۹۹- کدام یک از ادیان آسمانی، دین حقیقی است؟!

اسلامسؤال: چگونه یک شخص می تواند تشخیص دهد که کامل ترین دین کدام است؟!

پاسخ: با صرف نظر از معانی متعدّد لغوی که برای کلمه «دین» گفته اند، در مجموع مراد از آن «راه و روش» یا «راه و روش زندگی» است به قوانین و مقرّرات و سنت هائی که در جوامع مختلف مورد عمل قرار می گیرند، دین گفته می شود. از این لحاظ همه انسان ها و همه جوامع انسانی دارای نوعی دین هستند و در هیچ زمانی و هیچ جامعه ای انسان ها در اصل بدون دین نبوده اند. به بیان دیگر در هیچ جای عالم انسان ها به طور مطلق بدون دین نمی باشند.

با این وصف کافران هم دارای نوعی دین هستند. به طوری که در قرآن مجید، آخرین کتاب آسمانی، این موضوع صراحتاً ذکر شده است. خداوند می فرماید:

« قُلْ يَا أَيُّهَا ﭐلْکَافِرُونَ — لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ — وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ –» (الکافرون / ۱-۳) یعنی بگو ای پیامبر [خطاب به کافران] ای کافران، من عبادت نمی کنم آن چه را شما عبادت می کنید- شما هم عبادت نمی کنید آن چه را من عبادت می کنم. یعنی توحید خالص با شرک سازگار نمی باشد، اگر یک موحّد غیر «الله» را عبادت کند، مشرک می شود و مشرک هم تا از شرک خود دست بر نداشته، موحّد نخواهد بود. یعنی توحید و شرک به طور کامل با یکدیگر حالت تضاد دارند.

سرانجام پیامبر خدا موظّف شده که به کافران بفرماید: «لَکُمْ دِينُکُمْ وَلِيَ دِينِ» یعنی دین شما برای شما است و دین من برای من است. پس از نظر کتاب آسمانی، راه و روش زندگی کفّار هم، دین آن ها محسوب می شود.

کفّار و مشرکان هم عقاید و روش زندگی خود را دین می نامیدند. در نقل داستان حضرت موسی (ع) و فرعون، خداوند در قرآن می فرماید:

« وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسَىٰ وَلْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخَافُ أَن يُبَدِّلَ دِينَکُمْ أَوْ أَن يُظْهِرَ فِي ﭐلْأَرْضِ ﭐلْفَسَادَ» (غافر / ۲۶) یعنی فرعون گفت: بگذارید من موسی را بکشم و او پروردگارش را بخواند، من می ترسم، او دین شما را تغییر دهد، یا در این سرزمین فساد به راه اندازد.

توضیح این که وقتی حضرت موسی (ع) ادعای رسالت کرد و فرعون و قومش را به سوی دین توحیدی دعوت کرد، فرعون در مقابل او به حیله گری و تهمت زدن متوسل شد و قوم خود را جهت مخالفت با حضرت موسی (ع) تحریک کرد و گفت: من می ترسم موسی دین شما را تغییر دهد.

حاصل بحث این که همه انسان ها دارای نوعی دین هستند و غالباً زندگی خود را مطابق معیارهای دین خود تنظیم می کنند. و مطابق این تعریف از دین، ادیان زیادی در تاریخ زندگی انسان ها به وجود آمده و در جوامع مختلف به جریان افتاده است. اما ادیان مختلف را با وجود تعدّد و تکثّر آن ها می شود به سه قسم یا دو قسم تقسیم کرد.

۱-ادیان بشری

۲-دین توحیدی

۳-ادیان مختلط

نوع اول: ادیانی است که منشأ آن ها اراده و خواست انسان ها است، اعم از این که از «علم و تجربه»، یک شخص و یا یک گروه نشأت گرفته باشد و یا «هواهای نفسانی» آن ها. و این نوع دین فراوان و خارج از حدّ شمارش و بررسی و ارزیابی است. غالباً این نوع از ادیان به طور مستقیم یا غیر مستقیم از اراده و خواست حکّام و زمامداران در جوامع مختلف به وجود می آید.

نوع دوم: دینی است که از علم و اراده خداوند نشأت گرفته و به وسیله پیامبران به انسان ها عرضه شده است و به آن دین توحیدی، یا دین آسمانی، یا دین خدا گفته می شود.

نوع سوم: صورتی تغییر یافته از دین توحیدی است که در آن آموزش های پیامبران خدا، با افکار و نظریات و هواهای نفسانی انسان ها مخلوط شده و در حقیقت از صورت دین توحیدی خارج شده و دیگر نباید به آن دین حقیقی اطلاق شود، گر چه بعضی از آموزش های دین حقیقی در داخل آن باشد. و ارزش هائی هم به طور پراکنده و مختلط در آن پیدا شود.

می شود ادیان مختلط را هم جزو ادیان بشری و در ردیف آن ها قرار داد، چون در این نوع از دین، اراده و خواست و علم آمیخته به جهل انسان ها، صورت حقیقی دین توحیدی را تغییر داده و نظام آن را به هم ریخته است، و در این صورت آن چه به وجود آمده دین توحیدی خالص نیست!

با این توضیح همه ادیان را با وجود کثرت آن ها می شود به دو قسم تقسیم کرد و آن دو عبارتند از:

۱-ادیان بشری

۲-دین توحیدی

ادیان بشری در این نوشته، مورد بحث تفصیلی و ارزیابی و بررسی قرار نمی گیرد و بحث در این زمینه به فرصت دیگری موکول می شود. اما در مجموع اشاره به این نکته لازم است که ادیان بشری فاقد قدرت لازم برای ایجاد یک نظام مطلوب برای زندگی است، چون این گونه ادیان از علم آمیخته به جهل انسان ها پدید آمده اند و جهل موجود در این گونه روش های زندگی می تواند نظام آن ها را در هم بریزد و در آن صورت امکانات موجود در زندگی انسان ها به جای ایجاد آسایش و رفاه و پیشرفت در جادّه زندگی، منشأ ناملایمات و گرفتاری ها و مشقّت ها و بحران ها خواهد شد.

ادیان یا دین توحیدی

غالباً در عرف انسان ها، دین به آن نوع از نظام زندگی گفته می شود که منشأ آسمانی دارد، و از طرف خداوند به وسیله پیامبران به انسان ها عرضه شده است. اگر چه در حقیقت این نوع دین است، اما کلمه دین در این معنی مشهور شده و در اصل، آن معنای اصطلاحی دین است. و در این سؤال هم مراد از دین همین معنی است، و از این قسمت به بعد هم منظور از کلمه دین همین معنی خواهد بود.

دین توحیدی در اصل یک حقیقت بیش نیست و همه پیامبران خدا، انسان ها را به سوی آن دعوت کرده اند. اگر در کاربردهای مختلف بین انسان ها عبارت «ادیان خدا» یا «ادیان توحیدی» یا «ادیان آسمانی» یا «ادیان ابراهیمی» به کار می رود، از باب یک نوع تسامح است. و إلّا دین توحیدی یک حقیقت بیش نیست و آن دین همه پیامبران است، و آن عبارت است از اطاعت از فرمان های خداوند و به کار بستن دستورات او در جهات مختلف زندگی، و اسم این نوع دین هم «اسلام» است. در حقیقت دینی که پیامبران صاحب شریعت یعنی: حضرات نوح، ابراهیم، موسی، عیسی علیهم السلام، و پیامبر آخری حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلّم) به انسان ها عرضه کرده اند، «اسلام» نامیده می شود.

280- گذشت زمان در جریان تکامل فرد و اجتماع چه نقشی دارد؟!
بخوانید

الّا این که عرضه دین خدا یعنی «اسلام» از یک مرتبه محدود و با حجم اندک آموزش ها و دستورات شروع شده و سرانجام به مرتبه کامل و نهائی رسیده است. تفاوت شریعت ها یا- از باب تسامح- ادیان آسمانی با یکدیگر مثل تفاوت مقاطع مختلف تحصیلی در مدارس و دانشگاه ها است. در یک نظام آموزشی و تحصیلی در مقاطع بالاتر، آموزش های مقاطع و سطوح پایین تر نفی نمی شود. بلکه آموزش های قبلی تکیل می گردد.

هیچ یک از پیامبران خدا، پیامبران قبلی و بعدی را رد نکرده اند و روش کار آن ها و آموزش های آن ها را خطا نپنداشته اندو بلکه همه آن ها یکدیگر را تأیید و تصدیق کرده اند. آموزش های پیامبران هرگز اختلاف اساسی با یکدیگر نداشته اند و تفاوت آن ها عمدتاً از نوع تفاوت مراتب مختلف تحصیلی و مراحل متعدّد در یک تحقیق و پژوهش بوده است.

پیامبران قبلی در آموزش های خود شخص آخرین پیامبر و اوصاف کریمه آن بزرگوار را به پیروان خود معرفی کرده اند و ظهور او و عرضه صورت کامل دین خدا را به آن ها بشارت داده اند. و آخرین پیامبر خدا هم پیامبران قبلی را تصدیق و تکریم فرموده است. پیروان شریعت های آسمانی به لحاظ آموزش های پیامبران خود، آخرین پیامبر خدا را به طور آشکار می شناختند و منتظر بعثت و ظهور او بودند. و اگر کسی بعد از ظهور آخرین پیامبر خدا یعنی حضرت محمد (ص) و نزول آخرین کتاب آسمانی بخواهد، به شریعت های قبلی پایبند باشد، با پیامبر خود و پروردگار خود مخالفت کرده و از حوزه دین خدا خارج شده است. و عمل او مثل عمل کسی است که از تحصیل در دانشگاه منصرف شده و برگردد و در کلاس های ابتدائی در مدارس به تحصیل بپردازد. و طبعاً چنین کاری با معیارهای عقلی سازگار نخواهد بود. جهت تکمیل بحث به چند آیه از قرآن کریم اشاره ای می کنیم:

  • «ﭐلَّذِينَ ءَاتَيْنَاهُمُ ﭐلْکِتَابَ يَعْرِفُونَهُ کَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقاً مِّنْهُمْ لَيَکْتُمُونَ ﭐلْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ» (البقره / ۱۴۶) یعنی کسانی که به آن ها کتاب [ آسمانی] را داده ایم، او [حضرت محمد (ص)] را می شناختند، همچنان که فرزندان خود را می شناختند، اما گروهی از آن ها حقیقت را می پوشانند در حالی که خودشان می دانند.
  • «وَلَمَّا جَاءَهُمْ کِتَابٌ مِّنْ عِندِ ﭐللَّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَکَانُواْ مِن قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى ﭐلَّذِينَ کَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءَهُم مَّا عَرَفُواْ کَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ ﭐللَّهِ عَلَى ﭐلْکَافِرِينَ» (البقره / ۸۹) و هنگامی که از جانب خداوند کتابی به سوی آن ها آمد که تصدیق کننده، برای آن چه نزد آنان بود و آن ها از دیرباز [ در انتظار آن بودند] و بر کسانی که کافر شده اند پیروزی می جستند، اما وقتی آمد به سوی آن ها آن چه که می شناختند، انکارش کردند. پس لعنت خدا بر کافران باد.
  • «وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ ءَامِنُواْ بِمَا أَنزَلَ ﭐللَّهُ قَالُواْ نُؤْمِنُ بِمَا أُنزِلَ عَلَيْنَا وَيَکْفُرونَ بِمَا وَرَاءَهُ وَهُوَ ﭐلْحَقُّ مُصَدِّقاً لِّمَا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنبِيَاءَ ﭐللَّهِ مِن قَبْلُ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِينَ — وَلَقَدْ جَاءَکُم مُّوسَىٰ بِـﭑلْبَيِّنَاتِ ثُمَّ ﭐتَّخَذْتُمُ ﭐلْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَأَنتُمْ ظَالِمُونَ» (البقره / ۹۲-۹۱) و وقتی به آن ها گفته شود، ایمان بیاورید به آن چه خداوند نازل کرد، می گویند: ما ایمان می آوریم به آن چه بر ما نازل شده، و به آن چه غیر آن است، کفر می ورزند، در حالی که آن حقیقتی است که تصدیق کننده است برای آن چه با آن ها است- کتاب آسمانی و شریعت آن ها- به آن ها بگو: پس چرا پیامبران قبلی را می کشتید اگر مؤمنان بودید- و وقتی موسی معجزاتی برای شما آورده شما [ در غیاب او ] به گوساله پرستی روی آوردید و ظالم شدید.

آیات زیادی از این نوع در قرآن وجود دارد. و موضوع در تاریخ پیروان ادیان آسمانی قبلی کاملاً آشکار است. به طوری که وقتی پیامبر خاتم حضرت محمد (ص) به آن ها می فرمود که من همان پیامبری هستم که وعده ظهور مرا در کتاب های آسمانی خود دارید و پیامبران قبلی به شما خبر داده اند، آن ها هیچ حرفی برای گفتن نداشتند و هرگز نگفتند که چنین چیزی نیست و یا در کجای کتاب آسمانی چنین مطلبی گفته شده و امثال آن ها. بلکه آن ها چاره ای جز قبول اصل مطلب نداشتند و برای ایمان نیاوردن خود بهانه هایی را می تراشیدند.

مخالفت با آخرین پیامبر خدا همان مخالفت با پیامبران قبلی است. یعنی کسانی که به بهانه ایمان به پیامبران قبلی و ادعای پیروی از شریعت آن ها ، از ایمان آوردن به آخرین پیامبر و صورت کامل دین توحیدی خود داری می کنند در حقیقت با پیامبرانی که مدعی پیروی از آن ها می باشند مخالفت دارند. و همچنان با خداوند و دستورات او مخالفت می کنند و در نتیجه از علم بی پایان خداوند در مسیر زندگی خود بی بهره می مانند و آن ها مثل کسانی هستند که زمان حیات پیامبران قبلی با آن ها مخالفت می کردند. همچنان که در آیات مذکور قبلی (آیه ۹۱-۹۲ سوره بقره) به رفتارهای یهود در مخالفت با حضرت موسی (ع) اشاره شد.

الیاس کلانتری

۹۴/۴/۳۱

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن