۲۴۹ـ آیا امیر المؤمنین علی ـ علیه السلام ـ به جهت بیعت نکردن با خلیفه وقت خلاف قانون عمل کرده بود و مستحق مجازات بود؟!

بخش اولth

سؤال: مگر خلیفه وقت به مسلمین دستور نداد که همه با او بیعت کنند ولی حضرت علی از دستور و قانون خلیفه سرپیچی کرد و بیعت نکرد! حضرت علی چون گفت بیعت نمی کنم،پس خلاف قانون عمل کرده و مستحق تنبیه و دستگیری بوده و در ضمن چون حضرت زهرا هم، به یک فردی که خلاف قانون عمل کرده کمک کرده بود، مستحق مجازات بوده است و مأموران  خلیفه کار درستی انجام داده اند و در ضمن وسط دعوا و چند تا مرد نباید یک خانم بیاید، چون وسط دعوا که حلوا پخش نمی کنند!

پاسخ :

کلیات

*آیا بیعت نکردن امیر المؤمنین علی (علیه السلام ) قانون شکنی بود؟!

* آیا اطاعت خلیفه غاصب  حکومت امیر المؤمنین برمردم لازم بود؟!

* در این سؤال چند مغالطه انجام گرفته و چند مطلب خلاف واقع به هم بافته شده است.

 

* در این مقاله به جنبه علمی و تاریخی سؤال پاسخ می دهیم و فعلاً کاری نداریم که سؤال از کجا نشأت گرفته است!

* منظور از خلیفه چیست و خلیفه حقیقی پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ چه کسی بود!

*موضوع خلافت امیر المؤمنین علی ـ علیه السلام ـ به نحو متواتر نقل شده است و از موضوعات یقینی و مسلّم است.

*شخصی که عنوان خلیفه روی خود گذاشته بود،بر او و طرفدارانش واجب بود به دستور امام امیر المؤمنین علی ـ علیه السلام ـ عمل کنند

* اگر کسی بگوید مردم آن زمان برخلاف فرمان صادر شده از طرف خداوند شخص دیگری را به جای امام علی ـ علیه السلام ـ به حکومت منسوب کردند ، می گوئیم پس کار آن ها قانون شکنی بوده است.

* کار حکومت زمان برخلاف قانون بوده است نه کار معترضان به حکومت

* خلیفه وقت در اصل انتخاب شده از طرف مردم نبود و او را فقط چند نفر انگشت شمار به حگومت نصب کردند

* انتقاد مستدل امیر المؤمنین علی ـ علیه السلام ـ از کار ابو بکر و طرفدارانش

* نظریه عمر درموضوع انتخاب غیر قانونی ابوبکر

*  مناظره جالب شیخ مفید با قاضی عبد الجبار بغدادی

* * * * * * * * *

در این سؤال چند مغالطه انجام گرفته و چند مطلب خلاف حقیقت به هم بافته شده است. اما ، ما جنبه علمی و تاریخی سؤال را مورد توجه قرار می دهیم و از این نظر به آن پاسخ می دهیم و فعلاً کاری نداریم که سؤال از کجا نشأت گرفته در اصل از طرف چه کسانی و صاحبان کدام عقیده مطرح شده ضمناً در این سؤال  مطلب اصلی مورد نظر که عبارت است از رفتار امیر المؤمنین علی و حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ و توجیه رفتار عمال حکومت زمان در مقابل آن دو بزرگوار، با بعضی مسائل سیاسی و اجتماعی به همدیگر مخلوط شده ، اما چون وب سایت «حکمت طریف» وارد بحث در مسائل سیاسی نمی شود، در پاسخ این سؤال فقط به موضوع اصلی مورد نظر می پردازیم . در این سؤال و پاسخ چند نکته اساسی لازم است مورد توجه قرار بگیرد و آن ها عبارتند از :

۱ـ در این سؤال گفته شده است که : مگر خلیفه وقت به مسلمین دستور نداد که همه با او بیعت کنند ولی حضرت علی از دستور و قانون خلیفه سرپیچی کرد و بیعت نکرد! در پاسخ این قطعه از سؤال می گوئیم کدام خلیفه ؟! خلیفه یعنی جانشین و مراد از آن در معارف دینی و تاریخ اسلام جانشین پیامبر اکرم  ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ است و خلیفه حقیقی پیامبر اکرم که از طرف خداوند تعیین شده بود و در اجتماعات متعددی بالخصوص در جریان «غدیرخم» به مردم معرفی شده بود،خود حضرت امیر المؤمنین علی ـ علیه السلام ـ  بود و بعد از آن حضرت ، شخصیت های معینی از نسل پیامبرخدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و امیر المؤمنین علی ـ علیه السلام ـ بودند! یعنی مجمو عاً دوازده امام معصوم ـ علیهم السلام ـ که دلائل خلافت و امامت آن بزرگواران در منابع حدیثی و تاریخی بطور فراوان ذکر شده بصورت که برای یک فرد محقق و یا آشنا به تاریخ اسلام اندک تردیدی در حقیقت این موضوع به وجود نمی آید، حتی در منابع حدیثی و تاریخی اهل سنت هم این موضوع به نحو  متواتر نقل شده است و موضوع بطور کامل یقینی و مسلّم است.

 با این وصف از نظر قانونی جائی برای شخص دیگری بعنوان خلیفه باقی نمی ماند که او دستور بدهد همه مسلمین با او بیعت کنند و این دستور لازم الاجراء شود، و اجراء نکردن آن قانون شکنی محسوب شود و شخصی که بیعت نکرد، مستحق مجازات گردد!!!

پس لازم بود شخص مورد نظر که عنوان خلیفه روی خود گذاشته به دستور امام امیر المؤمنین علی ـ علیه السلام ـ عمل می کرد و کار او  و طرفدارانش قانون شکنی محسوب می شود و یک نوع «کودتا» به قول امروزی ها ـ یعنی هم کار حاکم زمان خلاف قانون بود و هم طرفداران و پیروانش.

۲ـ اما اگر کسی بگوید مردم  آن زمان و عمدتاً اهل مدینه بر خلاف فرمان خداوند و سفارشات صریح و متعدد رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ تصمیم گرفتند شخص دیگری را بجای خلیفه و جانشین حقیقی آن حضرت به حکومت انتخاب  کنند،فلذا دستورات همان شخص لازم الاجراء بوده است! در جواب می گوئیم اولاً : اگر چنین چیزی هم بطور واقع در کار بوده باشد، پس کار آن شخص و مردمی که حکومت او را به رسمیت شناخته بودند، قانون شکنی و مخالفت با قوانین دین خدا محسوب می شود. نه کار کسانی که به آن کار اعتراض کردند!!

ثانیاً: خلیفه وقت ـ با اصطلاح ـ در اصل انتخاب شده از طرف مردم نبود. و او را چند نفر انگشت شمار از طرفدارانش و مخالفان رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به حکومت انتخاب کردند و این موضوع مورد اعتراف دانشمندان زیادی از اهل سنت قرار گرفته است.

حتی موضوع ساختگی بودن و نسنجیده بودن و غیر قانونی بودن حکومت ابوبکر بطور صریح مورد اعتراف شخص خلیفه دوم قرار گرفته و او خود گفته است که:«انما کانت بیعة ابی بکر فلتة و تمت الاّ و انها قد کانت کذلک و لکن الله و قی شرها» (۱) یعنی: بیعت با ابوبکر کاری نسنجیده و بدون فکر و ناگهانی بود، و آن حادثه همچنین بود، اما خداوند از شرّ آن جلو گیری کرد.

 موضوع خلافت ابوبکر قبلاً در قسمت پرسش و پاسخ با شماره های ۱۴۰تا ۱۴۴ مورد بررسی قرار گرفت و جهت اطلاع بیشتر از موضوع توصیه می کنیم آن مقالات مورد مطالعه قرار بگیرد و اما در این قسمت قطعه ای از پاسخ سؤال  142 را عیناً نقل می کنیم: (۲)

«اگر بنا باشد در یک جامعه یک حاکم انتخاب کنند و آن حاکم اداره امور آن جامعه را به عهده بگیرد، بهترین راه در شرایط عادی انتخاب آن حاکم از طرف مردم است، و این روش از نظر عقلا روش صحیح و مطلوبی است، اما جانشین پیامبر حساب دیگری دارد، او لازم است در جایگاه پیامبر خدا (ص) قرار بگیرد، چنین انسانی لازم است جاذبه اخلاقی رسول خدا (ص) و فضائل و کرامت های نفسانی او را داشته باشد. او لازم است متصل به عالم وحی باشد و پیام هائی را از خداوند عالم دریافت کند.

نکته مهم دیگر در این حادثه یعنی تصدّی حکومت جامعه دینی از طرف ابوبکر، دروغی است که در این زمینه در جامعه منتشر شد،و آن این که ابوبکر را مردم به حکومت انتخاب کرده اند! چنین چیزی واقعیت خارجی ندارد و به طوری که علمای اهل سنت نقل کرده اند ابتدای کار فقط پنج نفر به میل خود با ابوبکر به خلافت بیعت کردند و بعداً از ناحیه تهدید و ارعاب عده دیگری ناچار به بیعت شدند. از امیرالمؤمنین علی- علیه السلام- نقل شده است که وقتی شنید عده ای در سقیفه بنی ساعده جمع شده و ابوبکر را به مقام جانشینی پیامبر خدا (ص) انتخاب کرده اند فرمود: «وَا عَجَبَاهْ! أَ تَكُونُ الْخِلاَفَةُ بِالصَّحَابَةِ وَ لاتَكُونُ بالصَّحَابَةِ وَ الْقَرَابَةِ؟»(۳) یعنی شگفتا، آیا معیار خلافت صحابی پیامبر بودن است، اما صحابی بودن و خویشاوندی ملاک نیست. یعنی این که اگر ملاک انتخاب ابوبکر به خلافت صحابه بودن اوست، دیگری که هم صحابه است و هم دارای قرابت با آن حضرت. توضیح بیشتر این که اگر بنا باشد به انتخاب خداوند و رسولش در امر خلافت اعتناء نشود و عده ای جمع شوند و برای رسول خدا (ص) جانشین انتخاب کنند و ملاک انتخاب هم صحابی بودن باشد، در این صورت باز هم این حق به ابوبکر تعلّق نمی گرفت! چون شخص امیرالمؤمنین علی (ع) هم صحابی بود و برتر از همگان و هم از نزدیکان پیامبر خدا (ص) بود و هم دارای مقام و موقعیت ممتاز و متفاوت با دیگران در اطاعت از رسول خدا (ص) و دفاع از دین توحیدی و فضائل بی شمار دیگر!

124- چگونه می شود تسلّط بر نفس پیدا کرد و مانع خشم شد؟!
بخوانید

از امیرالمؤمنین علی (ع) در این زمینه دو بیت شعر هم نقل شده است که خطاب به ابوبکر فرمود:

فَإِنْ كُنْتَ بِالشُّورى مَلَكْتَ أُمُورَهُمْ     فَكَيْفَ بِهذا وَالْمُشيرُونَ غُيَّبٌ

وَإنْ كُنْتَ بِالْقُرْبى حَجَجْتَ خَصيمَهُمْ     وَغَيْرُكَ أوْلى بِالنَّبِيِّ وَأَقْرَبٌ(۴)

یعنی اگر ادعا می کنی که با شورا حکومت را بدست گرفتی! این چه شورائی بود که اهل مشورت و رأی دهندگان در آن حضور نداشتند. و اگر به خویشاوندی خود در مقابل دیگران احتجاج کردی! دیگران از تو به پیامبر نزدیکتر و سزاوارتر بودند.

سرانجام این که مشکل بزرگ در این جا اصل کار ابوبکر بود. یعنی مخالفت با خداوند و پیامبر او و نه نوع حکومت او و تفاوت روش کار او با معاویه یا دیگران!

در مباحث قبلی اشاره شد به این که شخص عمر بن خطاب بعد از رحلت ابوبکر و تصدّی حکومت و مقام جانشینی او گفت که انتخاب ابوبکر کار نسنجیده و ناگهانی بود و بعداً نباید چنین کاری تکرار شود. اما موضوع مهم تر این که ابوبکر پایه گذار این بدعت بود و او این راه نامشروع را بر دیگران در غصب مقام حکومت امامان معصوم (علیهم السلام) باز کرد و نتیجه این کار به محرومیت جامعه دینی در طول تاریخ از مدیریت رهبران آسمانی و بلکه محرومیت جهانیان از مراتب برتر علم و فضائل اخلاقی آن بزرگواران منتهی شد.»

قابل توجه است که خلیفه دوم وقتی این مطلب را به زبان آورد که طبق وصیت ابوبکر و بعد از رحلت او حکومت جامعه دینی را بدست گرفته بود، یعنی عملاً        و بدون اینکه تصریحی به این موضوع بکند، هم حکومت ابوبکر را غیر قانونی و نامشروع معرفی کرد و هم حکومت خودش را ! لکن این نظریه او وقتی اعلام شد که حکومت در دست او بود و کسی قدرت مخالفت با حکومت او را نداشت! و البته قطعاً او از اظهار این نظریه هدف سیاسی داشت  و شاید احتمال می داد که یک وقت عده ای از طرفداران امیر المؤمنین علی ـ علیه السلام ـ دور آن حضرت جمع شودند و حکومت جامعه را بدست او بسپارند و عمر را از حکومت عزل کنند همان حکومتی که در اصل حق امیر المؤمنین علی ـ علیه السلام ـ  بود و از طرف خداوند به او عطا شده بود ! در حالیکه تعداد طرفداران حکومت امیر المؤمنین در جامعه دینی بالخصوص در آن زمان زیاد بودند. بطوریکه چنین حادثه ای زمان حکومت عثمان در جامعه دینی واقع شد ! یعنی مردم به مخالفت با حکومت عثمان و خلافکاریها و ظلم های او برخاستند و از او خواستند از حکومت کنار برود و او نپذیرفت و سر انجام حادثه منتهی به کشته شدن عثمان بدست اصحاب پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ شد و بعد از آن مردم با ازدحام بی نظیر درب خانه امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ اجتماع کردندو با اصرار و سماجت از او خواستند تا حکومت جامعه بعهده بگیرد! جهت تکمیل این بحث مناسبت دارد جریان مناظره شیخ مفید از علمای بزرگ شیعه و قاضی عبد الجبار از علمای مشهور اهل سنت را که در موضوع حکومت ابوبکر و جریان غدیر خم و خلافت امیر المؤمنین علی ـ علیه السلام ـ را متذکر شویم و این موضوع را از مقاله پرسش و پاسخ شماره ۱۴۱همین وب سایت عیناً نقل می کنیم

مناظره شیخ مفید با قاضی عبد الجبار

در این قسمت از بحث مناظره شیخ مفید دانشمند بزرگ شیعی با قاضی عبدالجبار بغدادی را نقل می کنیم که یکی از علمای بزرگ اهل سنت بود. این مناظره بسیار جالب است و حقایقی را روشن می کند.

در عصر شیخ مفید یعنی قرن چهارم هجری یکی از علمای بزرگ اهل سنت در شهر بغداد مجلس درسی داشت، روزی شیخ مفید به مجلس او وارد شد. قاضی تا آن روز شیخ مفید را ندیده بود ولی اوصاف او را شنیده بود.

شیخ مفید به قاضی رو کرد و گفت: اجازه می‌دهید در حضور این دانشمندان، سۆالی از شما ‌کنم؟!

قاضی گفت بپرس:

شیخ مفید گفت: این حدیثی که شیعیان روایت می‌‌کنند که پیامبر‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ در صحرای غدیر، درباره علی‌ـ علیه السّلام ـ فرمود:

«مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ» یعنی هر کس که من مولای او هستم، پس علی‌ مولای او است.

 آیا این حدیث صحیح است و یا این‌که شیعه آن را به دروغ ساخته است؟!

قاضی گفت: این روایت،صحیح است!

 شیخ مفید گفت: منظور از کلمه «مولی» در این روایت چیست؟!

 قاضی گفت: منظور، آقائی و اولویّت است. یعنی شیخ مفید از قاضی اعتراف گرفت که منظور رسول اکرم (ص) از این کلمه سرپرستی و اولی به تصرف بودن است که خود آن بزرگوار نسبت به مؤمنین داشتند.

 شیخ مفید گفت: اگر چنین است پس طبق فرموده رسول خدا (صلّی‌ اللّه علیه و آله)، علی‌ (علیه السّلام)- آقائی و اولویّت بر دیگران دارد، بنابراین، این همه اختلاف بین شیعه و سنّی برای چیست؟! یعنی در این صورت خلافت امیرالمؤمنین علی (ع) به لحاظ منابع اهل سنت هم ثابت می شود و جائی برای حکومت ابوبکر باقی نمی ماند-

 قاضی گفت: ای برادر حدیث غدیر یک روایت است، ولی خلافت ابوبکر «درایت» است و آدم عاقل، به خاطر روایتی درایت را ترک نمی‌کند.

«درایت» از اصطلاحات علوم حدیثی است و در لغت به معنای علم و عقل و دانستن و معرفت به کار می رود.

اینجا مراد از آن کاری است که انجام گرفته و اتفاق افتاده و شناخته شده است.

شیخ مفید در ادامه سخن خود فرمود: شما درباره این حدیث چه می‌گوئید که پیامبر خدا‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ، در شأن علی‌ـ علیه السّلام ـ فرمود:

 «یَا عَلیُّ حَرْبُکَ حَرْبِی وَ سِلْمُکَ سِلمِی»یعنی ای علی جنگ تو،‌جنگ من است، و صلح تو،‌ صلح من است.

 قاضی گفت: این حدیث،‌صحیح است.

شیخ مفید گفت: بنابراین آنان ‌که جنگ جمل را به راه انداختند-  طلحه و زبیر و عایشه – و با علی ـ علیه السّلام ـ جنگیدند، طبق این حدیث و اعتراف شما به صحّت آن، باید کافر باشند- چون مثل این که با پیامبر خدا جنگیده اند و طبعاً کسی که با پیامبر (ص) بجنگد کافر است.

قاضی گفت: ای برادر آن ها- یعنی طلحه و زبیر و عایشه- توبه کردند!

شیخ مفید گفت: جنگ جمل، درایت و قطعی است ولی توبه آن ها روایت و شنیدنی است و به گفته شما درایت را نباید فدای روایت کرد و آدم عاقل به خاطر روایت، درایت را ترک نمی کند!!

قاضی در پاسخ این سؤال فرو ماند، و پس از مقداری درنگ سرش را بلند کرد و گفت: تو کیستی؟!

شیخ مفید گفت: من محمد بن نعمان هستم.

قاضی از جای خود برخاست و دست شیخ مفید را گرفت و در جای خود نشانید و به او گفت: «اَنْتَ الْمُفِیدُ حقّاً» یعنی تو در حقیقت مفید هستی. منظورش این بود که تو باید در جای من تدریس کنی.

علمای مجلس از رفتار قاضی رنجیدند و همهمه کردند!

قاضی به آن ها گفت: من در پاسخ این شیخ- یعنی مفید- درمانده شدم، یعنی او مرا مجاب کرد- اگر هر یک از شما پاسخی دارد برخیزد و بیان کند! اما هیچ کس برنخاست، و به این ترتیب لقب«مفید» در این مجلس برای او بر سر زبان ها افتاد

۱۳۹۶/۱۲/۱۰

پاورقی ها :

۱ـ این کلام عمر در منابع متعدد حدیثی حتی منابع اهل سنت نقل شده است

۲ـ وب سایت «حکمت طریف» بخش پرسش و پاسخ شماره و عنوان : ۱۴۲ـ تفاوت حکومت ابوبکر با معاویه در چه چیزی بود؟!

۳ـ نهج البلاغه حکمت شماره ۱۹۰

۴ـ سید رضی جامع نهج البلاغه در ذیل حکمت شماره ۱۹۰ این دو بیت را از امیر المؤمنین علی ـ علیه السلام ـ نقل کرده است

 

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن