تجلّی آیات قرآن در سیره عملی امیرالمؤمنین علیه السّلام

imam-ali-1یکی از فنون متعالی آموزش، تشبیه معقولات به محسوسات است. این روش آموزشی در قرآن کریم جایگاه رفیعی دارد. پروردگار عالم در موارد زیادی از آیات قرآن، حقایق رفیع فوق فهم عادی انسان ها را از طریق تشبیه آن ها به پدیده های محسوس به عقول آن ها نزدیک کرده است.

آموزش های خداوند در قرآن کریم هم به صورت کلام مستقیم بیان شده است، و هم به صورت ذکر اخلاق و رفتار ها و به طور کلی شخصیت پیامبران و تربیت یافته های آن ها آمده است. و گاهی با آموزش با کلام، از طریق ذکر سیره پیامبران خدا تقویت و تکمیل شده است. در این زمینه به ذکر چند مثال اکتفا می کنیم:

یکم: در چند سوره از قرآن مجید داستان خلقت آدم و سجده ملائکه بر او و استکبار ابلیس و تمرّد او از حکم خداوند در رابطه با سجده به آدم ذکر شده است. این داستان مشتمل است بر نکاتی از جمله: اراده پروردگار عالم بر خلقت آدم و ذریه او، گفتن این اراده بر ملائکه، امر به ملائکه مبنی بر سجده به آدم و اطاعت آن ها از امر پروردگار و تمرّد ابلیس از فرمان پروردگار و استکبار او و خودداری او از سجده، سؤال ملائکه از حکمت اراده پروردگار، عظمت و کارآیی و خواص شگفت انگیز روحی که خداوند در انسان دمیده است. به طور مجموع در این داستان مواردی از آموزش های پروردگار عالم برای انسان ها تجسّم یافته است. از جمله:

۱-علم ملائکه محدود به تعلیم پروردگار عالم است، و با آن مقدار علمی که خداوند تا آن روز به ملائکه یاد داده بود، همه چهره ها و اوصاف موجودات قابل شناسائی نبود.

۲-موجودات عالم و مخلوقات خداوند، از جمله ملائکه و انسان ها، جهت شناسایی موجودات و بهره برداری از آن ها، به تعلیم خداوند عالم نیاز دارند.

۳-علم ملائکه برای شناسایی صفات موجودات از جمله آدم و انسان ها کافی نبود و آن ها فقط بعد مادی آدم و فرزندان او را مورد توجه قرار دادند و از عظمت و کارآیی و تأثیرات روحی که خداوند در او دمیده است بی اطلاع بودند.

۴-نظر ملائکه درباره آدم و فرزندان او از یک جهت درست بود. اما نظر آن ها از علم ناقص نشأت گرفته بود. بنابراین خداوند نظر آن ها را به طور کلی ردنکرد، بلکه نقص نظر آن ها را متذکر شد. با این توضیح می توان از این موضوع نتیجه گرفت که گاهی بعضی از نظریات علمی انسان ها، در عین حال که جهات درستی دارد، امکان دارد در مجموع درست نباشد و یک جهت درست عامل غفلت صاحبان آن نظریات و یا دیگران شود، و در نتیجه در مجموع یک نظریه ناقص یا نادرست، مقبولیتی پیدا کند.

۵-برای انسان و ملائکه، مجهولات زیادی وجود دارد که از طریق تعلیم خداوند باید به آن ها علم پیدا کرد. و به طور کلی انسان ها و ملائکه به طور دائم به تعلیم خداوند احتیاج دارند.

۶-اگر انسان ها به همه راه های زندگی و همه صفات پدیده های عالم احاطه علمی داشتند، نیازی به آمدن پیامبران و نزول وحی بر آن ها نبود، و زمینه هایی هم که در روح انسان قرار داده شده است باید با آموزش های وحی رشد یافته و به ثمر برسد، و انسان در تمام عمر خود از آموزش های خداوند بی نیاز نمی باشد.

۷-عبودیت برای پروردگار و اطاعت از او ایجاب می کند که انسان فرمان پروردگارش را صرفاً به جهت این که فرمان اوست اجرا کند، چه حکمت آن را بداند چه نداند. و الّا به جای رفتن در مسیر ملائکه و ورود در معرض رحمت فراوان پروردگار، مسیر اطاعت از شیطان را در پیش خواهد گرفت و پایان زندگی او منتهی به سقوط در جهنم و مبتلا شدن به عذاب های دردناک در آن خواهد شد.

دوم: در سوره صافات بخشی از داستان حضرت ابراهیم و فرزندش اسماعیل (ع) ذکر شده است به این صورت:

«پس وقتی آن کودک به مرحله بلوغ رسید، (ابراهیم) به او گفت: ای فرزندم من می بینم در خواب که تو را ذبح می کنم ( خداوند در خواب به من چنین دستور می دهد) فکر کن و ببین نظر تو چیست؟! گفت: ای پدر انجام بده آن چه را به نو امر می شود، و إن شاء الله مرا از صابران خواهی یافت. وقتی هر دو (پدر و فرزند) تسلیم امر خدا شدند، و ابراهیم فرزندش را روی زمین خواباند و یک طرف پیشانی اش را روی زمین قرار داد!!! و ندا کردیم او را ای ابراهیم، (تو امر ما را امتثال کردی) آن امری را که در رؤیا مورد نظر بود محقق کردی و ما این چنین پاداش می دهیم محسنان را، و آن امتحانی بود آشکار» ( صافات، ۳۷/۱۰۲- ۱۰۶ )

در این داستان چند موضوع از آموزش های خداوند در زیباترین و متعالی ترین صورت ها تجلّی یافته است از جمله:

۱.عبودیت انسان برای خداوند و اخلاص در دین، عظمتی دارد فوق ادراک عادی، تا جایی که پدری در سن پیری جهت اجرای فرمان خداوند، حاضر می شود فرزند نوجوان خود را ذبح کند، همچنین نوجوانی حاضر می شود، جهت فرمانی که خداوند عالم به پدرش صادر کرده، با میل و رغبت قربانی شود. و پدر را تشویق می کند که فرمان خداوند را اجرا کند و به او دلداری می دهد که در مقابل عمل ذبح از صابران خواهد بود.

۲.حالت تسلیم در مقابل اراده خداوند، با زیر پا گذاشتن تمامی خواسته های طبیعی و حقیقی.

۳.یک بنده در مقابل حکم پروردگار از محبوب ترین و مرغوب ترین چیزها هم صرف نظر کند.

۴.حبّ پروردگار عالم و اشتیاق به اجرای فرمان او، قوی ترین و برترین اراده ها را در وجود انسان به جریان می اندازد.

  1. از امر خداوند به ابراهیم (ع) بر ذبح فرزندش، اراده دیگری در کار بود و خداوند عالم نمی خواست که اسماعیل (ع) ذبح شود و مانع اجرای این حکم شد، و ابراهیم (ع) اراده اصلی خداوند را نمی دانست، پس ممکن است در ورای احکام خداوند، حکمت های دیگری غیر از آن چه در ظاهر به نظر می رسد باشد. و حکمی بسیار مهم از طرف خداوند صادر شود، که با ادراک عقلی صرف، حکمت آن روشن نمی شود. یعنی حکمت دستورات خداوند، فوق عقل باشد- نه ضد عقل-.

۶.هنگامی که امر پروردگار فقط به خود یک شخص مربوط باشد، تسلیم او بدون مکث و تردید باید تحقّق یابد، اما اگر اجرای امر پروردگار به شخص دیگری هم ارتباط پیدا کند، در صورتی که شخص دوم حقّی داشته باشد، لازم است نظر او هم در کار باشد. بنابراین حضرت ابراهیم (ع) موضوع ذبح فرزندش را با او در میان گذاشت و نظر او را جویا شد، اما فرزندش اسماعیل بلافاصله تا از امر پروردگار مطّلع شد، تسلیم بودن کامل خود را اعلام کرد، در پی آن، ابراهیم (ع) هم تسلیم شد!

۷.این امری خلاف انتظار و عبث و لغو نبود، بلکه جهت ظهور حالت انقیاد و تسلیم کامل در مقابل خداوند بود، و مقام نبوت و رسالت و امامت حضرت ابراهیم (ع) این مرحله از عبودیت و تسلیم در مقابل پروردگارش را نیاز داشت.

پیامبران خدا به تناسب موقعیت و شرایط خاص اجتماعی و زمان و مکان مأموریت خود، جهت توفیق در امر ارشاد انسان ها نیاز به استعدادهای خاصی دارند که با آموزش های خاص خداوند عالم بدست می آید.

۸.آموزش کامل راه زندگی الهی به انسان ها، از طریق تحمل مصیبت ها و سختی ها و تلاش های زیاد پیامبران و پیروان حقیقی آن ها امکان پذیر است و گاهی به تناسب شرایط و موقعیت های خاص، پیامبران خدا لازم است مصیبت ها و شداید فوق تصوّر عادی را تحمل کنند.

۹.پیامبران خدا جهت هموار کردن و آشکار کردن راه زندگی توحیدی، قدرت ها و امکاناتی را به کار برده اند که جهت حصول آن ها یک عمر تلاش مستمر شبانه روزی لازم بوده است.

۱۰.ظهور و بروز رفتار های قهرمانانه پیامبران در آن مقیاس های برتر، مراتب عظیمی از رحمت پروردگار عالم به انسان ها و تجلّی صفت ربوبیّت او بوده است.

عظمت موضوع توصیف امیرالمؤمنین علی (ع)

ارائه تجلّیاتی از آیات قرآن مجید در سیره عملی امام امیرالمؤمنین علی (ع) اگر چه مورد اشتیاق شدید قلبی است، اما در عین حال کاری است دارای عظمت و وسعت و رفعتی فوق تصوّر. اقدام به این کار به منزله قدم گذاشتن در مسیری است شکوهمند و سلوک در طریقی است خطیر و در مراحلی غیر ممکن!

در این مسیر دو قلّه ی عظیم سر به فلک کشیده قرار دارد که رفعت هر دو تا عرش پروردگار امتداد یافته، و هیچ پرنده دور پروازی قدرت صعود از عالم دنیا به آن آفاق رفیع را ندارد. یکی از آن دو قلّه، عظمت های بی پایان و فوق ادراک قرآن مجید، و دیگری قلّه ی رفیع مقام و فضائل امیرالمؤمنین علی (ع) است.

درباره عظمت قرآن مجید، پروردگار عالم می فرماید:

«لَوْ أَنزَلْنَا هَـٰذَا ﭐلْقُرْءَانَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَاشِعاً مُّتَصَدِّعاً مِّنْ خَشْيَةِ ﭐللَّهِ وَتِلْکَ ﭐلْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَکَّرُونَ» (حشر آیه ۲۱) در این آیه عظمت قرآن مجید، که نشأت گرفته از عظمت صفات و افعال پروردگار عالم است، با زبان مثال و با همان روش تشبیه معقولات به محسوسات، به انسان ها گوشزد شده است. یعنی اگر عظمت قرآن مجید، به صورتی تجلّی می کرد و صورت و حالت ظاهری پیدا می کرد و به آن صورت بر کوهی نازل می شد، آن کوه متلاشی می شد و از هم می پاشید!!! و عظمت و صلابت و استقامت کوه در مقابل جریان عظمت قرآن دوام نمی آورد و از بین می رفت.

عظمت های شخصیّت علی (ع) هم در همین مراتب قرار دارد، چون وجود او تجسّم و تجلّی کاملی از کلام الله است. یعنی اگر بنا بود حقیقت قرآن تغییر یابد و به شکلی مجسّم و ممثّل شود، این تجسّم و تمثّل به صورت وجود آن حضرت در می آمد.

هم عظمت قرآن مجید و علوم متمرکز در آن و هم عظمت شخصیّت علی (ع) هر دو در مرتبه ای خارج از حیطه ادراکی انسان های عادی قرار دارند. منظور از انسان های عادی در این جا تمامی انسان ها غیر از پیامبران خدا و ائمّه معصومین (ع) می باشند.

توصیف های انسان های عادی از شخصیّت علی (ع) مانند توصیف شعاعی از نور خورشید به جای توصیف حقیقت خورشید است. و سلوک در این راه در حدّ بر داشتن چند قدم در پای این رشته کوه عظیم و نگاهی به قلّه های رفیع آن است، رفعتی بی انتها و فوق حدّ ادراک عادی انسانی.

سرچشمه آن همه عظمت و جلالت و شکوه و رفعت در شخصیّت علی (ع) که رایحه دل انگیز آن، فضای تاریخ را معطّر کرده و همگان را به تحسین و تکریم واداشته است، صفات پروردگار عالم است، و این همان نوری است که در قرآن کریم متمرکز شده است.

آن همه عظمت و جلالت که در وجود قهرمان بزرگ کائنات و سلطان عوالم هستی ظهور یافت و مسیر تاریخ زندگی انسان ها را تغییر داد، در گنجایش این عالم و پدیده های آن نبود.

علی (ع)، در سیره عملی خود با همتی عظیم، کوه های بزرگی را شکافت و جاده همواری برای انسان ها آماده کرد که از عالم ماده شروع شده و به ملکوت عالم و جوار پروردگار امتداد یافته است. او چشمه هایی از عطر علم و صفات پروردگار عالم را در فضای زندگی انسان ها جاری کرد و در این راه مشکلات عظیم و هول انگیزی را تحمّل کرد.

قدرت و صلابت و جلالت توحید پروردگار عالم که در وجود او متمرکز شده بود، طوفانی در عالم ایجاد کرد و امواج ناشی از آن طوفان، آلودگی های فضای زندگی انسان ها و باتلاق های معفّن شرک را از بین برد و آن ها را به بوستان هایی از گل های بهشتی تبدیل کرد.

در این قسمت به ذکر آیاتی از قرآن مجید و بیان نحوه تجلّی آن ها در سیره شریف آن حضرت، در حدّ برداشتن قطراتی از چشمه های عطر بهشتی و پاشیدن آن ها در فضای قلوب انسان ها می پردازیم.

شهادت عملی بر رسالت پیامبر اکرم (ص)

در ابتدا و قبل از توضیح ابعاد مختلف سیره عملی امام علی (ع)، به ذکر یک مطلب کلی در این زمینه می پردازیم و آن تجلّی مجموع قرآن در مجموع شخصیت آن حضرت است. آن هم از کلام و بیان خداوند عالم، و این بحث مشتمل بر ذکر عظیم ترین مرتبه از تجلّیات قرآن کریم در وجود اوست، خداوند عالم می فرماید:

«وَيَقُولُ ﭐلَّذِينَ کَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلاًَ قُلْ کَفَىٰ بِـﭑللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَبَيْنَکُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ ﭐلْکِتَابِ» (سوره رعد آیه ۴۳) می گویند آن هایی که کافر شدند تو رسول (از طرف الله) نیستی، بگو کفایت می کند (جهت اثبات رسالت من) شهادت الله بین من و شما و کسی که علم الکتاب نزد اوست!!!

در این آیه استدلال بسیار دقیق و لطیفی جهت اثبات رسالت رسول الله (ص)، در مقابل کفّار منکر رسالت آن حضرت به کار رفته است و آن این که دو شاهد بر موضوع رسالت معرفی شده است! یکی شهادت الله، دوم شهادت کسی که «علم الکتاب» نزد اوست.

شهادت الله بر رسالت رسول الله طبعاً باید صورت ظهور پیدا کند، و الّا این استدلال بی مورد خواهد بود، یعنی قطعاً مراد از این آیه این نیست که موضوع رسالت رسول الله در علم خداوند قرار دارد، چون این آیه در مقام احتجاج علیه کفّار و جواب دادن به انکار آن ها و ابطال نظریات آن هاست.

طبعاً شهادت الله، در کلام او یعنی قرآن کریم تجلّی می یابد، پیامبر اکرم (ص) جهت اثبات ادعای خود در امر رسالت، لازم است به قرآن کریم «تحدّی» کند! و باید این موضوع اثبات شود که علم به کار رفته در قرآن کریم، علم فوق بشری است و امکان صدور چنین کتابی از غیر علم خداوند محال است. یعنی اشتمال قرآن بر علوم به کار رفته در آن، دلیل آشکاری است بر این که این کتاب از علم خداوند نازل شده است. سرانجام این که خداوند با ارسال کتابی بر آن حضرت با اوصاف موجود در آن، به رسالت او شهادت می دهد.

دلیل دیگری بر رسالت رسول الله در آیه معرفی شده است و آن شهادت کسی است که علم الکتاب نزد اوست! مراد از کسی که علم الکتاب نزد اوست، به طور قطع وجود مقدّس امیر مؤمنان (ع) است، و این موضوع از قطعیات است و نیازی به بحث و استدلال ندارد و مفسّران قرآن بحثی لازم و مستدل را در تفسیر این آیه در این جهت آورده اند.

در این قسمت هم موضوع مثل شهادت الله است، یعنی طبعاً مراد از آیه، شهادت قلبی آن حضرت بر رسالت رسول الله (ص) و یا اظهار آن صرفاً با زبان نیست! بلکه لازم است این شهادت در وجود و شخصیّت و اعمال آن حضرت تجلّی و تحقّق یابد، و الّا این استدلال بی مورد و بی معنا خواهد بود، و برهانی در آن وجود نخواهد داشت.

مراد اصلی و حقیقی این است که در وجود و شخصیّت علی (ع)- همان کسی که علم الکتاب نزد اوست- عناصری قرار دارد که وجود آن عناصر به تنهایی بر رسالت رسول الله شهادت می دهد. یعنی پرورش شخصیّتی مثل امیر المؤمنین با آن عظمت ها و فضایل بی پایان و اوصاف اختصاصی و انحصاری، محصول قدرت و کارآیی علوم و امکانات بشری نمی تواند باشد. و مربّی او یعنی وجود مقدّس رسول الله (ص)، با علم و قدرت دریافت شده از منابع وحی پروردگار توانسته است، این چنین محصول شگفت انگیزی پرورش دهد!

اینک به بحث تفکیکی در جهات گوناگون سیره امیر المؤمنان علی (ع) می پردازیم، و به تناسب موضوعات قرآن مجید، آیاتی از آن را ذکر خواهیم کرد و ارتباط رفتار هایی از آن حضرت را، با آیات مذکور اشاره خواهیم کرد.

نصرت متقابل الله و بنده

خداوند- عزّوجل- می فرماید:

« يَا أَيُّهَا ﭐلَّذِينَ ءَامَنُواْ إِن تَنصُرُواْ ﭐللَّهَ يَنصُرْکُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ» (سوره محمد آیه ۷) در این آیه به مؤمنان خطاب شده است که اگر آن ها خداوند را یاری کنند، متقابلاً خدا هم آن ها را یاری خواهد کرد و به آن ها ثبات قدم و استقامت و اطمینان قلبی خواهد داد. طبعاً مراد از نصرت انسان نسبت به خداوند، نصرت دین خدا است. در این آیه و آیات دیگری از قرآن مجید خداوند عالم، مؤمنان را به یاری دین خود دعوت کرده و در مقابل اعلام کرده است که آن ها نیز در صورت عمل به این دعوت، مورد نصرت و حمایت پروردگارشان قرار خواهند گرفت و آن ها از ناحیه نصرت خداوند دارای ثبات قدم و اطمینان قلبی خواهند شد.

علی (ع) اولین شخصی بود که در جریان بعثت رسول خدا (ص) به مقام رسالت و نبوّت، قرار گرفت. رسول خدا (ص) بعد از مبعوث شدن به رسالت، در مسیر خود از کوه حرا به شهر مکّه با علی (ع) مواجه شد و موضوع رسالت خود را به او اعلام فرمود. و حتّی طبق یک نظر در وقت نزول وحی بر رسول خدا (ص)، علی (ع) در کوه حرا و نزد آن حضرت قرار داشت. در هر صورت علی (ع) اوّل کسی بود که به رسالت رسول الله (ص) ایمان آورد. و از آن لحظه تا آخرین لحظه عمر خود در همه حالات و جهات گوناگون زندگی در مسیر نصرت دین خدا و انتشار آن و دفاع از آن قرار گرفت.

بلکه علاوه بر دوره زندگانی خود، رفتارها و سخنان او، بعد از رحلتش نیز، کارآیی عظیمی در نصرت دین خدا داشته است. یعنی او در مقام معلّمی الهی برای انسان ها، رفتارهایی از خود بروز می داد که انسان های دیگر از ناحیه رفتارها و علوم باقی مانده از او در مسیر دین خدا و نصرت آن قرار می گیرند.

موقعیّت امیرالمؤمنین در جنگ بدر

در حادثه جنگ بدر یک سپاه مجهّز به ادوات و ابزارهای جنگی از مکّه حرکت کرده و به قصد جنگ با پیامبر خدا (ص) و پیروان او به نزدیکی های شهر مدینه رسیدند. اهل شهر آن روز از دو گروه تشکیل یافته بود. گروه اول که عدّه آن ها اندک بود، کسانی بودند که قبلاً در شهر مکّه اقامت داشتند و به دین توحیدی و پیامبر اکرم (ص) ایمان آورده بودند و از زمان ایمان آوردن خود تحت فشارها و اذیّت های مشرکان قرار گرفته بودند و اخیراً با دعوت اهل مدینه به آن شهر هجرت کرده بودند. بعد از هجرت، مشرکان مکّه عمدتاً خانه ها و اموال آن ها را غصب کرده بودند. و آن ها فقط جان خود را نجات داده و خود را به شهر مدینه رسانده بودند.

گروه دوم اهل شهر مدینه بودند که به پیامبر اسلام (ص) و دین توحیدی ایمان آورده و خود آن حضرت و پیروانش را به شهر خود، دعوت کرده بودند. و با او پیمان بسته بودند که از او و دین توحیدی و پیروانش حمایت کنند.

با وجود این که پیامبر خدا (ص) وپیروان او از شهر مکّه خارج شده و به مدینه هجرت کرده بودند، مشرکان مکّه به این هم قانع نبودند و به قصد جنگ و کشتن آن ها و اهل شهر مدینه به آن جا لشکر کشی کردند. یعنی در واقع مشرکان حق فرار و یا خروج از شهر و دیار و منطقه زندگی خود را هم به پیروان دین توحیدی نمی دادند. یعنی از کسانی که دست از همه زندگی خود کشیده و از شهر مکّه خارج شده و به شهر دیگری پناه برده بودند هم، دست بردار نبودند، و موحّدان را به علّت این که می گفتند پروردگار ما الله است می خواستند به قتل برسانند.

مدتی قبل هم که عدّه ای از پیروان دین توحیدی به حبشه هجرت کرده بودند، در آن جا هم از اذیّت های مشرکان آسوده نبودند، به طوری که مشرکان مکّه عدّه ای را به حبشه فرستادند، و آن ها سراغ حاکم حبشه رفتند و تقاضا کردند که مهاجران را به آن ها تحویل دهند، تا آن ها را بازداشت کنند و اجباراً به شهر مکّه برگردانند. در هر صورت جنگ بدر شروع شد. یک طرف، سپاه مجهّز و تبهکار کفّار بودند، که به قصد کشتن بی گناهان و نابود کردن اساس دین خدا پرستی راه طولانی بین مکّه و مدینه را طی کرده و در فکر کشتن پیامبر خدا (ص) و پیروان دین توحیدی بودند. و بعد از آن هم حمله به داخل شهر و کشتن مردان و اسیر کردن زنان و کودکان و افتخار کردن به اعمال خود.

طرف دیگر گروهی اندک از پیروان دین توحیدی بودند که در بین آن ها رسول خدا (ص) قرار داشت، آن ها اسلحه و تجهیزات جنگی نداشتند و به قصد جنگ بیرون نیامده بودند، اما به هر حال مدافعان دین توحیدی در آن شرایط همین گروه اندک بودند. آن ها باید از دین و زندگی خود و سرانجام از اهل شهر مدینه دفاع می کردند.

در این جنگ طبق محاسبات عادی باید مشرکان پیروز می شدند، زیرا آنان هم، سه برابر موحدّان بودند، و هم مسلّح بودند و به قصد جنگ آمده بودند، اما مسلمین به جز چند عدد شمشیر و سایر سلاح های جنگی چیزی همراه نداشتند. گفته اند فقط دو اسب در اردوی مسلمین وجود داشت. اما قدرت روحی عظیمی در سپاه مسلمین وجود داشت که در محاسبات عادی و در تصوّر کفّار نمی گنجید و آن وعده های خداوند عالم بر یاری آن ها و استقرار رسول خدا (ص) در بین آن ها بود و وجود قهرمان توحید که رفتار او همه را در بهت و شگفتی فرو برد و آن امیرالمؤمنین علی (ع) بود.

روش صحیح حفظ قرآن کریم (31)
بخوانید

در این جنگ در همان ساعات اول روز سران کفّار به دست سپاه توحید کشته شدند. سپاه مهاجم شکست سختی خورد و عده زیادی از آن ها به اسارت مسلمین در آمدند. سپاه کفّار با ذلّت و خواری رو به فرار گذاشتند و به طرف مکّه برگشتند. در این جنگ هفتاد نفر از مشرکان به قتل رسیدند، که سی و شش نفر از آن ها را فقط علی (ع) به خاک انداخت، با وجود این که قهرمانان بزرگی هم در سپاه مسلمین، مثل حمزة بن عبدالمطلب وجود داشتند.

امیرالمؤمنین علی (ع) در حقیقت سرنوشت جنگ را تعیین کرد و اگر او نبود و آن شجاعت و صلابت و استقامت و قدرت فوق العاده، بقیّه موحدّان هم نمی توانستند در جنگ به همان مقدار مؤثر باشند. قدرتی که از آن حضرت ظهور کرد، صرفاً قدرت بدنی و قدرت روحی متعارف نبود و ما به خواست خداوند در این زمینه و موارد مشابه آن بعداً بحثی قرآنی و علمی مطرح خواهیم کرد.

جنگ احد

یک سال بعد از جنگ بدر، جنگ بسیار خطرناک دیگری به وقوع پیوست، در این جنگ سه هزار نفر از کفار مکه و بعضی از قبایل اطراف آن به پایگاه دین توحیدی، یعنی شهر مدینه حمله کردند.سپاه کفار به قصد انتقام جویی از کشته های خود در جنگ بدر به علاوه هدف اصلی خود که نابود کردن دین خدا بود، با قدرت و خشونتی بیشتر از جنگ بدر، در این جنگ شرکت کرده بودند. بعد از شهادت حضرت حمزه، عموی بزرگوار پیامبر (ص)، در زمانی که جنگ بسیار سخت شده بود،

علی (ع) به تنهایی از وجود شریف رسول خدا (ص) محافظت می کرد. مشرکان گروه گروه به طرف پیامبر خدا (ص) حمله می آوردند و قصدشان کشتن آن حضرت بود، چند نفر از آن ها برای کشتن رسول خدا (ص) هم پیمان شده بودند و حتی در یک مرتبه یک گروه پنجاه نفری به آن حضرت حمله کردند. امیر مؤمنان با شجاعت و صلابتی که نظیری برای آن دیده نشده بود، به صف مشرکان حمله می کرد و با کشته شدن عده ای از آن ها به دست آن حضرت، بقیّه فرار می کردند.

پیامبر اکرم (ص) در این مرحله از جنگ مجروح شد، سرانجام مهاجمان با حملات برق آسای امیرمؤمنان، از کشتن رسول خدا (ص) مأیوس شده و پراکنده شدند. در این جنگ شمشیر علی (ع) شکست و پیامبر اکرم (ص) شمشیر خود را به نام «ذوالفقار» به آن حضرت داد. گفته اند در این جنگ صدای گروهی از ملائکه از آسمان شنیده شد که در مقام تحسین و تجلیل از فداکاری علی (ع)، در دفاع از وجود شریف رسول خدا (ص) می گفتند: «لا فتی الا علی، لا سیف الا ذوالفقار»

تجلّی دیگری از نصرت دین توحیدی

نصرت دین توحیدی به وسیله علی (ع) و پذیرش دعوت پروردگار عالم در این زمینه اختصاص به جنگ ها نداشت و حتی در جنگ هم فعالیّت آن حضرت در این جهت، محدود به رفتار های قهرمانه و ابراز شجاعت و دفع حملات دشمنان نمی شد. آن حضرت در خطرناک ترین مراحل حوادث جنگ ها رفتار های کریمانه در کمک به انسان ها و ارائه سیمای زیبایی از آموزش های نوین الهی را فراموش نمی کرد. و در این راه خطرات زیادی را تحمل می کرد. در جنگ ها آن چه از شخصیّت و رفتار های آن حضرت تجلّی می کرد تنها شجاعت و قدرت روحی فوق العاده آن حضرت نبود، بلکه جلوه های شکوهمندی از اخلاق متعالی از او تجلّی می کرد. به عنوان نمونه به توضیح رفتاری از آن حضرت در جریان جنگ احزاب می پردازیم.

در این جنگ گروه های متعدّدی از مشرکان مکّه و مناطق اطراف آن و یهود اطراف مدینه با همدیگر متّحد شده و به قصد نابودی کامل دین خدا به طرف مدینه حرکت کردند. پیامبر اکرم (ص) با پیشنهاد سلمان فارسی دستور داد تا اطراف شهر مدینه در قسمتی که آسیب پذیر بود خندقی کندند. سپاه احزاب به نزدیک مدینه رسیدند و با خندق مواجه شدند و به مدت یک ماه شهر مدینه را محاصره کردند.

سرانجام فردی از سپاه کفّار به نام «عمرو بن عبدود»، همراه پنج نفر دیگر جای کم عرض خندق را شناسلیی کرده و با قدرت و سرعت زیاد از فاصله دور حرکت کرده و با اسبان خود از خندق گذشتند. عمروبن عبدود که فردی قدرتمند و جسور و بی باک بود نعره می کشید و مبارز می خواست. شنیدن صدای نعره های عمرو بن عبدود وحشتی در دلها ایجاد کرد.

عمرو بن عبدود فریاد می زد و مبارزه می طلبید و چنین رجز می خواند:

و لقد بححت من النداء         بجمعکم هل من مبارز

و وقفت اذ جبن الشجاع         مواقف البطل المناجز

انّی کذلک لم ازل         متسرعاً نحو الهزاهز

انّ الشجاعة فی الفتی         والجود من خیر الغرائز

از بس به جمع شما ندا داده و مبارز طلبیدم که گلویم گرفت. و من در جایی ایستاده ام که مردان شجاع در آن جا می ترسند، در موضع پهلوانان جنگاور. من به همین گونه همیشه به سوی فتنه ها و آشوب ها پیش می روم. زیرا که شجاعت در جوانمرد از بهترین غریزه ها است.

پیامبر اکرم (ص) فرمود: چه کسی مقابل او می رود؟ بلافاصله علی (ع) آمادگی خود را برای جنگ با عمرو اعلام کرد. رسول اکرم (ص) باز هم کلام خود را تکرار کرد. هیچ کس جزء علی (ع) اعلام آمادگی نکرد. رسول اکرم (ص) به علی (ع) اجازه داد که به جنگ عمرو برود، و عمامه خود را بر سر آن حضرت بست و شمشیر خود «ذوالفقار» را به او داد، و در حقّ او دعا کرد و گفت: پروردگارا علی را از خطری حفظ فرما. و بعد این آیه را تلاوت کرد: « رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْداً وَأَنتَ خَيْرُ ﭐلْوَارِثِينَ» (الانبیاء آیه ۸۹) و بعد فرمود: «برز الایمان کله الی الشرک کله» یعنی تمام ایمان، مقابل تمام کفر قرار گرفت.

علی (ع) به طرف عمرو رفت، در حالی که رجز او را با شعری مطابق وزن و قافیه شعر او جواب می داد:

لا تعجلن فقد اتاک         مجیب صوتک غیر عاجز

ذونیة و بصیرة          والصدق منجی کل فائز

انّی لارجو أن اقیم         علیک نائحة الجنائز

من ضربة نجلاء یبقی         ذکرها بعد الهزاهز

عجله نکن، کسی که جوابگوی دعوت تو است، به سوی تو آمد، که برای مبارزه با تو عاجز نیست، بلکه صاحب نیّت و بصیرت، و صداقت نجات دهنده هر رستگاری است. من امیدوارم نوحه گران را بر سر جنازه تو بنشانم از ضربتی عظیم که یاد آن بعد از جنگ ها و معرکه ها باقی بماند.

علی (ع) در مقابل عمرو قرار گرفت و خطاب به او فرمود:

آیا درست است که تو گفته بودی اگر مردی از قریش از تو دو تقاضا کند، حداقل یکی از آن دو را می پذیری؟ عمرو گفت: بلی چیست آن؟ علی (ع) فرمود: من تو را دعوت می کنم به سوی الله و رسول او، و این که اسلام بیاوری! عمرو گفت: من به آن احتیاج ندارم. آن حضرت فرمود: دومین درخواست من این است که دست از جنگ بکشی و برگردی. عمرو گفت: هرگز کاری نمی کنم که زنان مکه پشت سر من چیزهایی بگویند. در هر صورت عمرو دعوت آن حضرت را به صلح نپذیرفت.

حضرت به او فرمود: من پیاده هستم، تو هم از اسب پیاده شو تا با یکدیگر بجنگیم! عمرو خشمگین شد و از اسب پرید و ضربتی به اسب زد. ناگهان ضربتی بسیار سنگین بر سر علی (ع) فرود آورد، آن حضرت سپر را روی سر خود گرفت، اما شدّت ضربه در حدّی بود که سپر شکافته شده و کلاه جنگی آن حضرت شکست و سر مبارک او اندکی زخمی شد. در این حال آن حضرت با ضربتی بسیار سریع و شدید عمرو را روی خاک انداخت و به حیات ننگین آن مجسّمه کفر و شرک پایان داد.

صدای تکبیر امیرمؤمنان از میان گرد و خاک برخاست و آن نشانه کشته شدن عمرو به دست علی (ع) بود. همراهان عمرو وحشت زده فرار کردند. سرانجام با کشته شدن عمرو و بعضی حوادث دیگر، سپاه احزاب در نهایت ذلّت و یأس ناچار از بازگشت به مکّه شد، و جنگ احزاب پایان یافت.

رسول خدا (ص) فرمود: مبارزه علی (ع) با عمرو، افضل از اعمال امّت من تا روز قیامت است.

تحلیلی از رفتار امیرالمؤمنین (ع) در جنگ احزاب

در حادثه جنگ احزاب و مبارزه علی (ع) با عمرو بن عبدود جهات دیگری از روح کریم و با عظمت آن حضرت تجلّی کرد.

رفتار آن حضرت از عناصری تشکیل یافته بود از جمله: نصرت دین خدا، در هر شرایط سخت و خطرناک، ارائه شکوه و جلال دین توحیدی، میل به ارشاد انسان ها و کمک به آن ها حتی در میدان جنگ، دعوت به صلح تا آخرین لحظات قبل از شروع جنگ. اخلاص به پروردگار عالم، ارائه عظمت های اخلاقی و بزرگواری های پیروان دین توحیدی. اینک درباره آثار و نتایج رفتار آن حضرت در جنگ احزاب به توضیح چند نکته می پردازیم.

  1. در مقابل هل من مبارز عمرو بن عبدود، علی (ع) با وجود تمایل شدید به مقابله با او، منتظر اظهار نظر و اراده رسول خدا (ص) بود و قبل از آن که آن حضرت سخنی بگوید و تصمیمی بگیرد، او هیچ سخنی نگفت. اطاعت از رسول خدا (ص) و رعایت ادب توحیدی در مقابل او تمامی زندگی علی (ع) را احاطه کرده بود. رعایت ادب خاص آن حضرت در حضور رسول الله (ص) جلوه ای از توجه به آیاتی از قرآن مجید از جمله آیه ذیل می باشد.

« إِنَّ ﭐلَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ ﭐللَّهِ أُوْلَـٰئِکَ ﭐلَّذِينَ ﭐمْتَحَنَ ﭐللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَىٰ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ» (حجرات آیه ۳)

  1. وقتی رسول خدا (ص) فرمود: چه کسی حاضر است به جنگ او (عمرو) برود، علی (ع) بدون هیچ مکثی و بلافاصله آمادگی خود را اظهار کرد و در هر مرتبه هم که رسول خدا (ص) کلام خود را تکرار فرمود، آن حضرت بلافاصله آمادگی خود را اعلام کرد. این رفتار می تواند جلوه ای از توجه به بعضی از آیات قرآن باشد از جمله:

« أُوْلَـٰئِکَ يُسَارِعُونَ فِي ﭐلْخَيْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ» (المؤمنون آیه ۶۱)

  1. امیرالمؤمنین وقتی با عمرو مواجه شد، او را دعوت به اسلام کرد و از او خواست به خداوند عالم و رسولش ایمان بیاورد. او با این عمل خود نشان داد که دین خدا پناهگاهی است برای انسان ها و رسول خدا (ص) رحمتی است از طرف خداوند برای همه انسان ها، هم چنان که خداوند می فرماید:

«وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ» (الانبیاء آیه ۱۰۷)

  1. وقتی عمرو بن عبدود پیشنهاد علی (ع) را قبول نکرد، آن حضرت باز هم شروع به جنگ نکرد، بلکه او را دعوت به صلح کرد و از او خواست که دست از جنگ بکشد. صلح طلبی آن حضرت در وقتی که قدرت و شهامت کامل برای جنگ دارد جلوه ای از آیه قرآن است که فرمود:

« وَﭐلصُّلْحُ خَيْرٌ» (النساء آیه ۱۲۸)

۵.وقتی خیر خواهی امیرالمؤمنین و دعوت او به اسلام یا صلح اثر نکرد و جنگ قطعی شد، آن حضرت با صلابت و قدرت آماده جنگ شد و با رفتار خود، ضربه روحی شدید بر دشمن زد و در مقابل سخن متکبرانه سمبل کفر که گفت: من دوست ندارم تو به دست من کشته شوی! فرمود: ولی من دوست دارم تو به دست من کشته شوی، مادام که از پذیرش حق روی گردان هستی. علی (ع) در عین حال که جواب سخن متکبّرانه و تحقیر آمیز عمرو را داد، اظهار داشت که علت تمایلش به کشتن او عدم پذیرش حق و ایستادن در موضع تبهکارانه اوست. این کلام امیرمؤمنان و اراده او، جلوه ای از این آیه است که:

« وَلِلَّهِ ﭐلْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ» (المنافقون، آیه ۸)

۶.علی (ع) بعد از کشتن عمرو، به تعقیب همراهان وی پرداخت و آن ها وحشت زده اقدام به فرار کردند و یکی از آن ها در خندق افتاد و آن حضرت او را هم به قتل رساند و به طرف رسول خدا (ص) برگشت، در حالی که می فرمود:

نصر الحجارة من سفاهة رأیه         ونصرت ربّ محمد بصواب

یعنی این مرد (عمرو) از روی سفاهت بت های سنگی را یاری کرد، ولی من از روی روشن بینی، پروردگار محمد (ص) را یاری کردم.

آن حضرت رفتار خود را به عنوان یک وظیفه الهی و استجابت دعوت پروردگار تلقّی کرد که خداوند فرموده است:

« يَا أَيُّهَا ﭐلَّذِينَ ءَامَنُواْ إِن تَنصُرُواْ ﭐللَّهَ يَنصُرْکُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ» (محمّد آیه ۷) و بعد در بقیه شعر خود می گفت:

لا تحسبنّ الله خاذل دینه         و نبیه یا معشر الاحزاب

یعنی ای گروه احزاب گمان مبرید که خداوند دین خود و پیامبرش را یاری نخواهد کرد. او با این کلام تمام عمل قهرمانه خود را به خداوند و اراده او بر نصرت دینش و رسولش نسبت داد، و از این پیش آمد هم در جهت دعوت انسان ها به سوی دین خدا استفاده کرد.

  1. امیرالمؤمنین بعد از کشتن عمرو با بزرگواری خاصی از کنار جنازه او فاصله گرفت و هیچ اعتنایی به زره جنگی و سلاح های او نکرد. گر چه آن زمان متداول بود وقتی کسی در جنگ کسی را می کشت، سلاح و لباس و دارایی او را به غنیمت می برد. حتی بعضی ها او را ملامت کردند که چرا زره عمرو را که گرانبهاترین زره در بین عرب بود، از تن او در نیاورد. اما عظمت های اخلاقی و پاکی روحی آن حضرت بالاتر از این ها بود. او با این کار عزّت نفس و بزرگواری یک موحّد را نشان داد.

منشأ اصلی عظمت رفتارهای امیرالمؤمنین

از بررسی جهات مختلف سیره علی (ع) و از توجه دقیق به بعضی از سخنان آن حضرت روشن می شود که آن عظمت ها و قدرت ها و اعمال شگفت انگیز آن حضرت از مراتب قدرت و صفات پروردگار عالم، نشأت می گرفت. یعنی منشأ اصلی عظمت های متجلّی در وجود او عظمت ذات کبریایی الله و صفات و افعال او بود. آن چه از آن عظمت ها، به شخصیّت علی (ع) و افعال او مربوط می شود، این است که روح متعالی او را در اثر تلاش های فوق عادی و بعضی از عوامل دیگر به درجه ای از کمال رسیده، که صفات خداوند در آن روح متعالی در مرتبه ای استثنایی و فوق عادی منعکس شده است.

توضیح این که منشأ اصلی فاعلیت ها و سببیّت ها در موجودات و همچنین در انسان ها، اراده و صفات و افعال خداوند عالم است. یعنی کارآیی روح انسان از اتصال آن به خداوند و صفات و افعال او تأمین می شود.

از جهت دیگر روح انسان به خداوند دارای مراتبی است و قدرت و کارآیی صفات خداوند به تناسب ظرفیتی که هر روحی دارد، در آن جاری می شود. مراتبی از قدرت خداوند عالم از طریق نظام عادی موجود در عالم، به روح انسان ها القاء می شود، و نظام عادی موجود در عالم از ناحیه اراده عمومی خداوند، برقرار می شود.

انسان ها در مقایسه با یکدیگر موقعیت های متفاوتی دارند، یعنی میزان قدرت دریافتی از خداوند و در نتیجه کارآیی روح آن ها در بعضی از انسان ها با دیگران متفاوت است. مثلاً یک انسان مهربان تر از انسان دیگر است، که در این صورت صفت رحمت پروردگار در آن انسان بیشتر از دیگری تجلّی دارد. اما این تفاوت ها بسیار محدود است.

ولی بعضی از انسان ها به طور استثنائی در مسیر اراده خاصّی از پروردگار قرار می گیرند و در نتیجه قادر به انجام کاری می شوند که در شرایط عادی آن کار غیر ممکن است، و با قدرتی که آن ها از خداوند دریافت می کنند در مرحله و مرتبه فوق عادی قرار می گیرند، مثل پیامبران خدا. مثلاً با اراده حضرت عیسی (ع)، انسانی که مدت ها قبل مرده بود، زنده می شود و یا قطعه گلی که به شکل پرنده ای درست شده، به صورت مرغ زنده ای در می آید. یا با اراده ی پیامبر اکرم (ص) و دعا و درخواست او از خداوند، کره ماه شکافته می شود و یا درختی زمین را می شکافد و حرکت می کند و کنار آن حضرت قرار می گیرد و بعد با اراده او سر جای اولش بر می گردد.

در این قبیل موارد روح یک انسان به جهت استعداد های خاص و قوای فوق عادی که پیدا کرده است، اتصالی در مرتبه و مرحله ای فوق عادی به خداوند و صفات او پیدا می کند و مرتبه ی عظیمی از قدرت خداوند از مسیر آن روح جریان می یابد و در نقطه معیّنی متمرکز می شود و منشأ کارآیی عظیم می گردد.

درباره علی (ع) آن چه باید گفت این است که آن اعمال و رفتارهای شگفت انگیز و عظیم، در اصل، صفات و افعال خداوند بود که از وجود آن حضرت تجلّی می کرد. البته این تجلّی در مرتبه ای بسیار متعالی و فوق عادی و بالاتر از حیطه ادراک و ارزیابی عقول عادی بشری بود. در واقع روح عظیم و متعالی آن وجود فوق عادی منبعی بود برای تمرکز و جریان قدرت پروردگار و ظرفی عمیق تر از دریاها و رفیع تر از آسمان ها.

خود آن حضرت همین نظر را در حوادث و جریانات تاریخ صدر اسلام اظهار فرموده است. به عنوان مثال در جریان جنگ خیبر، درب بسیار بزرگ و سنگین قلعه را با دست خود از جا کند و بعد از عبور سپاهیان به وسیله همان درب قلعه از روی خندق، آن را درون خندق انداخت و بعد عده ای از مردان با کمک یکدیگر نتوانستند آن را از خندق در آورند. بعداً از آن حضرت سؤال کردند که چگونه توانست درب به آن سنگینی را از جای بکند و روی دست خود بلند کند فرمود:

ما قلعتها بقوة بشریة و لکن قلعتها بقوة الهیّة و نفس بلقاء ربّها مطمئنة رضیّة۱

علی (ع) در این کلام آن عمل فوق عادی خود را به قدرت فوق عادی نسبت می دهد که از طرف پروردگار عالم به وجود او القاء شده است.

عمرو بن خطاب روزی در دوره حکومتش با علی (ع) مشورتی کرد، درباره این که سپاه فارس قصد حمله به جامعه اسلامی را دارد و این که آیا صلاح در این است که من خودم هم در این جنگ شرکت کنم! (توضیح این که عمر از اصل حمله ایرانیان و شرکت خودش در جنگ و کثرت نفرات دشمن نگران بود). امیرالمؤمنین (ع) در جواب او فرمود:

ان هذا الامر لم یکن نصره و لا خذلانه بکثرة و لا قلة و هو دین الله الذی اظهره و جنده الذی اعده و امده حتی بلغ ما بلغ…۲

این کار پیروزی و خواری اش نه به اندکی سپاه بود و نه به بسیاری آن. دین خدا بود که خدا چیره اش نمود و سپاه او که آماده اش کرده و یاری اش فرموده تا بدانجا رسید که رسید.

امام علی (ع) در این کلام نکته بسیار مهم و ظریفی را به عمر گوشزد کرد و آن این که پیروزی دین خدا در ابتدای زمان ظهورش از ناحیه نفرات مسلمین نبوده، چون دشمنان آن یعنی کفار و مشرکان و یهود، جنگ های زیادی علیه آن راه انداختند ولی حملات پی در پی دشمنان مانع انتشار دین خدا و قدرت یافتن آن نشد.

بلکه پیروزی دین خدا تحقّق اراده خداوند بود، و چون او اراده کرده بود تا دین خودش را بر همه ادیان غلبه دهد، جنگ های صدر سلام سرانجام منجر به شکست مشرکان و پیروزی دین توحیدی شد. امام علی (ع) در کلام خود اشاره ای به آیه کریمه ذیل دارد:

« هُوَ ﭐلَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِـﭑلْهُدَىٰ وَدِينِ ﭐلْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى ﭐلدِّينِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ ﭐلْمُشْرکونَ» (التوبه آیه ۳۳) در این آیه خداوند عالم فرمود: او است آن که فرستاد رسولش را با هدایت و دین حق، تا سرانجام آن دین را بر همه ادیان غلبه دهد اگر چه مشرکان ناراحت شوند.

طبق این آیه، دین خدا از ناحیه اراده او بر همه ادیان تسلّط خواهد یافت. طبعاً تحقّق اراده خداوند نیازی به کثرت نفرات مسلمین در جنگ ها ندارد.

بعد در انتها علی (ع) می فرماید:

اما ما ذکرت من عددهم فانا لم نکن نقاتل فیما مضی بالکثرة، و انما کنّا نقاتل بالنصر و المعونة.۳

اما این که گفتی تعداد آن ها زیاد است (یعنی نگران کثرت سپاه دشمن هستی، توجه کن به این که ما قبلاً -در زمان رسول خدا (ص)- با کثرت نفرات نمی جنگیدیم، بلکه با امداد و نصرت خداوند می جنگیدیم! یعنی در جنگ ها اتّکای ما به افراد سپاه مسلمین نبود، بلکه اتّکای به نصرت خداوند داشتیم.

جالب توجه است که علی (ع) در کلام خود هیچ اشاره ای به اعمال قهرمانه خود در جنگ ها نکرده است و همه آن پیروزی ها را صرفاً به تحقّق اراده پروردگار عالم نسبت می دهد.

از مجموع این بحث روشن می شود که علی (ع)، به صفات و افعال پروردگار عالم و کلام او که مشتمل بر ذکر آن صفات و افعال و وعده های الله است توجه خاصّی داشت. توجه در مرتبه ای فوق عادی!، و این توجه خاص به آیات قرآن، منشأ اصلی اعمال و رفتارهای فوق عادی او بود.

الیاس کلانتری

نشریه بیّنات شماره ۲۸ (سال هفتم)

پاورقی ها:

۱-مجلسی، بحار الانوار، ۲۱/۴۰

۲-نهج البلاغه، خطبه ۱۴۶

۳-همان

 

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن