۲- آموزش های آسمانی

درس دوم*

در مباحث درس قبلی اشاره ای به موضوع هدایت عمومی موجودات از طرف خداوند شد و اینکه به لحاظ آیاتی از آخرین کتاب آسمانی، خداوند همراه اعطاء خلقت به موجودات، قوانین هدایتی خود را هم در فضای زندگی آن ها برقرار کرده است. همچنین اشاره ای شد به اینکه در بین مخلوقات خداوند و موجودات عالمی که مشاهده می کنیم، موجودی بنام «انسان» دارای موقعیت خاصی به لحاظ خلقت می باشد، طبعاً هدایت این موجود به راه های زندگی و مقصد آفرینش هم اختصاصاتی خواهد داشت.

تفاوت حیات انسانی با حیات سایر جانداران

بین انسان و سایر جانداران تفاوت های متعددی وجود دارد- اگر چه در اصل حیات جانداری مشترکاتی دارند- یکی از آن تفاوت ها در نوع رشد بدنی آن ها و رسیدن به مرحله ای از کمالات جسمانی است- به بعضی از تفاوت های دیگر بعداً اشاره ای خواهد شد- بطوریکه مراحل رشد جسمانی انسان در قیاس به عموم جانداران خیلی دیرتر تحقّق می یابد. بعنوان مثال: فرزند انسان دوره نوزادی و کودکی و نوجوانی و رسیدن به مرحله رشد کامل بدنی را در مدت ده تا پانزده سال و بیشتر طی می کند، اما همین مراحل رشد در اغلب جانداران در مدت یکسال یا دو سال و حتی گاهی چند ماه و در بعضی از آن ها کمتر از آن طی می شود. یعنی بچه یک گوسفند و یک آهو یکسال یا دو سال بعد از تولد به یک موجود کامل تبدیل می شود، مثلاً در این مدت پدر یا مادر می شود و قدرت تولید مثل پیدا می کند و همچنین بعضی از پرنده ها چند ماه بعد از تولد به رشد کامل می رسند.

باز بعنوان مثال: جوجه یک کبوتر بعد از حدود ۲ ماه که از تولد آن گذشت به اندازه مادر خود رشد بدنی پیدا می کند و بعد از سه یا چهار ماه به کبوتر مادر تبدیل می شود، در حالیکه بچه انسان در مدت چهار ماهگی در مرحله نوزادی قرار دارد. در زمان ۸ و ۹ ماهگی می تواند بنشیند و در زمان حدود یک سالگی روی پای خود بایستد و یا راه برود. باید دید این تفاوت ها در قوانین خلقتی انسان چه علت و حکمتی دارد و از کجا نشأت می گیرد؟! آیا می شود گفت یک کبوتر و یک آهو و امثال آن ها موجوداتی متعالی تر از انسان هستند؟!!! و انسان در درجه پائین تری از آن ها به لحاظ کمالات وجودی قرار دارد؟!!!

بطور قطع و از نظر عقلی مطلب چنین نیست، بلکه انسان متعالی ترین مخلوق شناخته شده خداوند است. و ارزش وجودی او و کمالات خلقتی او از موجودات دیگر بیشتر و بالاتر است و او متعالی ترین مخلوقات محسوب می شود. پس علت این تفاوت ها را در جای دیگری باید جستجو کرد!

از توجه دقیق به وضعیت خلقتی انسان و مقایسه نوع حیات او با سایر جانداران روشن می شود که آخرین مرتبه از کمالات حیات جاندارای، اولین مراتب شروع «حیات انسانی» است! یعنی رسیدن به مرحله رشد کامل جسمانی آخرین مرحله کمال وجودی جانداران غیر از انسان است. اما رشد جسمانی در انسان مرحله شروع «حیات حقیقی» این موجود است. بعنوان مثال: هدف اصلی از خلقت یک گوسفند این است که بعضی از مواد موجود در زمینی یعنی گیاه و آب و مقداری هوا در بدن این موجود تبدیل به گوشت و پشم شود و در بدن نوع ماده آن جنینی تشکیل شود و از زمان تولد آن جنین ماده غذائی مناسب بدن او بنام شیر حاصل شود. رسیدن به این مرحله یعنی موقعیتی که علف و آب در بدن این موجود تبدیل به گوشت یا شیر یا جنین شود، آخرین مرتبه از کمالات این موجود است. و برای رسیدن این موجود به این مرحله، یکسال یا دو سال و در بعضی دیگر از جانداران مقداری کمتر از این زمان یا بیشتر از آن کفایت می کند.

یعنی اراده خداوند و قوانینی که بر زندگی این موجود حاکم کرده است، منتهی می شود به اینکه مقداری علف و آب و هوا در بدن این موجود تبدیل به گوشت و پشم و یا شیر شود و برای رسیدن به این وضعیت هم همان مدت کافی است. اما «حیات جانداری» در انسان مقدمه «حیات انسانی» یعنی «حیات حقیقی» او است. و زندگی انسانی به «قوه عقل» در وجود اوارتباط دارد و حیات حقیقی او با فعالیت این قوه شروع می شود به بیان دیگر انتهای سیر کمالی جانداران دیگر ابتداء زندگی انسانی است. قوه عقل هم در وجود انسان بتدریج و در ارتباط با حوادث زندگی به کمال می رسد و برای رسیدن به مرحله کمال عقل احتیاج به زمان معینی و مشاهدات و تجربیات و تفکر وجود دارد.

مقصد اصلی در زندگی انسان فعال شدن قوه عقل و کسب استعداد لازم برای ورود به عالم دیگر و حیات دائمی است نه رشد بدنی و کمال آن، لذا رشد بدنی در انسان که مقدمه حیات انسانی و فعالیت های مربوط به آن است بطور تدریجی و در زمان طولانی تحقّق می یابد. و این استعداد مورد نظر یعنی استعداد ورود در زندگی اخروی در طول عمر دنیوی انسان حاصل می شود.

زندگی جانداران غیر از انسان چون محدود به عالم دنیا است، و هدف از خلقت آن ها برقراری نظام زندگی انسان ها است و زندگی آن ها حالت وسیله برای زندگی انسان ها دارد، لذا هدایت آن ها هم عموماً از طریق «وحی غریزی» انجام می گیرد. یعنی پروردگار موجودات با نوعی وحی آن ها را در مسیر زندگی هدایت می کند و آن ها از طریق وحی غریزی مسیر زندگی خود را می شناسند و راه و روش ساختن و یافتن محل زندگی خود و نوزادان خود را از همان طریق می یابند و از خطراتی که زندگی آن ها را تهدید می کند، فاصله می گیرند، یا فرار می کنند و نوزادان خود را تغذیه و از آن ها محافظت می کنند.

18- آموزش های آسمانی، تفسیر سوره حمد
بخوانید

اما فعالیت غریزی بخش اندکی از زندگی انسان را تشکیل می دهد و نیازهای زندگی انسان در محدوده کوچکی از ناحیه الهامات غریزی تأمین می شود. این فعالیت غریزی هم، در مرحله نوزادی بیشتر از زمان بعدی و در کودکی بیشتر از جوانی و سنین رشد عقلی می باشد. و بعضی از فعالیت های بدنی نوزاد در مراحل بعدی عمر او از بین می رود.

بعنوان مثال: گروهی از پاسخ های خود بخودی عصبی- عضلانی در نوزادان وجود دارند و با افزایش سن بتدریج از بین می روند، و به آن ها رفلکس های نوزادی یا رفلکس های بدوی گفته می شود. این حرکات ناخودآگاه هستند. به عبارت دیگر نوزاد کنترلی بر آن حرکات ندارد مثل رفلکس جستجو (rooting reflex) این رفلکس عبارت است از واکنش ناحیه دهانی نوزاد بر اثر تماس با یک شیء بصورت حرکت به سمت آن شیء و باز کردن دهان برای خوردن آن. نوزاد سرش را به سمت چیزی که گونه اش را لمس کند می برد. این رفلکس جهت شیر خوردن به نوزاد کمک می کند، و تا چهار ماهگی در او جریان می یابد و بعد از آن حرکت اختیاری و ارادی سر جایگزین آن می شود.

مثال دیگر: رفلکس مکیدن (sucking reflex) است که بخشی از فرایند شیر خوردن است و در طی آن از تماس یک شیء با سقف دهان نوزاد، او تحریک به مکیدن می شود. این رفلکس هم بعد از یک سالگی از بین می رود.

گریه در نوزادان و کودکان

نوزاد انسان چون قدرت ارتباط با دیگران را از طریق تکلّم- به معنی عرفی- ندارد، از ناحیه هدایت غریزی خداوند، نیازهای خود را با گریه به دیگران اطلاع می دهد. او به محض تولد جهت دریافت شیر مادر گریه می کند، یعنی نیاز خود را به غذا از این طریق اعلام می کند و به محض اینکه سینه مادر در اختیار او قرار می گیرد گریه اش قطع می شود و شروع به مکیدن می کند و آرام می گیرد. همچنین او نیازهای دیگر خود مثل نیاز به خواب، و محبت مادر، همچنین احساس درد در قسمتی از بدن و گرما یا سرمای فضائی که در آنجا قرار دارد را هم، با نوعی گریه به دیگران اعلام می کند، بطوریکه انواعی از گریه نوزاد حکایت از نوع نیاز یا ناراحتی او دارد.

بعضی از انواع گریه ها در انسان فقط در مرحله نوزادی و اول کودکی جریان می یابد و در مراحل بعدی عمر او از بین می رود، اما بعضی از آن ها در سنین بالاتر هم در وجود انسان برقرار می شود.

نوعی از گریه در نوزاد لازمه سلامت او است و بطور ناخودآگاه انجام می گیرد. وجود مبارک امام صادق (علیه السلام) در این زمینه کلامی دارد. آن بزرگوار در کلامی که جلوه هائی از «ربوبیّت» پروردگار عالمیان در آن ذکر شده، خطاب به مفضّل بن عمر می فرماید:

ای مفضل: از منافع گریه کودکان آگاه باش و بدان که در مغز کودکان رطوبتی است که اگر در آن باقی بماند منشأ حوادث و بیماری های عظیمی می شود از قبیل نابینائی و غیر آن! و گریه، آن رطوبت را از سر آن ها خارج می کند و عامل صحت در بدن ها و سالم ماندن چشم ها می شود، کودک از این گریه بهره مند می شود، اما چون والدین او این موضوع را نمی دانند تلاش می کنند که او را ساکت کنند و با فراهم کردن اشیائی که او را راضی می کند، مانع گریه او می شوند، آن ها نمی دانند که آن نوع گریه به صلاح او است و عاقبت زیبائی دارد…(۱)

اما نیاز انسان به گریه اختصاص به دوره نوزادی و کودکی ندارد و نوع دیگری از گریه ها و نیاز به آن ها در سنین بالاتر هم در وجود انسان جریان می یابد. در حقیقت گریه یک حالت تدافعی در بدن انسان است  که عامل پیشگیری از بعضی بیماری ها و صحت و سلامت انسان می شود. تحقیقات دانشمندان نشان می دهد که گریه عامل از بین رفتن بعضی از مواد مضر و سمی در بدن انسان و استرس های زیانبار روحی می شود.

دانشمندان محقّق در این زمینه می گویند وقتی انسان دچار استرس هیجانی می شود، مغز و سایر اعضاء بدن او شروع به تولید ترکیبات شیمیائی و هورمون های خاصی می کند، که بعضی از این ترکیبات زاید و سمی هستند. گریه کمک می کند که این ترکیبات از بدن خارج شود.

دانشمندان می گویند اشک چشم حاوی مقدار زیاد منگنز است، اشک های احساسی سطح منگنز بدن را کاهش می دهد و افزایش این ماده در بدن انسان باعث اختلالات خلق و خوی و توهم می شود. پس در اثر گریه میزان منگنز در بدن انسان پائین می آید و این جریان موجب آرامش انسان می شود.

اخیراً در تحقیقات علمی روشن شده است که وقتی انسان دچار اندوه شدیدی می شود در بخش هائی از بدن او مواد سمی سرطان زائی بوجود می آید و اشک چشم موجب خروج آن مواد از بدن انسان می شود. قابل توجه است که قدما به اشکی که از ناحیه حزن و اندوه از چشم سرازیر می شد، اشک گرم می گفتند، چون پوست صورت را می سوزاند و به آن آسیب می زد. و در تحقیقات علمی امروزه راز این موضوع روشن شده است.

حاصل بحث اینکه هدایت درونی انسان در بعضی جهات از طریق وحی غریزی خداوند انجام می گیرد و در بعضی جهات از طریق قوه عقل! در درس بعدی به توضیح نوع فعالیت عقل و حدود هدایت عقلی انسان و میزان کارائی آن خواهیم پرداخت. ان شاء الله تعالی.

الیاس کلانتری

۱۳۹۵/۱۰/۲۶

پاورقی:

۱-بحارالانوار، ج ۶۰، ص ۳۸۰، به نقل از توحید مفضل

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن