معانی حقیقی و برداشتهای توهمی از برخی آیات قرآن کریم: موضوع قوّام بودن مردان بر زنان (۱)
چکیده: اخیرا توجه به قرآن کریم در سطح جهانی گسترش یافته و این توجه گسترده منتهیبه جریان پرسش و پاسخها و اشکالات و شبهات زیادی شده است. البته اشکالات و شبهات مخالفان قرآن سابقهای طولانی دارد و بعضیاز آنها به زمان نزول قرآن برمیگردد. در خود قرآن شبهات مخالفان ذکر شده و به آنها جواب داده شده است. شبهات منتشر شده گاهی به اصل قرآن و جهت آسمانی بودن آن مربوط میشود و گاهی به بعضیاز آیات آن. از مشهورترین آیاتی که اخیراً مورد اشکال قرار میگیرد آیه سی و چهارم از سوره نساء است که عدهای تصور میکنند در این آیه دستور کتک زدن زنها صادر شده است. این یک معنای توهمی است نه معنای حقیقی آیه. در این مقاله آیه مورد نظر بهطور دقیق بررسی شده و اشکال و شبهه آن نقد شده است.
اخیرا بهعلت سرعت یافتن ارتباطات فکری و فرهنگی و اجتماعی و بعضی عوامل شناخته شده یا پنهانی و ناشناخته، توجهبه آخرین کتاب آسمانی در سطح جهانی گسترش یافته و سرعت زیادی پیدا کرده است، یعنی این توجه از مرزهای جغرافیایی کشورهای اسلامی فراتر رفته و بهصورت جهانی درآمده است. البته منظور ما این نیست که توجه به این کتاب آسمانی در نقاط مختلف جهان پدیدهای نوظهور است و به زمان ما مربوط میشود، نه! بلکه منظور این است که این موج عظیم با این گستردگی و قدرت از پدیدههای ظهور یافته در زمان اخیر است.
توضیح اینکه توجهبه قرآن کریم در بین غیرمسلمانان و پیروان ادیان دیگر سابقهای طولانی دارد و دراصل به زمان نزول قرآن و بعثت آخرین پیامبر خدا حضرت محمدبنعبدالله(ص) برمیگردد و در طول تاریخ ظهور اسلام تاکنون استمرار داشته است. بهطوریکه گروههایی از پیروان ادیان دیگر بعد از اینکه خبر ظهور پیامبر اسلام منتشر شد، عمدتاً بعد از ارسال نامههای رسول خدا(ص) به حکام و زمامداران کشورهای مختلف آن زمان، جهت ملاقات با آن حضرت به شهر مدینه میآمدند و با آن حضرت مذاکراتی میکردند و پرسشها و پاسخها بین آنها در مورد قرآن کریم و نبوت آن حضرت و عقاید مربوط به دین او جریان مییافت.
توجهبه قرآن کریم از طرف دانشمندان مسیحی در غرب اولین بار در قرن دوازدهم میلادی منتهیبه ترجمه قرآن به زبانهای غربی شد. بهطوریکه اولین بار دانشمند مسیحی بهنام «پطرس معزز و مکرم» فرانسوی (Peter, The Venerable) با کمک دو راهب مسیحی و یک عرب مسلمان به نام «محمد» قرآن کریم را به زبان «لاتین» ترجمه کرد.
این ترجمه که در سال ۱۱۴۳ میلادی انجام گرفت بهمدت ۴ قرن در انحصار کلیسا بود و از انتشار آن بین مردم جلوگیری میشد و فقط کشیشان آن را مطالعه میکردند تا اینکه در سال ۱۵۴۳ اولین بار در کشور «سوئیس» منتشر شد.[۱]
اما توجهبه قرآن کریم در زمان ما عمومیت پیدا کرده و از انحصار عدهای محقق و پژوهشگر درآمده و گسترش زیادی پیدا کرده است. طبیعی است اصل این رویداد موجب سرور و خوشحالی انسانهای پاکطبع و خیراندیش اعماز مسلمین و دیگران خواهد بود. چون کتاب آسمانی مشتملبر علمی است که خداوند عالم جهت روش زندگی حقیقی بهسوی آنها فرستاده و این نوع علم منحصربه قوم، گروه، منطقه و زمان معینی نیست و همه انسانها میتوانند از آن بهرهمند شوند و با بهکاربستن این نوع علم به نابسامانیها و اغتشاشها و درگیریهای بین انسانها و فقرها و مشکلات زندگی پایان دهند.
اما علاوهبر انسانهای اصلاحطلب و دلسوز به حال انسانهای دیگر و دانشدوست، افراد مغرض و کجاندیش هم در جوامع مختلف وجود دارند که از اشاعه هر علمی که منتهیبه بیداری انسانها و اصلاح جوامع انسانی شود ناراحت میشوند، بهویژه علوم آسمانی که قدرت تاثیرگذاری عظیمی در آنها وجود دارد. این نوع انسانها طبعا با این نوع از علوم به مبارزه و مخالفت میپردازند و به هر نحو ممکن جلو انتشار آن را میگیرند.
این نوع مبارزه با علم هم سابقهای طولانی در زندگی انسانها دارد، اما امروز ابعاد آن گسترش پیدا کرده و مشکلات عظیمی برای انسانها بهوجود آورده است. گاهی هم رنگ دینی به آن زدهاند و از قداست ادیان علیه دین حقیقی آسمانی و صورتهای حقیقی آن بهرهبرداری میکنند.
مبارزه این گروه با ادیان آسمانی، بهویژه آخرین دین الهی، بهصورت آشکار نیست، بلکه با حیلهگریها و حقهبازیها و دروغها و تهمتها همراه است. لذا موجب فریب خوردن عدهای انسان صادق و پاکطبع هم میشود. این مخالفتها گاهی در شکل طرفداری از یک دین آسمانی یا یکی از شعبات دین آخری علیه شعبه و گروهی دیگر انجام میگیرد. در این جهت است که از عقاید و گرایشهای مذهبی عدهای انسان صادق و دیندار علیه دین حقیقی بهرهبرداری میکنند.
اخیراً مخالفت با قرآن کریم، آخرین کتاب آسمانی، در سطح جهانی شدت و گسترش زیادی پیدا کرده و اثبات شدنی است که این شدت و گستردگی بهطور کامل با شدت گرایش انسانها نسبتبه آن ارتباط دارد. شایان توجه است که بخش ناچیزی از این مخالفتها رنگ علمی دارد و عمده آن به شکل اهانت و نوعی فحاشی است.
اما آنچه در این مقالات مورد نظر است پاسخ به شبهاتی است که در این زمینه نسبت به قرآن کریم و بعضی از آیات آن مطرح میشود و حداقل در ظاهر امر جنبه علمی دارد، یعنی جهات علمی این شبهات مورد بررسی خواهد بود، اعماز اینکه ایجاد شبهه جهت علمی داشته یا غرض و منظور دیگری. اما بدون توجهبه اغراض سیاسی و غیر آن که در ورای این شبهات قرار دارد، استفاده کامل از آنها حاصل نخواهد شد.
در مجموع قبل از پرداختن به آیات معین و پاسخ به اشکالات و شبهات در مورد آنها تذکر چند نکته را بهعنوان مقدمه ورود در این مباحث ضروری میدانیم و آنها و یا اهم آنها عبارتند از:
- عبارت «ادیان آسمانی» در این مباحث از باب تسامح بهکار میرود و در حقیقت و در معنای دقیق کلمه «دین آسمانی» صحیح است و دین آسمانی یک حقیقت بیش نیست و همه پیامبران خدا انسانها را بهسوی آن دعوت کردهاند و هیچ اختلاف اساسی در روش دعوت پیامبران بهسوی خداپرستی و اطاعت بنده از خداوند وجود نداشته و هریک از پیامبران صاحب شریعت معارف دین آسمانی را در مرتبهای به انسانها آموزش دادهاند و صورت کامل آن را آخرین پیامبر خدا به انسانها عرضه کرده است.
- اشکال علمی به قرآن کریم و آیاتی از آن نه تنها کوچکترین خدشهاي نسبتبه عظمت و قداست آن وارد نمیکند، بلکه میتواند منشاء آشکارشدن عظمت بیشتری از آن شود و جهات مستور و مکتوم عظمت آن را روشن کند. مثل شخصی که قطعه طلای خالصی در اختیار دارد و هرگز نگران تحقیق و بررسی عدهای روی این قطعه طلا نیست، چون تحقیق و بررسی و آزمایش احتمال طلا بودن آن را به یقین تبدیل میکند.
در قرآن کریم بارها نظرات مخالفان ذکر و ترویج شده و کلام کسانیکه میگفتند این کتاب ساختگی است و جنبه بشری دارد بارها نقل شده و دلایل پوچ بودن آن ادعاها با استدلالهای عقلی بیان شده است. برای نمونه:
الف: «یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُواْ إِنْ هَذَآ إِلاَّ أَسَاطِیرُ الأَوَّلِینَ»[۲] «آنهایی که کافر شدند میگویند این کتاب چیزی جز اسطورههای قدیمی نیست». اصطلاح «اساطیر الأولین» درمورد قرآن در مجموع ۹ بار ذکر شده و بهطورکلی در قرآن کریم دهها بار سخنان مخالفان در رَد آن آمده است. بیان نظر مخالفان قرآن در خود این کتاب آیا نشاندهنده استحکام و قابل اثبات بودن جنبه آسمانی آن نیست؟
ب: «امْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ الله إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ»[۳] «یا اینکه میگویند این کتاب را خودش بافته است [اگر چنین است] شما هم ده سوره بافته [از این نوع] مثل آن بیاورید و هر کس را میتوانید به کمک خود بخوانید جز خداوند، اگر صادق هستید». یعنی اگر این کتاب منشا بشری دارد و از علم خداوند پدید نیامده، شما و همه انسانها هم جمع شوید و با همکاری یکدیگر ده تا سوره مثل سورههای آن بیاورید، اگر این سخن حقیقتاً عقیده شما است و در این عقیده صادق هستید.
- نحوۀ طرح غالب این شبهات نشان میدهد که از منبع واحدی نشأت میگیرد و دیدگاه معینی آنها را منتشر میکند، نه اینکه افراد متعدد در مسیر مطالعات و تحقیقات شبههای برای آنها ایجاد شده باشد و حقیقتا بهدنبال جواب آن شبهه باشند. تعدادی از کسانی که این شبهات را مطرح میکنند کوچکترین ارتباطی با عالم تحقیق و پژوهش ندارند و حتی یکبار هم قرآن کریم را در حد ترجمه آیات نخواندهاند و صرفاً مطلب معینی را از کسی شنیدهاند و آن را نقل میکنند.
گاهی به بعضی از این افراد میگوییم این شبهه شما کجای قرآن است و کدام آیه مورد نظر شماست؟ و اشکال در چه زمینهای و از کی برای شما پیدا شده؟ در جواب میمانند و کمترین حد آشنایی با سوره و آیهای که مورد اشکال قرار گرفته از طرف آنها اظهار نمیشود.
در بسیاری موارد به اشکالکننده کمک میکنیم، میگوییم اشکال شما آیا نسبتبه فلان آیه و فلان موضوع در قرآن است؟ در مواردی وقتی آیهای را میخوانیم مطلب را دریافت میکند و همان را عنوان میکند و گاهی هم روشن میشود که کوچکترین اطلاعی از آیه مورد اشکال ندارد و صرفا مطلب را از کسی و جایی شنیده و آن را بهطور ناقص و غلط تکرار میکرده است.
- در بسیاری موارد دیده میشود طرح اشکال اصلا بهقصد دریافت جواب نیست و شخص فقط شبههای را مطرح میکند و وقتی با پاسخ کارشناس علوم قرآنی مواجه میشود هیچ اعتنایی به آن پاسخ ندارد و اصلا قصدش شنیدن پاسخ نبوده و وقتی جواب شبهه او را گفته بهجای اظهار رضایت و علاقهبه شنیدن جواب، ناراحت میشود و موضوع صحبت را عوض میکند و متوسلبه نوعی مغالطه میشود. حتی بعضی از اساتید رشته مختلف الهیات و علوم قرآنی و حدیث شبهاتی مطرح کردهاند و من از طرح موضوع در محیط علمی و بین اساتید خوشحال شدهام و با روشی متناسب با عرف محیط دانشگاه به پاسخ شبهه پرداختهام، بهطوریکه همه حاضران در آن جلسه قانع شده و اظهار رضایت کردهاند، بهجز اشکال کننده که بهصورتهای مختلف بحث را به جهات دیگر و یا موضوعات دیگر کشانده است.
به بعضیاز اساتید گفته شده آیا بهتر نیست شما این شبهات را در جمع اساتید و در خارج از محیط کلاس مطرح کنید تا مورد آن بحث و بررسی شود و اگر جواب قانعکنندهای پیدا نکردید آن را موقع درس در کلاس و بین دانشجویان طرح کنید؟ که مقبول واقع نشده و به روش غیرعلمی خودش ادامه داده است، یعنی از گفتن مطلب در بین اساتید و بحث و گفتگو خودداری کرده اما شبهه را یکطرفه در کلاس بین دانشجویان مطرح کرده است. در چنین مواردی، شخص صرفاً بهقصد القاء شبهه و نوعی جلبتوجه موضوع را مطرح میکند؛ نه قصد حل شبهه را دارد و نه ارشاد دانشجو و کمک به بالارفتن علم و اطلاعات آنها.
در چنین مواردی صرف پرداختن به پاسخ شبهه از طرف کارشناس علوم قرآنی مشکلی را برطرف نمیکند، بلکه پاسخ به شبهه فوایدی برای دیگران و افراد علاقمند به بحث و گفتگوی علمی دارد که به آن اشارهای خواهیم کرد. اما باید موقعیت طرف بحث را در نظر گرفت و مانع مغالطه او شد و جنبه علمی را از ضمائم آن جدا کرد.
- جهت دیگری از جریان طرح این شبهات و کیفیت و روش آن، مقاصد اصلی طراحان اولیه و اصلی آنهاست. گاهی مشاهده میشود شبهه طرحشده هیچ ارتباطی به عالم علم و تحقیق یا مسائل مطرح در زندگی انسانها و مشکلات بهوجود آمده در بعضی جهات فکری و عقیدتی یک ملت و مملکت ندارد، بلکه صرفاً بهمنظور ضربه زدن به موقعیت قرآن کریم و مقابلهبا علاقه و اشتیاقی است که نسبتبه آن در دل عدهای از انسانها ایجاد شده است. در این موارد صرف بحث و گفتگوی آزاد علمی مشکل را برطرف نخواهد کرد. برای مثال در یکی از جلساتی که در دانشگاهی برای پاسخ به شبهاتی در مورد قرآن کریم تشکیل شده بود، موضوع بحث «عصمت پیامبران» و شبهاتی در مورد بعضی از آیات مربوط به آن بود. در آن جلسه در حضور تعدادی از اساتید و دانشجویان در ابتدا و قبل از پرداختنبه جواب شبهات گفتم: لازم است موقعیت موضوع بحث را تبیین کنیم و روشن کنیم که کاربرد بحث چیست؟ مثلاً آیا مشکلی برای انسانها از عقیده به «عصمت پیامبران» بهوجود آمده است؟! یعنی اگر عدهای از مسلمین که عقیده به عصمت پیامبران دارند از ناحیه این عقیده برای آنها یا دیگران مشکلی ایجاد شده که عدهای در مقام حل این مشکل برآمدهاند و میخواهند این عقیده تضعیف شود و یا از بین برود؟! آیا نمیشود مشکلات زندگی انسانها را که بیشتر مورد ابتلاء است مورد بحث و بررسی و تحقیق قرار داد و روی آنها فعالیت عملی کرد؟ مثل موضوع مهم فقر، محرومیت عدهای از انسانها از حقوق و خواستههای طبیعی و حقیقی خود، بالارفتن میزان طلاق، کم شدن آمار ازدواج، وقوع اختلافات بین ملتها و درگیری و جنگها بین آنها یا شیوع انواع تبهکاری و فساد اخلاقی و اعتیاد به مواد مخدر و… .
آیا عاقلانه است که انسان این حوادث مخرب آسایش و حقوق انسانها را رها کرده و به موضوع عصمت پیامبران بپردازد و بخواهد آن را تضعیف کند؟ حال اگر عدهای از مسلمین یا پیروان ادیان دیگر به موضوع عصمت پیامبران عقیده دارند و عدهای چنین عقیدهای را قبول ندارند، این اختلافنظر بعداز قرنها که بین عدهای وجود داشته چه مشکلی امروزه برای انسانها ایجاد کرده است که کسانی به فکر از بین بردن آن افتادهاند؟
نکتۀ دیگر اینکه وقتی کسانی تلاش میکنند عقیده به عصمت پیامبران را مخدوش کنند، آیا این کار آب ریختن در آسیاب تبهکاران و ظالمان و تبرئه آنها و کمک به آنها در ادامه جنایاتشان نیست؟! اگر پیامبران خدا که تحت تربیت مستقیم و خاص خداوند قرار داشتهاند معصوم نباشند و گناهانی از آنها سربزند، آیا میشود یک گناهکار و تبهکار را که انسانی عادی استاآآااااللبییللمنتالب
مواخذه کرد؟! اگر بنا باشد پیامبران خدا گناه کنند، کدام گناهکار را میتوان مورد محاکمه و مجازات و یا انتقاد قرار داد؟!
آیا فکر نمیکنید موضوع عدم عصمت پیامبران را طرفداران حکام و زمامداران ظالم و تبهکار برای تبرئه آنها مطرح کرده باشند؟! آیا به آثار مخرب این عقیده یعنی عدم عصمت پیامبران اصلا توجهی معطوف میشود؟
و در قسمت پایانی این بحث مقدماتی ـ قبل از طرح شبهات و پاسخ ــگفته شد آیا اینکه خداوند عالمیان ما انسانها را به پیروی از پیامبران دستور میدهد و صلاحیت آنها را برای «اسوه» بودن برای انسانها تأیید میکند و آنها را انسانهای صالح و تربیت شده مستقیم خود معرفی میکند، برای اثبات عصمت آنها کفایت نمیکند؟
برای استدلال به بعضی از آیات قرآن کریم اشاره کردم، ازجمله: « وَ نَجَّيْناهُ وَ لُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتي بارَکْنا فيها لِلْعالَمينَ ـ وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً وَ كُلاًّ جَعَلْنا صالِحِينَ ـ وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَینا إِلَیهِمْ فِعْلَ الْخَیراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ ایتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدینَ »[۴] «او [ابراهیم] و لوط را نجات دادیم و رهسپار کردیم به سرزمینی که در آن برای جهانیان برکت دادهایم و به او عطا کردیم اسحق و افزون بر او [نوهاش] یعقوب را و همه آنها را انسانهای صالحی قرار دادیم و آنها را رهبران و پیشوایان قرار دادیم که انسانها را به امر ما هدایت میکردند و به آنها وحی کردیم انجام کارهای خوب و شایسته و برپا داشتن نماز و پرداختن زکات را و آنها در جهت عبادت و اطاعت ما بودند».
بعد از خواندن این آیات گفتم آیا میشود کسانیکه خداوند آنها را صالح قرار داده و آنها را رهبران انسانها تعیین فرموده و برای این کار آنها را آموزش داده و آنها انسانها را به امر خداوند فرامیخوانند و به تایید خداوند افعال خیر انجام میدهند و خداوند را عبادت و اطاعت میکنند مرتکب گناهان شوند، و باز بتوان در جوامع مختلف و فرهنگهای حاکمبر جوامع بشری عدهای انسان عادی را به جرم خلافکاری مواخذه و مجازات کرد؟
- سخن آخر در این بحث مقدماتی اینکه: در این بحث و گفتگو مخاطب اصلی ما انسانهایی هستند که در مسیر فهم و درک حقایق قرآنی قرار دارند و قصدشان یاد گرفتن است و این شبهات در ذهن آنها فضای مناسبی برای آموزش و دریافت علم ایجاد کرده است. درعینحال کسانی هم که در مسیر اشکال تراشی هستند چنانچه با این بحث و گفتگوها روش خود را تغییر دهند و در مسیر علم و اتصال به منابع علوم بهکار رفته در قرآن کریم قرار گیرند بسیار مطلوب خواهد بود.
بحث و بررسی اشکالات و شبهات متداول در مورد آیاتی از قرآن کریم
از مشهورترین اشکالات متداول در مورد قرآن موضوع کتک زدن زنها است. این اشکال مکررا مطرح میشود. عده زیادی اصل موضوع را مطرح میکنند و اطلاعی از آیات قرآن هم ندارند و وقتی میگوییم منظورتان کدام آیه از قرآن است اظهار بیاطلاعی میکنند. اما در هر صورت اینطور گفته میشود: چرا در قرآن به مردها اجازه داده شده زنها را کتک بزنند؟!
اشکال مورد نظر به آیهای از قرآن کریم ارتباط پیدا میکند و آن آیه سیوچهارم از سوره نساء است. خداوند میفرماید: «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ وَاللاَّتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَيْهِنَّ سَبِيلاً إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا».
اشکال طرح شده از عدم توجه بهمعانی حقیقی آیه و صورت کامل آن بهوجود آمده است. برای فهم کامل آیه و دقایق معانی آن باید به چند نکته توجه کرد که آنها عبارتنداز:
- در این اشکال بهبخشی از آیه بدون توجه بهصورت کامل آیه استناد شده، مثل اینکه شخصی بخشی از فعالیت چند پزشک را در اتاق عمل بیمارستان مورد توجه قرار دهد و آن را برای دیگران نقل کند، طوریکه رفتار یک یا چندتن از پزشکان بدون درنظرگرفتن صورت کامل آن، عملی بسیار زشت و نامطلوب تلقی شود، یعنی بگوید در جایی چند نفر فردی را روی تختی خوابانده بودند و با چاقوهایی که در دستشان بود سینه او را میشکافتند!!
آیا این چند کلمه تعریف و توصیف کامل اجرای عمل جراحی روی مریض است؟ طبیعی است اگر موضوع بهاین نحو گفته شود، در ذهن انسان غیرمحقق و زودباور تأثیر بدی ایجاد خواهد کرد! صورت حقیقی و کامل این حادثه طبعاً با این چند کلمه بیان نمیشود و حداقل باید گفته شود:
فلان شخص مبتلابه فلان مریضی شد و پزشکان معالج تشخیص دادند باید عمل جراحی بر روی او انجام گیرد و ایشان در بیمارستان به اتاق عمل منتقل شد و مقدمات عمل جراحی فراهم شد و یک یا چند پزشک جراح او را جراحی کردند. لازمه این عمل بریدن بخشی از سینه او بود. این عمل دقیق با تلاش پزشکان بهنتیجه مورد انتظار رسید.
در این آیه موضوع بسیار مهم «قوامیت» مردان یعنی سرپرستی و اداره زندگی مشترک با همسرانشان است که موضوع اصلی آیه است. یعنی خداوند درنظام زندگی دینی، مردان را عهدهدار زندگی زنان و تأمینکننده نیازهای آنها در زندگی مشترک قرار داده است و مردان موظف به اداره زندگی مشترک و تأمین لوازم آن هستند. پس باید اصل این موضوع و صورت کامل آیه موردتوجه قرار بگیرد نه بخشی از وسط آیه.
- غیر از بیان نقش مردان در زندگی مشترک در این آیه، ذکری از رفتار زنان بهمیان آمده و آنها دو گروه شدهاند: یکی زنان صالح با رفتاری ممدوح و ارزشمند و دیگری زنانی متخلف و نافرمان که با رفتار خود ممکن است نظام زندگی خانوادگی را برهم بزنند. حال در این آیه بحث برسر رفتار با زنان نافرمان و متخلف است نه مطلق زنان.
- آیا این دستور یعنی نحوه رفتار با زنان نافرمان و متخلف ـ نه زنان صالح و با شخصیت مطلوب اخلاقی، اعماز اینکه این رفتار به چه صورت است ـ برای چارهجویی و حفظ مصالح زن است یا هدف دیگری از آن در کار است؟
حال باتوجه به این نکات به بیان معنای حقیقی آیه میپردازیم: خداوند میفرماید:
«مردان سرپرست و عهدهدار زندگی زنان هستند، بهخاطر فضیلتهایی که خداوند به بعضی نسبتبه بعضی قرار داده است، و بهجهت اینکه مردان از اموالشان برای آنها هزینه میکنند، پس زنان شایسته، متواضع هستند و حفظکننده در غیاب [شوهر] بهجهت اینکه خداوند برای آنها حفظ کرده است و زنانی که از سرکشی و نافرمانی آنها نگران هستید، اول آنها را موعظه کنید و [در مرتبه دوم] از آنها در بسترها فاصله بگیرید و [در مرتبه بعدی] آنها را بزنید، پس اگر [این روشها موثر شد] و آنها از شما اطاعت کردند، دیگر راهی آنها نجویید که خداوند برتر و بزرگ است»[۵].
معانی آیه درحد ترجمه ذکر شد، اما آیه مشتمل بر معانی دقیقی است که صرفاً با ترجمه آن معانی آشکار نمیشود. اجمالی از معانی آیه را در چند شماره ذکر میکنیم:
- مردان نسبتبه زنان قوام هستند. قوام یعنی سرپرست و عهدهدار مصالح و نیازها، یعنی مردان موظف به سرپرستی زنان و برپاداشتن نظام زندگی آنها هستند. در آیه کریمه برای این «قوامیت» دو علت ذکر شده، یکی فضیلتهای دوجانبه مردان و زنان بر همدیگر، دومی انفاق مرد نسبتبه زن، این انفاق شامل مهریه و نفقه میباشد که مرد عهدهدار تامین و پرداخت آن به زن میباشد.
در آیۀ کریمه گفته نشده مردان نسبتبه زنان برتری و فضیلت دارند، بلکه از ظاهر آیه برمیآید که این برتریها یا به تعبیر قرآن فضیلتها دوجانبه است، یعنی در وجود مرد و زن بهطور دوجانبه فضیلتهایی وجود دارد که «قیومیت» مردان بر زنان را ایجاب میکند؛ یعنی علاوهبر صفات مشترک بین مرد و زن، صفات و زمینههایی هم وجود دارد که بعضی در وجود مرد قویتر و شدیدتر است و بعضی در وجود زن؛ یعنی همچنانکه زمینه این قیومیت، بهلحاظ خصوصیات موجود در روح و بدن مرد، وجود دارد، خصوصیات موجود در زن هم این قیومیت را میپذیرد و به آن راضی و علاقمند است.
- این قیومیت وظایفی برای مرد ایجاد میکند و طبعاً در مقابل، حقوقی هم برای او ایجاب میکند؛ همچنانکه این قیومیت حقوقی برای زن در نظر گرفته است، پس طبعاً وظایفی هم برای او ایجاد خواهد کرد. بهطوریکه اشاره شد ما بهخواست خداوند در مقاله بعدی بهطور مستقل بحثی در مورد قیومیت مردان بر زنان و علل عقلی آن و حدود و چگونگی و عوارض و نتایج آن طرح خواهیم کرد، اما در این قسمت از بحث اشارهای میکنیم به این نکته که زن به لحاظ این قیومیت در محدوده معینی لازم است از مرد اطاعت کند و حقوقی را برای او حفظ کند، و بدون این اطاعت و حفظ حقوق امکان برقراری یک نظام مطلوب در زندگی مشترک بین مرد و زن وجود نخواهد داشت.
- در این آیه بعداز بیان موضوع قیومیت مردان بر زنان، به رفتار زنان اشارهای شد که دو گروه هستند. گروه اول یعنی زنان صالح و با شخصیت اخلاقی ارزشمند، بهطوریکه در مقابل قیومیت مردان متواضع و مطیع هستند و در حضور و غیبت مردان حقوق آنها را حفظ میکنند و انسانهایی قابل اعتماد و پاکطبع هستند. و گروه دوم که زنان متخلف و سرکش و نافرمان و دارای اخلاق و شخصیتی مخالف با زنان گروه اول.
طبعا رفتار زنان نافرمان و سرکش اساس زندگی مشترک را درهم میشکند که دراینصورت خود آنها هم گرفتار آثار و نتایج آن خواهند شد. یعنی اگر این زنان متخلف را رها کنند و اقدامی برابر خلافکاریهای آنها بهعمل نیاورند اساس و پایۀ زندگی مشترک درهم خواهد ریخت و چند گروه در زندگی اجتماعی دچار خسران و زیان خواهند شد و ازجمله خود این زنها. وقتی زندگی توام با آسایش و آرامش از بین رفت، هم حقوق مردان ضایع خواهد شد و هم حقوق زنان و آن زندگی آرام توام با محبت و احترام متقابل جای خود را به خشونتها و مشاجرهها و گاهی جدا شدن از همدیگر خواهد داد. آیا این وضعیت بهنفع همین گروه از زنها خواهد بود و آنها به حقوقی از وضعیت پیش آمده خواهند رسید؟!
گروه دیگری که از این نوع رفتار زنهای متخلف آسیب خواهند دید کودکان هستند. آنها یا باید بهطور مستمر در معرض رفتارهای خشن و مشاجرهها و بیاحترامیهای والدین نسبتبه یکدیگر باشند و یا با طلاق والدین از محبت، عاطفه و مراقبت پدر یا مادر یا هر دو آنها محروم شوند. آثار زیانبار این نوع زندگی برای عقلا مشخص و آشکار است.
این نوع رفتار علاوهبر آنچه ذکر شد، در یک نظام اجتماعی آثار زیانبار دیگری هم در زندگی دیگران دارد، ازجمله عدم علاقهبه ازدواج و شیوع رفتارهای زشت و غیرمحترمانه در افراد جامعه و امثال آنها.
حال باتوجهبه این توضیحات در مقابل رفتار اینگونه زنان چه اقدامی باید کرد؟ آیا تخلف از وظایف و ضایع کردن حقوق همسر و فرزندان حقی است که این زنان دارند و باید این حق محفوظ باشد؟! پاسخ سوال نزد عقلای عالم مشخص و روشن است.
در اخلاق دینی گفته شده اگر رفتاری از زنان دیده شد که علامتی از «نشوز» یعنی نافرمانی و تخلف آنها بود، ابتدا آنها را موعظه کنید، بلکه دست از این رفتارها بردارند. اما اگر موعظه به تنهایی موثر واقع نشد، در بستر از آنها فاصله بگیرید تا از عواطف آنها استفاده کنید و آنها را از نوعی نیاز روحی محروم کنید بلکه موثر واقع شود. اگر این رفتار شما هم موثر واقع نشد، آنها را بزنید!
مشکل روی همین کلمه است و آن دستور زدن است که تمرکز بر آن مانع توجهبه جهات متعددی که ذکر شد و غیر آنها شده است. باید مشکل مورد نظر را با تعقل و تدّبر و درنظر گرفتن همه جهات آن برطرف کرد، نه با یک یا چند شعار احساسی و عاطفی!
اول اینکه باید دید مراد از زدن در این آیه همان کتک زدن بهمعنای عرفی است یا معنای دیگری مورد نظر است؟ دوم اینکه آیا این دستور برای بازداری از تخلف زنان صادر شده یا تنبیه بعد از تخلف؟ هدف اصلی از این دستور این است که زن را برای این نوع تخلف باید آزاد گذاشت و بعد که مرتکب آن شد باید او را زد یا این دستور بهمنزله نوعی پیشگیری از تخلف و آثار آن است؟
قبل از توضیح معنای زدن در این آیه به دو نکته دیگر تحت شمارههای دیگر اشاره میکنیم:
- بعد از این دستور در آیه کریمه آمده است: «فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَيْهِنَّ سَبِيلاً» یعنی اگر آنها از شما اطاعت کردند، پس علیه آنها راه دیگری نجویید. یعنی این دستورات سهگانه فقط بهمنظور وادار کردن آنها به انجام وظایف اخلاقی و قانونی در نظام زندگی مشترک است، نه اینکه حقی برای زورگویی مرد نسبتبه زن و پایمال کردن حقوق او ایجاد کند. این سه نوع رفتار که به مردان توصیه شده رفتارهای دائمی و همیشگی نیست و فقط برای شرایط خاصی تجویز شده تا زنان را به اطاعت و رعایت حقوق مردان و درنتیجه برقراری روابط عاقلانه و کریمانه در زندگی وادار کند و اگر این منظور عملی شد، این دستورات هم لغو میشود و مردان حق ادامه این رفتار را ندارند.
- نکته دیگر اینکه در انتهای آیه فرموده است: «إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا» یعنی خداوند برتر و بزرگ است. از ذکر دو صفت «علی» و «کبیر» بودن خداوند بهطور ضمنی برمیآید که حاکمیت در اصل حق خداوند است بر بندگان نه حق مرد بر زن یا افرادی بر افراد دیگر، و این حق قیومیت را خداوند در محدوده معین به مرد داده است و او نباید از آن محدوده خارج شود.
نکته مهم دیگر مورد بحث در آیه معنی حقیقی «ضرب» یعنی «زدن» است. آیا زدن به معنای کتک زدن بهصورت متعارف است یا معنای دیگری دارد؟! کسانی که با اسلوب عمومی قرآن در آموزش و بیان مطالب آشنایی دارند میدانند که مطالب آموزشی قرآن مجید بهاختصار بیان شده و فقط به اصل مطالب اشاراتی شده و تفصیل و چگونگی آنها به بیان پیامبر اکرم(ص) واگذار شده است. بهویژه در احکام تکلیفی بیان قرآن عمدتاً مشتمل بر اصل مطالب است، اما نحوه عمل به آنها و بیان تفصیلی مطالب در کلام و عمل رسول خدا(ص) قرار دارد. طبق دلایلی قطعی کلام رهبران آسمانی یعنی امامان معصوم(ع) هم در حکم کلام و عمل رسولالله(ص) است. درخصوص این آیه هم طبعاً مطلب همان است و آن اینکه معنای زدن را در این آیه از کلام رسول خدا و ائمه معصومین(ع) باید بهدست آورد.
در تفسیر این آیه بیاناتی از وجود مبارک رسول خدا(ص) و ائمه معصومین(ع) نقل شده که از مجموع آنها برمیآید این زدن بهمعنای کتک زدن نیست و تأکید شده که این زدن نباید دردآور باشد، یا اثری در بدن ایجاد کند. در تفسیر تبیان تألیف شیخ طوسی آمده است: «اما الضرب فانه غیر مبّرح بلاخلاف قال ابوجعفر(ع) هو بالسواک».[۶] شیخ طوسی میفرماید: اما ضرب (زدن) بیشک زدنی است که درد آور نباشد. امام باقر(ع) فرمود: زدن با مسواک. قابلتوجه است که در حدیث امام باقر(ع) این موضوع زدن توضیح داده شده و فرموده است زدن در اینجا مراد زدن با چوب مسواک است. قطعاً زدن تکه چوبی که انسان با آن دندانهای خود را مسواک میکند، کتک زدن محسوب نمیشود. این حدیث شریف در تفسیر المیزان هم ذکر شده و میفرماید: «و فی معنی الضرب عن ابی جعفر علیه السلام انه الضرب بالسواک».[۷]
این معنی که مراد از زدن در این آیه بهمعنای کتک زدن نیست و اینکه مثلاً آنها را با مسواک بزنید در منابع متعدد تفسیری از وجود مبارک رسول اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) ذکر شده است. برای رعایت اختصار به ذکر این موارد اکتفا شد.
این دستور زدن در حقیقت نوعی ابراز ناراحتی و اعلام آن است، یک مرحله بالاتر از فاصله گرفتن و قهر کردن. یعنی استفاده از عواطف زن برای اصلاح مشکلی که پیش آمده است، والا زدنی که حتی اندک سرخی در بدن ایجاد کند شرعاً ممنوع است و «دیه» به آن تعلق میگیرد.
این مطلب از سفارشات فراوان رسول خدا(ص) و ائمه معصومین(ع) به خوشرفتاری با زنها و احترام و تکریم آنها و دوست داشتن آنها هم ثابت میشود. مکرر در احادیث معصومین(ع) سفارش به خوشرفتاری با زنها شده است و از زدن آنها بهشدت نهی شده است.
در نامهای که امیرالمؤمنین علی(ع) به امام حسن مجتبی(ع) نوشته است از زن تعبیر به گل شده و سفارش شده که با او با ملاطفت رفتار شود و فرموده است: «المرأة ریحانۀ و لیست بقهرمانة»،[۸] یعنی زن گلی است و قهرمان نیست و نباید با او رفتاری خشن داشت و او را به سختیها و مشقتها انداخت. این سفارشات مبنیبر خوشرفتاری با زنان در نامهای از امیرالمؤمنین علی(ع) به فرزندش محمد حنفیه هم آمده است.[۹]
در کتب حدیثی احادیث فراوانی در زمینه خوشرفتاری با زنها رسیده که نقل آنها احتیاج به بحث مستقلی دارد و ما در این نوشته فقط خواستیم آن معنای توهمی و نادرستی را که عدهای در مورد آیه مورد بحث ذکر کردهاند رد کنیم. کسانی که علاقهمندبه مطالعه بیشتر در این زمینه هستند میتوانند به کتب حدیثی و سیره شریف رسول خدا(ص) و ائمه معصومین(ع) مراجعه کنند. برای اثبات معنایی از آیه که بیان شد میتوان به منابع تفسیری و حدیثی از جمله منابع ذیل که در پاورقی ذکر شده مراجعه کرد.[۱۰]
الیاس کلانتری
پانوشت:
- مستشرقان و قرآن (نقد و بررسی آرا مستشرقان درباره قرآن)، تألیف دکتر محمدحسن زمانی، ص ۳۱، مؤسسه بوستان کتاب، قم
- . انعام: ۲۵
- هود: ۱۳.
- انبیاء: ۷۱-۷۳.
- شیخ طوسی، تفسیر التبیان، جلد ۳، ص ۱۹۱، چاپ مکتبه الأمین، نجف اشرف.
- شیخ طوسی، تفسیر التبیان، جلد ۳، ص ۱۹۱، چاپ مکتبه الأمین، نجف اشرف
- علامه محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، جلد ۴، ص ۳۷۱، چاپ دارالکتب الاسلامیه، تهران.
- نهج البلاغه، نامه ۳۱.
- شیخ کلینی، فروع کافی، جلد ۵. ص۵۱۰، چاپ دارالکتب الأسلامیه.
- المیزان فی تفسیر القرآن، تفسیر آیه ۳۴ سوره نساء
منابع
- قرآن کریم.
- نهجالبلاغه.
- طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، چاپ دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۸۹.
- کلینی رازی، ابوجعفر محمدبنیعقوببناسحاق، الفروع من الکافی، چاپ دارالکتب الأسلامیه.
- طوسی، شیخ ابوجعفر محمدبنالحسن، تفسیر التبیان، چاپ مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، بیروت لبنان.
- طبرسی، شیخ ابوعلی الفضلبن الحسن، مجمع البیان العلوم القرآن، ناشر دار احیا التراث العربی، ۱۴۱۲ هجری قمری.
- زمانی، دکتر محمد حسن، مستشرقان و قرآن، ناشر مؤسسه بوستان کتاب قم.
- معرفت، محمدهادی، نقد شبهات پیرامون قرآن کریم، ناشر مؤسسه فرهنگی تمهید ۱۳۸۵.
- جعفری، محمدتقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ۱۳۷۵.
- مکارم شیرازی ، پیام امام امیرالمؤمنین، چاپ مدرسه الأمام علیبنابیطالب (ع)، ۱۳۸۶
* این مقاله در فصلنامه مرکز پژوهش ادیان جهان به چاپ رسیده است