کلام ایام – ۲۴۵، کاروان پیامبران- علیهم السلام- در راه کربلا

imagesبخش سوم

کلیات

*وظایف اختصاصی پبامبر خدا- صلّی الله علیه و آله و سلّم- و نقش او در جامعه دینی کدام است؟

*آیا این نظریه که کتاب خدا برای انسان ها کفایت می کند و احتیاجی به پیامبر خدا- صلّی الله علیه و آله و سلّم- وجود ندارد قابل قبول است؟!!!

*اطاعت از رسول الله در حقیقت اطاعت از الله محسوب می شود.

*نقش پیامبر خدا- صلّی الله علیه و آله و سلّم- بعد از یاد دادن همه آیات قرآن به انسان ها چه موقعیتی پیدا می کند؟!

*آیا این نظریه که مردم معاصر پیامبر خدا- صلّی الله علیه و آله و سلّم- و اطرافیان او به آموزش های او نیاز داشتند، اما در زمان های بعدی این نیاز وجود نخواهد داشت، قابل قبول است؟

*تضاد آشکار بین مخالفت با رسول خدا- صلّی الله علیه و آله و سلّم- و گفتن اینکه کتاب خدا برای ما کفایت می کند!!!

*دو احتمال در معنای موضوع اکتفاء به کتاب الله و نقد و بررسی آن ها.

*اختلافات عقیدتی و درگیری ها و جنگ ها بین پیروان مذاهب مختلف اسلامی.

*اختلافات و درگیری ها و جنگ ها بین مسیحیان کاتولیک و پروتستان.

*کشتارهای ده ها میلیونی از انسان ها در جوامع ضدّ دینی و فضای حکومت کمونیسم.

*انسانی که بتواند یک جامعه صالح و متعالی و مطلوب ایجاد کند، چه اوصافی باید داشته باشد؟!

*به وجود آمدن جامعه صالح و متعالی و مطلوب چگونه تحقّق خواهد یافت.

*علم آمیخته به جهل فاقد قدرت لازم برای ایجاد یک جامعه صالح و برتر می باشد.

* * * * * * * * * *

در بخش قبلی بحث منتهی شد به موضوع نیاز انسان ها به حضور پیامبر خدا- صلّی الله علیه و آله و سلّم- در بین آن ها و اینکه بعد از پایان عمر آن حضرت این نقش به عهده چه کسانی قرار می گیرد. حال به توضیح این دو موضوع می پردازیم: قبلاً عرض شد که آیا می شود گفت مردم زمان پیامبر خدا- صلّی الله علیه و آله و سلّم- به وجود و حضور آن حضرت در بین خود احتیاج داشتند، اما بعد از رحلت او این احتیاج برطرف شده و دیگر نیازی به وجود او و یا شخصیتی مثل او وجود ندارد؟! چنین نظریه ای هم، از نظر معارف دین توحیدی مردود است و هم از نظر عقل انسانی! توضیح اینکه طبق مدلول آیه سوم از سوره جمعه، وجود مبارک پیامبر اکرم- صلّی الله علیه و آله و سلّم- در مقام نبوت و رسالت به لحاظ یک نوع تقسیم بندی، چهار نوع فعالیت و وظیفه به عهده داشته، که در بخش قبلی ذکر شد، و وقتی آن حضرت تمام آیات قرآن را بر مردم تلاوت کرد و مردم آن ها را یاد گرفتند، یکی از آن چهار وظیفه محقّق می شود و سه مورد دیگر باید برقرار باشد.

و وقتی کسی بگوید کتاب خدا برای ما کفایت می کند! او در واقع با خدا و پیامبر خدا و قرآن مجید مقابله کرده و به مخالفت برخاسته است. این نظریه مخالف آیات زیادی از قرآن است از جمله آیاتی که مؤمنان را به اطاعت از الله و رسولش موظف کرده است.

بعنوان نمونه:

  1. «یاايهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا» (النساء/۵۹) یعنی: ای کسانیکه ایمان آورده اید، اطاعت کنید از «الله» و اطاعت کنید از «رسول او» و از «اولواالامر» از خودتان، پس اگر در امری اختلاف کردید، آن را به الله و رسولش عرضه بدارید، اگر ایمان به الله و قیامت دارید ]و مستمراً به آن پای بند هستید[ آن بهتر خواهد بود و دارای عاقبت و نتیجه نیکوتر.
  2.  «مَنْ يطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيهِمْ حَفِيظًا» (النساء/۸۰) یعنی: کسی که پیامبر را اطاعت کند در حقیقت خدا را اطاعت کرده است و کسی که روی گردان شود ما تو را بر آن ها نگهبان نفرستادیم.
  3. «وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ» (الحشر/۷) یعنی: و آنچه را رسول خدا برای شما آورد بگیرید و از آنچه شما را نهی کرد دست بردارید و ملتزم تقوای الله شوید، همانا الله شدید العقاب [سخت کیفر] است.طبق مدلول این آیات، اطاعت از الله بر مؤمنان واجب است، علاوه بر آن اطاعت از رسول و اولواالامر هم واجب است. اطاعت از الله یعنی عمل کردن به فرمان های او که در آیات قرآن آمده، و اطاعت از رسول او هم علاوه بر تبعیّت از آیات قرآن، و مستقلاً موضوعیت دارد! و شامل اوامر و نواهی و بطور کلی نظرات پیامبر خدا- صلّی الله علیه و آله و سلّم- می شود. پس اطاعت از رسول خدا هم علاوه بر عمل به آیات قرآن، برای مؤمنان لازم است. اما در مورد اطاعت از اولواالامر در ادامه این مباحث بحث مناسبی خواهد آمد. پس این نظریه که بعضی گفته اند، کتاب خدا برای ما کفایت می کند، یا به آن معنی نباید باشد که صاحبان آن گفته اند و یا کاملاً مردود است. توضیح اینکه اگر کسی بگوید کتاب خدا برای ما کفایت می کند و منظورش تمام آیات قرآن باشد، از جمله همین آیه مورد بحث و آیات مشابه آن و آیه سوره جمعه، طبعاً این نظریه درست است، یعنی اطاعت از رسول خدا- صلّی الله علیه و آله و سلّم- هم بخشی از معارف کتاب خدا را تشکیل می دهد.

اما اگر منظور صاحبان این نظریه آن باشد که احتیاجی به سخنان و راهنمائی ها و آموزش های رسول خدا- صلّی الله علیه و آله و سلّم- وجود ندارد و الفاظ آیات قرآن برای زندگی انسان ها کفایت می کند، این نظر کاملاً ضدّ آیات قرآن و ردّ تعداد زیادی از آن ها است و هیچ انسان آشنا با قرآن و ایمان آورنده به آن این نظریه را قبول نخواهد کرد. و مراد صاحبان این نظریه هم همین معنی است.

نکته دوم در آیه این است که در آن به مؤمنان دستور داده شده، اختلافات خود را به الله و رسول او عرضه بدارند! معنی ارجاع اختلافات به الله معلوم است یعنی عرضه کردن آن ها به آیات قرآن، پس ارجاع به رسول او چه می شود؟! اگر فقط معانی ظاهری آیات قرآن برای مسلمین کفایت می کرد، دیگر نیازی به ارجاع اختلافات به رسول خدا- صلّی الله علیه و آله و سلّم- وجود نخواهد داشت؟! جالب توجه است که این مطلب را در زمان حیات رسول خدا- صلّی الله علیه و آله و سلّم- شخصی در مقام ممانعت از وصیّت رسول خدا- صلّی الله علیه و آله و سلّم- به زبان آورد. و آن وقتی بود که عده ای از مؤمنین در حضور آن حضرت بودند و رسول خدا- صلّی الله علیه و آله و سلّم- در بستر بیماری بود، آن بزرگوار فرمود که می خواهد برای مسلمین وصیّتی کند و دستور داد که آن وصیّت را بنویسند. در این جا یکی از حاضران با وصیت پیامبر خدا- صلّی الله علیه و آله و سلّم- و نوشتن آن مخالفت کرد، و مانع این کار شد و عنوان کرد که کتاب خدا برای ما کفایت می کند!، عده ای به او اعتراض کردند که چرا مانع وصیت پیامبر خدا- صلّی الله علیه و آله و سلّم- می شود و عده دیگری از او طرفداری کردند. و سرانجام آن وصیت به عمل نیامد.

مورّخان اسلامی نوشته اند که آن شخص عمر بن خطاب بود! اما جالب توجه است که شخصی که مدت ها بود جزو مؤمنان به دین خدا محسوب می شد و سال ها کنار پیامبر خدا زندگی کرده بود و از سخنان و رفتارهای آن حضرت آموزش هائی دریافت کرده بود، با وجود آن شرایط  او با شخص پیامبر خدا- صلّی الله علیه و آله و سلّم- اختلاف پیدا کرد و با او به مخالفت برخاست! عرض می کنیم اگر طبق گفته او کتاب خدا برای مؤمنان کفایت می کرد، پس چگونه بین او و دیگران اختلاف پیدا شد، آن هم اختلاف با شخص رسول خدا- صلّی الله علیه و آله و سلّم- که در قرآن مجید بطور مکرّر دستور به اطاعت از او صادر شده است؟! پس چرا طبق گفته او کتاب خدا برای آن ها کفایت نکرد؟!

در حوادث تاریخی و تحوّلات اجتماعی هم نادرست بودن این نظریه کاملاً آشکار شد! توضیح اینکه: در تاریخ حوادث جامعه اسلامی اختلافات زیادی بین مسلمین وقوع یافته، بعضی از این اختلافات جنبه عقیدتی داشت و بعضی بصورت جنگ و درگیری با یکدیگر بود. جنگ ها و درگیری های زیادی بین فرقه های مختلف دینی در تاریخ روی داده و عده زیادی در این جنگ ها کشته شده اند، در حالیکه همه فرقه ها، قرآن مجید را بعنوان کتاب آسمانی قبول داشتند و اینکه مؤظف هستند از آن تبعیّت کنند. حال از طرفداران این نظریه می پرسیم چرا با وجود قرآن در بین مردم این اختلافات به وجود آمد و چرا کار به جائی رسید که پیروان یک شریعت آسمانی و بطور کلی دین خدا با همدیگر جنگیدند و همدیگر را کشتند.

البته اختلاف و درگیری بین فرقه های مذهبی اختصاصی به مسلمین ندارد و در بین پیروان شریعت های دیگر هم این گونه اختلافات به وجود آمده و منشأ جنگ ها و درگیری های زیادی شده. بعنوان نمونه در بعضی مقالات قبلی(۱) اشاره ای به جنگ های سی ساله در اروپای مرکزی در بین سال های ۱۶۱۸ تا ۱۶۴۸ میلادی شد، که منشأ آن اختلافات مذهبی بین دو گروه از مسیحیان یعنی کاتولیک ها و پروتستان ها بود و مثل جنگ های مذهبی فرانسه که بین سال های ۱۵۶۲ – ۱۵۹۸ که باز میان کاتولیک ها و پروتستان های آن کشور در گرفت و در این جنگ ها عده زیادی از انسان ها کشته شدند. بطور کلی بروز اختلاف بین اقوام و ملت ها و افراد یک کشور در تاریخ زندگی انسان ها عمومیّت داشته و اکنون هم برقرار است، و این یک امر عادی متداول بین ملت ها است.

کلام ایام - 179، عید میلاد حضرت زینب کبری (علیها السلام)
بخوانید

بطوریکه جنگ های بیشماری در بین ملت ها و اقوام و افراد یک منطقه و یک کشور در تاریخ به وقوع پیوسته و هزاران انسان در آن جنگ ها کشته شده اند، در حالیکه جلوگیری از اختلافات آن ها و وقوع جنگ و درگیری بین آن ها امکان پذیر بود، یعنی آن همه خسارات انسانی و غیر آن در مسیر زندگی انسان ها در اصل عبث و بیهوده بوده، حتی غالباً آن حوادث عامل و سبب اندوختن تجربه  ای و یا به کار افتادن تعقّلی و پدید آمدن علمی هم نشده تا بلکه بعداً از حوادث مشابه آن جلوگیری شود. و همچنان در زمان حاضر هم اهل یک جامعه و یک کشور و پیروان احزاب مختلف حتی یک حزب معیّن با یکدیگر درگیری ها و اختلافات فراوانی دارند و مدام منافع و امکانات زندگی و حتی اصل حیات خود و دیگران را به خطر می اندازند. از مشهورترین و بارزترین این حوادث جنگ های جهانی اول و دوم که بین ملل اروپائی به وقوع پیوست و ده ها میلیون انسان در آن جنگ ها کشته شدند و یا جریان ظهور کمونیسم و به قدرت رسیدن در اتحاد جماهیر شوروی و کشور چین که در مجموع در آن دو کشور بیش از هفتاد میلیون انسان عمدتاً بدست هموطنان خودشان کشته شدند.

حال آنچه مورد اشاره قرار گرفت، هم وضعیت جوامع دینی بود و هم ضدّ دینی که در این جهت خاص، همه آن ها در این مشکل عظیم با همدیگر اشتراک داشتند.

اما در معارف دین توحیدی راه های عملی جهت جلوگیری از بروز اختلافات و یا همزیستی مسالمت آمیز بین صاحبان عقاید مختلف وجود دارد. و سخن ما درباره این موضوع است که این نظریه که گفته شده قرآن برای ما کفایت می کند و مراد از آن این باشد که احتیاجی به پیامبر خدا- صلّی الله علیه و آله و سلّم- و رهبری آسمانی وجود ندارد، کاملاً مردود است.

نکته دیگر اینکه اگر یک عده از پیروان یک شریعت به دستورات خداوند و آنچه در کتاب آسمانی آمده، اعتناء نکردند و در عمل از آن پیروی نکردند، چکار باید کرد؟! علاوه بر این اگر رفتار نادرست غیر دینی را بنام دین انجام دادند و آن رفتار را به دیگران عرضه کردند و یاد دادند، در آنجا تکلیف پیروان حقیقی آن شریعت چه خواهد بود؟!

آیا یک انسان سیاستمدار متبحّر و با تجربه که عادل هم باشد و قصد کمک به همنوعان خود را هم داشته باشد و به حقوق انسان ها هم احترام کند، می تواند جامعه جهانی و یا یک جامعه معینی مثل یک کشور و یا منطقه ای و بخشی از یک کشور را اصلاح کند و یک حکومت عادلانه و عالمانه در آنجا برقرار کند، بطوریکه حقی از کسی ضایع نشود و اختلافات از بین برود و افراد شرور نتوانند نظم و امنیت جامعه را به هم بریزند و ناامنی ها و شرارت ها و اغتشاشات و ظلم ها جای خود را به امنیت و آرامش و رفاه و محبت به دیگران و عدالت بدهد و هیچ ملتی و اهل هیچ کشوری به ملت دیگر و کشور دیگر حمله نکند و بطور کلی جنگ ها و کشتارها از بین برود؟!

تحقق این مطلوب و این آرزو احتیاج به قدرت عظیمی دارد، که بطور قطع خارج از حد قدرت انسان های عادی است. این قدرت فقط از ناحیه اتصال به قدرت بی پایان و علم بی پایان خداوند- جلّ جلاله- حاصل می شود! یعنی اینکه جهت ایجاد یک جامعه برتر و کاملاً سالم و دارای اوصاف فوق الذکر احتیاج به یک پیامبر وجود دارد! با همه قدرت و علم خاص مقام نبوت و جاذبه های اخلاقی و شخصیتی فوق عادی!

توضیح و اثبات این مطلب احتیاج به بیان چند نکته دارد که ذیلاً ذکر می شود:

۱-انسان ها علاوه بر علوم عادی بشری احتیاج به علم برتری هم دارند، از طریق وحی به پیامبران به آنها می رسد! و اگر کسی منکر این موضوع شود و بخواهد آن را رد کند و یا به آن بی اعتناء باشد، می توان دو نوع استدلال برای او ذکر کرد، یکی برون دینی و دومی درون دینی، استدلال اول اینکه: حیات انسانی از زمانی که شروع شده تا امروز دائماً از ناحیه جهل های مختلف در معرض خطرات و ناامنی ها و محرومیت ها و فقرها و جنگ ها و خشونت ها و درد و رنج ها و بیماری های مختلف قرار داشته و دچار خسران های عظیمی شده است.

پس چرا علوم عادی بشری نتوانسته در این زمان طولانی چندین هزار ساله- که از شروع حیات انسان ها در روی زمین می گذرد- مشکلات زندگی آن ها را برطرف کند و برای آن ها یک زندگی توأم با آسایش و رفاه و امنیّت ایجاد کند؟! حتی نه تنها این مطلوب انسان ها حاصل نشده، بلکه روز به روز مشکلات زندگی انسان ها زیادتر می شود و محصولات و فراورده های علمی جدید هم اگرچه از جهتی آسایشی برای انسان ها ایجاد می کند، اما از جهت دیگر موجب در هم ریختن اساس زندگی آن ها و ازدیاد اغتشاشات و ناامنی ها و وقوع جنگ ها با ابعاد بیشتر و روش های جدیدتر می شود.    

و اگر در طول تاریخ حیات انسانی در بعضی از نقاط زمین جامعه ای تشکیل شده که دارای اوصاف آن جامعه مطلوب و مورد انتظار انسان ها، یا بخشی از آن اوصاف بوده، بطور قطع از ناحیه فعالیّت ها و آموزش های یکی از پیامبران خدا و یا علوم و مدیریت ظهور کرده و باقی مانده از آن ها تحقّق یافته است. و از زمانی که مردم نسبت به آن معارف و علوم و اخلاق بی اعتناء شده اند، آن مقدار از نتایج و فراورده های علمی و اخلاقی هم از بین رفته و یا بصورتی کمرنگ و همراه با تغییراتی، در مجموع فرهنگ بشری یا یک منطقه معیّن نفوذ کرده و جریان یافته است. و بطور کلی چون علم عادی انسان ها آمیخته به انواع جهل ها است و طبعاً علم آمیخته به جهل هم نمی تواند منشأ ایجاد یک نظام کامل و برتر زندگی باشد و محصول کامل و بدون نقص بوجود آورد.

اما اگر کسی بگوید که به چه دلیلی علوم عادی انسانی آمیخته به انواع جهل ها است، در جواب او می شود گفت آشکارترین دلیل برای اثبات این ادعا تحوّلات دائمی در فضای علوم مختلف است. یعنی وقتی آشکارا مشاهده می کنیم که علوم در حال تحوّل و دگرگونی هستند و با هر تحوّلی و پیشرفتی و اکتشافی رو به کمال می روند، این خود بهترین دلیل بر اثبات این ادعا می باشد! و اصلاً موضوع آمیخته بودن علوم عادی انسانی به انواع جهل ها قابل کتمان نیست و احتیاج زیادی به اثبات هم ندارد، و مورد تأیید و تصدیق عموم دانشمندان و پیروان آن ها می باشد.

 اما استدلال دوم که عمدتاً جنبه درون دینی دارد و حداقل باید مورد توجه و قبول تمام پیروان ادیان آسمانی (شریعت ها) باشد، اینکه بعثت تمام پیامبران- علیهم السلام- مبتنی بر موضوع نیاز اساسی انسان ها به علم آسمانی و وحی می باشد یعنی اگر انسان ها می توانستند به کمک همان علوم عادی متداول بین خود و بدون نیاز به علم وحی و بدون آموزش های پیامبران، زندگی مطلوبی برای خود به وجود آورند، اصلاً احتیاجی به بعثت پیامبران و دعوت دینی نبود. باید از پیروان ادیان- شریعت های- آسمانی و بالخصوص از کسانیکه در ظواهر بعضی از معارف یک شریعت و عقاید اصلی آن ها متوقف شده اند و با شریعت های بعدی و صاحبان آن ها یعنی پیامبران بعدی به مخالفت برخاسته اند و یا نسبت به دعوت آن ها بی اعتناء شده اند، سؤال کرد که اگر پروردگار عالمیان در زمان های مختلف و در نقاط مختلف زمین، انسان های برتر و دارای فضائل اخلاقی متعالی مبعوث فرمود و علم و قدرت های خاصی به آن ها عطا کرد و آن ها که همان پیامبران او بودند، با تحمل زحمت ها و رنج ها و به کار بستن امکانات وجودی فوق عادی خود، نظامی برای زندگی انسان ها برقرار کردند، آیا این کار خداوند ضروری بوده یا عبث و بیهوده؟!!!، جواب سؤال معلوم است و هیچ انسان عاقلی نسبت کار عبث به خداوند- سبحانه و تعالی- را نمی دهد! حال اگر برقراری یک نظام زندگی مطلوب حقیقی احتیاج به بعثت پیامبران و دریافت پیام های خداوند از طریق آن ها و بکار بستن قدرت های فوق عادی داشته باشد، اهمال مردم و بی اعتنائی آن ها در این زمینه یعنی نسبت به موضوع نبوت چه توجیه عقلی دارد؟!!! چه انسان هائی که به اصل موضوع نبوت و بهره برداری از علوم پیامبران بی اعتناء و بی توجه هستند، و چه آن هائی که در ظواهر شریعت یکی از پیامبران خدا متوقف شده و به دین خدا جنبه قومی داده و خود را از علوم جدید عطا شده از طرف خداوند محروم کرده اند و بجای «علم خدا»، به ساخته های مدعیّان دین داری و صورت های تقلّبی از دین خدا وابسته شده و حصاری از جهل اطراف فکر و عقل خود ایجاد کرده اند.

جهت رعایت اختصار در مقالات به این مقدار از بحث اکتفاء می کنیم و ان شاء الله تعالی بقیه بحث در مقالات بعدی خواهد آمد.  

الیاس کلانتری                                                                                                                                                                   

۱۳۹۷/۷/۱

پاورقی:

۱-وبسایت حکمت طریف، بخش کلام ایام، شماره ۲۳۳، تحت عنوان، «امام صادق و نهضت علمی جهانی پیامبران، علیهم السلام»

 

 

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن