کلام ایام تاریخی – ۵۴۷، ماه رجب و روزهای پرفضیلت و تاریخی آن

کلام ایام تاریخی – ۵۴۷، ماه رجب و روزهای پرفضیلت و تاریخی آن

(بخش پنجم)

برکات مبعث رسول اکرم – صلی الله علیه و آله – به رسالت

      در ماه رجب علاوه بر نزول رحمت و برکات فراوان مخصوص این ماه از طرف پروردگار عالمیان به فضای زندگی انسانها در بعضی از ایام آن، جریان عظیم تر و گسترده تر دیگری هم برقرار می شود که در رأس آنها رویداد بسیار مبارک مبعث پیامبر خاتم حضرت محمد – صلی الله علیه و آله در شب و روز بیست و هفتم و ولادت امام امیرالمؤمنین علی – علیه السلام – در روز سیزدهم این ماه می باشد که قبلاً مورد تذکر قرار گرفت و مقاله ای هم در دو بخش به آن مناسبت منتشر شد.

    در سالهای قبل در چنین ایامی مقالاتی درباره رویداد مبارک بعثت رسول اکرم – صلی الله علیه و آله – در این وبسایت منتشر شد و در این نوشتار متذکر تعدادی از آن مقالات می شویم، با شماره ها و عناوین ذیل:

  • کلام ایام- ۴۳، حادثه عظیم مبعث رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) و با شماره – ۴۴،
  • کلام ایام – ۱۲۴، مبعث رسول اکرم – صلی الله علیه و آله و سلم – و نزول برکات
    بی پایان
  • کلام ایام – ۱۹۰، امواج برکات خداوند در ماه رجب و با شماره های ۱۹۱ – ۱۹۲ و ۱۹۳ و ۱۹۴

قبلا در مقاله شماره ۴۳ متذکر شدیم که در قرآن مجید داستان زندگی پیامبران خدا – علیهم السلام – از مرحله بعثت آنها شروع شده و فقط در مورد حضرت موسی و حضرت عیسی بن مریم – علیهما السلام – به مناسبتی ذکری از جریان تولد و آغاز زندگی آن دو به میان آمده و در مورد وجود مبارک رسول اکرم حضرت محمد – صلی الله علیه و آله – هم در آیه ای از قرآن به دوره کودکی آن حضرت اشاره ای شده است که کودک یتیمی بود و مورد عنایت خاص پروردگارش قرار داشت.

      همچنانکه روز رحلت آخرین پیامبر خدا – صلی الله علیه و آله – بزرگترین مصیبت تاریخ بود – طبق توضیحاتی که در مقالات قبلی ذکر شد- ولادت و بعثت آن وجود مبارک قدسی هم «بزرگترین» عید برای انسانها محسوب می شود.

     در شب و روز بیست و  هفتم ماه رجب برترین مراتب از رحمت و برکات پروردگار عالمیان در عالی ترین و برترین مراتب برای انسانها نازل شده است، چون نزول آخرین کتاب آسمانی یعنی «قرآن کریم» در این زمان شروع شده و استمرار یافته است.

      عظمت روز مبعث پیامبر خاتم – صلی الله علیه و آله- به عظمت قرآن مجید و علوم و معانی و معارف بی پایان آن ارتباط می یابد و  آن رویداد و جلالت و عظمت آن به ایام و زمان خاصی محدود نمی شود و بلکه استمرار دارد، همچنانکه بهره مندی انسانها در سطح عالم از آن علوم و معارف استمرار دارد.

     در جریان بعثت رسول اکرم – صلی الله علیه و آله – آیاتی از قرآن مجید نازل شد و آن آیات به احتمال قریب به یقین پنج آیه اول سوره علق بوده و در ادامه بحث در این نوشتار به ذکر و تفسیر فشرده آن آیات می پردازیم.

     آخرین کتاب آسمانی یعنی قرآن مجید مشتمل بر علوم و معارف بی پایان و فضائل علمی و اخلاقی همه پیامبران خدا – علیهم السلام – و برکات بی پایان و رحمتی برای همه عالمیان است! یعنی مجموعه ای است از فضائل علمی و اخلاقی پیامبران خدا، بالخصوص پیامبران «صاحب شریعت» – علیهم السلام- در این کتاب آسمانی به صورتی اختصاصی و با علم و قدرت بی پایان پروردگار عالمیان متمرکز شده و از زمان نزول تا زمانی که حیات انسانی در عالم برقرار است، راهنما و هادی پیروان دین خدا بطرف مقصد آفرینش و فضای زندگی اخروی و بهشت خواهد بود.

     جریان بعثت پیامبر خدا – صلی الله علیه و آله – در کوه حرا کنار شهر مکه وقوع یافت. آن وجود مبارک قدسی در هر سال مدتی را به تنهائی و دور از شهر مکه و در کوه «حرا» به سر می برد. امام علی – علیه السلام – در این باره فرموده است:

«لَقَدْ کَانَ یُجَاوِرُ فِی کُلِّ سَنَة بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ، وَ لاَ یَرَاهُ غَیْرِی» (۱)

یعنی او [ رسول خدا صلی الله علیه و آله] در هر سال مجاور کوه حرا می شد و من او را می دیدم و غیر از من کسی او را نمی دید.
منظور امام – علیه السلام- آن بود که او اجازه می یافت نزد آن حضرت  – صلی الله علیه و آله – برود و او را ملاقات کند.

     در زمانی که آن حضرت در کوه حرا حضور داشت در شب بیست و هفتم ماه رجب جبرئیل یعنی فرشته وحی نزد او آمد و پیام پروردگار عالمیان را به او ابلاغ کرد و چند آیه از قرآن کریم را هم برای او خواند. با ابلاغ آن پیام و نزول چند آیه از قرآن مجید، رسالت آخرین پیامبر خدا – صلی الله علیه و آله – و نبوت او شروع شد و بلکه به احتمال قوی نبوت او و یا مراتبی از نبوتش قبلاً شروع شده بود.

     حضرت محمد – صلی الله علیه و آله – بعد از دریافت پیام پروردگار عالمیان و آیاتی از قرآن کریم توسط فرشته و حی از کوه حرا به شهر مکه برگشت و در راه بین کوه و شهر مکه یا در همان کوه حرا با علی بن ابیطالب- علیه السلام- مواجه شد – که برای دیدن او آمده بود- و جریان بعثت خود به مقام رسالت پروردگار عالمیان را به او که در سنین نوجوانی بود، اعلام فرمود و او در همان وقت به رسالت حضرت محمد – صلی الله علیه و آله – ایمان آورد.

     رسول خدا – صلی الله علیه و آله – به محض ورود به منزل خود، جریان بعثت به رسالت خدای سبحان را به همسرش حضرت خدیجه – سلام الله علیها- اعلام فرمود و آن بانوی بزرگوار هم  به رسالت آن حضرت ایمان آورد و ایمان خود را اظهار نمود. در نتیجه هم حضرت  علی –علیه السلام- و  هم حضرت خدیجه – سلام الله علیها – هردو اولین ایمان آورنده به رسول خدا- صلی الله علیه و آله – بودند.

     در همان روز اول بعثت یعنی روز بیست و هفتم ماه رجب دعوت توحیدی رسول خدا – صلی الله علیه و آله –  شروع شد. اگرچه تا مدتی [احتمالاً سه سال] آن دعوت بصورت نیمه پنهان و خصوصی و فردی انجام می گرفت، اما در هر صورت آن جریان مبارک شروع شد و از بین موانع زیادی عبور کرد و به راه خود ادامه داد.

     آیات نازل شده در اولین زمان و ساعت بعثت طبق نقل عده زیادی از دانشمندان دینی و اکثریت قریب به اتفاق مورخان و سیره نویسان پنج آیه ذیل بود:

      «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ ۱ خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ ۲  اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ ۳ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَم ۴  عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يعْلَم » ۵

در این بخش جهت آشنائی اولیه و مقدماتی با زبان قرآن و روش به کار رفته آموزشی در آن تفسیر فشرده ای برای آیات فوق را عمدتاً از بخش «آموزشهای آسمانی» می آوریم .(۲)

۱-«اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ» اقرأ»فعل امر از ماده «قَرَءَ» می باشد. راغب اصفهانی در «معجم مفردات الفاظ القرآن»(۳) گفته است: قراءة عبارت است از ضمیمه کردن حروف و کلمات به یکدیگر در ترتیل. البته به هر نوع جمع کردنی قرائت گفته نمی شود. بنابراین وقتی گروهی را در یکجا جمع می کنند به این کار قرائت نمی گویند. و دلالت می کند بر این معنی اینکه به یک حرف واحد وقتی بر زبان جاری شود قرائت گفته نمی شود.

علامه طباطبائی در تفسیر المیزان در ذیل این آیه در توضیح معنی این کلمه بعد از نقل این مطلب از مفردات راغب، اضافه کرده است: در هر صورت گفته می شود: قَرأتُ الکتاب، وقتی که حروف و کلمات را جمع کنی و به یکدیگر ضمیمه کنی در ذهن، اگر چه به زبان نیاوری! و همچنین گفته می شود: قَرَاتُهُ، وقتی که حروف و کلمات را جمع کنی با ضمیمه کردن به یکدیگر در تلفظ! و همچنین به خواندن یک مطلب بر کسی، هم قرائت گفته می شود، در این صورت حروف و کلمات در سمع او جمع می شود و به این معنی «تلاوت» هم گفته می شود. بطوریکه خداوند می فرماید:

 «رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ يتْلُو صُحُفًا مُطَهَّرَةً» (البينة/۲) با توجه به نظر راغب و توضیحات تکمیلی آن در کلام علّامه طباطبائی (ره) و نظر خود آن بزرگوار به دریافت (تلقّی) یک مطلب و در ذهن خود قرار دادن آن هم، قرائت گفته می شود و به نظر می رسد در این آیه همین معنی مورد نظر می باشد نه معنی «خواندن»

قابل توجه است که در فرهنگ و زبان متداول صدر اسلام به «حفّاظ قرآن» هم «قرّاء قرآن» گفته می شد و در بعضی از احادیث هم «قرائت» بمعنی «حفظ کردن» به کار رفته است.

اسم: علامت و نشانه. این کلمه از یک لحاظ به دو قسم تقسیم می شود. یکی: اسم قراردادی و آن عبارت است از لفظی که جهت نامیدن انسان ها و سایر موجودات به کار می رود. دیگری لفظی است که وصفی از اوصاف یک موجود را بیان می کند و می توان آن را «اسم حقیقی» نامید.

در اسم قراردادی معنای لغوی و یا اصطلاحی یک لفظ لزوماً مورد توجه قرار نمی گیرد و به کار بردن لفظ قرار داده شده، صرفاً جهت دلالت بر شخصی یا چیزی انجام می گیرد. اما در اسم نوع دوم یک شخص یا یک چیز با صفتی توصیف می شود. بعنوان مثال: اگر اسم شخصی سعید باشد و او انسان شجاعی باشد، اگر کلمه سعید در مورد او به کار رود، اسم قراردادی او را به کار برده اند و اما اگر به او شجاع بگویند، اسم حقیقی یعنی یکی از اسماء حقیقی او را به کار برده اند.

در قرآن مجید کلمه «اسم» در هر دو معنی به کار رفته است. در مورد کاربرد نوع اول نیازی به توضیح و استناد نیست، بلکه معنی اسم در نوع دوم مورد بی اعتنائی قرار می گیرد، و غالباً در مباحث تفسیری معنای دوم اسم مورد توجه قرار نمی گیرد.

جهت ارائه کاربرد نوع دوم بعنوان مثال به ذکر چند مورد اکتفاء می کنیم:

الف: «مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّيتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ» (يوسف/۴۰) در این آیه حضرت یوسف- علیه السلام- به آن دو نفر که با او در زندان بودند، در انتقاد از عقاید آن ها که دین بت پرستی داشتند، می فرماید: «شما نمی پرستید بجای الله مگر اسم هائی را که خودتان و پدرانتان به آن معتقد شده اید و به آن ها نسبت داده اید و خداوند سلطانی بر آن ها نفرستاده است. طبعاً و قطعاً در اینجا اسم به معنی لفظی آن مراد نیست، و الّا مفهوم آیه این خواهد بود که لازم بوده اسم بت ها را خداوند، تعیین کند. بلکه مراد اوصافی است که بت پرستان نسبت به بت ها معتقد بودند، مثلاً آن ها را رازق خود می پنداشتند و یا برطرف کننده خطرات و بلاها! خداوند می فرماید: چنین اوصافی در بت ها نیست و این ها توهّمات و بافته های شما است! و شما بدون دلیل و برهان آن ها را اینگونه توصیف می کنید! یعنی اگر یک موجود صفت کمالی پیدا کند، لازم است آن صفت را خداوند به او عطا کرده باشد.

کلام ایام - 155، ولادت امام رضا – علیه السلام – و برکات آن برای انسان ها
بخوانید

ب: «رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَينَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيا» (مريم/۶۵) در این آیه مراد این نیست که هیچ موجودی به معنی عرفی «هم اسم» با «الله» نیست، یعنی «سمیّ» (هم نام) به معنی عرفی در این آیه مورد نظر نیست، بلکه مراد این است که الله مدیر و پرورش دهنده و صاحب آسمان ها و زمین و موجودات بین آن ها است. آیا موجود دیگری دارای این اوصاف می باشد؟! یعنی صفات «الله» را در موجود دیگری سراغ دارید؟!

رب: مدیر، صاحب، پرورش دهنده! این کلمه وقتی به چیزی اضافه نشود، به ذات قدوس «الله» اطلاق می شود.

در این آیه امر به تلقّی (دریافت) وحی از جانب خداوند شده است یعنی: رسول اکرم- صلّی الله علیه و آله و سلّم- مأمور شده است به دریافت وحی خداوند و حفظ و نگهداری آن!

حرف «باء» در این آیه بنظر می رسد برای استعانت باشد و کلمه ای مثل قرآن یا وحی در تقدیر آیه باشد. و حاصل معنی اینکه قرآن یا وحی را دریافت کن با استعانت از اسم پروردگارت، همان پروردگار که آفرید.

در این آیه مطلق آفرینش موجودات مورد نظر می باشد نه آفرینش موجودی خاص یعنی انسان! ظاهراًمراد این است که، دریافت وحی از طرف خداوند، احتیاج به زمینه و استعداد خاصی دارد، که در اثر انتخاب، یک انسان مقام نبوت، این زمینه و استعداد در او به وجود می آید. در این آیه امر شده است به اینکه از اسم «ربوبیّت الله» استعانت به عمل آید، جهت دریافت وحی. یعنی قدرت و استعداد لازم برای این کار در اثر استعانت از اسم ربوبیّت در وجود شریف پیامبر اکرم- صلّی الله علیه و آله و سلّم- پیدا خواهد شد.

۲-«خَلَقَ الإنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ» . علق: قطعه ای خون منجمد. در این آیه موضوع عام خلقت موجودات محدود و منحصر به خلقت انسان شده است. یعنی آیه کریمه توجه انسان را از اصل خلقت بصورت عام، به خلقت انسان بصورت خاص معطوف کرده است و این نوع بیان در قرآن مجید بطور مکرّر به کار رفته است! یعنی بعد از ذکر یک موضوع عام و گسترده و یا اصل یک موضوع، توجهات را به مصداقی از معنای آن و یا مرتبه محدودتری از عام اول معطوف می کند.

در این آیه به کارائی عظیم و حیرت انگیز روح دمیده شده در انسان از طرف خداوند اشاره ای شده است و توجه انسان معطوف شده به اینکه چگونه ربوبیّت الله از ناحیه روحی که در انسان دمیده، قطعه ای خون منجمد را به یک انسان با این همه عظمت و دقایق وجودی تبدیل کرده است؟!!!

اما نکته بسیار مهم قابل توجه در این دو آیه این است که چه تناسبی بین مضامین این آیات با افکار و عقاید و نیازهای مخاطبان اولیه قرآن مجید وجود دارد؟! قابل توجه است که این آیات در اولین مرحله از نزول وحی نازل شده است، پس لازم است مضامین آن ها با افکار و عقاید مخاطبان اولیه، تناسب اساسی داشته باشد. لازم به تذکر است که قرآن مجید اختصاص به یک ملت و یک طایفه و صاحبان سطح خاصی از فهم و درک ندارد! بلکه آموزش های قرآن مجید عمومیّت و جنبه جهانی دارد. و این کتاب متناسب با شرایط متحول علمی و فکری و استعدادی انسان ها تنظیم شده است. اما در هر صورت مطالب و مضامین آیات اولیه از وحی خداوند لازم است با فهم مخاطبان اولیه و عقاید آن ها تناسب داشته باشد! در غیر این صورت غرض اصلی از نزول آن آیات  تحقّق پیدا نخواهد کرد.یعنی در عین  حال که قرآن مجید کتابی است جهانی و برای تمام عالمیان، اما معقول نیست که برای مخاطبان اولیه غیر قابل فهم و بی تناسب با افکار و فرهنگ قابل فهم آن ها باشد. بالخصوص اولین آیات  نازل شده !

حال باید دید این تناسب معقول در کجا قرار دارد؟ در جواب می شود گفت:اساس آموزش های اسلامی که قرآن مجید متضمن آن ها است، موضوع توحید خالص الله می باشد. توحید، پایه ها و ارکان بقیه آموزش ها را تشکیل می دهد، بدون توجه به این پایه ها و ارکان، بقیه آموزش ها تأثیر حقیقی کامل در انسان ها ایجاد نخواهد کرد.

 از طرف دیگر لازم است به این نکته توجه شود که قرآن مجید در آموزش های عقیدتی مطالب را با روش استدلالی بیان می کند، گاهی استدلال برهانی و گاهی استدلال جدلی ـ مراد جدل منطقی ـ است.

سرانجام اینکه اختلاف نظر عمده و اصلی بین موحّدان  و مشرکان، موضوع «ربوبیت الله» است!دین توحیدی خلقت موجودات و همچنین ربوبیت عالم و موجودات آن را منحصراً از ناحیه « الله » می داند و مشرکان عموماً خلقت موجودات را از ناحیه «الله » می دانند، اما «ربوبیت» آن ها را به بعضی از مخلوقات خداوند و عمدتاً به بعضی از ملائکه منتسب می کنند، یعنی خلقت و ربوبیت را از هم تفکیک می کنند ـ در عقاید خود ـ و دین توحیدی در رأس آموزش های خود به انسان ها تعلیم می دهد که ربوبیت موجودات هم منحصراً در قدرت الله قرار دارد و هیچ موجودی هم نمی تواند در آن مشارکت داشته باشد

مناسب ترین و بهترین راه برای نفوذ این آموزش در ذهن انسان ها و حتی مشرکان توجه دادن آن ها به موضوع خلقت است. چون خود مشرکان خلقت موجودات را از ناحیه الله قبول دارند. پس با این بحث تناسب آیات اولیه قرآن با عقاید مشرکان در جهت آموزش توحید ربوبیت به آن ها آشکار می شود!

البته مراد از توحید، اثبات وجود خداوند نیست! اما متأسفانه در کتب زیادی که در موضوع توحید یا تحت این عنوان نوشته می شود، حتی کتب درسی دبیرستانی و دانشگاهی، موضوع اثبات وجود خدا به منزله توحید تلقّی می شود. در حالیکه توحید از صفات الله است و صفات یک موجود بعد از موضوع اصل وجود او باید مطرح شود.

بحث اثبات وجود خداوند اگر هم لازم باشد که مطرح شود- در حالیکه جز در موارد خاص هیچ نیازی به طرح آن نیست- به عنوان یک بحث عقلی و مقدماتی در خداشناسی باید تلقی گردد، آن هم جهت رفع شبهه هائی که مادّیون در این زمینه ایجاد کرده اند، نه به جای توحید!

مراد از توحید در جهت نظری، مجموعه عقایدی است در مورد الله که او وجودی است دارای جمیع صفات کمالیه و خلقت و ربوبیت تمام موجودات منحصراً در دست اوست. و هر نوع کمالی در هر موجودی و در هر جای عالم یافت شود، از ذات و صفات و افعال او نشأت می گیرد. او تنها مؤثر در عالم است و ذات و صفات و افعال او از هر نظر نامحدود است و هیچ موجودی در هیچ جهت شبیه و نظیر و شریک او نمی تواند باشد. و در جهت عملی یعنی توجه کامل به او و پیدا کردن انس و شیفتگی به او و ذکر مستمر او در دل و همه خیرات و نعمت ها را از ناحیه او دانستن! بطوریکه هر کمالی و جمالی در هر موجودی مشاهده شود، توجه انسان موحد از دیدن آن به خود الله منتقل شود و آن موجود را مظهر یک یا چند تا از صفات و اسماء او تلقی کند. و موجودات و صفات آن ها آیاتی از او محسوب شوند.

با این توضیح هر نوع توجه استقلالی به یک موجود شرک محسوب خواهد شد و توجه به اشیاء و موجودات و عدم انتقال توجه به الله منافی توحید الله خواهد بود. در این صورت طبعاً شرک و در نتیجه بت پرستی نیز به یک یا چند نوع عمل شناخته شده ظاهری که بین مشرکان و بت پرستان متداول بوده، منحصر نخواهد شد. و آن اعمال فقط نوعی شرک و بت پرستی و یا جلوه هائی از آن خواهد بود، بطوریکه هر چیزی توجه عمیق انسان را به خود جلب کند و در نتیجه او را به خود مشغول کند و از توجه به الله باز دارد، همان چیز بت او محسوب خواهد شد.

۳- «اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ» در این آیه مجدداً امر به قرائت شده است احتمالاً به جهت تأکید امر آیه اول: این نظر علامه طباطبائی است. بعضی از مفسران گفته اند در این آیه مراد قرائت برای مردم است. در حالیکه در آیه اول مراد قرائت رسول اللّه ـ صلی اللّه علیه وآله ـ برای شخص خود بود. همچنین گفته شده مراد از هر دو مورد، امر به قرائت برای انسانها می باشد. اما هیچ دلیلی برای صحت این نظرات وجود ندارد. در هر صورت می توان گفت  در دو آیه اول موضوعی ذکر شده و آن موضوع «ربوبیت اللّه» می باشد و در آیه سوم فصل دیگری از مطالب سوره شروع شده و آن «اکرمیت» اللّه است. و برای موضوع جدید هم امر به قرائت شده است.

در این آیه موضوع اکرمیّت اللّه مطرح شده ظاهراً بیان این موضوع بعنوان جدل منطقی در مقابل مشرکان به کار رفته است. یعنی اگر بر فرض ـطبق نظر مشرکان ـ بت های مورد عبادت آنها موجودات کریم و ارزشمندی باشند و نفعی به حال آنها داشته باشند ـ که البته چنین نیست ـ ربّ مورد عبادت موحدان یعنی « اللّه » اکرم از آنها است و یا اکرم از همه چیز است. اگر این نظر درست باشد موضوع این آیه شبیه موضوع آیه ذیل خواهد بود! بطوریکه خداوند فرمود:

«قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَسَلَامٌ عَلَى عِبَادِهِ الَّذِينَ اصْطَفَى آللَّهُ خَيرٌ أَمَّا يشْرِكُونَ»(النحل /۵۹) مراد این است که اگر موجودات مورد عبادت مشرکان دارای کمالاتی باشند، که مشرکان بجهت آن کمالات به آنها گرایش پیدا می کنند، طبعاً آنها را لازم است خداوند عطا کرده باشد، در این صورت خدا اکرم از آنها است بنابراین باز هم جائی برای عبادت بتها و توجه و گرایش به آنها باقی نمی ماند.

احتمال دارد که این اکرمیّت در آیه مورد بحث بدون مقایسه با موجودی  ذکر شده باشد، یعنی اگر عامل گرایش انسانها به بعضی از موجودات و در نتیجه عبادت آنها ارزشمند و کریم بودن آنها باشد قطعاً خداوند عالم اکرم از آنها و ار هر چیز دیگری می باشد، و در اصل خداوند اکرم از آن است که در تصور و وصف بگنجد. لذا توجه کامل قلبی انسانها، فقط به او باید معطوف شود. مثل معنائی که در « اللّه اکبر » مورد نظر می باشد.

جهت رعایت اختصار بقیه بحث را به شماره بعدی موکول می کنیم.

پاورقی ها:

۱- نهج البلاغه خطبه ۱۹۲ (مشهور به خطبه قاصعه)
۲- وبسایت حکمت طریف، بخش آموزشهای آسمانی، مقالات شماره ۱۹و ۲۰، تفسیر سوره علق
۳- کتاب معجم مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانی، اواخر قرن پنجم تالیف یافته و دائما مورد توجه مفسران قرآن قرار داشته است و مباحث آن در معانی لغات قرآن اعتبار زیادی دارد.

دکمه بازگشت به بالا
بستن