۲۲۹ـ اخلاق دینی در مقام عمل چه موقعیتی پیدا می کند؟!
سؤال: نظریات اخلاق دینی با جذابیتی که دارد چرا در مقام عمل خیلی با واقعیت تطابق ندارد؟!
پاسخ:
کلیات
*چرا اخلاق و احکام دینی در بین مسلمین بطور کامل اجراء نمی شود؟!
*منابع اصلی معارف و احکام دینی.
*بطور کلی در معارف دینی کلام خدا و سنت معصومین (علیهم السلام) حجت شرعی می باشد.
*منابع احکام و اخلاق و بطور کلی معارف دینی عبارتند از قول و فعل و تقریر معصوم (علیه السلام).
*گروه های اصلی پیروان دین توحیدی و اوصاف آنها.
*گروهی از مسلمین فقط به اصل دین خدا و یا به بعضی از احکام آن تمایل دارند. لذا آنها را نباید پیرو حقیقی دین خدا محسوب کرد.
*********
سؤال اصلی شما که در شماره قبلی تحت عنوان و شماره:
« 228- آیا خشونت در اخلاق دینی جایگاهی دارد؟!» بطور کامل نوشته شد، از چند بخش تشکیل یافته است و ما جهت روشن شدن جهات مختلف آن، اصل نوشته شما را تفکیک می کنیم و آن را در چند بخش تحت عناوین ذیل مورد بررسی قرار می دهیم:
۱ـ ۲۲۸، آیا خشونت در اخلاق دینی جایگاهی دارد؟! اصل این موضوع قبلا تحت همین عنوان و شماره مورد بررسی قرار گرفت و در این شماره به تکمیل آن می پردازیم.
۲ـ ۲۲۹، اخلاق دینی در مقام عمل چه موقعیتی پیدا می کند؟!
۳ـ ۲۳۰، چرا اخلاق و احکام دینی در بین مسلمین بطور کامل اجراء نمی شود؟
۴ـ ۲۳۱، چرا بعضی از علما رفتارهای غیر دینی را توجیه می کنند؟
۵ـ ۲۳۲، علمای دینی در ارتباط با احکام و اخلاق دینی در چه موقعیتی قرار دارند؟!
در تکمیل بحث قبلی عرض می کنیم معیار و ملاک حقیقی احکام و اخلاق و رفتارهای دینی، سنت های شریف پیامبر اکرم- صلی الله علیه و آله و سلم- و ذوات مقدسه معصومین – علیهم السلام- است. در عقاید دینی این موضوع اثبات شده است. بطور کلی در معارف دینی کلام خدا یعنی آیات قران مجید و سنت معصومین – علیهم السلام- حجت شرعی محسوب می شود. که اصطلاحاً به آنها «کتاب» و «سنت» گفته می شود، و سنت عبارت است از سخنان و رفتارها و تأییدات رسول خدا و حضرت صدیقه طاهره، فاطمه زهرا و دوازده امام معصوم (سلام الله علیهم اجمعین).
منظور این است که اگر در مورد آیه ای از قران و حکمی از احکام شرعی و بطور کلی در مورد معارف دینی یکی از معصومین مطلبی گفته باشد آن کلام حجت شرعی محسوب می شود. و همچنین اگر از یکی از معصومین -علیهم السلام- روایتی نقل شده باشد که حاکی از عمل و رفتار او باشد و یا اینکه عملی در حضور یکی از معصومین -علیهم السلام- انجام گرفته شود و ثابت شود که آن عمل و نحوه آن مورد تأیید او بوده است. مجموعاً آنچه ذکر شد،حجّت شرعی محسوب می شود و اصطلاحاً به آنها «قول و فعل و تقریر معصوم »گفته می شود.
خلاصه اینکه در معارف دینی فقط کلام خدا و سنت معصوم –علیه السلام- حجت و سند دینی محسوب می شود. اما به موقعیت فقیه و باصطلاح مجتهد و مرجع تقلید در معارف و اخلاق و احکام دینی بعداً اشاره ای خواهیم کرد.
با این توضیح ابهام موضوع مورد بحث روشن می شود یعنی اگر کسی می خواهد احکام اخلاق دینی و هریک از معارف دینی را مورد بررسی و ارزیابی قرار دهد و در مورد آنها نظری اظهار کند، لازم است نظر قران مجید و سخنان پیامبر اکرم –صلی الله علیه و آله و سلم- و حجت های پروردگار عالمیان را مبنای بحث و تحقیق و اظهار نظر قرار بدهد و به آنها استناد کند.
بعد از این توضیح کلی عرض می کنیم: اینکه شما اظهار کرده اید که اخلاق دینی وقتی به عمل می رسد خیلی با واقعیت تطابق ندارد، منظور چیست؟! آیا منظور شما رفتارهای پیامبر خدا -صلی الله علیه و آله و سلم- و امامان معصوم –علیهم السلام- است؟! البته یقیناً جواب شما نسبت به این سؤال منفی خواهد بود. چون از نوشته شما بر می آید که مرادتان اعمال و رفتارهای ذوات مقدسه معصومین –علیهم السلام- نیست!
اما اگر مراد رفتارهای مسلمین و پیروان دین توحیدی باشد! آن بحث دیگری است. و اجمال آن اینکه: انسانها – غیر از ذوات مقدسه معصومین علیهم السلام- در مواجهه با دین خدا در جامعه باصطلاح دینی به سه گروه اصلی تقسیم می شوند.
گروه اول: کسانی هستند که به دین خدا ایمان آورده اند و ایمان آنها حقیقی است و رفتارها و اخلاق آنها از آموزشهای خالص دینی نشأت گرفته است، بطوریکه اخلاق و رفتار آنها را می شود عمدتاً اخلاق و رفتار دینی تلقی کرد! اما اینکه گفتیم عمدتاً بجهت آن است که امکان خطا در تشخیص و یا ناتوانی در عمل به بعضی از احکام و اخلاق خالص دینی در انسانها وجود دارد و جز ذوات مقدسه معصومین-علیهم السلام- هیچ انسانی بطور کامل مصون از خطا نیست. بنابراین فقط اعمال و رفتارها و نظرات آن بزرگواران را بطور کامل و از همه جهات می شود حجت شرعی و ملاک معارف دینی دانست اما عده ای از پیروان دین توحیدی هم در مجموع اهل عمل به احکام اخلاق دینی محسوب می شوند و اغلب اعمال آنها مورد تأیید با ملاکها و معیارهای شرعی می باشد، درعین حال آنها هم مصون از خطا و لغزش نیستند.
گروه دوم : کسانی هستند که در مجموع به دین توحیدی ایمان آورده اند، اما ایمان آنها سطحی و ظاهری و یا حداقل در مراحل اولیه و ابتدائی قرار دارد. این گروه امکان دارد به اصل دین خدا و اخلاق و احکام آن علاقمند باشند و یا به بعضی از معارف و احکام آن تمایل قلبی پیدا کنند. و به بعضی از احکام آن هم عمل کنند. اما نمی شود اعمال و رفتارهای آنها را عمدتاً اعمال دینی نامید. بلکه می شود گفت رفتارهای آنها مخلوطی از رفتارهای دینی و غیر آن است.
گروه سوم : کسانی هستند که در جامعه دینی زندگی می کنند اما به دین خدا ایمان ندارند و نسبت به آن بی اعتناء هستند، بلکه با آن مخالفتی هم دارند، اما در جامعه از مزایای احکام و اخلاق دینی بهره مند هستند. این گروه همان منافقان هستند. آنها اگر فرصتی بدست آورند، ضربه ای هم به دین خدا و پیروان آن می زنند. آنها شاید در شرایط عادی زندگی فرصت یا جرأت مخالفت با دین خدا را پیدا نکنند، اما در بعضی شرایط متحول و یا در فرصت های خاص مخالفت خود را هم با اصل دین خدا یا بعضی از معارف و احکام آن آشکار می کنند. اما در بین عامه مردم اعمال آنها، رنگ اعمال دینی را دارد.
فرهنگ جامعه دینی در شرایط عادی غالباً مخلوطی از اعمال این سه گروه است. مگر اینکه جامعه بوسیله یکی از حجت های خداوند یعنی پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ یا یکی از امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ اداره شود و حکومت کامل و حقیقی دینی در آن برقرار شود.
بنابراین در بررسی و ارزیابی اخلاق و احکام دینی باید اعمال و رفتارها و شخصیت و بطور کلی سیره رهبران آسمانی، مبنا و ملاک کار قرار بگیرد. نه رفتارهای عمومی مسلمین و افراد جامعه دینی.
می دانیم که بعد از رحلت پیامبر خدا – صلی الله علیه و آله وسلم- مسیر جامعه دینی دچار انحرافاتی شد و عموم مسلمین به فوایدی که از استقرار دین خدا در جوامع خود حاصل می شد و بعضی از نتایج و آثار آن اکتفا کردند و در مقام اصلاح مشکل به وجود آمده قرار نگرفتند و در عمل حکومت کامل و حقیقی دینی در جامعه استقرار پیدا نکرد. اما به هر حال بعضی از احکام دینی در جامعه اجراء می شد و فوایدی از برقراری آنها عاید مردم می گشت. و این وضع در تاریخ جامعه دینی ادامه یافت.
در اثر اوضاع سیاسی پیش آمده، رهبران آسمانی یعنی امامان معصوم –علیهم السلام- از رهبری مستقیم جامعه دینی کنار گذاشته شدند و مردم از علم و تدبیر و فضائل اخلاقی آن بزرگواران و قدرت مدیریت فوق عادی آنها محروم شدند. و این وضعی که مورد نظر شما و دیگران در این زمینه است، از ناحیه همان حوادث می باشد.
پس نابسامانی ها و بی عدالتی ها از ناحبه دین خدا و فرهنگ آن نیست، و این ادعا قبلاً درمقام عمل به اثبات رسیده است و تاریخ اسلام بطور مستقیم و تواریخ ملل دیگر بطور غیر مستقیم گویای این حقیقت هستند. و این نابسامانی ها و مشکلات از ناحیه بی اعتنائی به دین خدا و عمل نشدن به بعضی از احکام آن می باشد.
الیاس کلانتری
۱۳۹۶/۷/۲۵