزوم شناسائی نعمت ها و تفاوت بین دارائی ها و نعمت ها در تفسیر آیه آخر سوره حمد آوردیم و علاقمندان می توانند به آنها مراجعه کنند(۱۰)

چهار: « وَ قَدَّرَ تَمَامَ نِعْمَتِهِ دُخُولَ اَلْجَنَّةِ» یعنی: تقدیر و تعیین کرد مرتبه کامل و انتهای آن را وارد شدن در بهشت بحث درباره بهشت و نعمت های آن و موارد ذکر و توصیف آن در قرآن احتیاج به تألیف کتابهای مستقل مفصلی دارد. و مجال بحث در این زمینه در مقاله حاضر وجود ندارد و فقط چند آیه از قرآن مجید را درباره آن ذکر می کنیم.

الف:

«كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يوْمَ الْقِيامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَمَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ» (آل عمران/۱۸۵) یعنی: هر نفسی حادثه موت را خواهد چشید و شما پاداشهای خود را بطور کامل در روز قیامت دریافت خواهید کرد و هرکسی را که از آتش دور کنند و در بهشت وارد کنند، او قطعاً سعادتمند  خواهد بود و زندگی و دنیا نیست جز متاع فریب.

ب:

« وَمَنْ يطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيهِمْ مِنَ النَّبِيينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا ـ ذَلِكَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ عَلِيمًا» (النساء/۶۹ ـ ۷۰) یعنی: کسانی که از الله و رسولش اطاعت کنند، پس در بین کسانی خواهند بود خدا به آنها نعمت داده از پیامبران و صدّیقان و شهداء و صالحان و با آنها [ در بهشت] رفاقت و همزیستی دلپذیری خواهند داشت، و آن فضل خدا است و علم خدا کفایت کننده است.

ج:

 « كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَينَا تُرْجَعُونَ ـ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفًا تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا نِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ » یعنی: هر نفسی حادثه موت را خواهد چشید، سپس شما نزد ما بر می گردید ـ  و کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالح  [مناسب بهشت] انجام  دادند، قطعاً در غرفه هایی از باغ های بهشتی جای می دهیم. که نهرهائی در آنها جاری است و چه نیکو است پاداش اهل عمل.

پنج: « وَ سَهَّلَ سَبِيلَكَ عَلَى اَلْعَقَبَةِ وَ اَيْمُ اَللَّهِ إِنَّهَا لَعَقَبَةٌ كَئُودٌ شَدِيدٌ أَمْرُهَا صَعْبٌ مَسْلَكُهَا عَظِيمٌ بَلاَؤُهَا قَدِيمٌ فِي اَلزُّبُرِ اَلْأُولَى ذِكْرُهَا» یعنی: خداوند هموار کرد راه توبه را برای عبور از «عقبه» و به خدا سوگند آن گردنه ای است صعب العبور و دارای سختی و مشقت راه آن دشوار و گرفتاری آن عظیم است و در کتابهای آسمانی قدیمی  ذکر آن به میان آمده است.

عقبه یعنی گردنه صعب العبور در بالای کوه که عبور از آن با مشقت و سختی و خطر همراه است. این کلمه در قرآن کریم به کار رفته است. می فرماید:

« فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ـ وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ ـ فَكُّ رَقَبَةٍ ـ أَوْ إِطْعَامٌ فِي يوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ ـ يتِيمًا ذَا مَقْرَبَةٍ ـ أَوْ مِسْكِينًا ذَا مَتْرَبَةٍ ـ ثُمَّ كَانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ » (البلد/۱۱ـ ۱۷ ) پس او نخواست از عقبه (گردنه) بالا رود و چه می دانی  که عقبه چیست، آزاد کردن بنده ای، یا طعام دادن در روز گرسنگی ـ به یتیمی از خویشاوندان ـ یا به فقیری خاک نشین.

مجموعاً  از این آیات برمی آید که برای ورود به بهشت احتیاج به طی راهی وجود دارد که لازمه عبور از آن انجام دادن کارهای متناسب یا اهمیت و عظمت آن مقصد می باشد. مثل آزاد کردن یک بنده و یا غذا دادن به نیازمندان  در روز گرسنگی ، بالخصوص کودکان یتیم از بستگان و یا مسکینی که روی خاک نشسته یعنی هیچ چیزی از لوازم زندگی را ندارد و شدیداً فقیر است. حاصل کلام اینکه ورود به بهشت احتیاج به اعمالی دارد که انسان باید با میل و رغبت آنها را انجام دهد، حتی اگر مثل عبور از جاده کوهستانی باشد که احتیاج به تحمل سختی ها و مراقبت ومواظبت و دقتی دارد.

شش: « فَاعْلَمْ يَقِيناً يَا إِسْحَاقُ أَنَّهُ مَنْ خَرَجَ مِنْ هَذِهِ اَلدُّنْيَا أَعْمَى فَهُوَ فِي اَلْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبِيلاً» یعنی: بدان ای اسحاق کسی که از این دنیا بحال نابینائی قلبی خارج شود، او در آخرت  نابینا و گمراه تر خواهد بود.

امام عسکری ـ علیه السلام ـ در این بخش از کلام شریف خود اشاره ای به یکی از آیات قرآن کرده، که مشتمل بر  مطالب مهم مربوط به انسان شناسی و زندگی اخروی است. خداوند می فرماید:

« وَمَنْ كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلًا » (الإسراء/۷۲) یعنی: کسی که در این دنیا نابینا قلبی باشد، در آخرت نابینا و گمراه تر خواهد بود! و در ادامه کلام خود معنی مراد از «نابینا» را در آیه کریمه با استناد به آیه ای دیگر در این زمینه بیان کرده است می فرماید: ای اسحاق مراد از نابینا [ در دنیا] نابینا بودن چشم انسان نیست و بلکه مراد نابینائی قلب ها در سینه ها است.

امام ـ علیه السلام ـ در این بخش از کلام هم به آیه ای از قرآن مجید اشاره ای کرده است که از این ارتباط معنی نابینائی مورد نظر روشن می شود. خداوند می فرماید:

« أَفَلَمْ يسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ » (الحج/۴۶) یعنی: آیا سیر [و گردش] نکرده اند در روی زمین  تا قلب هائی داشته باشند که با آنها تعقل کنند یا گوش هائی که با آنها بشنوند و در حقیقت چشم های آنها نابینا نیست بلکه قلوبی که در سینه ها است نابینا می شود.

امام ـ علیه اسلام ـ در تکمیل و توضیح بیشتر این بخش از کلام خود به آیات دیگری استشهاد  کرده است. و آن دو آیه ذیل است که متضمن سخنی از اهل جهنم و پاسخ خداوند است.

« قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ كُنْتُ بَصِيرًا ـ قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آياتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَلِكَ الْيوْمَ تُنْسَى» ((طه/۱۲۵ ـ ۱۲۶ ) یعنی: پرودگارا  چرا مرا نابینا محشور کردی در حالیکه من بینا بودم ـ او می فرماید: همچنانکه نشانه های ما بسوی تو آمد و تو آنها را [ از روی بی اعتنائی] به فراموشی سپردی و امروز همان طور  فراموش می شوی.

خداوند قبل از این دو آیه فرمود:

« وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمَى» (طه/۱۲۴) یعنی: کسی که از ذکر من اعراض کند،َ دچار تنگی معیشت خواهد شد و روز قیامت اور ا نابینا محشور خواهیم کرد. یعنی اعراض از ذکر الله در دنیا به نابینائی در آخرت منتهی خواهد شد و شخص نابینا تعجب خواهد کرد و از پروردگار عالمیان سؤال خواهد کرد که با اینکه در دنیا او بینا بود، چرا در روز قیامت و در آخرت باید نابینا باشد؟

 خداوند به او جواب خواهد داد که بینائی ظاهری در دنیا موجب بینائی در آخرت نمی شود! مراد این است که در آخرت و در بهشت زندگی  فقط انسانی امکان پذیر است و استعداد این نوع زندگی را انسان لازم است در دنیا پیداکند و این نتیجه از ایمان به آیات خداوند حاصل می شود. و آنچه در ظاهر زندگی دنیا برقرار است بینائی جسمانی است که همه جانداران دارای آن هستند. اما زندگی انسانی نوع دیگری از حیات است که در دنیا با حیات جانداری توأم و آمیخته است. اما در آخرت و در بهشت فقط زندگی از نوع انسانی برقرار است که از ایمان به حقایق موجود در عالم و بعضی از اعمال حاصل می شود و اگر کسی در دنیا به آن نوع حیات نرسید در آخرت اهل نجات نخواهد بود.

این بحث تفسیری دارد و مشتمل بر نکات علمی دقیقی در آیات قرآن و در انسان شناسی و روانشناسی از نوع علم النفس یعنی روانشناسی فلسفی می باشد که در اینجا فرصت بحث تفصیلی در مورد آن وجود ندارد فلذا به اشاره کوتاه در باره آن اکتفاء کردیم .

ما ناچاریم به این مقدار از بحث درباره سیره شریف امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ در این مقاله اکتفا کنیم ـ جهت رعایت روش اختصاری در نوشتن مقاله ـ و اگر فرصت مناسب دیگری حاصل شود مباحث دیگری در این زمینه خواهیم آورد. ان شاء الله تعالی.

برچسب ها:

امام حسن عسکری (ع) ـ سامراء ـ امامت امام عسکری (ع) ـ حکومت دینی ـ اسحاق بن اسماعیل ـ علم غیب ذاتی ـ علم غیب تعلیمی ـ حفاظت از وحی ـ معجزات پیامبران ـ حضرت ابراهیم (ع) ـ حضرت موسی (ع) ـ حضرت عیسی (ع) ـ نابینائی اخروی ـ حیات انسانی ـ حیات جانداری

۱۳۹۸/۱۱/۰۱

پاورقی ها:

۱-مراد از علم در آیه کریمه و کلمه « لِيعْلَمَ » علم فعلی خداوند است و معنای آن «تا بداند» نیست و او به همه چیز عالم است و بلکه معنای آن آشکار کردن آن علم و تحقّق خارجی آن است.

۲-دارالعامّه اسم ساختمانی بود که معتصم در روزهای معینی در آنجا با مردم دیدار داشت.

۳-بحارالانوار، مجلسی، ج ۵۰، ص ۲۹۰، به نقل از مناقب ابن شهر آشوب

۴-همان، ص ۲۵۴، ح ۱۰

 ۵ـ اصول کافی، کلینی، کتاب الحجة باب «مولد ابی محمد حسن بن علی علیهما السلام » ( انتشارات علمیه اسلامیه ج ۲ ص ۴۴۰ حدیث ۱۰)

۶-همان، حدیث ۱۱

۷-همان، ص ۴۴۳، حدیث ۱۶

۸-اسحاق بن اسماعیل نیشابوری از اصحاب امام عسکری و امام جواد و امام هادی- علیهم السلام- بوده و وکالت امام عسکری را هم بعهده داشت.

۹-این نامه مبارک در منابع حدیثی متعددی نقل شده و آن را از «تحف العقول عن آل الرسول» تألیف شیخ ابومحمد حرّانی نقل می کنیم.

۱۰ ـ وبسایت حکمت طریف، بخش آموزش های آسمانی ـ ۱۲ تفسیر سوره حمد

 

 

دکمه بازگشت به بالا
بستن