کلام ایام – ۱۱۰، حادثه شهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام)

%d9%88%d9%84%d8%a7%d8%af%d8%aa-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%ad%d8%b3%d9%86-%d9%85%d8%ac%d8%aa%d8%a8%db%8c-%d8%b93

حادثه شهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام)

بخش سوم

در بخش دوم این سلسله مقالات گفته شد که رفتار امام حسن مجتبی (علیه السلام) در جریان صلح با معاویه متضمّن آثار پر برکت و فواید عظیمی برای جامعه دینی در آن زمان و زمان های بعدی بود. بخشی از آن آثار و فواید امکان داشت در همان زمان ظاهر شود و بخش عظیم آن در زمان های بعد قابلیت ظهور داشت. نارضایتی دوستداران و طرفداران خاندان رسالت و پیروان امام حسن مجتبی (علیه السلام) از علم و فهم عادی انسانی آن ها نشأت می گرفت، اما بصیرت امام (علیه السلام) به مقام امامت و عصمت و علم لدنّی و علم به «تأویل قرآن» ارتباط داشت. و این نوع اختلاف نظر بین عامه انسان ها از یک طرف و رهبران آسمانی از طرف دیگر عمدتاً از همین جریان نشأت می گیرد. رهبران آسمانی به حقایق پشت پرده دنیا علم دارند و ادراکات آن ها محدود به عالم مشهود و زمان خاصی نمی باشد. علم و ادراکات عامه مردم در محدودیت های متعددی قرار دارد و از حدود خاصی نمی تواند خارج شود.

رفتار امام حسن مجتبی در صلح با معاویه و مشابه آن رفتار از طرف امیرالمؤمنین علی ( علیه السلام) در جریان غصب مقام خلافت او و مشابه رفتار آن دو بزرگوار، رفتار صلح آمیز وجود مبارک رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مقابل مشرکان مکه و اقدام به بستن قرار داد صلح با آن ها یعنی «صلح حدیبیّه» و پذیرش شرایط کفار در آن صلح تأویلی دارد که فوق حدّ فهم و درک عادی و عمومی انسان ها است. و آن ها مطابق علم خاص اعطائی پروردگارشان با انسان ها رفتار می کردند. و عامه مردم گاهی در اثر تعالیم آن ها بعداً به حکمت رفتارهای آن ها پی می بردند، و گاهی حکمت رفتارهای خاص آن ها برای بعضی از انسان ها ظهور می کرد، نه عامه مردم. آنهائی که ظرفیت علمی و قدرت فهم و درک متفاوت با دیگران داشتند. بطوریکه خداوند فرمود:

«يؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يشَاءُ وَمَنْ يؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِي خَيرًا كَثِيرًا وَمَا يذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ» (البقرة/۲۶۹) یعنی ]خدا[ به هر کس که خواست حکمت می بخشد و به هر کس حکمت داده شود، به یقین به او خیر فراوانی داده شده است و متذکر نمی شوند جز صاحبان عقل خالص.

از این آیه کریمه بر می آید که همه انسان ها ظرفیت دریافت حکمت را ندارند و دریافت حکمت از طرف خداوند، احتیاج به زمینه مساعدی دارد و این زمینه در بعضی از انسان ها وجود ندارد، اگر چه از ناحیه عدم آموزش! و عدم تفکر و امثال آن ها.

تأویل صلح امام حسن مجتبی (علیه السلام) اختصاص به مقام عصمت و امامت دارد و انسان های دیگر یعنی غیر معصومین از آن بی اطلاع هستند، و امکان دارد از بعضی سخنان و آموزش های آن بزرگواران به بعضی از جهات موضوع علم پیدا کرد، و یا حتی بعضی از جهات موضوع بعد از رحلت آن ها از دنیا و ورود در فضای زندگی اخروی برای آن ها آشکار شود. اما از ناحیه تدبّر در موضوع و توجه به سخنان خود آن بزرگوار در این زمینه و سایر سخنان آن حضرت به جهاتی از حکمت آن رفتار می شود علمی پیدا کرد. لذا در این قسمت به تحلیل و توضیح بعضی از جهات رفتار آن حضرت با کمک گرفتن از سخنان و رفتارهای خود آن وجود گرامی می پردازیم و به چند نکته در این زمینه بطور فشرده اشاره ای می کنیم:

۱-تأسیس حکومت کامل دینی احتیاج به زمینه های فرهنگی و اجتماعی مناسبی دارد و این زمینه در زمان امامت امام حسن مجتبی (علیه السلام) در جامعه وجود نداشت. همچنان که شرایط مساعد برای ئأسیس این نوع حکومت در زمان بعد از قتل عثمان در جامعه اسلامی از بین رفته بود. یعنی در طول دوره حکومت سه خلیفه اول و در آن بیست و پنج سال که از رحلت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گذشته بود زمینه حکومت دینی در جامعه از بین رفته بود، و برای همین هم وقتی مردم به امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) روی آوردند و از آن حضرت تقاضا کردند که حکومت جامعه را بپذیرد، آن حضرت خودداری می کرد، تا اینکه اصرار و سماجت عموم مردم در این زمینه تکلیف دیگری برای آن حضرت بوجود آورد و او ناچار به پذیرش حکومت شد.

حکومت دینی باید با پذیرش عمومی مردم، حداقل با پذیرش عده تأثیر گذار برقرار شود و اگر این نوع حکومت از ناحیه قوه قهریه و یا فعالیت نظامی تأسیس شود، دین خدا و معارف آن در نظر مردم قداست خود را از دست خواهد داد! و در آن صورت جاذبه های آسمانی آن از بین خواهد رفت، و امام معصوم (علیه السلام) این وضعیت را برای دین خدا و پیروان آن مناسب نمی داند و به چنین وضعیتی راضی نمی شود.

۲-مردم زمان امام حسن (علیه السلام) از جنگ های زمان امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) خسته شده بودند، اگرچه اهمال خود آن ها و بی اعتنائی آن ها نسبت به وظایف اجتماعی خود، آن جنگ ها را طولانی کرده بود، اما در هر صورت جنگ هائی از طرف گروهی منافق به حکومت آن حضرت و پیروانش تحمیل شده بود و لازم بود با جدیّت مردم و اطاعت کامل از مقام امامت، آن فتنه ها دفع شود، اما سستی مردم در اطاعت از امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) و فریب خوردن آن ها از منافقان و حاکم شدن فرهنگ ناشی از رفتار دستگاه های خلافت در جامعه و آمیخته شدن فرهنگ حقیقی دینی با فرهنگ حکومتی، عامل تضعیف روحیه مردم و تقویت منافقین، اعم از اصحاب جنگ جمل و صفین و نهروان شده بود.

ادامه جنگ در چنین وضعیتی نتیجه ای جز کشته شدن عده زیادی از افراد جامعه و تضعیف مجموع جامعه دینی و پیدا شدن زمینه مساعد برای دشمنان دین خدا بالخصوص ارتش قدرتمند روم برای حمله به جامعه اسلامی، نمی توانست داشته باشد.

۳-اگر در جامعه دینی وضعیت خاصی برقرار شود که در آن وضعیت امکان برقراری نظام کامل دینی از بین برود، وظیفه حجت پروردگار و رهبر آسمانی و پیروان دین توحیدی، حفاظت و مراقبت از اساس دین است. در این صورت با بقای ظواهر دین خدا و اساس آن و برقراری کتاب خدا و حداقل بعضی از احکام آن، می شود فرصت راهیابی عده ای متفکر و دانشمند به عمق معارف دینی و انتشار علوم آن ها را ایجاد کرد، حتی اگر در آن زمان هم این فرصت حاصل نشد، امکان دارد برای آیندگان و زمان های بعدی چنین مجالی را ایجاد کرد. اما در غیر این صورت امکان دارد اساس دین خدا و همه معارف آن بطور کلی از ناحیه فعالیت های دشمنان و جنگ هائی که ایجاد می کنند از بین برود.

کلام ایام - 21، جریان برکات آسمانی بسوی زمین
بخوانید

۴-اکثر افراد جامعه اسلامی در زمان امامت امام حسن مجتبی (علیه السلام) پیرو و تابع رؤسای قبائل و افراد سرشناس جامعه بودند، یعنی آن استقلال فکری شکوهمندی که در اثر تعالیم پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در جامعه اسلامی بوجود آمده بود، در زمان بعد از رحلت آن حضرت و بیست و پنج سال حکومت سه خلیفه اول از بین رفته بود. وضع فکری مردم به وضعی شبیه آنچه در زمان جاهلیت برقرار بود، برگشته بود. در چنان وضعیتی با خریدن و تحت تأثیر قرار دادن یک رئیس قبیله می شد رأی و نظر تمام افراد یک قبیله را در اختیار گرفت. در این وضعیت یأس آور، مکّاریهای معاویه در افکار مردم کاملاً مؤثر واقع می شد، بطوریکه عده ای از رؤسای قبائل به معاویه نامه نوشتند و اظهار اطاعت از او کردند، در وقتی که او یک یاغی بود و امام حسن مجتبی (علیه السلام) از طریق شرعی و قانونی حکومت جامعه را به عهده داشت. آن ها در نامه های خود به معاویه نوشتند که اگر او به عراق بیاید آن ها حاضرند امام (علیه السلام) را یا غفلتاً بکشند، یا او را بازداشت کرده و به معاویه تحویل دهند!!!

اکثر مردم جامعه هم- بطوریکه ذکر شد- پیرو و تابع محض رؤسا و بزرگان خود بودند. حال در چنین وضعیتی ادامه جنگ و کشته شدن بی حاصل گروه هائی از مردم چه دردی را دوا می کرد. این کار جز تقویت معاویه و پیروان نادان و فریب خورده او و تضعیف دین توحیدی نتیجه دیگری نداشت.

۵-بطوریکه گفته شد تأسیس حکومت دینی احتیاج به زمینه های فرهنگی و فکری دارد، و امام حسن (علیه السلام) امکان داشت در فرصت بدست آمده از قطع جنگ امکانات خود را برای ایجاد چنین زمینه ای بکار بگیرد و در این زمینه فعالیت کند و شخصیت های علمی و فکری و اخلاقی جامعه یعنی آن عده قلیل از پیروان خود و دوستداران خاندان رسالت را، برای این منظور بکار بگیرد، همان افرادی که با قطع جنگ از کشته شدن آن ها جلوگیری کرد.

۶-معاویه آن سیاستمدار مکار اگر در ادامه جنگ به امام حسن (علیه السلام) مسلّط می شد و او را بازداشت می کرد، به جهت ملاحظات سیاسی و نیت ضدّ دینی خود، هرگز اقدام به کشتن آن حضرت نمی کرد، بلکه بعد از تخریب شخصیت او و اهانت های زیاد نسبت به او و پدر بزرگوارش امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورتی مزورانه و منافقانه او را آزاد می کرد و باصطلاح می بخشید! از این طریق و احترام ظاهری به پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با بخشیدن فرزند او، نفاق و تبهکاری خود را برای همیشه پنهان می کرد. و این خود یک فاجعه زیانباری بود، و اگر چنین وضعیتی پیش می آمد، تمام عزت و شکوه و جلال مقام امامت از بین می رفت، و بعداً می توانست با دسیسه ها و توطئه های سیاسی بصورتی پنهانی آن حضرت را به قتل می رساند، مثلاً از طریق مسموم کردن، همچنان که سرانجام دست به چنین اقدامی زد!

۷-در زمان حیات رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) حقیقت دین توحیدی و علوم و معارف آن در زیباترین و باشکوه ترین صورت ها تجلّی کرد و گروه های زیادی از مردم منطقه ظهور آن حضرت، با علاقه و اشتیاق قلبی به سوی دین خدا روی آوردند. اما آن تجلّیات در جهات محدودی جریان یافت! و لازم بود در زمان امامت جانشینان حقیقی آن حضرت یعنی ذوات مقدسه معصومین (علیهم السلام) جلوه های دیگری از آن تحقّق یابد. به عنوان مثال: در زمان نبوت و رسالت آن حضرت بعد از هجرت، جنگ های زیادی واقع شد و آن وجود گرامی که رحمتی از ناحیه خدا برای عالمیان بود بیشتر عمر خود را در این دوره صرف دفاع از اساس دین توحیدی کرد و جلو شکسته شدن ارکان آن را گرفت. آن جنگ ها را دشمنان دین خدا و بت پرستان و سایر تبهکاران به قصد نابودی دین خدا و کشتن پیروان آن به راه انداختند. اما سرانجام از ناحیه شجاعت و همت و استقامت و مدیریت خود وجود گرامی پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) و قهرمانان شجاع از پیروان دین خدا، همه دشمنان شکست خورده و پراکنده شدند. و دین خدا از خطر سقوط نجات یافت.

در آن حوادث و آن جنگ ها عمدتاً شجاعت و صلابت و قدرت روحی پیروان دین خدا و در محدوده ای رأفت و رحمت آن ها که حاکی از تأثیرات آموزش های دینی بود تجلّی کرد. اما لازم بود در زمان های بعدی رأفت و نوعدوستی و صلح طلبی و عوامل رفاه و آسایش هم تجلّی کامل بیابد. لذا ضرورت داشت جانشینان حقیقی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این جهات دیگر را هم با اعمال و رفتار خود برای مردم دنیا آشکار کنند، چون چنین فرصتی به لحاظ شرایط زمانی برای خود آن حضرت پیش نیامد –  مگر در محدوده کوچکی – لازم بود صلح طلبی و رأفت پیروان دین توحیدی و تمایل به کمک به انسان ها  که از معارف همان دین است، برای جهانیان آشکار شود. و این مطلوب در طول زمان های بعدی امکان تحقّق داشت.

رفتار امام مجتبی (علیه السلام) جلوه های زیبایی از تمایل به صلح و جلوگیری از جریان یافتن جنگ ها را با خود داشت، و امروزه می شود از تمایل به صلح آن بزرگوار در خنثی کردن تبلیغات ناجوانمردانه دشمنان دین خدا علیه آن بهره برداری کرد. می دانیم که امروزه در اثر اعمال سیاست های مکارانه دشمنان خدا عده ای آدمکش تبهکار رفتارهای خشن و جنایتکارانه خود را به نام دین خدا در سطح جهان انجام می دهند و این نوع رفتارها عامل فریب خوردن گروه های عظیمی از انسان ها شده است. این تبهکاران ضدّ دین و مزدوران پلید آدمکشان با اعمال خود چهره زیبای دین خدا را در سطح وسیعی مخدوش کرده اند. در این شرایط بهترین وسیله برای معرفی چهره کریه این جنایتکاران ضد دین، ارائه جلوه های زیبای صلح طلبی امام حسن مجتبی (علیه السلام) و جد بزرگوارش رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و پدر گرامی او امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) و همه امامان معصوم (سلام الله علیهم اجمعین) است.

حتی جالب توجه است که در حادثه قیام و نهضت مقدس حسینی (علیه السلام) و جنگ باشکوه کربلا جلوه های زیبائی از صلح طلبی سیدالشهداء امام حسین (علیه السلام) برای جهانیان آشکار شد و ما بخواست خداوند در ادامه مباحث مربوط به قیام آن حضرت تحت عنوان «عاشورا نهضت پیامبران» به توضیح این مطلب خواهیم پرداخت.

الیاس کلانتری

۱۳۹۵/۹/۲۳

 

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن