کلام ایام- ۲۸۱، ماه رمضان و رحمت و برکات بی پایان
مهمانی باشکوه خدای کریم در ماه رمضان
بعد از اطلاع از موضوع وجوب روزه و ضرورت آن در احکام و اخلاق دینی و توجه به اینکه این عبادت عظیم برای اقوام قبلی هم تعیین شده بود و بطور کلی عبادتی است که از مشترکات شریعت های آسمانی محسوب میشود، این موضوع به ذهن انسان خطور می کند که حکمت روزه گرفتن چیست و این عبادت چه آثار و فوایدی برای انسان دارد؟!
درباره حکمت روزه و فواید عظیم آن، بالخصوص جهاتی از آن که در علم طبّ امروزی مورد توجه قرار گرفته است، در ادامه این مقالات وارد بحث خواهیم شد- ان شاء الله تعالی- اما فعلاً و در این بخش میخواهیم توجهات را به این نکته معطوف کنیم که ارتباط روزه و امساک از خوردن و نوشیدن و بعضی از کارهای حلال با موضوع مهمانی خدا چیست؟! یعنی لازم است روشن شود که این عبادت عظیم یعنی روزه گرفتن، چرا برای ماهی تعیین شده است که ماه مهمانی خدا نامیده شده و یا به بیان دیگر چرا ماهی که مهمانی خدا محسوب می شود، انسان باید روزه بگیرد؟! طبق کلام خدا، قرآن مجید آخرین کتاب آسمانی در همین ماه نازل شده است و طبق آنچه در بعضی از سخنان امامان معصوم- علیهم السلام- ذکر شده، کتاب های آسمانی قبلی هم مثل تورات و انجیل در همین ماه نازل شده بود.
بطور کلی و مجموعاً سه مطلب در این زمینه قابل توجه و بحث و گفتگو و بررسی و مطالعه می باشند و آن مطالب عبارتند از:
یکم: چرا ماه رمضان که زمان امساک و خودداری از خوردن و آشامیدن است، ماه ضیافت خدا نامیده شده است؟ و یا به بیان دیگر چرا عبادت عظیم و ضروری روزه برای این ماه تعیین شده است که ماه مهمانی خدا محسوب می شود؟
دوم: ارتباط تکریم خدا درباره بندگانش با روزه و امساک از خوردن و آشامیدن و بعضی کارهای حلال چیست؟
سوم: ارتباط نزول قرآن با ماه رمضان و موضوع مهمانی خدا چیست؟!
انواع خواسته ها و تمایلات و نیازهای انسان ها
در وجود انسان ها از یک نظر دو نوع از خواستهها و تمایلات وجود دارد که نوعی از آنها به زندگی جانداری او مربوط میشود و نوع دیگر اختصاص به زندگی انسانی او دارد. نوع اول مثل تمایل به خوردن غذا و نوشیدن آب و پوشیدن لباس و داشتن محلی برای سکونت برای ایمن بودن از خطرات و محرومیتها و آسایش و آرامش در زندگی روزمره و امثال آنها. ریشه های اصلی این تمایلات در نیازهای زندگی طبیعی و جانداری انسانها قرار دارد. یعنی به جهت اینکه حیات انسان ادامه پیدا کند و او قدرت انجام کارهائی را داشته باشد، مثل دیدن، شنیدن، راه رفتن، تکلّم، و بطور کلی رسیدن به مقاصد خود جهت ادامه حیات و رفع نیازهای حیاتی خود، احتیاج به دریافت و مصرف کردن مواد غذائی دارد. لذا مشیّت و اراده و قدرت پروردگار عالمیان این تمایلات را در وجود او قرار داده و آنها را بطور مستمر در وجود او حفظ و تقویت می کند. یعنی این امیال از ناحیه مشیّت و اراده پروردگار عالمیان در وجود انسان ها جهت برقراری اصل حیات و تأمین نیازهای آن استمرار می یابد! عمده این نوع تمایلات و خواسته ها در وجود جانداران دیگر هم به نوعی شبیه به انسان یا مقداری متفاوت با آنها قرار دارد.
اما انسان ها خواسته ها و تمایلات نوع دیگری هم در وجود خود دارند، مثل محبت و امنیّت و احترام و محبوبیّت در نظر دیگران و علم و هنر و مالکیت و دارائی و غنا و حسن شهرت و قهرمانی در عرصه فعالیتهای جسمانی مثل قهرمانی در رشتههای مختلف ورزشی و فعالیتهای روحی مثل آشنائی با علوم و امثال آن ها.
این نوع دوم از تمایلات و خواسته ها به زندگی انسانی و حیات حقیقی او اختصاص دارد و در فضای آن جریان مییابد. مثلاً یک انسان اگر مدتی پدر و مادر یا همسر و فرزندان یا برادر و خواهر و یا بعضی از بستگان و دوستان خود را نبیند و از آنها دور باشد، باصطلاح برای آن ها دلتنگ می شود و در وجود خود تمایلی به دیدن آنها احساس میکند. اما یک حیوان بعد از مدتی که زندگی فردی و استقلالی پیدا کرد شاید هیچ تمایلی به دیدن برادر و خواهر خود پیدا نکند و اصلاً آنها را نشناسد و حتی برای بدست آوردن مقدار ماده غذایی با آنها درگیر شود و به آن ها حمله کند و بلکه به کشتن آنها هم اقدام کند! یعنی اگر یک حیوان مقداری ماده غذایی بدست آورد، آن را برای برادر و خواهر خود که آنها هم گرسنه هستند حفظ نمی کند و در خوردن آن ماده غذایی آنها را شرکت نمی دهد! البته این موضوع جدا از موضوع تغذیه کودکان توسط حیوان مادر و محافظت آنها از بعضی خطرات است. که از طرف اراده خدای سبحان بطور تکوینی به این نوع رفتارها مأموریت پیدا میکند. یعنی مأموریت تکوینی!
وجود این نوع تمایلات در انسان ها و این نوع نیازها و همچنین ضرورت زندگی انسانها با یکدیگر و کنار یکدیگر یعنی زندگی اجتماعی، تضادها و اختلافاتی را بین آنها به وجود میآورد و گاهی بین بعضی از آنها با بعضی دیگر این تضاد منافع و اختلافات به مراحل سخت و مشقّت آوری منتهی میشود و حتی سبب به وجود آمدن مشاجرات و دعواها و جنگ ها هم می شود! لذا برای بهرهمندی از فواید و برکات زندگی اجتماعی یا مشترک بین انسان ها احتیاج به رعایت آداب و رسومی و قوانین و مقرراتی وجود دارد که مجموعاًاز ناحیه رعایت آنها امنیت و احترام متقابل و دوستی ها و محبت ها در جوامع انسانی برقرار شود.
رعایت قوانین و اصول اخلاق حسنه انسانی احتیاج به قدرت روحی خاص و صبر و استقامت مناسبی دارد که از طریق آموزشهای مناسب در انسانها ایجاد میشود این قدرت روحی و استقامت در مقابل بعضی مشکلات همان چیزی است که در عرف آموزش های دینی به آن «تقوا» گفته می شود.
تقوا در انسانها و عدم تسلیم در مقابل تمایلات شدید طغیان کرده نفسانی در بعضی حالات مثل عصبانیت شدید و نیاز شدید، یا ترس شدید، سبب به وجود آمدن جوّ فرهنگی و اخلاقی مطلوب در جامعه و آرامش خاطر و امنیت در آنها میشود و فواید عظیمی برای عموم انسانها خواهد داشت که بعداً به بعضی از آنها اشاره ای خواهد شد.
تقوای الهی که عامل اصلی شخصیت اخلاقی در انسانها و مهمترین فضیلت در آنها محسوب میشود از امساک در مقابل خواستههای نفسانی و مقاومت در برابر تمایلات از نوع جانداری در انسان به وجود میآید و تقویت میشود. انسانها برای ادامه زندگی دنیوی و برقراری عدالت و فضائل اخلاقی و صلح و آرامش در جامعه خود و سایر جوامع انسانی، احتیاج شدید اجتناب ناپذیری به تقوای الهی و جریان آن در وجود خود و دیگران دارند. و این قدرت روحی شریف هم از ناحیه آموزشهای دین آسمانی و اعمال عبادی حاصل می شود و بطور مستمر تقویت می یابد.
تقوا که مجموعاً از ناحیه فطرت سالم و عقل انسان و آموزش های دینی حاصل می شود و تقویت می یابد، باارزش ترین دارائی انسان وعامل اصلی ارزش وجودی او محسوب می شود و در آخرت هم عامل ورود به بهشت خواهد شد.
خدای سبحان فرمود:
«إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ» (الحجرات/۱۳) به لحاظ این آیه کریمه مبنای ارزشمندی و کریمیّت ]اکرمیّت[ انسان نزد الله- عزّوجلّ- میزان تقوای او است و هر کسی که دارای تقوای بیشتری باشد، با ارزش تر و گرامی تر خواهد بود.
اما یک موضوع اساسی و بسیار با اهمیت در زندگی انسان، موضوع علت و حکمت وجود تمایلات جانداری در وجود او است یعنی تمایل و کشش- گاهی شدید- در وجود انسان برای خوردن غذا و نوشیدن آب چه حکمتی دارد. می دانیم این تمایل و شدت آن- در بعضی اوقات- و همچنین کم شدن و از بین رفتن و گاهی تبدیل آن به نفرت، در وجود انسان نمیتواند عبث و تصادفی باشد! و اینکه عمومیّت آن در انسانها علامتی است بر جنبه فطری بودن آن و اینکه این خصوصیّت بخشی از نظام خلقت و حیات او را تشکیل می دهد.
انسان برای ادامه حیات احتیاج به دریافت غذا و آب و خوابیدن چند ساعت در طول شب و روز دارد. خدای سبحان در مقام خلقت و ربوبیّت همین موجود یعنی مخلوقی بنام انسان، تمایلی به خوردن و آشامیدن و خوابیدن در وجود او قرار داده است و اگر انسان تا مقدار معیّن تقریبی به این خواسته ها نرسد، این نوع تمایلات در او شدیدتر خواهد شد. این تمایل غالباً با لذتی هم همراه می باشد یعنی انسان از خوردن غذا و نوشیدن آب و خوابیدن، لذتی احساس می کند و اگر نیاز بدن به غذا و آب و خواب شدیدتر شد، لذت ناشی از رسیدن به آن ها هم شدیدتر خواهد بود. اما وقتی انسان مقداری غذا و آب مصرف کرد و چند ساعت خوابید، دیگر آن تمایل و لذت از بین می رود و در صورت ادامه دریافت و مصرف بیشتر از حدّ نیاز بدن، آن نوع لذت نه تنها از بین می رود، بلکه حتی به نوعی از نفرت هم تبدیل میشود!
در این وضعیت از طرفی نیازهای اساسی وجود انسان تأمین میشود و حیات او و فعالیت های حیاتی و سلامت بدن او برقرار می ماند. اما از جهت دیگر هم در صورت اهمال از نیازهای وجودی او در بُعد حیات انسانی مشکلات عظیمی روی می دهد.
حکمت قرار گرفتن تمایلات فطری و لذت بردن از رسیدن به خواسته ها مثل لذت از غذا و آب و خواب هم همین است. یعنی رفع نیازهای حیاتی وجود انسان و استمرار حیات و فعالیت های آن اما چون امکان اهمال انسان در بدست آوردن نیازهای حیاتی و بی اعتنائی به آنها حداقل در بعضی زمان ها و شرایط وجود دارد، ربوبیّت حکیمانه پروردگار عالمیان اقتضاء میکند که تأمین این نوع نیازها در وجود انسان از طریق نوعی کشش فطری و تا حدّی با نوعی الزام انجام بگیرد یعنی تمایل به خوردن غذا که گاهی هم بسیار شدید میشود او را به خوردن غذا وادار کند، تا او دچار عارضه شدیدی در زندگی و فعالیت های حیاتی خود نشود و حیات او استمرار یابد.
اما اگر این نوع تمایلات در وجود انسان نبود، غفلت از نیازهای بدن و اهمال در بدست آوردن آنها امکان داشت اصل حیات او و فعالیتهای ضروری- حیاتی را دچار اختلال کند و یا به طور کلی از بین ببرد و انسان ابتداء دچار بعضی بیماری ها و بعد هم حادثه مرگ از این جهت بشود. در این زمینه و برقراری این نظام در وجود و حیات انسان چند نکته بسیار با اهمیت و اساسی لازم است مورد توجه قرار بگیرد.
یکم: اصل وجود این امیال نفسانی تا حدّی که به فطرت و خلقت انسان مربوط می شود، بسیار ضروری است و از نعمت های خدای سبحان محسوب می شود و اگر این امیال در انسان ها نبود، امکان داشت در اثر بعضی بی توجهی ها و غفلت ها و اهمال ها قوای وجودی انسان و حتی اصل حیات او دچار اختلال ها و ضایعات می شد و از بین می رفت.
این امیال نفسانی در جانداران دیگر غیر از انسان تمامی وجود و فعالیتهای آنها را تشکیل میدهد، اما در مورد انسان به بخشی از وجود و فعالیت های او مربوط می شود و بخش دیگر از وجود و فعالیتهای او به آموزش ها و تربیت ها ارتباط مییابد! و توضیح این مطلب در ادامه بحث خواهد آمد.
آنچه به بُعد آموزشی و پرورشی انسان ارتباط دارد، ممکن است مورد غفلت و اهمال قرار بگیرد، اما در این جهتِ مورد بحث یعنی امیال فطری، انسان غفلت پذیر نیست یعنی احساس گرسنگی و تشنگی در وقت نیاز شدید بدن انسان به غذا و آب، او را وادار به خوردن غذا و نوشیدن آب و تهیه آن ها می کند، حتی گاهی که امکان دارد تلاش جهت دریافت غذا و آب برای او خطر جانی داشته باشد و حتی آن فعالیت منتهی به مرگ او هم شود.
اما در مورد آن جهات از وجود انسان که به آموزش ها و پرورش ها ارتباط دارد، بی توجهی ها و غفلت ها و اهمال های زیادی جریان می یابد و منشأ خسران ها و فجایع عظیمی می شود. بعنوان مثال: اگر به یک پدر و مادر که زحمات زیادی را برای زندگی فرزندشان تحمل می کنند و با تحمل سختی ها نیازهای آن ها را تأمین میکنند، گفته شود که لازم است والدین در کنار تأمین نیازهای عادی و متعارف کودکان خود به وضعیت روحی آن ها در سنین مختلف و دوره های خاص عمر آن ها هم توجه کنند و در مقام تربیت اخلاقی در حضور دیگران از آن ها انتقاد نکنند و هرگز آن ها را تحقیر و سرزنش نکنند و محبت قلبی خود را نسبت به آن ها اظهار کنند و در رفتار با آن ها از کارشناسان تعلیم و تربیت کسب نظر کنند و از آن ها کمک بگیرند و امثال آن ها! احتمال دارد اغلب والدین در جهت علمی این نظریات را بپذیرند و مخالفتی با آنها اظهار نکنند، اما در مقام عمل چه تعداد از آنها به این تذکرات پای بند خواهند بود و اگر عصبانیتی از یکی از رفتارهای آن ها در والدین به وجود آمد یعنی رفتاری خلاف انتظارات یک پدر و مادر از یک فرزند سر زد، جهات علمی و ریشههای آن عمل و رفتار مورد توجه پدر و مادر قرار خواهد گرفت! و در عکس العمل و رفتارهای آن ها تأثیر و دخالت خواهد داشت؟!
اگر دریافت غذا و آب از طریق الزام فطری و یا فشار از ناحیه آن انجام نمی گرفت و بلکه به آموزش های اخلاقی و علمی انسان ها واگذار میشد چه وضعی در زندگی آنها پیش می آمد؟! و چه تعداد از انسان ها از ناحیه اهمال ها و غفلت ها سلامت و یا حیات خود را ناگهان و بی مقدمه محسوس از دست میدادند؟!
دوم: امیال طبیعی و کشش های روحی فطری در انسان ها- همچنانکه قبلاً به آن اشاره شد- شامل همه خواسته ها و نیازهای آن ها نمی شود. بلکه بخشی از نیازهای وجود انسان، لازم است از طریق آموزش ها تحقّق یابد. مثل دریافت علم و آشنایی با خواص اشیاء مورد نیاز مثل غذاها و داروها و گیاهان و درختان و حیوانات و روحیات انسان ها چه خود و چه دیگران.
اما جانداران دیگر ـ غیر از انسان ـ عمده رفتارها و فعالیت های حیاتی آن ها و در بعضی از آنها همه رفتارها از طریق نوعی هدایت انجام می گیرد که به آن «هدایت غریزی» یا «هدایت تکوینی» گفته میشود. لذا نظام خلقت و ربوبیّت که از مشیّت و اراده مستمر پروردگار عالمیان تحقّق و جریان می یابد اقتضاء می کند که راهی را که فرزند انسان در فضای رشد جسمانی در ۱۰ یا ۱۵ سال یا کمی بیشتر یا کمتر طی می کند، بچه بعضی از جانداران در یک سال یا دو سال یا حتی چند ماه طی کند!
قبلاً و در بعضی از مقالات گفته شد که چرا راهی را که بچه یک گوسفند و یک آهو در جهت رشد جسمانی در یک یا دو سال طی میکند، فرزند انسان برای پیمودن آن راه احتیاج به ده تا پانزده سال زمان دارد؟!
چرا بچه یک آهو و یک کبوتر یک یا دو سال یا حتی چند ماه بعد از تولد، به رشد کامل بدنی می رسد و بچه به وجود میآورد، اما فرزند انسان در عرض این مدت حداکثر می تواند روی پای خود بایستد و یا تلفّظ چند کلمه را یاد بگیرد و در گهواره بخوابد؟! آیا میشود گفت جانداران فوق الذکر و امثال آنها موجوداتی برتر و متعالی تر از انسان ها هستند؟!! و انسان موجودی ابتدائی تر و پائین تر از آنها است؟! طبعاً جواب این سؤال منفی است و بلکه انسان شریفترین و متعالی ترین مخلوق خداوند و متکامل ترین آنها است! پس باید دید علت این تفاوت ها چیست؟! در جواب باید گفت: هدایت غریزی و فطری انسان شامل بخشی از وجود او می شود نه همه آن. آن بخش هم در بُعد مادی و جانداری او قرار دارد! و جهت دیگر هدایت انسان از نوعی متعالی و اختصاصی است و آن عبارت است از آموزش آسمانی از طریق وحی پروردگار عالمیان به پیامبران.
دریافت این نوع هدایت متعالی احتیاج به ظرفیت و استعدادی دارد که در جانداران دیگر آن ظرفیت و آن استعداد وجود ندارد. و آنها فاقد آن زمینه پرورشی و آموزشی هستند.
پس محدود بودن پرورش و هدایت انسان به بعضی از غرائز و کمال و وسعت آن درباره حیوانات، از ناحیه کمالات آنها و نقص وجودی انسان نیست، بلکه نشانه کمالات بیشتر در وجود انسان و ارزشهای خاص وجودی او است! و توضیح این موضوع و دلائل اثبات آن در نکته بعدی خواهد آمد.
سوم: رشد بدنی در جانداران انتهای کمال وجودی آنها است و مقصد آفرینش آن ها و اما در انسان این رشد بدنی مقدمه حیات حقیقی و شروع آن فعالیت است. یعنی مقصد آفرینش یک گوسفند و سیر کمالی او آن است که بعد از تولد سریعاً رشد کند و به کمال جسمانی برسد. و عمده فعالیت وجودی او در این جهت است که مقداری آب و گیاه را بخورد و این مواد غذائی و گازهائی که در اثر تنفّس وارد بدن او می شود، در بدن او تبدیل به گوشت و پوست و پشم شود و زمینه تولید مثل برای ادامه نسل در بدن او به وجود بیاید. و در اصل خلقت این موجود و پیمودن راه تکامل جسمانی برای رفع نیازهای انسان می باشد. یعنی این موجود برای تأمین گوشت و شیر و پوست و پشم مورد نیاز انسان آفریده شده است و آن مدت زمان برای حصول این مقصود کفایت می کند.
اما انسان علاوه بر حیات جاندارای دارای نوعی متعالی و برتری از حیات است و آن عبارت است از حیات انسانی- که بطور مکرّر درباره آن وارد بحث شدیم و توضیحات لازم را عرض کردیم- و کمالات جسمانی انسان ابزارهائی و وسایلی برای تحقّق و جریان آن نوع از حیات است. مقدمات تحقّق و جریان آن نوع از حیات در دوره رشد جسمانی انسان شروع میشود و لازم است هدایت نوع دوم انسان یعنی هدایت از طریق علم وحی و توسط پیامبران از همان دوره رشد جسمانی شروع شود و بعد از رسیدن به کمال جسمانی و حصول استعداد لازم بیشتر و گسترده تر شود، و به مرحله کمال خود برسد.
چهارم: کمالی در روح انسان وجود دارد که در اصل دارای فواید و بهره های فراوانی است، اما در صورت غفلت و بی اطلاعی و عدم آموزش مناسب میتواند مثل عمده کمالات و دارائی ها عامل گرفتاری ها و بلاها و مصیبت ها شود. این خاصیت در روح انسان، همان زمینه «عادت کردن» به اشیائی است که مورد توجه مکرّر انسان قرار میگیرند و در روح انسان تمایل و کششی نسبت به آنها به وجود می آید و گاهی این تمایل بسیار شدید می شود و به شیفتگی شدید تبدیل می شود، همان حالتی که اصطلاحاً به آن «عشق» می گویند. یعنی شیفتگی شدیدی به یک شیء که قدرت زیادی در روح انسان تولید می کند و قوای دیگر روح انسان را تحت سلطه خود قرار می دهد.
منظور این است که عشق به معنی مصطلح نوعی عادت، و یا متولد شده از آن است که هم جهت مثبت و ارزشمندی دارد و می شود مورد بهره برداری های فراوانی قرار بگیرد و هم امکان دارد عامل خسران ها و گرفتاری ها و مصیبت هایی برای انسان ها شود.
در اثر عادت کردن بالخصوص وقتی زمان آن طولانی شود، انسان نسبت به یک شیء علاقه و شیفتگی زیادی پیدا می کند و گاهی این علاقه و شیفتگی قوه عقل انسان را تحت سلطه خود می گیرد و به طور موقت و حد اقل در آن مورد معین، فعالیت قوه عقل متوقف می شود و در آن صورت که این قوه از کار افتاد، ارزیابی حقیقی و صحیح آن شیء امکان پذیر نیست. به عنوان مثال بارها در جوامع مختلف اتفاق افتاده است که یک انسان بخاطر علاقه به یک شخص و تمایل به ازدواج با او به فکر جنایتی افتاده و یا حتی آن جنایت را مرتکب شده است؛ اما بعد از رسیدن به مقصود خود و تحقق همان ازدواج، پشیمان شده تا آنجا که کار او با همسرش به جدایی و طلاق هم کشیده شده است.
شیفتگی به اشیاء وقتی با نوعی غفلت و جهل همراه شد، به جای کارایی مطلوب و ثمربخش به نوعی وابستگی ویرانگر عقل و مخرب قوای ارزشمند روحی منتهی می شود. یکی از بارزترین نشانه های آن در زندگی انسانها اعتیاد به مواد مخدر است منتهی چون کلمه «اعتیاد» عمدتاً در این جهت مشهور و مصطلح شده و به صورت مبتذل درآمده ما سعی می کنیم در این بحث از ذکر این کلمه در حد امکان خودداری کنیم. اما این موضوع یعنی عادت کردن به یک شیء و یا یک رفتار جایگاه رفیعی در شناسایی حقیقت روح انسان و همچنین رفتارهای او دارد. یعنی هم در روانشناسی فلسفی و به اصطلاح «علم النفس» و هم در روانشناسی تجربی و به اصطلاح صحیح تر در «رفتار شناسی».
جهت خودداری از طولانی شدن مقاله بقیه بحث را به بخش بعدی موکول می کنیم.
الیاس کلانتری
۱۳۹۸/۲/۲۴