کلام ایام – ۱۶۷، امتحانات ملکوتی در نهضت عاشورا
کلام ایام ۱۶۷، امتحانات ملکوتی در نهضت عاشورا
بخش دوم
در مقاله قبلی گفته شد که امام حسین – علیه السلام – وقتی خبر تغییر اوضاع کوفه و شهادت نماینده اش مسلم بن عقیل را دریافت کرد، جریان را به همراهانش اطلاع داد و بطور ضمنی به آن ها فرمود که همراهی با او خطرات عظیمی خواهد داشت و خطر کشته شدن آن ها را تهدید می کند و از آن ها خواست که اگر تمایل به انصراف دارند از همانجا برگردند. و در صورت انصراف از همراهی با امام – علیه السلام – ملامتی برای آن ها نخواهد بود و آن ها از عهدی که با آن حضرت بسته اند آزاد هستند.
عده زیادی از همراهان امام – علیه السلام – به محض شنیدن کلام آن حضرت از اطراف او پراکنده شدند و عده قلیلی از آن ها کنار او باقی ماندند. در آن حادثه اولین آثار و نتایج و ثمرات امتحانات مورد بحث آشکار شد.
چند نکته مهم عقیدتی و اخلاقی و جامعه شناختی در این حادثه قابل توجه و بررسی است و به تعدادی از آن ها اشاره ای می کنیم:
۱-امام – علیه السلام – مقصدی عظیم تر و باشکوه تر از پیروی نظامی بر دشمن و حکومت زمان و رسیدن به قدرت نظامی و سیاسی و اجتماعی داشت. لذا نه تنها برای پیوستن افراد بیشتر به سپاه خودش تبلیغی انجام نمی داد بلکه لوازم انصراف همراهانش را از آن سفر فراهم می کرد. بطوریکه در آن سخنان کوتاه به آن ها فرمود: کسانیکه تمایل به انصراف دارند، هیچ ملامتی بر آن ها نخواهد بود و از ناحیه عهدی که با او داشتند آزاد هستند.
خروج امام ـ علیه السلام ـ و قیام او علیه جکومت ضد دینی زمان منشأ آثار و تحولات عظیمی خواهد بود، لذا مشارکت عده ای با اهداف عادی و با روحیه دنیا طلبی و سلطه نظامی هیچ گونه سازگاری با اهداف متعالی قیام آن حضرت نخواهد داشت.
۲ـ در این امتحان عالیترین درجه از فضائل اخلاقی و کرامت های انسانی از رفتار امام ـ علیه السلام ـ تجلی کرد.آن بزرگوار،نه تنها هیچ تشویقی برای پیوستن افراد به سپاه خودش نکرد، بلکه حتی آنها را تشویق به انصراف کرد! اگرچه قیام او جهاد مقدسی بود و در عرف اخلاق و احکام دینی جایگاه شکوهمند رفیعی داشت، اما به هر حال تمایل داشت افراد با بصیرت کامل و میل و علاقه خالص در آن جهاد شرکت کنند و حتی به مقدار اندکی ناخالصی هم در اهداف آنها نباشد.
۳ـ اکثر کسانی که همراه امام ـ علیه السلام ـ آمده بودند، وقتی نظر آن بزرگوار را در مورد خطرات احتمالی همراهی با او شنیدند و اجازه انصراف به آنها داده شد، از اطراف آن حضرت پراکنده شدند.
نتیجه امتحان آن گروه آشکار شد. آنها گروهی بودند علاقمند به پیروزی امام ـ علیه السلام ـ و در دلهای آنها محبّتی نسبت به آن بزرگوار وجود داشت. آنها می دانستند اگر قدرت حکومتی در اختیار امام ـ علیه السلام ـ قرار بگیرد و او به قدرت برسد، طبعاً حکومت او حکومت عادلانه ای خواهد بود و برقراری آن حکومت فواید و برکات زیادی برای مردم خواهد داشت و در آن حکومت به کسی ظلم نخواهد شد. و حقوق طبیعی و اجتماعی مردم تأمین خواهد شد. از طرف دیگر آن مردم می دانستند اساس حکومت بنی امیه بر پایه های ظلم و بی عدالتی قرار گرفته و در آن حکومت انسانها مورد اهانت ها و تحقیر ها قرار می گیرند و حقوق آنها غصب می شود. عدالت دینی در آن نوع حکومت جای خود را به فسادها و دروغگوئی ها و رذالت ها و تبهکاری ها می دهد! عده ای از آنها بیست سال حکومت جبارانه معاویه را تحت عنوان خلافت تجربه کرده بودند. و از دوره حکومت او تحت عنوان امیر و والی منطقه شامات، که آن هم حدود بیست سال بود مطلع بودند.اغلب آنها حدود پنج سال حکومت با شکوه و عدالت محور امام امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ را هم دیده بودند و در فضای نورانی آن حکومت هم زندگی کرده بودند. و امام حسین ـ علیه السلام ـ هم طبعاً تمام فضائل اخلاقی و علمی و مدیریتی امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ را دارا بود. پس خیلی طبیعی بود که آنها طرفدار امام حسین ـ علیه السلام ـ و علاقمند به پیروزی آن بزرگوار بر دشمنانش باشند. یعنی اینکه آنها ابتداءً با میل و علاقه قلبی به کاروان امام ـ علیه السلام ـ پیوسته بودند و تمایل داشتند برای پیش برد اهداف آن حضرت هم کمکی بکنند و حتی در جنگی که احتمالاً واقع خواهد شد، به نفع امام ـ علیه السلام ـ و علیه دشمنانش شرکت کنند. اما تمایل آنها نسبت به امام و همراهی با او تا حدی بود که احتمال پیروزی او بر دشمنان و برقراری حکومت و جامعه دینی بود.جامعه ای که مدیر و حاکم آن امام حسین ـ علیه السلام ـ باشد. با آن فضائل علمی و کرامات اخلاقی که از او سراغ داشتند که یاد آور فضائل و کرامات اخلاقی رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ و امیر المؤمنین علی و امام حسن مجتبی ـ علیهما السلام ـ بود.
پس اگر در این قیام احتمال پیروزی نظامی و تسلط بر حکومت فاسد بنی امیه وجود داشت، طبعاً همراهان امام ـ علیه السلام ـ علاقمند به همراهی و کمک به آن حضرت جهت تشکیل حکومت دینی بودند و بطور قطع آن حکومت مورد انتظار را به حکومت تبهکاران بنی امیه ترجیج می دادند و به همین جهت هم تا آن زمان با آن حضرت همراهی داشتند.
اما وقتی امام ـ علیه السلام ـ اوضاع کوفه را به اطلاع آنها رساند و تمایل خود را به انصراف کسانی که علاقمند به آن هستند نشان داد و عهد و پیمان خود با آنها را برداشت آنها از همراهی با آن حضرت منصرف شدند،بالخصوص که از سخنان آن بزرگوار حداقل بطور ضمنی آشکار شد که احتمال کشته شدن خود امام ـ علیه السلام ـ و یارانش در آن جریان بسیار زیاد است!
اکثر افراد جامعه دینی در آن زمان چنین روحیه ای داشتند, اعم از کسانی که با شنیدن کلام امام ـ علیه السلام ـ پراکنده شدند و از همراهی با آن حضرت منصرف شدند! یا مردمی که در شهر کوفه بودند و یا اهل مدینه و دیگران به جز عده زیادی از اهل شام که فریب حکومت بنی امیه و حاکم قبلی این سلسله شوم و منحوس یعنی معاویه را خورده بودند و در حد شبیه به «بردگی» از حکومت اطاعت می کردند. بخواست خداوند در ادامه این بحث و در بررسی روحیات و افکار اهل کوفه مجدداً توجهی به این موضوع خواهیم داشت.
۴ـ در این امتحان از آن گروه قلیل که همراهی با امام ـ علیه السلام ـ را اختیار کردند با تمام خطراتی که داشت و کشته شدن در این راه تقریباً قطعی بود. جلالت ها و قدرهای روحی عظیمی ظهور کرد بطوریکه پایه ها و ارکان فضائل انسانی و کرامت های اخلاقی را در سطح وسیعی از جهان ـ بطور مستقیم یا غیر مستقیم ـ استحکام بخشید و دین خدا را در زیبا ترین صورتها در سطح عالم متجلّی کرد.
ما از ادامه بحث در مورد امتحان اصحاب امام ـ علیه السلام ـ فعلاً منصرف می شویم و بعداً در بررسی اوضاع شهر کوفه به این بحث برمی گردیم . ان شاء الله
تلاقی سپاه امام ـ علیه السلام ـ با سپاه حکومت
امام ـ علیه السلام ـ بعد از آن حادثه یعنی امتحان اصحاب و پراکنده شدن اغلب همراهان اول صبح روز بعد از آن منزل حرکت کرد. او دستور داد کاروان همراه مقدار زیادی آب حمل کنند. کاروان امام ـ علیه السلام ـ به بطن عقبه رسید، و به دستور آن حضرت آنجا نازل شدند. امام ـ علیه السلام ـ در آن منزل با پیرمردی از بنی عکرمه ملاقات کرد که به او می گفتند « عمرو بن لوذان » آن مرد از آن حضرت سؤال کرد کجا می روی ؟ او فرمود به کوفه! آن پیرمرد به او عرض کرد! تو را به خدا قسم می دهم که برگردی زیرا بخدا قسم نمی روی جزءبسوی نیزه ها شمشیرهای تیز ! این گروه که افرادی را به سوی شما فرستادند و شما را دعوت کردند، اگر از جنگ با دشمن تو را کفایت می کردند، و کارها را برای تو آماده می کردند و زمینه را می چیدند، در آن صورت شما بر آنها وارد می شدی بهتر بود ، اما با توجه به اوضاع فعلی من صلاح نمی دانم شما بسوی آنها بروی! امام ـ علیه السلام ـ فرمود: ای بنده خدا ایم نظر و اندیشه شما بر من پوشیده نیست، لکن خدای تعالی در کار خود مغلوب نمی شود. سپس فرمود : این قوم [حکومت بنی امیه و طرفدارانش] دست از من بر نمی دارند تا اینکه خون مرا بریزند و وقتی این خواسته را انجام دادند [یعنی مرا کشتند] خداوند بر آنها مسلط خواهد کرد، کسی را که آنها را به ذلت بکشاند،بطوریکه ذلیل ترین و پست ترین امت ها شوند.
سپس امام علیه السلام از آن منزل یعنی بطن عقبه حرکت کرد تا به منزل شراف رسید . چون صبح شد دستور داد جوانان همراهش آب فراوانی حمل کنند ، سپس از آن منزل حرکت کرد تا نزدیکی ظهر، و در حالیکه حرکت می کردند یکی از اصحاب تکبیر گفت! امام ـ علیه السلام ـ هم گفت «الله اکبر » و از آن صحابه علت تکبیرش را پرسید! او گفت نخلستانی می بینم ، گروهی به او گفتند ما هرگز در این مکان نخلستانی ندیده ایم ! امام ـ علیه السلام ـ به آنها فرمود: پس چه می بینید ؟! گفتند: ما گوش های اسب ها را می بینیم ! او فرمود: من هم به خدا همین را می بینم یعنی آنچه به نظر می رسید که نخلستانی باشد در حقیقت گوش های اسبان یک سپاه است که به طرف ما می آیند
امام علیه السلام فرمود: آیا در این نزدیکی پناهگاهی برای ما هست که برویم و آنجا را پشت سر خود قرار دهیم و از یک جهت با این قوم روبرو شویم !همراهان گفتند: بله این منزل ذوحسم است که در سمت چپ شما قرار دارد !
الیاس کلانتری
۱۳۹۶/۷/۱۸