۱۴۱- علت تمایل ابوبکر به حکومت چه بود؟!
سؤال: آیا تمایل ابوبکر به حکومت از روی هوا بود یا اشتباه کرد و فریب خورد؟!
پاسخ: تمایل ابوبکر به حکومت همان بود که سایر علاقه مندان به حکومت را در این مسیر وارد کرده است. اما این که آیا او در این جریان اشتباه کرده یا فریب خورده، ما نمی دانیم منظور شما از این سؤال دقیقاً چیست؟! آیا منظور این است که در این اقدام او از نظر احکام و اخلاق دینی به راه خطا رفته است، اگر منظور این است،به طور مسلّم جواب این سؤال مثبت است. چون خود او به این خطا به طور مکرر اعتراف کرده است.
در این زمینه در پاسخ سؤال ۱۳۹ تحت عنوان «ابوبکر چگونه و به چه علتی به خلافت رسید؟!» توضیح لازم داده شد. در آن جا کلام خود ابوبکر مبنی بر خطائی که انجام گرفته شده بود، ذکر شد. او به طور مکرر به نادرست بودن اقدام خود اعتراف کرده. از خود او در منابع اهل سنت نقل شده است که می گفت: مرا معاف بدارید و عذر مرا بپذیرید، من بهترین شما نیستم. و این که می گفت: آگاه باشید که من شیطانی دارم که بر من مسلّط می شود.
و کلام شریف امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) هم در این زمینه ذکر شد که فرمود: «فَيَا عَجَباً بَيْنَا هُوَ يَسْتَقِيلُهَا فِي حَيَاتِهِ إِذْ عَقَدَهَا لِآخَرَ بَعْدَ وَفَاتِهِ»(۱) یعنی شگفت انگیز است که او در زمان حیات خود از مردم می خواست عذرش را بپذیرند اما هنگام مرگش آن را بر دیگری بست.
شخص عمر بن خطاب- جانشین ابوبکر- به نادرست بودن کار ابوبکر در تصرّف خلافت اعتراف کرده و گفته است که: «همانا بیعت ابی بکر کاری نسنجیده و ناگهانی بود و خداوند از شرّ آن مسلمین را حفظ کرد و باز گفته بود: اگر بعداً کسی چنین کاری کرد او را بکشید» این مطلب در منابع اهل سنت از جمله صحیح بخاری و مسند احمد ذکر شده است. البته جالب توجه است که عمر بعد رحلت ابوبکر و انتقال حکومت به خودش این مطلب را گفته است و در این صورت هم حکومت ابوبکر را نامشروع اعلام کرده است و هم حکومت خودش را.
ابوبکر و دیگران بارها از رسول خدا (ص) موضوع انتساب امام امیرالمؤمنین علی (ع) را به خلافت به طور کاملاً صریح شنیده بودند و آن ها در جریان «غدیرخم» حضور داشتند. موضوع انتساب امیرالمؤمنین (ع) به مقام خلافت رسول خدا (ص) یک موضوع مبهمی نبود که کسی بتواند آن را نشنیده بگیرد و به آن بی اعتناء باشد! این انتساب از طرف خداوند عالم انجام گرفته بود، و پیامبر خدا (ص) مأمور به ابلاغ آشکار و اعلام صریح و علنی آن شده بود. و آن حضرت این رسالت خداوند را به صورتی که در «آیه تبلیغ» به آن مؤظف شده بود انجام داد و با تحقّق این رسالت، خداوند اعلام فرمود که دین او کامل و نعمت او به مرحله اتمام رسیده است. حال عقلا باید علت نافرمانی ابوبکر و تخلّف او از فرمان خداوند و رسولش را مورد بررسی و تدبّر قرار دهند.
در آن حادثه یعنی غصب خلافت امیرالمؤمنین علی (ع) فاجعه ای پیش آمده است که عظمت آثار زیانبار آن از حدّ محاسبه خارج است. این اقدام موجب محرومیت جهانیان از برکات حکومت امیرالمؤمنین علی (ع) شد. علم آن حضرت متّصل به علم خداوند بود و قدرت مدیریت جامعه که از آن علم نشأت می گرفت و کرامت ها و فضائل اخلاقی مقام امامت، اختصاص به او و سایر حجت های خداوند دارد، طبعاً علم و قدرت انسان های عادی قابل مقایسه با علم و قدرت و فضائل مقام عصمت نخواهد بود. غصب مقام خلافت امیرالمؤمنین (ع) و امامان معصوم (علیهم السلام) مثل ممانعت از فعالیت های پیامبران اولواالعزم می باشد و این چیزی نیست که بشود اسم آن را یک اشتباه عادی گذاشت. اما این که سؤال کرده اید که آیا ابوبکر در این موضوع فریب خورد؟! جواب این است که او خودش و با کمک عدّه قلیلی از طرفداران و همفکران خود به این کار اقدام کرد! و موضوع فریب خوردن این جا مطرح نمی شود، چه کسی او را فریب داده است؟! او و آن گروه از مدت ها قبل نقشه ای برای تسلّط بر جامعه دینی طرح کرده بودند و در روز رحلت رسول خدا (ص) این نقشه را به مرحله اجرا در آوردند. در حقیقت او و همکارانش مردم را فریب دادند.
مناظره شیخ مفید با قاضی عبدالجبار
در این قسمت از بحث مناظره شیخ مفید دانشمند بزرگ شیعی با قاضی عبدالجبار بغدادی را نقل می کنیم که یکی از علمای بزرگ اهل سنت بود. این مناظره بسیار جالب است و حقایقی را روشن می کند.
در عصر شیخ مفید یعنی قرن چهارم هجری یکی از علمای بزرگ اهل سنت در شهر بغداد مجلس درسی داشت، روزی شیخ مفید به مجلس او وارد شد. قاضی تا آن روز شیخ مفید را ندیده بود ولی اوصاف او را شنیده بود.
شیخ مفید به قاضی رو کرد و گفت: اجازه میدهید در حضور این دانشمندان، سۆالی از شما کنم؟!
قاضی گفت بپرس:
شیخ مفید گفت: این حدیثی که شیعیان روایت میکنند که پیامبرـ صلّی اللّه علیه وآله ـ در صحرای غدیر، درباره علیـ علیه السّلام ـ فرمود:
«مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ» یعنی هر کس که من مولای او هستم، پس علی مولای او است.
آیا این حدیث صحیح است و یا اینکه شیعه آن را به دروغ ساخته است؟!
قاضی گفت: این روایت،صحیح است!
شیخ مفید گفت: منظور از کلمه «مولی» در این روایت چیست؟!
قاضی گفت: منظور، آقائی و اولویّت است. یعنی شیخ مفید از قاضی اعتراف گرفت که منظور رسول اکرم (ص) از این کلمه سرپرستی و اولی به تصرف بودن است که خود آن بزرگوار نسبت به مؤمنین داشتند.
شیخ مفید گفت: اگر چنین است پس طبق فرموده رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله)، علی (علیه السّلام)- آقائی و اولویّت بر دیگران دارد، بنابراین، این همه اختلاف بین شیعه و سنّی برای چیست؟! یعنی در این صورت خلافت امیرالمؤمنین علی (ع) به لحاظ منابع اهل سنت هم ثابت می شود و جائی برای حکومت ابوبکر باقی نمی ماند-
قاضی گفت: ای برادر حدیث غدیر یک روایت است، ولی خلافت ابوبکر «درایت» است و آدم عاقل، به خاطر روایتی درایت را ترک نمیکند.
«درایت» از اصطلاحات علوم حدیثی است و در لغت به معنای علم و عقل و دانستن و معرفت به کار می رود.
اینجا مراد از آن کاری است که انجام گرفته و اتفاق افتاده و شناخته شده است.
شیخ مفید در ادامه سخن خود فرمود: شما درباره این حدیث چه میگوئید که پیامبر خداـ صلّی اللّه علیه وآله ـ، در شأن علیـ علیه السّلام ـ فرمود:
«یَا عَلیُّ حَرْبُکَ حَرْبِی وَ سِلْمُکَ سِلمِی»یعنی ای علی جنگ تو،جنگ من است، و صلح تو، صلح من است.
قاضی گفت: این حدیث،صحیح است.
شیخ مفید گفت: بنابراین آنان که جنگ جمل را به راه انداختند- طلحه و زبیر و عایشه – و با علی ـ علیه السّلام ـ جنگیدند، طبق این حدیث و اعتراف شما به صحّت آن، باید کافر باشند- چون مثل این که با پیامبر خدا جنگیده اند و طبعاً کسی که با پیامبر (ص) بجنگد کافر است.
قاضی گفت: ای برادر آن ها- یعنی طلحه و زبیر و عایشه- توبه کردند!
شیخ مفید گفت: جنگ جمل، درایت و قطعی است ولی توبه آن ها روایت و شنیدنی است و به گفته شما درایت را نباید فدای روایت کرد و آدم عاقل به خاطر روایت، درایت را ترک نمی کند!!
قاضی در پاسخ این سؤال فرو ماند، و پس از مقداری درنگ سرش را بلند کرد و گفت: تو کیستی؟!
شیخ مفید گفت: من محمد بن نعمان هستم.
قاضی از جای خود برخاست و دست شیخ مفید را گرفت و در جای خود نشانید و به او گفت: «اَنْتَ الْمُفِیدُ حقّاً» یعنی تو در حقیقت مفید هستی. منظورش این بود که تو باید در جای من تدریس کنی.
علمای مجلس از رفتار قاضی رنجیدند و همهمه کردند!
قاضی به آن ها گفت: من در پاسخ این شیخ- یعنی مفید- درمانده شدم، یعنی او مرا مجاب کرد- اگر هر یک از شما پاسخی دارد برخیزد و بیان کند! اما هیچ کس برنخاست، و به این ترتیب لقب«مفید» در این مجلس برای او بر سر زبان ها افتاد.(۲)
الیاس کلانتری
۹۴/۹/۲۵
پاورقی ها:
۱-نهج البلاغه، خطبه سوم (مشهور به خطبه شقشقیه)
۲-مجالس المؤمنین،سید نورالله حسینی شوشتری، ج ۱، ص ۲۰۰-۲۰۱، (مجلس پنجم)