درس هائی از نهج البلاغه، ۱۵

تفسیر خطبه متقین(همام)*

بخش چهاردهم*

کلیات*

  • درد اصلی متقین کدام است؟!

  • قرآن نسبت به چه نوع بیماریها شفا بخش است ؟!

  • آیا شفا بخشی قرآن شامل امراض جسمانی هم می شود؟!

  • تقوا برای خداوند داروی دردهای قلوب انسانها است.

  • توصیف دنیا در کلام رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم)

  • چرا زندگی دنیا در قرآن مجید «لهو و لعب» شمرده شده است؟!

  • تفاوت دیدگاه انسانها و ملائکه در مورد حادثه رحلت انسان.

  • طبق معارف دین آسمانی، انسان برای یک زندگی متعالی و مطلوب دائمی آفریده شده و آن زندگی در بهشت تحقق خواهد داشت.

  • خروج از جاده زندگی و سقوط از پرتگاه های آن از ناحیه بی اعتنائی به علائم هشدار دهنده ای است که در کنار آن نصب شده است.

در آخرین عبارتی که از خطبه شریف امام امیر المؤمنین(علیه السلام ) نقل شد، آمده بود که متقین داروی درد خود را از آیات قرآن بدست می آورند؛ اما اشاره ای به آن درد و نوع و چگونگی آن در کلام شریف نشده است و فقط اصل درد آن هم به طور مطلق ذکرشده است.

در آیه کریمه هم که مورد استشهاد قرار گرفت (سوره اسراء آیه ۸۲) به ذکر اصل شفاء و رحمت بودن قرآن اکتفاء شده و اما به نوع امراض مورد نظر که قرآن سبب شفاء آن ها می شود اشاره ای نشده است.

اما آنچه ابتداءً و از ظاهر آیه به ذهن می رسد، شفا بخش بودن قرآن برای امراض روحی و اخلاقی است. اما شفاء امراض جسمانی از طریق حالات روحی، موضوع بسیار با اهمیتی است که احتیاج به مباحث علمی تخصصی دارد و مستلزم شناسائی حقیقت روح انسانی و یا مرتبه ای از آن و کشف ارتباط های مرموز بین روح و جسم دارد و طرح این بحث را به فرصت دیگری موکول می کنیم (ان شاء الله تعالی) اما در مورد معنای اراده شده از کلمه «داء» در کلام شریف امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ نیاز داریم به توجه دقیق به سایر سخنان آن بزرگوار و بطورکلی احادیثی از ذوات مقدسه  معصومین ـ علیهم السلام ـ و جهت روشن شدن موضوع به چند مورد از آن ها استناد می کنیم:

۱ـ امیر المؤمنین علی ـ علیه السلام ـ فرمود: «الصَّدَقَةُ دَوَاءٌ مُنْجِحٌ، وَ أَعْمَالُ الْعِبَادِ فِي عَاجِلِهِمْ نُصْبُ أَعْيُنِهِمْ فِي آجَالِهِمْ» (۱)  یعنی صدقه دواء شفا بخش [و نجات دهنده] است و اعمال بندگان در زندگی دنیا مقابل چشمان آن ها در آخرت قرار خواهد گرفت. در این کلام شریف ظاهراً دردهای روحی و اخلاقی مورد نظر می باشد.

۲ـ امام ـ علیه السلام ـ در یکی از خطبه های خود در بخش مربوط به قرآن می فرماید:

«اسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإِنَّهُ شِفَاءُ الصُّدُورِ»(۲) یعنی از نور آن [قرآن] شفاء بجوئید که آن شفای سینه ها است. در این کلام هم به شفاء بودن قرآن اشاره شده و مراد از آن امراض روحی و فشارها  و ناراحتی هاست

۳ـ در خطبه دیگری امام ـ علیه السلام ـ می فرماید:

« فَإِنَّ تَقْوَى اللَّهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِكُمْ وَ بَصَرُ عَمَى أَفْئِدَتِكُمْ وَ شِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِكُمْ»(۳) در این کلام شریف تقوای نسبت به خداوند، داروی دردهای قلوب انسانها، و بصیرت برای کور دلی و شفاء برای امراض بدنی، معرفی شده است. و جالب توجه است که کلمه«داء» برای بیماری های قلوب و کلمه «شفاء» برای بیماری های جسمانی به کار رفته است.

۴ـ امام صادق ـ علیه السلام ـ به نقل از آباء بزرگوار و از جدّ گرامی خود رسول خدا- صلّی الله علیه و آله و سلّم-  فرمود:

« لِکُلِّ دَاءٍ دَوَاءٌ وَ دَوَاءُ الذُّنُوبِ الِاسْتِغْفَار» (۴)  یعنی: برای هر دردی دوائی وجود دارد و دواء گناه استغفار است.

 از بررسی احادیث فوق الذکر و بعضی احادیث دیگر بر می آید که کلمه «دواء» یعنی عامل شفاء و صحت، هم برای امراض جسمی و هم امراض روحی به کار می رود و همچنین از این کلمه در مورد دردهای معنوی هم استفاده می شود. مثل: گرفتاری های شدید و نگرانی ها و اهداف مهمی که فکر و ذکر انسان را به خود مشغول می کند و راه های نجات و خلاصی از آنها. وقتی این کلمه در کلام معصومین ـ علیهم السلام ـ به کار رفته باشد، لازم است معنی مورد نظر از آن و علت ذکر آن در کلام روشن شود.

بعد از توجه به توضیحات فوق بر می گردیم به اصل خطبه و کلام شریف امام امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ و به بحث در مورد علت ذکر این کلمه و اینکه درد  اصلی متقین مورد توصیف و مشکل اصلی زندگی آن ها چیست که آن ها داروی آن درد را از قرائت قرآن و تدبر در آن و نماز شب جستجو می کنند؟!

 پروردگار عالمیان از خلقت انسان و اسکان او در عالم دنیا قطعاً قصد حکیمانه ای دارد و طبعاً خلقت او به عنوان مخلوقی برتر و تکریم شده کاری بیهوده و عبث نمی تواند باشد. البته خلقت هیچ یک از مخلوقات خداوند عبث و بیهوده نبوده تا چه رسد به انسان که موجودات دیگر هم برای او و در ارتباط با او آفریده شده اند! اعم از اینکه انسان ها حکمت خلقت موجودی را بدانند یا فعلاً و در عالم دنیا علمی نسبت به آن نداشته باشند، و اعم از اینکه خلقت موجودی ارتباط مستقیمی با زندگی انسان ها داشته باشد و یا ارتباط غیر مستقیم و با یک یا چند واسطه . مثل اینکه خلقت بعضی از گیاهان و مواد غذائی مستقیماً به زندگی انسان ها ارتباط دارد، اما خلقت حیوانات شکاری مثل شیر و پلنگ با یک یا چند واسطه برای زندگی انسان لازم است مثل از بین بردن جسد حیوانات مرده در بیابان ها و مزارع و یا شکار حیوانات مریض و از بین بردن آن ها جهت پاکسازی محیط زیست انسان ها و جلوگیری از فساد مزارع و آب ها و امثال آن ها.

 طبق معارف دین آسمانی انسان برای یک زندگی متعالی و مطلوب دائمی آفریده شده است و محل آن زندگی در فضای عالم بعد از دنیا قرار دارد. و زندگی دنیوی نسبت به آن زندگی مثل جاده است نسبت به مقصدی مطلوب و مثل مزرعه است نسبت به زمان و مکان برداشت محصول. اما در جاده منتهی به مقصد آفرینش گاهی موانعی در سر راه انسان ها قرار می گیرد. و این موانع از طرف خود انسان ها و عده ای از آنها به وجود می آید. و احتمال دارد این موانع باعث سقوط عده ای از انسان ها از کنار جاده حیات دنیوی شوند و امکان دارد در کنار این جاده عوامل فریبنده و گمراه کننده ای قرار داشته باشند و باعث خروج عده ای از جاده حقیقی و بیراهه رفتن آن ها شوند.

درس هائی از نهج البلاغه- 21
بخوانید

زندگی در مقصد آفرینش دارای ارزش های بسیار متعالی و لذت های بی پایان و دائمی است بطوریکه زندگی دنیا در مقایسه با آن در عرف قرآن مجید«لهو و لعب» نامیده شده ،و خداوند می فرماید:

«وَمَا هَذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِي الْحَيوَانُ لَوْ كَانُوا يعْلَمُونَ» (العنکبوت/۶۴) یعنی این زندگی دنیوی جز سرگرمی و بازی نیست و همانا زندگی اخروی همان زندگی حقیقی است، ای کاش می دانستند!

پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ هم زندگی دنیا را در قیاس با آخرت بمنزله زندانی معرفی فرموده است که لحظه رحلت انسان درب آن زندان باز می شود و اهل بهست از آن خلاص می شوند بطوریکه فرمود:

« الدُّنْيَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ» (۵)  یعنی دنیا در مقابل زندگی متعالی اهل ایمان در بهشت به منزله زندانی است.

امیر المؤمنین علی ـ علیه السلام ـ در سخنان زیادی حقارت زندگی دنیا را در قیاس با زندگی حقیقی به انسانها متذکر شده، مگر کسانیکه  از زندگی دنیا بهره ای و توشه ای برای زندگی اخروی ذخیره کنند و قبل از رفتن خود به آن عالم آن توشه و لوازم زندگی اخروی را به آن جا بفرستند. آن بزرگوار می فرماید:

« أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا الدُّنْيَا دَارُ مَجَازٍ وَ الْآخِرَةُ دَارُ قَرَارٍ، فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّكُمْ لِمَقَرِّكُمْ،» (۶) یعنی ای انسان ها دنیا گذر گاه [و جاده ای]است و آخرت محل استقرار [اقامتگاه و محل زندگی] پس از جاده و گذر گاه خود [اندوخته ای] بگیرید و در همین کلام می فرماید:

« فَفِيهَا اخْتُبِرْتُمْ وَ لِغَيْرِهَا خُلِقْتُمْ»یعنی: شما در دنیا مورد آزمایش [و پرورش قرار گرفته اید و برای غیر آن آفریده شده اید و در ادامه همین کلام جهت تأثیر کامل و حقیقی آن، خبری از عالم فوق دنیا به انسانهای گرفتار در آن بیان می کند و آن اینکه:

«إِنَّ الْمَرْءَ إِذَا هَلَكَ قَالَ النَّاسُ مَا تَرَكَ وَ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ مَا قَدَّمَ»یعنی وقتی یک انسان از دنیا می رود مردم می گویند چه چیزی از خود باقی گذاشت [از مال و دارائی] و ملائکه می گویند:چه چیزی را [برای زندگی اخروی] اندوخت و پیش فرستاد.

حال با توجه به این توضیحات روشن می شود که درد اصلی متقین و مشکل بزرگ آن ها و تمام انسان ها چیست که آن گروه بیدار و حسابگر و صاحب بصیرت در دنیا یعنی «متقین» مورد توصیف امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ در فکر درمان آن درد اصلی و برطرف شدن آن مشکل عظیم هستند؟!

یعنی مشکل بزرگ اهل تقوا عبور از جاده زندگی و رسیدن به مقصد حیات و آفرینش است، چون این جاده با تمام زیبائیها و ارزش و اهمیتی که دارد، پرتگاههای خطرناکی هم در اطراف آن وجود دارد و امکان لغزیدن انسان از کناره های این جاده و سقوط وحشتناک با خطرات عظیم در آن وجود دارد. مثل جاده های متعارف دنیوی در کوهستانها.

موانع موجود در جاده حیات از ناحیه بی اعتنائی به علائم هشدار دهنده و تابلو های راهنمائی است که در کنار آن در جاهای مناسب نصب شده است! و بیراهه رفتن در آن از ناحیه فریبکاری دشمنان خدا و پیروان جاهل آن ها است. و اینکه عده زیادی از انسانها بجای بهره بردای از راهنمائی های پیام آوران خدا از راه گم کرده هائی مثل خودشان جویای راه می شوند و بدنبال آنها حرکت می کنند!

تفاوت بین زندگی دائمی در جوار ملکوت خداوند و در همسایگی پیامبران و اولیاء خاص خداوند و در منازل بهشتی و بهره مندی از نعمت های فوق حد توصیف و در جهت مقابل سقوط در جهنم و عذاب ابدی و استقرار در کنار جنایتکاران و تبهکاران و پیروان شیطان و تعفن شرک و کفر و ظلم چقدر با یکدیگر متفاوت است؟!!!

انسان طالب بهشت و در حال حرکت بسوی آن هم ممکن است در اثر خطاهائی از جاده حقیقی منتهی به آن خارج شود و از پرتگاه های کنار آن سقوط کند و از رسیدن به آن مقصد مطلوب باز بماند و محکوم و مجبور به اقامت در جهنم شود

این موضوع یعنی تلاش برای رسیدن به مقصد حیات و مواظبت و مراقبت در این سفر و نگرانی از سقوط در پرتگاه های کنار جاده حیات، اساس زندگی انسان است و هدف اصلی از آن، و اهمیت این موضوع در حدی است که دانشمند ترین و عاقل ترین و پاک ترین و مهربان ترین انسانها یعنی پیامبران خدا و امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ تمام امکانات وجودی خود و علم نازل شده از طرف خداوند را برای هموار کردن جاده حیات و علامت گذاری آن و جلو گیری از تخریب آن به کار برده اند! و آن ها در تمام عمر، آسایش و استراحت و بهره مندی از لوازم زندگی دنیا را بر خود حرام کرده اند و برای نجات انسانها از خطرات و گرفتاریهای دنیا و رساندن آن ها به آن مقصد باشکوه تلاش کرده اند، تا جائی که حتی جان خود را هم در این راه یعنی ارشاد انسان ها و پاکسازی و سالم سازی جاده حیات هزینه کرده اند و با شهادت در راه خدا از دنیا رفته اند.

راه معالجه این درد بزرگ و خطرناک و مسری در آیات قرآن وجود دارد، اما جهاتی از این علم و معرفت به سطوح ظاهری و اولیه کلام خدا ارتباط دارد و جهات دیگری از آن در اثر تدبر و تفکر روشن می شود. و متقین مورد نظر از استمرار توجه به آیات قرآن و تأثیر پذیری از ارتباط طولانی و مکرر و تدبّر عالمانه در آن، راه های برطرف کردن این درد بزرگ را برای خود و دیگران آشکار و هموار می کنند.

دردهای اجتماعی مثل فقر و فساد اخلاقی عمومی و ظلم به دیگران و جنگ ها و خشونت ها و از هم پاشیدن بناهای مقدس خانواده و بیگانگی انسان ها با یکدیگر هم، ارتباط هائی به آن  درد اصلی و بزرگ زندگی انسانها دارد و طبعاً متقین با داشتن فضائل اخلاقی و نوع دوستی و تمایلات محبت آمیز به دیگران،از گرفتاری های انسانها و محرومیت آنها آز خواسته های حقیقی خود، رنج می برند و راه برطرف کردن آن مشکلات را هم از قرآن مجید و مصاحبت با آن جستجو می کنند.

الیاس کلانتری

۱۳۹۸/۰۲/۱۶

پاورقی ها:

۱ـ نهج البلاغه ، حکمت ۷

۲ ـ همان خطبه ۱۰۸ « ان افضل ما توسل به المتو سلون…»

۳ ـ همان، خطبه ۱۹۸ ـ «یعلم عجیج الوحوش فی الفلوات و معاصی العباد فی الخلوات…»

۴ـ ثواب الاعمال، شیخ صدوق، ترجمه حمید مظهر، چاپ وحدت بخش، ص ۳۲۵

۵ـ نهج الفصاحه،حدیث ۱۶۰۰

۶ـ نهج البلاغه، خطبه ۲۰۳

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن