۱۶۴-حکمت آفرینش اشیاء ممنوع چیست؟!
سؤال:چرا خداوند استفاده از بعضی از اشیاء را که خودش آفریده ممنوع کرده است یعنی حکمت آفرینش اشیاء ممنوع چیست؟!
پاسخ: «حکیم» یکی از صفات پروردگار عالم است و موجود حکیم کاری برخلاف عقل و حکمت انجام نمی دهد. و خداوند هیچ موجودی را عبث و بیهوده نیافریده است. اما در مورد حکمت آفرینش موجودات بی شمار احتیاج به علم گسترده ای وجود دارد که به همه مخلوقات و آثار و صفات آن ها احاطه پیدا کند.
و چنین علمی در اختیار انسان های عادی نیست و کسانی می توانند به این علم دسترسی پیدا کنند که از طریق نوعی وحی به علم بی پایان خداوند اتصال دارند. و انسان های دیگر می توانند از طریق آن ها به حکمت آفرینش اشیاء و موجودات عالم پی ببرند.
قوانین حاکم بر بدن و روح انسان استفاده های معینی از اشیاء را اقتضا می کند آن هم به روش متناسب با آن قوانین و به میزان معینی. بعنوان مثال خداوند میوه ای آفریده به نام انگور و میوه دیگر به نام خرما. این دو نوع میوه ارزش غذائی و داروئی زیادی برای انسان ها دارند. اما اگر انسان ها به جای استفاده معقول و طبیعی از این دو نوع میوه، شراب مست کننده و زائل کننده عقل و مخرب روح و بدن انسان از آن ها ساختند، در مورد آن چه باید گفت؟!آیا صحیح است گفته شود که وقتی خداوند انگور یا خرما را خودش آفریده، پس خوردن شراب ساخته شده از آن ها چرا باید ممنوع شود؟! خداوند که شراب مست کننده نیافریده است! بلکه او میوه هائی به عنوان غذا یا دارو آفریده که در اصل دارای فواید زیادی برای انسان ها می باشند و اما گاهی انسان ها با تغییراتی که در آن میوه ها ایجاد می کنند، صورتی زیانبخش از آن ها درست می کنند و در این صورت استفاده غیر عالمانه و نادرست از آن ها منشأ زیان ها و تباهی ها و امراض متعددی برای انسان ها می شود.
حتی در مورد استفاده از اشیاء مطلوب و ارزشمند و مفید برای انسان ها، هم لازم است به قوانین حاکم بر بدن و نیازهای طبیعی و قوای روحی و بدنی او توجه شود. بعنوان مثال: آب که وسیله حیات انسان و سایر جانداران و نباتات می باشد، فقط در صورتی برای انسان بطور کامل مفید خواهد بود که در اندازه معین و متناسب با نیازهای بدن او مصرف شود. باز بعنوان مثال: نوشیدن آب در وقت غذا خوردن و یا بلافاصله بعد از آن یا نوشیدن آب بسیار سرد مثل آبی که مقدار زیادی یخ در داخل آن ریخته شده، برای انسان آثار زیانباری خواهد داشت اما عده ای از انسان ها به این نوع نوشیدن آب یعنی وقت خوردن غذا و یا بلافاصله بعد از آن و آب بسیار سرد، عادت کرده اند و ترک این عادت هم همیشه کار راحتی نیست، فلذا وقتی گفته می شود این کار در عرف احکام دینی «مکروه» می باشد ناراحت می شوند و یا به این دستور اخلاقی عمل نمی کنند و یا امثال آن ها.
باز بعنوان مثال: «عسل» یک ماده غذائی و داروئی بسیار ارزشمند و مفید است و مصرف آن فواید زیادی برای انسان دارد و تعدادی از بیماری ها را می شود از طریق مصرف آن برطرف کرد و یا با مصرف آن از ابتلاء به بعضی از بیماری ها مثل بعضی از انواع سرطان ها پیشگیری کرد. اما طبعاً این ماده ارزشمند غذائی و داروئی در حد معینی لازم است مورد استفاده قرار بگیرد و مصرف زیاد آن زیان هائی برای انسان خواهد داشت. و مثلاً انسان نمی تواند به میزانی که از بعضی میوه ها و سبزیجات و غذاها استفاده می کند به آن میزان عسل بخورد.
همچنان که فلان انسان برای داشتن بدن سالم احتیاج به فرا گرفتن علومی در این زمینه دارد، جهاتی از این علوم از طریق مشاهدات و آزمایشات و تجربیات حاصل می شود. و جهاتی از آن ها هم از طریق وحی بر پیامبران به انسان ها منتقل می شود. این موضوع اختصاص به غذاها و خوردنی ها ندارد و بلکه در همه ابعاد وجود انسان و زندگی او صدق می کند. بعنوان مثال: انسان در هر شبانه روز به مقداری خواب احتیاج دارد. خداوند عالم این نیاز اجتناب ناپذیر بدنی و روحی انسان را از طریق ایجاد میل شدید به خواب در وجود او تأمین می کند، یعنی انسان بعد از ساعاتی بیداری تمایلی به خوابیدن در وجود خود احساس می کند و گاهی این تمایل خیلی شدید و حتی خطرناک می شود، مثل حالت خواب آلوده بودن در حین اشتغال به بعضی کارها از جمله رانندگی. اما میزان معینی از خواب نیاز انسان یعنی بدن و روح او را تأمین می کند، فلذا انسان نمی تواند با روزی یک ساعت خوابیدن نیاز خود به خواب را تأمین کنند و همچنین خوابیدن زیاد مثل روزی ده ساعت یا بیشتر هم برای او زیانبار خواهد بود. حال اگر در عرف احکام دینی گفته شود که انسان لازم است روزی چند ساعت فرضاً حداقل پنج، شش ساعت و یا حداکثر در شرایط عادی، روزی هشت ساعت، آن هم در شب بخوابد و یا بهتر است و بلکه لازم است شروع خواب در بخش اول شب و قبل از نیمه شب باشد، آیا صحیح است گفته شود که چرا احکام خداوند خواب انسان را محدود کرده و توصیه کرده است که انسان ها بخشی از آخر شب یعنی ساعاتی در طرف سحر بیدار باشند و به استغفار و ذکر خدا و نماز مشغول شوند. همچنان که خداوند عالم در کتاب قرآن می فرماید:
«وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ يسْتَغْفِرُونَ» (الذاريات/۱۸) یعنی در سحرها آن ها در حال استغفار قرار دارند. انسان امروز با وجود تحولات عظیمی که مجموعاً در عالم علوم ایجاد شده، عمدتاً در عمل بی توجه به قوانین حاکم به وجود خود و به صورت دلخواه و تحت تأثیر انواعی از عادت ها زندگی می کند، در نتیجه زندگی انسان ها در جوامع مختلف به گردابی هولناک تبدیل شده است که انسان های زیادی در این گرداب سقوط می کنند. امروز با وجود پیشرفت حیرت انگیز علم طب و طرق معالجه بیماری ها، در مجموع انسان ها با بیماری های زیادی مواجه می شوند و انواع جدیدی از بیماری ها هم بین آن ها شیوع پیدا کرده که در زمان های گذشته متداول نبوده اند. و این گرفتاری ها ناشی از فاصله گرفتن از علوم پیامبران و قطع ارتباط علمی و اخلاقی با عالم وحی است.
انسان ها لازم است به این نکته مهم علمی توجه کنند، همچنان که فطرت و ذات انسان گرایش و علاقه و گاهی اشتیاق به بعضی از اشیاء دارد، در اثر عادت کردن به بعضی از اشیاء هم گرایش و اشتیاق قلبی نسبت به آن ها در انسان به وجود می آید. و گاهی این اشتیاق شدت می یابد و تا جائی که عقل انسان را بطور موقتی یا دائمی از کار می اندازد و عامل تباهی ها و خسران ها در زندگی انسان می شود. یعنی انسان ها از دو طریق اصلی به اشیاء گرایش و علاقه و اشتیاق پیدا می کند. یکی از این دو طریق تمایلی است که خداوند عالم در نهاد انسان قرار داده است و نیازهای وجودی او را از طریق نوعی لذت روحی از بعضی اشیاء تأمین می کند. مثل لذت بردن از غذا در وقت گرسنگی و لذت بردن از آب وقت تشنگی و لذت از خواب و لذت ازدواج در سنین معینی از عمر یعنی بعد از دوره کودکی، و لذت بردن از دارائی ها در تمام عمر.
این نوع از لذت ها را خداوند در وجود انسان قرار داده است، تا او را بسوی یک زندگی طبیعی و حقیقی مطلوب سوق دهد. طبعاً خداوند این نوع لذت بردن از اشیاء را در حد طبیعی و معقول و مورد نیاز، تحریم نکرده است، و بلکه پاسخ دادن به این نوع گرایش ها در حقیقت عبادت خداوند محسوب می شود و موجب رضای او خواهد بود.
اما نوع دیگری از گرایش ها و لذت های ناشی از آن ها هم وجود دارد که جنبه اعتیادی دارد- به معنی علمی- یعنی گرایش به اشیائی که ریشه ای در فطرت انسان ندارد و فقط از ناحیه نوعی عادت کردن ایجاد شده. در این نوع گرایش و لذت توهمی ناشی از آن، امکان علاقمند شدن حتی اشتیاق به اشیاء بی ارزش و بلکه پلید و منفور طبع اولیه انسان هم، وجود دارد. مثل عادت کردن به مواد مخدر و اشیاء پلید دیگر.
اما گرایش های نوع دوم یعنی اعتیادی دارای معیارها و حدود معین و شناخته شده ای نمی باشند و انسان احتمال دارد به یک شیء با ارزش عادی علاقه زیادی پیدا کند، و در نظر او آن شیء دارای جاذبه شدیدی بشود، جاذبه ای که بعد از دسترسی به آن از بین می رود و یا کم تر می شود. و انسان که نسبت به آن شیء علاقه شدید و اشتیاق پیدا کرده بود، دچار یک نوع خلأ روحی و پوچ گرائی می شود.
بطور کلی کشش روحی انسان در اثر عادت کردن سه صورت پیدا خواهد کرد.
۱-علاقه و اشتیاق به اشیاء ارزشمند حقیقی مثل ارتباط با خداوند و علاقه پیدا کردن به انسان های متعالی مثل پیامبران خدا و جانشینان آن ها (علیهم السلام) و انسان های متعالی و والدین و همسر و فرزند و دوستان.
۲-علاقه و اشتیاق به اشیاء با ارزش های عادی مثل انواعی از غذاها و لباس ها و محل زندگی مثل شهر و خیابان و کوچه و منزل مسکونی و امثال آن ها.
۳-علاقه و اشتیاق به اشیاء پلید و زیانبار مثل دود سیگار و مواد مخدر و رفتارهای بی ارزش. در این وضعیت حالات روحی و علاقه قلبی انسان به یک شیء نباید معیار ارزش ها قرار بگیرد و اگر یک عمل معین و یا یک شیء معین در عرف احکام شرعی حرام اعلام شده، نباید تصور شود که خداوند انسان را از بعضی از اشیائی که آفریده ممنوع کرده است. محدودیتی که در احکام دینی در توجه به بعضی از اشیاء و یا میزان استفاده از بعضی اشیاء در نظر گرفته شده، برای آسایش و امنیت و سلامت انسان و بقای منافع او و استمرار آسایش ها در دنیا و آماده شدن برای زندگی حقیقی اخروی می باشد. این محدودیت ها و ممنوعیت ها اگر به روش عالمانه و کارشناسانه مورد بررسی قرار بگیرد، فواید عظیم آن ها و جهات عقلی و حکمت آن ها روشن خواهد شد.
بعنوان مثال: یک دختر جوان از جهت اقتضای روحی و خلقتی خود نوعی تمایل به اظهار وجود و جلب توجه دیگران در خود احساس می کند. از جهت دیگر هم این میل طبیعی باطنی به نحوه لباس پوشیدن زنان و نحوه رفتارهای اجتماعی ارتباط پیدا می کند. در نتیجه گاهی رفتارهائی از او بروز می کند که در ابتداء لذتی برای او دارد مثل پوشیدن لباس هائی که نوعی جلب توجه کند، حتی گاهی لباس هائی که به صورت تصنعی مثل لباس کهنه و مندرس و وصله دار در آمده. حال اگر والدین این دختر و یا دوستناش و یا معلمان او از آن نوع رفتارها انتقاد کنند، رنجیده خاطر می شود و با آن ها مخالفت می کند.
اما اگر او بطور عاقلانه این رفتارها را بررسی کند، متوجه زیان و خسران شدید آن ها خواهد شد. مثلاً اگر به او گفته شود این زیبائی طبیعی را خداوند برای جنس زن عطا کرده و این جاذبه طبیعی در اصل به منظور اشتیاق مردان به ازدواج می باشد و او با این نوع جلب توجه تصنعی و این نوع لباس پوشیدن ها و رفتارها ارزش وجودی خود را پائین می آورد و میل به ازدواج توأم با کرامت های انسانی را در مردان کاهش می دهد و یا از بین می برد. اگر این مطالب به صورت صحیح و با روش مطلوب به او گفته شود در روح او تأثیرات زیادی ایجاد خواهد کرد.
اگر به او تفهیم شود که محجوب بودن جنس زن چه در لباس پوشیدن و چه در رفتارها، ارزش اجتماعی و به طور کلی مطلوبیت او را بالا خواهد برد و منشأ ازدواج های پایدار و توأم با محبت ها و احترام ها و آسایش ها خواهد شد، او ممنوعیت های دینی را محدودیت حساب نخواهد کرد و بلکه قداست و ارزش حقیقی آن ها را در نظر خواهد گرفت.
زنان و دختران عاقل و تحصیلکرده و دارای شعور اجتماعی اگر اندک توجهی به وضعیت لباس پوشیدن و رفتارهای عمومی اکثریت زنان در جوامع مختلف معطوف کنند و میزان طلاق ها و ازدیاد روز به روز آن را در نظر بگیرند و آموزشی در این زمینه ببینند و همچنین به کاهش یأس آور ازدواج های مطلوب و معقول توجه کنند، احکام دینی در مورد رفتارهای زنان را پناهگاه زندگی خود حساب خواهند کرد نه عامل محدودیت و ممنوعیت.
البته موضوع احکام دینی در مورد بانوان بعنوان یک مثال مطرح شد و موضوع در همه جهات زندگی هم به همین صورت است. یعنی احکام دینی و ممنوعیت ها و جوازها، جهت ایجاد یک پناهگاه مطمئن روحی و فضای دلنشین یک زندگی مطلوب در انسان ها می باشد.
الیاس کلانتری
۹۵/۱/۱۴