مناظرات و محاورات – ۲۳ (مناظرات آسمانی)

مشارکت شیطان در اولاد انسان ها

بخش دوم

کلیات

  •  اموال و اولاد دو شئ محبوب و نفیس ومطلوب در بین دارائی های انسانها می باشند.
  • حفاظت از مال و یا بدست آوردن آن، آنچنان اهمیتی برای انسانها دارد که عده ای از آنها حتی جان خود را در این راه از دست می دهند
  •  علت مقدم شدن اموال بر اولاد در آیات قرآن.
  •  موضوع مشارکت شیطان در اولاد انسانها، اهمیت بیشتری نسبت به مشارکت در اموال دارد.
  •  زحمات پدران دلسوز و مادران مهربان و فداکار برای کودکان خود و تأمین نیازهای آنها نه قابل انکار است و نه احتیاجی به اثبات دارد!
  •  چه تعداد از پدران و مادران از وضعیت زندگی و رفتارهای فرزندان خود رضایت دارند؟!
  •  آیا از بودجه و امکاناتی که درکشورهای مختلف صَرف آموزش و پرورش رسمی و غیر رسمی می شود، نتایج مورد انتظار حاصل می شود؟
  •  آیا در زمان حاضر چه تعداد از پدران و مادران از ادب و اخلاق و رفتارهای فرزندان خود راضی و مسرور هستند؟
  •  سه نوع شخصیت و رفتارهای کلی در جوانان.
  •  لذت و سرور بعضی از پدران و مادران از شخصیت اخلاقی و رفتارهای فرزندان خود.
  •  درد و رنج  و ناراحتی بعضی از والدین از شخصیت و رفتارهای فرزندان خود.
  •  انسانهائی که شیطان هیچ گونه مشارکتی در آنها ندارد.
  •  فرهنگ جوامع انسانی از هزینه سنگین به کار رفته برای آموزش و پرورش کودکان انتظار بهره و سود معنوی و ظاهری دارد!
  •  چقدر دردناک و حزن انگیز است که فرزند یک انسان سهم شیطان و برده او شود.

در بخش قبلی از این مقالات محور اصلی بحث روی موضوع مشارکت شیطان در اموال و اولاد انسان ها و ذکر آیاتی از قرآن مجید در این زمینه و توضیح فشرده ای درباره آنها قرار داشت! و در این بخش با توضیح موضوع مشارکت شیطان در اولاد انسانها، این مجموعه مقالات را به پایان می‌بریم.

 گفته شد در آیاتی از قرآن دو کلمه «اموال» و «اولاد» کنار هم ذکر شده و در همه موارد هم اموال مقدم بر اولاد قرار گرفته است. اموال و اولاد دو شئ نفیس و محبوب در بین دارائی‌های انسان‌ها می‌باشند. و انسان‌ها غالباً برای محافظت از آنها تلاش زیادی به کار می‌برند و ارزش زیادی برای آنها در نظر می‌گیرند یعنی دو شئ محبوب و مطلوب برای انسان ها عموماً اموال و اولاد آنها هستند.

 اگر اموال انسانها در معرض خطر نابودی و یا نقصان قرار بگیرد، آنها بشدت ناراحت می‌شوند و تلاش می‌کنند با آن وضعیت مقابله کنند و آن عامل را از بین ببرند و یا به نحوی دفع کنند. حفاظت از مال آن مقدار برای انسان‌ها اهمیت دارد که بخاطر آن گاهی یک انسان با دیگران درگیری پیدا می‌کند و مشاجره و دعوائی به راه می‌اندازد تا جائی که حتی جان خود را هم در این راه در معرض خطراتی قرار می‌دهد و حتی گاهی آن را از دست می‌دهد! بطوریکه عده بی شماری از انسانها در طول تاریخ و جوامع مختلف در حفاظت از مال خود و یا بدست آوردن مقداری مال کشته شده اند.

 مطلوبیت اولاد هم نسبت به انسانها مثل مطلوبیت اموال است و حتی گاهی بسیار مطلوبتر و با اهمیت تر از آن! بطوریکه خیلی از انسان‌ها گاهی حاضر می‌شوند تمامی اموال خود را برای فرزندان خود و رفاه و آسایش و تأمین نیازهای آنها و معالجه بیماری آنها هزینه کنند. و اگر عاملی برای اولاد انسان ها مشکلی به وجود آورد و آنها را در خطری بیاندازد، و مانع آسایش و رفاه آنها شود، با آن عامل مقابله و مبارزه کرده و سعی می‌کنند آن را دفع کنند و آن خطر را برطرف نمایند.

 از توجه به آیاتی که در بخش قبلی ذکر شد و از مشاهدات و تجربیات و بررسی‌ها در رفتارهای انسان ها بر می آید که اموال و اولاد از نفیس ترین و گرانبهاترین اشیاء برای انسانها می باشند و عده قابل توجهی از انسان‌ها عمده امکانات و فرصت های عمر خود را برای بدست آوردن آنها و محافظت از آنها صرف می‌کنند.

 علت مقدم شدن «اموال» بر «اولاد» در آیات مورد استشهاد و آیات دیگری از قرآن مجید هم احتمالاً میزان ارتباط انسان‌ها با آن ها است بطوریکه انسان‌ بطور دائم و مستمراً و پی ‌در پی، هر روز و ساعتی یک یا چند بار با اموالش ارتباط دارد و ذهنش با آن درگیر است. و همچنین ارتباطش با اموال دائمی است و در تمام عمر. اما اولاد او در موقعیت دیگری قرار دارند. حتی اگر گاهی و نسبت به عده ای از انسان‌ها اولاد محبوبتر و با اهمیت تر از اموال باشند!

 درباره ارزش و مطلوبیت و محبوبیت اموال و موضوع مشارکت شیطان در آنها، در بخش قبلی بحثی تفصیلی به عمل آمد و اگر هم نیاز به تفصیل بیشتری وجود داشته باشد، باز فعلاً به آن مقدار مذکور اکتفاء می‌کنیم. اما موضوع مشارکت شیطان در اولاد انسان ها! این موضوع اهمیت بیشتری نسبت به موضوع قبلی یعنی مشارکت شیطان در اموال انسان‌ها دارد! و لازم است مورد توجه و دقت بیشتری قرار بگیرد.

 عمده انسان‌ها در جوامع و فرهنگ‌های مختلف بخش عظیمی از فرصت های عمر و اموال و دارائی های خود را در راه پرورش و آموزش و رفاه فرزندان خود صرف می کنند. این موضوع قابل انکار نمی باشد و احتیاجی هم به اثبات ندارد. و در این بحث کاری با یک اقلیّت بی توجه به این موضوع و بی اعتناء به سرنوشت و چگونگی زندگی فرزندانشان نداریم، بلکه بحث روی رفتارهای عمده انسان‌ها و اکثریت قریب به اتفاق آنها است. موضوع زحمات پدران دلسوز و مادران مهربان و فداکار در جوامع مختلف برای فرزندان خود نه قابل انکار است و نه موضوعی ناشناخته و نیازمند به اثبات!

 اما باید دید چه تعداد از پدران و مادران از وضعیت زندگی و رفتارهای فرزندان خود رضایت دارند؟! آیا عموم پدران و مادران به اهداف مطلوب خود درباره فرزندان خود می‌رسند؟ آیا زحمات و کوشش آن ها و فرصت های عمر و اموالی که برای فرزندان خود هزینه کرده‌اند ثمرات و نتایج مورد انتظار آنها را ببار می آورد؟

 آیا علاوه بر والدین، معلمان و مربیان کودکان و جوانان و کارشناسان تعلیم و تربیت از زحمات و تلاشها و علم و تجربیات خود در آموزش و پرورش کودکان و جوانان به نتایج مورد انتظار خود می‌رسند؟

آیا از بودجه و امکاناتی که در کشورهای مختلف صرف آموزش و پرورش رسمی و غیررسمی می شود، نتایجی مطابق محاسبات و انتظارات حاصل می شود؟!

 آیا در زمان حاضر چه تعداد از پدران و مادران از ادب و اخلاق و رفتار های فرزندان خود راضی و مسرور هستند؟ آیا عموم پدران و مادران و یا تعداد کثیری از آنها از تکریم و احترام فرزندان خود بهره‌مند می‌شوند و از رفتارهای آنها در این زمینه لذت می برند؟

 جوانی را در نظر می‌گیریم که والدین عاقل و عالم و تحصیل کرده فرضاً حدود ۲۰ سال برای او زحمت کشیده اند و حال او در مرحله تحصیلات دانشگاهی قرار دارد و جوانی است مؤدب و عاقل و والدین خود را تکریم می‌کند و تمام همت خود را صرف تحصیل و کسب فضائل اخلاقی  و علمی می‌کند و پدر و مادر او از دیدن رفتارهای او لذت می برند و نحوه رفتار آن جوان برای پدر و مادرش محبوب و مطلوب و افتخار آمیز است! طبعاً چنین فرزندی تا این مرحله از عمر خود سبب خوشحالی و رضایت والدین و معلمان و مربیان خود بوده است و آنها ثمرات مورد انتظار خود را به دست آورده اند.

و جوان دیگری را هم در نظر می گیریم که اخلاق و رفتارش خیلی مطلوب نیست و گاهی خشن می شود و گاهی آرام و خوشرفتار. یا درباره بعضی افراد خوش رفتار است و درباره بعضی دیگر خشن. گاهی به وظایف خود درباره پدر و مادرش پای بند است و گاهی بی اعتناء و اگر کسی با او مخالفت کند واو عصبانی شود، بسیار خشن و بدرفتار می شود. در حال ادامه تحصیل است، اما نه با جدیت. به فضائل اخلاقی وشخصیتی پای بند نیست اما بطور کلی آنها را رد نمی کند، بدون تفکر و اندیشیدن تصمیم می گیرد. اگر فرصتی پیدا کند به بعضی از رفتارهای غیر مؤدبانه و غیر عاقلانه هم اقدام می کند.

 جوان سومی را در نظر می‌گیریم که به یک انسان تبهکار و شرور تبدیل شده و به رفتارهای خطرناکی دست می‌زند! و در گرداب خوفناک اعتیاد به مواد مخدّر افتاده و به فکر نجات خود هم نیست! رفتارها و شخصیت او سبب سرافکندگی پدر و مادر و سایر افراد خانواده و بستگان می باشد. حال وضعیت زندگی والدین این سه جوان را در نظر می‌گیریم و با یکدیگر مقایسه می کنیم:

 والدین جوان مورد مثال اولی از ناحیه شخصیت و رفتارهای فرزند خود، در سرور و آسایش و لذتی به سر می‌برند و تصور می کنند که تمامی زحمات و هزینه‌های آنها درباره فرزندانشان بطور کامل به بار نشسته و ثمرات مورد انتظار از آنها حاصل شده است آنها در هیچ مرحله ای از تربیت فرزند خود زیان نکرده اند و تبهکاران و افراد شرور جامعه هیچ سهمی از عمر و دارائی های آنها را بدست نیاورده اند و آنها سرمایه عمر خود را با سود فراوان در اختیار خود دارند.

وضعیت فکری و روحی او مثل تاجری است که کالائی را قبلاً خریده یا تولید کرده و حال با سود فراوانی می تواند آن را بفروشد و یا مثل کشاورزی است که مقداری بذر خریده و آن را در مزرعه خود کاشته و چند ماه از آن مراقبت کرده و آن مزرعه دچار هیچ آفتی هم نشده، حالا آن بذر، ده ها برابر محصول داده و او از این ناحیه در سرور و آرامش و لذت روحی قرار دارد.

والدین آن جوان بلحاظ شخصیت اخلاقی و رفتارهای فرزند خود، خدا را شکر می کنند و از ناحیه آن شکر به لذت معنوی زیادی هم می رسند. آنها نسبت به آینده خود و فرزندان خود هم در آرامشی قرار دارند و امیدوار هستند که در صورت رحلت آنها این فرزند رشید و عاقل و صاحب اخلاق حسنه از ناحیه ارتباط با خداوند و توکل به او اداره زندگی برادران و خواهران کوچکتر را هم بعهده خواهد گرفت و جای پدر و مادر خود را در زندگی آنها پر خواهد کرد.

مناظرات و محاورات ـ 15 (مناظرات آسمانی)
بخوانید

سرمایه والدین این جوان به منزله باغی است که صدها و هزاران درخت میوه رشد یافته و به ثمر نشسته در آن وجود دارد و مالکیت آن باغ بزرگ بطور خالص مال آنها است و نه مشارکتی با کسی دارند و نه از آنها مالیاتی گرفته می شود و نه آفتی به آن باغ و درختان آن می خورد و آنها از تصور آن باغ در ذهن خود و دیدن آن و رفتن در داخل آن وتماشای زیبائی های آن و برداشت محصول آن، مسرور می شوند و لذت می برند.

اما والدین جوان دومی آرامش روحی ندارند و نگران وضع زندگی فعلی و آینده او هستند. تصور می کنند در پرورش فرزند خود ناموفق بوده اند و دچار غفلتی شده اند. شاید آنها احساس می کنند بخشی از زحماتشان درباره فرزندشان هدر رفته و یا رفتارهای خود آنها باعث بی میلی فرزندشان نسبت به تحصیل و کار و روش معقول زندگی شده است.

در هر صورت درمورد این جوان می شود گفت که بخشی از زحمات پدر و مادر و معلمان و مربیان و استعدادها و قوای روحی خود او هدر رفته و نتایج مورد انتظار از آنها حاصل نشده است.

اما اگر خود او و والدین و معلمان و مربیان او متوجه وضعیت خطرناک پیش آمده بشوند و به فکر چاره بیافتند و اقدامات اصلاحی مناسبی را انجام دهند، امیدی وجود دارد که بخشی از خسارت عظیم به وجود آمده و یا بخش عمده آن جبران شود و مسیر زندگی او اصلاح شود و همچنین احتمال وجود دارد که او به بیراهه ای برود و یا از پرتگاهی در کنار جاده زندگی سقوط کند و تمام زندگی او تباه شود. یعنی درباره او هر دو احتمال وجود دارد.

درباره جوان اولی می شود گفت که شیطان تا این مرحله هیچ سهمی در دارائی های او و پدر و مادرش درباره او نداشته و نتوانسته است در این فرزند مشارکتی  با پدر و مادر او پیدا کند. آنها دارائی خود را بطور کامل در اختیار خود دارند و دارائی های آنها چه خود آن جوان چه پدر و مادر و معلمان او تحت مراقبت و محافظت قرار دارد و شیطان نتوانسته سرقتی و غارتی در این جهت انجام دهد.

اما دارائی ها و امکانات زندگی آن جوان دومی و پدر و مادر و معلمان او مورد سرقت و غارت قرار گرفته است! اما آن شریک خائن یعنی شیطان فقط توانسته است بخشی از دارائی های آنها را غارت کند، نه همه آنها، الا اینکه آن دزد تبهکار و آن شریک خائن راه ورود به محل دارائی های آنها را شناخته است و امکان سرقت ها و غارت های دیگری هم برای او وجود دارد. مگر خود آن جوان و پدر و مادر و معلمان او روش محافظت از فضای زندگی و دارائی های خود را تغییر دهند و راه نفوذ شیطان را به فضای حیات خود مسدود کنند و مراقبت بیشتری و مناسبتری در فضای حیات و محل دارائی های خود بعمل آورند.

و اما جوان سومی بطور کامل در اختیار شیطان قرار گرفته و همه وجود و دارائی های او و دارائی های پدر و مادرش درباره او تماماً سهم شیطان شده و آن شریک خائن در فرصتهای مناسبی که در اختیار او قرار گرفته همه دارائی های والدین آن جوان و خود او را بطور کامل به غارت برده است و حالا او برده شیطان شده، برده ای که معلوم نیست امکان آزادی در آینده برای او فراهم خواهد شد یا نه!

پدر و مادر آن جوان بخش عظیمی از دارائی های خود را باخته اند و در رأس آن دارائی ها فرصت های عمرشان قرار داشته که دیگر تمام و یا بخش عمده آن قابل جبران نیست. خود آن جوان هم سرمایه عمرش را در جریان مشارکت با شیطان و نوعی قمار باخته است. معلمان و مربیان و فرهنگ جامعه او هم دچار خسران شده اند.

فضای زندگی آن جوان مثل باغ و مزرعه ای است که آتش گرفته و تمام آنچه در آن بوده سوخته و از بین رفته است و یا به درختان و گیاهان آن باغ آفتی افتاده و آن آفت مسری است و اگر مانعی در مقابل آن به وجود نیاید به باغها و مزارع دیگر هم سرایت خواهد کرد ویا گیاهان آن باغ به یک ماده سمی و آلوده تبدیل شده و امکان سرایت آن به باغها و مزارع دیگر وجود دارد!

نمونه های زیادی از این نوع مشارکت و غارت دارائی های انسانها توسط شیطان و سپاهیان او در زندگی افراد و خانواده ها و جوامع مختلف انسانی به راحتی قابل مشاهده است! و چقدر حزن انگیز و دردناک است که حاصل ۲۰ سال، ۳۰ سال عمر پدر و مادری و کار و تلاش و زحمات شبانه روزی آنها و زحمات و فعالیت علمی معلمان و مجموعاً دارائی های هزینه شده یک جامعه برای پرورش و آموزش کودکان و جوانان دچار آسیب های سنگین وغیرقابل اصلاح شود ویا بسوزد و به خاکستر تبدیل شود واز بین برود؟

مشارکت شیطان در اولاد انسانها چقدر دردناک و زیانبار است؟ هم برای اولاد و هم برای پدر و مادر آنها و هم برای جامعه ای که این رفتار شیطان در آنجا جریان می یابد. وقتی شیطان در اولاد انسانها مشارکت می کند، هم زندگی اولاد آنها تباه می شود و هم حاصل عمرو زحمات شبانه روزی والدین در طول سالهای زیادی از عمرشان و مجموع جامعه و فرهنگ آن دچار آسیب های زیانبار می شود.

پدر و مادر این جوان امیدها و آرزوها درباره او داشتند و به امید اینکه فرزندشان تبدیل به یک انسان تحصیل کرده واهل کار و زندگی و دارای شخصیت مطلوب اجتماعی خواهد شد و آنها به وجود او و رفتارها و شخصیت اجتماعی او افتخار خواهند کرد و در مشکلات زندگی خود و در سنین پیری از حمایت و احترام او بهره مند خواهند شد، دلخوش بودند.

طبعاً فرهنگ یک جامعه هم از هزینه سنگین به کار رفته در آموزش و تربیت کودکان و جوانان انتظار بهره و سود معقول ظاهری و معنوی دارد! و اگر کودکان و جوانان یک جامعه تربیت مطلوبی پیدا کنند ـ مثل جوان اولی در این مثال و این بحث ـ و به انسانهای ارزشمندی تبدیل  شوند، آن جامعه و فرهنگ حاکم بر آن از این پدیده سود فراوانی می برد و زحمات معلمان و فرهنگسازان به ثمر می نشیند و محصول پربرکتی از آن حاصل می شود. اما چقدر دردناک است که همه این نوع امیدها و آرزوها بر باد برود و جوانانی دریک جامعه به تبهکاران وافراد فاسدی تبدیل شوند و اسباب درد و رنج انسانها و زیان و خسران آنها را فراهم کنند.

در صورت به وجود آمدن این وضعیت، خسران و زیان افراد و والدین و فرهنگ جامعه به این مرحله ـ که گفته شد ـ ختم نمی شود، بلکه امکان دارد این جوان تباه شده در تمام باقی مانده عمر خود هم بعنوان برده شیطان به شرارت و تبهکاری و افساد در جامعه بپردازد و عده ای از انسانها از ناحیه زندگی او دچار تباهیها و خسران ها و درد و رنج ها بشوند. مثل اینکه چنین جوانی در مسیر خدمت به تبهکاران جامعه و مثلاً فروشندگان مواد مخدر و عوامل تخریب اخلاق مردم و اشاعه فساد به راه بیافتد و برای بدست آوردن مقداری پول و مقداری غذا جوانان دیگری را در جامعه به فساد و تباهی و اعتیاد بکشاند.

سالها قبل زمانی که ارتش کشور امریکا به عراق حمله کرد و آن کشور را اشغال کرد و نظامیان امریکائی در آن کشور مستقر شدند، بارها پیش آمد که هواپیماهای جنگی آن کشور حتی بیمارستان ها و کودکستانها را هم مورد حمله قرار دادند و بمب باران کردند. در حالیکه حتی جنگ از جهت نظامی تمام شده بود و هیچ مقاومت و مقابله ای هم نظامیان عراقی با نظامیان متخاصم نداشتند. یک روز خبرنگاری از یک نظامی ـ خلبان ـ امریکائی سؤال می کند که شما چگونه یک بیمارستان را مورد حمله قرار می دهید و افراد مریض و پزشکان و پرستاران را می کشید؟ او در جواب با کمال بی اعتنائی گفته بود که این یک دستور نظامی است!!

خیلی شگفت انگیز است که یک انسان عامل کشته شدن عده ای مریض بستری در یک بیمارستان و کسانی که در حال معالجه او هستند شود و بعد بگوید این یک دستور نظامی است؟ مگر عقل سالم یک انسان و عاطفه طبیعی او اجازه می دهد که او انسان بی گناهی را بکشد، حتی مریض بستری در یک بیمارستان و پزشک و پرستار معالج او و بعد هم جنایت خود را توجیه کند که یک دستورنظامی است؟! آیا کشتن عده ای کودک در یک کودکستان و یک دبستان با کدام معیار عقلی و اخلاق انسانی قابل توجیه است.

در جنگهائی که بقصد کشورگشائی و یا بدست آوردن سود مادی و سیاسی و امثال آنها ـ نه در جهت دفاع از کشور در مقابل دشمنان ـ انجام می گیرد، هزاران و گاهی میلیونها انسان کشته و یا مجروح می شوند، صرفاً بخاطر اجرای خواسته یک حاکم، یا افراد یک حزب و هیئت حاکمه یک کشور.

اینها نمونه های بارزی از مشارکت شیطان در اولاد انسانها است! ونمونه های دیگر از این انواع ذکر شده، یا انواع دیگر، پس چقدر زیانبار و خطرناک است مشارکت شیطان در اولاد انسانها! و چقدر زشت و ننگین است بردگی برای شیطان و چقدر زیبا و باشکوه است عبودیت برای پروردگار عالمیان ـ عزّوجل ـ و دفع کردن شیطان از فضای زندگی خود و دیگران.

در این بخش این سلسله مباحث را ـ مجموعاً در ۲۳ مقاله ـ به پایان می بریم و در ادامه موضوع کلی مناظرات به موارد دیگری از این نوع مباحث در قرآن مجید و احادیث معلمان آسمانی خواهیم پرداخت.(ان شاء الله تعالی)

الیاس کلانتری

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن