کلام ایام – ۲۸، معارف دین توحیدی در کلام حضرت فاطمه زهرا
معارف دین توحیدی در کلام حضرت فاطمه زهرا (س)
بخش دوم
در خطبه حضرت فاطمه زهرا (س) یک سلسله معارف اساسی دین توحیدی به صورت فشرده بیان شده است. این بیان در یک نگاه کلی و یک نوع تقسیم بندی مطالب، مشتمل بر توحید خداوند و موضوع نبوت و اوصاف شریف رسول خدا (ص) و حکمت عقاید و احکام تکلیفی و وظایف اخلاقی فردی و اجتماعی مسلمین و تحولات عظیم فرهنگی ناشی از فعالیت های پیامبر خدا (ص) و اعتراض به رفتارهای حکومت جامعه و مبارزه با نفاق و اثبات موقعیت غیر شرعی حکومت وقت می باشد.
اولین سؤالی که از این خطبه و مطالب آن به ذهن خطور می کند، وجه ارتباط مطالب آن با علت اقدام حضرت فاطمه (س) می باشد.
یعنی اگر قصد آن حضرت صرفاً اعتراض به حکومت بود، آن هم به شکل صرفاً سیاسی! به چه منظوری یک سلسله معارف دین توحیدی را بیان فرموده است؟! آیا بیان حکمت عقاید دینی و احکام تکلیفی ارتباطی با موضوع اعتراض به رفتارهای حکومت و استیضاح آن دارد؟!
جهت روشن شدن حکمت آن رفتار حضرت فاطمه زهرا (س) لازم است به بخشی از زمان گذشته برگردیم و آن زمان اواخر عمر مبارک رسول خدا (ص) می باشد. آیاتی در قرآن کریم وجود دارد که مشتمل بر دستوراتی از خداوند به رسول گرامی در رفتار با منافقین می باشد. از جمله خداوند می فرماید:
«يا أَيهَا النَّبِي جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ» (التوبة/۷۳) یعنی: ای پیامبر با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سختگیری کن و جایگاه آن ها جهنم است و چه سرانجام بدی است. این آیه در سوره تحریم هم عیناً با همین الفاظ آمده است. لازم به ذکر است که هم سوره توبه و هم سوره تحریم هر دو از سوره های مدنی هستند. از بررسی موضوع در این دو آیه و آیات دیگری در مورد منافقین بر می آید که دستور به جهاد با منافقان در سال های آخر عمر پیامبر خدا (ص) صادر شده است. و یا این که نوع خاصی از جهاد با کفار و جهاد با منافقان در سیره شریف رسول خدا (ص) به سال های آخر عمر مبارک آن حضرت ارتباط داشته است. تاریخ زندگی پیامبر خدا (ص) نشان می دهد که جهاد از نوع جنگ یعنی قتال با کفار و مشرکان از اوائل هجرت آن حضرت به مدینه آغاز شد. به طوری که جنگ بدر یعنی اولین جنگ پیامبر اسلام با مشرکان، در سال دوم هجری با حمله مشرکان مکه به شهر مدینه واقع شد. و پیامبر خدا جنگ های متعدد پی در پی با کفار و مشرکان و یهود داشت، پس دستور به جهاد با کفار باید جهت دیگری داشته باشد، چون جهاد از نوع جنگ با کفار قبل از زمان نزول آیه مورد بحث شروع شده بود و استمرار داشت.
موضوع دیگر این که پیامبر خدا (ص) تا آخر عمر خود جنگی با منافقان نداشت! پس مراد از این دستور خداوند مبنی بر «جهاد با منافقان» باید موضوع دیگری غیر از جنگ باشد. و به طور کلی جهاد اعم از جنگ، و مبارزه نوع دیگر مثل مبارزه فرهنگی و امثال آن است.
دین خدا به طور دائم از ناحیه دو گروه از انسان ها در معرض خطراتی قرار داشته، یکی از ناحیه کفار- بدون تفکیک- دیگر از ناحیه منافقان. فعالیت ها و مبارزات کفار علیه دین خدا به قصد نابود کردن اصل آن بوده است، اما فعالیت ها و مبارزات منافقان علیه دین خدا به صورت اقدام به آلوده کردن آن و تحریف حقایق آن و وارونه نشان دادن حقایق آن بوده است.
طبعاً جهاد رسول خدا (ص) هم در حفاظت از دین خدا و حمایت از آن و جلوگیری از آسیب دیدن آن، متناسب با اقدامات کفار و منافقین می توانست باشد. اگر کفار جنگی علیه دین خدا راه می انداختند، جهاد آن حضرت به صورت جنگ دفاعی تحقق می یافت، اما اگر منافقین تلاشی در مخدوش کردن چهره حقیقی دین خدا و معارف آن به کار می بردند، آن حضرت با فعالیت های دیگری غیر از نوع جنگ با آن ها مقابله می کرد. مثل مدیریت آن حضرت در جامعه دینی در حوادثی مثل جنگ تبوک و قرار دادن امیرالمؤمنین علی (ع) به عنوان جانشین خود در مدینه در این سفر بسیار مهم جنگی و تخریب «مسجد ضرار» که منافقین به منظور فتنه انگیزی و اهداف سیاسی مرتبط با آن در خارج از شهر مدینه ساخته بودند.
جهاد رسول خدا (ص) با منافقان مشکلات زیادی داشت، یعنی مشکلاتی بیشتر از جنگ با کفار. چون منافقان بر حسب ظاهر اظهار اسلام می کردند و در داخل جامعه دینی- بر حسب ظاهر- به صورت یک مسلم زندگی می کردند. و به اعمال دینی مثل نماز و روزه و جهاد ظاهراً پای بند بودند. و به طور کلی در اخلاق دینی کسی که صرفاً به زبان اظهار اسلام کند، جزو مسلمین حساب می شود و از حقوق اجتماعی معینی برخوردار می شود. اما منافقان یا همان کافرانی هستند که به دروغ ادعای دین داری می کنند، پس قصد آن ها در حقیقت تخریب بنای دین توحیدی و یا حداقل تضعیف آن می باشد.
یا انسان های ضعیف الایمانی هستند که شاید از روی علم و عمد قصد مبارزه با دین خدا را نداشته باشند، اما ندانسته و از روی نوعی جهل و یا عدم نفوذ ایمان در دل های خود، در عمل موجب تضعیف دین توحیدی و حقایق آن می شوند. یعنی اعمال آن ها در حقیقت اعمال دینی نیست، بلکه مطابق امیال و هواهای نفسانی خود اعمالی انجام می دهند اما آن اعمال در حقیقت اعمال دینی نیست و اخلاق و رفتار این گروه نه تنها جاذبه حقیقی دینی رابا خود ندارد. بلکه عامل نفرت و فرار عده ای از انسان ها از دین خدا هم می شود.
فلذا مبارزه فرهنگی و عقیدتی و اخلاقی با این گروه هم بسیار ضروری است، و پیامبر اکرم (ص) به این نوع جهاد هم ملتزم بود، بالخصوص در اواخر عمر مبارک خود که خطر حملات مشرکان به مدینه و جهان اسلام کمتر شده بود. اما با حادثه رحلت رسول خدا (ص) این نوع از جهاد دچار اختلال شد. و به احتمال قریب به یقین آن حضرت با دسیسه مشترک یهود و منافقان مسموم و به شهادت رسید.
پس مسئولیت مبارزه با منافقان باید در عهده جانشینی حقیقی آن حضرت (ص) یعنی وجود مبارک امیرالمؤمنین علی- علیه السلام- قرار می گرفت و به طور کلی باید آن حضرت مسیر ایجاد شده به وسیله رسول خدا (ص) را مطابق دستورات او طی می کرد و حمایت از دین خدا را در همه ابعاد به عهده می گرفت. اما با حوادثی که پیش آمد، برای امیرالمؤمنین علی (ع) امکان فعالیت سیاسی از بین رفت و وضع طوری شد که کمترین اقدام اجتماعی و سیاسی آن حضرت موجب یک نوع اغتشاش و جنگ داخلی در جامعه دینی می شد، فلذا آن بزرگوار جهت حفاظت از اصل دین و حمایت از آن، به صبر و استقامت در مقابل بحران ها روی آورد.
در آن شرایط بحرانی که حکومت جامعه همه رفتارهای خود را با رنگ و عنوان دینی به انسان ها عرضه می کرد و به هر قیمتی می خواست حکومت خود را حکومت مشروع دینی معرفی کند، حتی به قیمت نابودی کامل دین خدا، حضرت فاطمه زهرا (س) مسئولیت دفاع از دین خدا و جهاد فکری و عقیدتی و فرهنگی را به عهده گرفت.
با این توضیح ارتباط مطالب خطبه آن حضرت (س) و مطالب آن، با رفتار اعتراض آمیز خود به حکومت روشن می شود. آن بزرگوار با بیان خاصی از حقایق دین توحیدی، مانع آمیخته شدن حقایق آن، با رفتارهای حاکمان جامعه و پیروان آن ها شد.
الیاس کلانتری
۹۴/۱۲/۱۵