کلام ایام ـ ۳۳۱، شب نیمه شعبان و استقبال از شب قدر

بخش سوم

کلیات

* مخالفت با دین خدا و پیامبران او در طول تاریخ هیچ وقت یک کار بررسی شده و سنجیده شده و ارزیابی شده نبوده است!

* آیا یک بار در تاریخ حیات انسانها اتفاق افتاده است که عده ای دانشمند و مصلح اجتماعی در یکجا جمع شوند و با یکدیگر مشاوره کنند و رأی مشترک آنها مخالفت با دین خدا باشد؟

* دین خدا محصول علم و قدرت خدای سبحان است که خالق و ربّ همه انسانها است، پس مخالفت با آن چه توجیه عقلی خواهد داشت؟!

* کدام انسان یا کدام گروه از انسانها که قوه عقل خود را به کار می اندازند مخالفت با دین خدا و خالق و رب خود را تجویز و تصویب می کنند.

* مخالفت با دین خدا، مخالفت و مقابله با قوانین حاکم بر عالم و همه موجودات و قوانین حاکم بر وجود انسانها است.

* ما انسانها چه بدانیم و چه ندانیم و بخواهیم و یا نخواهیم یک نظام قانونمندی از طرف خدای سبحان بر ما حکومت می کند و اساس آن حکومت علم و عدل و فضل و رحمت و دارائی و قدرت و همه صفت کمالیه خدای سبحان می باشد.

* چرا عده ای از انسانها می خواهند پناهگاه امنی را که پروردگارشان برای آنها به وجود آورده تخریب کنند؟!

* مخالفت با دین خدا به منزله شکستن کشتی نجاتی است که خود انسان و افراد خاندان و بستگان و همنوعان او، بر آن سوار شده اند و آن کشتی در وسط یک دریا در حال حرکت است.

* آیا مبارزه این انسان عاجز و ناتوان با خدا و دین او کاری عاقلانه یا احمقانه است؟!

* رفتار پیروان شیطان در جنگ با خدا و دین او و سرانجام این نوع رفتارها

* گاهی علت پیروی از شیاطین تبهکار، صداقت و بی اطلاعی انسانها می باشد و نه عناد با حق

 * علت اصلی فریب خوردن آدم ـ علیه السلام ـ و همسرش از شیطان

* انسانهائی که هیچ وقت دروغ نمی گویند غالباً بیشتر از دیگران فریب دروغگویان را می خورند.

* آثار و نتایج مخالفت با دین خدا در زندگی انسانها

* در حالیکه خدای حکیم علیم به انسان از نظر خلقت و قوای وجودی، صفت اختیار عطا کرده، تخلف و نافرمانی او خلاف انتظار نمی باشد.

* خدای حکیم علیم اراده فرموده انسانها در حالیکه از نظر خلقت امکان تخلف و نافرمانی دارند، با میل و رغبت خود و از ناحیه آموزشها در مسیر حقیقی زندگی بسوی مقصد آفرینش حرکت کنند.

در شماره قبلی از این سلسله مباحث، بعضی از علل و اسباب مخالفت با دین آسمانی و پیامبران خدا و دیگر رهبران آسمانی یعنی صاحبان مقام عصمت و امامت مورد بحث تحلیلی فشرده ای قرار گرفت و گفته شد که مخالفت با پیام آوران از طرف خدای سبحان و معارف دین آسمانی هیچ گونه توجیه عقلی و علمی ندارد.

در ادامه آن بحث عرض می کنیم که مخالفت با دین خدا و پیامبران او در طول تاریخ یک رفتار سنجیده و بررسی شده و ارزیابی شده و آگاهانه و عقلانی نبوده است. یعنی در هیچ زمانی این اتفاق پیش نیامده است که عده ای انسان عاقل و دانشمند و اصلاح طلب جائی اجتماع کنند و روش های زندگی متداول بین اقوام مختلف در جهان و همچنین معارف و آموزش های دین آسمانی را مورد بررسی و ارزیابی قرار بدهند و نظریه عموم آن گروه و یا اکثریت آن ها آن باشد که باید با دین خدا و پیام آوران از طرف او مخالفت کرد و اظهار کنند که آن آموزش ها مورد علاقه و تمایل آن ها و دیگران نیست و مثلاً ارزش علمی مورد نیاز را ندارد و یا مطلوب طبع انسان ها نیست و همچنین نظر بدهند که روش بهتری برای زندگی توأم با آسایش و رفاه و امنیت می شود به وجود آورد و یا اینکه وجود دارد و لازم است انسان ها به آن روش زندگی روی آورند و آن را در جوامع انسانی برقرار کنند و به احکام و دستورات آن عمل کنند!!! یعنی هرگز و در هیچ دوره ای از زمان و در هیچ منطقه ای از زمین و جوامع مختلف چنین اجتماعی تشکیل نشده و چنین فعالیتی انجام نگرفته است.

اگر عده ای دانشمند انسان شناس و جامعه شناس و اصلاح ‌طلب در جایی اجتماع کنند و موضوع «روش های زندگی مطلوب» را مورد بررسی و تحقیق و ارزیابی قرار دهند و بخواهند برای عموم انسان های روی زمین و یا ملل مختلف با اختلاف نظرها و روش‌های سنتی متفاوت آنها، یک روش زندگی مطلوب و معقول و حکیمانه تنظیم کنند و بعد آن نظام زندگی را به جهانیان معرفی کنند، آیا روشی بهتر و مناسب تر از آنچه از علم خدا نشأت گرفته و توسط پیامبران به انسان ها عرضه شده، پیدا خواهد شد؟! یعنی آیا می شود علم آمیخته به جهل انسان ها محصولی بهتر از علم خدا تولید کند؟!

 دین خدا محصول علم و قدرت خدای سبحان است که خالق و ربّ همه انسان‌ها است. و عموم انسان ها و اقوام و ملل مختلف در طول تاریخ و همه زمانها به خالقیّت و رحیمیّت و علم و قدرت و صفات کمالیّه بی‌پایان او عقیده یا ایمان داشتند.

 از طرف دیگر عمده انسان ها حداقل دانشمندان و عقلای آنها به ناتوانی خود در مقابل مشکلات زندگی و نیاز گسترده دائمی به علوم مختلف در جهت شناسائی عالمی که در آن زندگی می کنند معترف بوده‌اند. البته این نیاز دائمی به فرآورده های علمی جدید را دانشمندان و صاحبان عقل فعال و متفکران بیشتر از دیگران احساس می کنند.

 حال با توجه به این توضیحات کدام انسان یا کدام گروه از انسان ها که قوه عقل خود را به کار می‌اندازند مخالفت با دین خدا و خالق و رب خود را تجویز و تصویب می‌کنند؟ این نوع رفتار یعنی مخالفت با دین خدا و پیامبران او چه توجیه عقلی و علمی دارد؟!! آیا این رفتارها مخالفت با قوانین حاکم بر عالم و موجودات آن، بالخصوص قوانین حاکم بر وجود خود انسان و جسم و روح او نیست.

 ما انسانها چه بخواهیم و چه نخواهیم و چه بدانیم یا ندانیم یک نظام قانونمندی از طرف خدای سبحان بر ما حکومت می‌کند و اساس آن حکومت علم و عدل و رحمت و دارائی و همه کمالات بی‌پایان خدای سبحان می باشد. حال مخالفت با آن نظام چه سودی برای عده‌ای از انسان‌ها خواهد داشت؟ در این زمینه به ذکر چند نکته اساسی می پردازیم و به توضیح آن چند نکته اکتفاء می کنیم.

 اوّلاً: چرا انسان با پروردگار خود و نظام زندگی نشأت گرفته از علم و قدرت و رحمت بی پایان او به مخالفت برخیزد؟ چرا او می‌خواهد پناهگاه امنی را که پروردگارش برای او و همنوعان او به وجود آورده تخریب کند. او چه سودی از این کار می‌برد؟! مخالفت یک انسان و یا عده‌ای از آنها با دین خدا و پیامبران او مثل عمل و رفتار یک یا چند انسان است برای تخریب یک کشتی بزرگی که خود آن ها و اعضاء خانواده و بستگان و دوستان و عده زیادی از انسانها در آن سوار شده‌اند و آن کشتی عظیم در وسط یک دریای بزرگی در حال حرکت است! و اگر او و آن عده فرضاً موفق به تخریب آن کشتی هم بشوند، تازه سبب غرق خود و دیگران خواهند شد!!

 ثانیاً: این انسان و این گروه از انسان‌ها که در حال فعالیت علیه دین خدا و مخالفت با آن هستند، بسیار مناسب است که قبل از اقدام به عملی در این زمینه اندکی بیاندیشند که آیا یک یا چند انسان می توانند با خدای عزیز حکیم که بر هر کاری قدرت دارد مقابله کنند؟! آیا مخالفت با خدای قادر و قهّار حاکم بر همه عوالم و بر خود همین انسان و اعضاء وجودی او برای کسی امکان پذیر است؟!

خدای سبحان که یکی از مخلوقاتش همین عالمی که در آن قرار داریم و تاکنون صدها میلیارد کهکشان در آن شناخته و کشف شده و یکی از آنها، کهکشان راه شیری است که منظومه شمسی ما یکی از میلیاردها منظومه موجود در آن است. حال در این میان این انسان عاجز و ناتوان که در برابر یک ویروس ناشناخته به زانو درآمده چه کاری از دستش بر خواهد آمد. ویروسی که حتی دیدن آن با میکروسکوپ های عادی (نوری) امکان‌پذیر نیست و احتیاج به میکروسکوپ الکترونی وجود دارد؟!

 آیا مبارزه این انسان عاجز و ناتوان با خدا و دین او کاری احمقانه است یا عاقلانه؟! این انسان در این راه با تحریک گروهی ابله و بدنبال شیطان رانده شده و عده ای از سپاهیان او به راه افتاده و همراه همان شیاطین سرانجام به قعر دره ای هولناک و انباشته از لجن های متعفّن سقوط خواهند کرد.

ثالثاً: این گروه یعنی مخالفان دین خدا که از فرصت اعطائی پروردگار عالمیان در مسیر مخالفت با او و دین او بهره برداری می کنند خودشان تحت حکومت قوانین حاکم بر عالم به لحظات هلاکت خود نزدیک می شوند و این فرصت عمری که به آنها داده شده شبیه فرصتی است که یک حشره یا یک مورچه گرفتار شده در یک باتلاق برای نجات خود فعالیت می‌کند و بعد از دقایقی در همان باتلاق غرق خواهد شد.

پیروان شیاطین در جنگ با خدا و دین او

برای روشن شدن بیشتر موضوع مثال دیگری ذکر می کنیم و آن اینکه مورچه ای را در نظر می‌گیریم که در روی یکی از اجرام آسمانی مثل کره زمین قرار گرفته است. این مورچه فرضاً با جهت حرکت کره زمین دور خود و دور خورشید و حرکت های دیگر آن مثل حرکت وضعی و حرکت انتقالی منظومه شمسی و حرکت‌های مجموعه کهکشان راه شیری مخالف است و می‌خواهد در جهت مخالف حرکت های زمین حرکت کند! آیا مخالفت او با نظام حاکم بر آنچه ذکر شد، چه حاصلی خواهد داشت. فرضاً او با حرکت وضعی زمین یعنی حرکت دور خود مخالفت داشت و خواست برعکس آن جهت حرکت کند، تلاش او به چه نتیجه ای خواهد رسید. او در عین حال که مخالف جهت حرکت وضعی زمین بخواهد حرکت کند در تمام فرصت عمر خود و در طول هر روز تحت سلطه نظامی قرار خواهد داشت که او در حال مخالفت با آن است و البته مخالفت او با آن نظام حاکم هیچ تأثیری در عالم و حتی محیط اطراف او در کره زمین ایجاد نخواهد کرد. حرکت زمین به دور خود او را هر روز چند ساعت در مقابل تابش آفتاب قرار خواهد داد یعنی در طول روز و چند ساعت هم در مسیر تاریکی شب.

کلام ایام ـ 500، حضرت خدیجه ـ سلام الله علیها ـ اولین ایمان آورنده از بانوان
بخوانید

 او می‌تواند از نظام حاکم بر عالم و حرکت کره زمین و تابش آفتاب بهره ‌برداری کند یعنی دانه های گندم و سایر حبوبات را که در لانه خود ذخیره کرده بیرون بیاورد و در معرض تابش آفتاب قرار دهد تا رطوبت آنها از بین برود و این کار مانع فاسد شدن غذای ذخیره شده او شود و همچنین از تاریکی شب برای رفع خستگی ناشی از فعالیت در روز استفاده کند و راه زندگی خود را مطابق این نظام حاکم ادامه دهد. اما مخالفت با حرکت زمین که خودش هم محکوم به سکونت و استقرار در آن است هیچ بهره ای جز تلاش بی حاصل بر او نخواهد داشت.

 در بین انسانها گروهی هم هستند که از ناحیه صداقت و بی اطلاعی فریب این شیاطین را خورده اند و بدنبال آنها راه افتاده اند یعنی گاهی علت پیروی از شیاطین تبهکار، صداقت و بی اطلاعی انسان‌ها می‌باشد و نه عناد با حق و سرکشی در مقابل خدای عزیز حکیم! و فریب خوردن انسانها از فریبکاران و دروغگویان سابقه طولانی در تاریخ حیات انسان ها داشته حتی به یک معنی به زمان حضرت آدم- علیه السلام- و شخص او و همسرش می رسد و می شود گفت یکی از علل فریب خوردن آدم از ابلیس (شیطان) صداقت و پاکی او بوده چون شیطان بطور مکرّر قسم یاد کرده که خیرخواه او و همسرش می باشد و آدم- علیه السلام- اصلاً تصوّر نمی کرد که کسی بتواند به پروردگار عالمیان قسم دروغ یاد کند. لذا فریب دروغ های او را خورد.

 انسان هائی که هیچ وقت دروغ نمی‌گویند بیشتر از دیگران فریب دروغگویان را می‌خورند، لذا لازم است بیشتر مراقب رفتارهای فریبکاران باشند تا از آنها فریب نخورند و در مسیری قرار نگیرند که سرانجام از پرتگاه های کنار جاده زندگی سقوط کنند. و فرصت عمر را از دست بدهند و مجالی هم برای برگشت به راه زندگی پیدا نکنند.

آثار و نتایج مخالفت با دین خدا در زندگی انسان ها

گفته شد که مخالفان دین خدا و دشمنان پیامبران هرگز به مقصود خود نمی‌رسند و هیچ عاملی نمی‌تواند ارکان دین خدا را بشکند و یا آن را تضعیف کند. اما احتمال دارد کسانی تصوّر کنند که دشمنان دین خدا در طول تاریخ توانسته‌اند ضربه های سنگینی به آن وارد کنند و مدت‌های طولانی عده‌ای از آنها حتی جای پیامبران و مصلحان اجتماعی را گرفته اند و برخلاف میل و رضایت مردم حتی پیروان دین خدا بر آنها حکومت کرده اند.

 در جواب این نظر و این دیدگاه عرض می‌کنیم که وقتی خدای سبحان طبق حکمت خود به انسان‌ها اختیاری داده است، و آنها را مثل سایر جانداران مجبور به حرکت در مسیر معیّن جبری نکرده است، طبیعی است که عده‌ای، از آن اختیار بطور نادرست استفاده کنند و بجای راه معین زندگی در مسیرهای نادرست و تبهکاری ها حرکت کنند.

عرض می شود این وضعیت طبیعی است! یعنی خدای سبحان در کنار مخلوقات فراوان خود موجودی هم آفریده است بنام انسان و به این موجود در محدوده قوانین حاکم بر عالم از طرف خود، اختیاری عطا کرده است و اراده کرده است که انسان نه بصورت جبری و از روی اکراه بلکه با میل و رغبت خود مطابق آموزش های پیامبران در مسیر زندگی و بطرف مقصد آفرینش حرکت کند. و این وضعیت یعنی داشتن صفت اختیار از کمالات اعطائی او به این موجود برتر و صاحب فضائل است.

وقتی خدای سبحان به انسان صفت اختیار عطا کرده است، طبعاً امکان تخلّف از آموزش های پیامبران هم برای او فراهم خواهد بود و این وضعیت خلاف انتظار نیست! توضیح اینکه: خدای سبحان اراده فرموده است که موجودی بنام انسان راه زندگی را مطابق آموزش‌های دینی و با اختیار و تمایلات خود طی کند و نه از روی اجبار و اکراه و این وضعیت ارزشی و تکریمی است برای انسان! و سبب تعالی و تکامل او و رسیدن او به مقصد مطلوب آفرینش خواهد شد.

 اما مخالفت با دین خدا لطمه ای و ضربه مؤثری به اصل دین نمی تواند وارد کند و بنای دین خدا بسیار مستحکم تر از آن است که یک یا چند انسان مخالف و حتی تمامی انسان ها و تمامی قدرت های موجود در عالم بتواند خدشه ای به آن بنای عظیم مستحکم وارد کند.

 در تاریخ شریعت های آسمانی- باصطلاح ادیان آسمانی- و صورت تکامل یافته آن یعنی شریعت آخرین پیامبر خدا آشکارا مشاهده می‌شود که مخالفت با دین خدا و پیامبران از طرف کفار و مخالفان اصل دین آسمانی سرانجام به شکست و عقب نشینی آنها منتهی شده و پیامبران در هر صورت پیروز این صحنه های مبارزه بوده‌اند.

 مخالفت‌های کفار با دین آسمانی در دوره نبوت و حیات پیامبران خدا نتوانسته مانع ایمان آوردن انسانها به آن و پیروزی کفار در آن مبارزات و جنگ‌ها شود و سرانجام مردم به تدریج به سوی دین خدا حرکت کرده و در آن پناهگاه امن مستقر شده‌اند! حتی گاهی بعد از رحلت پیامبران صاحب شریعت.

 در برهه‌ای از زمان حضرت ابراهیم- علیه السلام- تنها موحّد و یکتاپرست در سطح جهان یا عمده محدوده مسکونی عالم بود و اگر او کشته می شد، پرچم دین توحیدی هم سرنگون می شد، اما اراده خدای سبحان او را از میان آن آتش عظیم که برای کشتن او بوجود آورده بودند به صورتی فوق عادی و از طریق ناشناخته‌ای- برای انسانهای عادی- نجات داد. اما بعداً و در زمان ظهور شریعت های بعدی، پیروان شریعت های دیگر یعنی یهود ونصاری سعی می کردند که خود را به او منسوب کنند، اگرچه زمان حیات او، هنوز تورات و انجیل نازل نشده بود. و زمانهای بعدی و مدتها بعد از رحلت از دنیا، او بین ملل مختلف محبوبیتی پیدا کرد که پیروان شریعت های آسمانی خود را به او و او را به خود منتسب می کردند در حالیکه آن شریعت ها و کتابهای آسمانی آنها بعد از ابراهیم ـ علیه السلام ـ پدید آمده بودند. خدای سبحان در این زمینه در آخرین کتاب آسمانی یعنی قرآن مجید می فرماید:

« یَأَهْلَ الْکِتَبِ لِمَ تُحَآجُّونَ فِى إِبْرَهِیمَ وَمَآ أُنِزلَتِ الْتَّوْرَیةُ وَ الْإِنْجِیلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ » (آل عمران/۶۵) یعنی: ای اهل کتاب چرا درباره ابراهیم محاجه (بحث و جدل و گفتگو) می کنید، در حالیکه تورات و انجیل نازل نشده است مگر بعد از او، آیا عقل خود را به کار نمی برید

و در ادامه این کلام می فرماید:

« مَا کَانَ إِبْرَهِیمُ یَهُودِیّاً وَلَا نَصْرَانِیّاً وَلَکِنْ کَانَ حَنِیفاً مُّسْلِماً وَ مَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ » (آل عمران/۶۷) یعنی: ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی (مسیحی)، بلکه او یکتاپرست تسلیم شده [در برابر خدا] بود و از مشرکان نبود.

مراد این است که همان شخصیت بسیار محبوب تاریخی که یهود و نصارا قرن ها بعد از رحلت او خود را به او منتسب می کردند و او را پیرو شریعت خود معرفی می کردند، زمان حیات خود عده قلیلی آنهم بعد از سالها تلاش و جهاد عقیدتی به او ایمان آورده بودند.

اما حضرت موسی هم در دوره نبوت و حیات خود سخت ترین و گسترده ترین مخالفت ها و کارشکنی ها را از بنی اسرائیل تحمل کرد و در یک مرحله از فعالیت های خود و در زمان بروز و ظهور مخالفت های شدید قوم خود و در جریان ظهور شرک رسوخ یافته در قلوب آنها و روی آوردن آنها به گوساله پرستی، خطاب به پروردگارش عرض کرد:

« قَالَ رَبِّ إِنِّى لَا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِى وَ أَخِى فَافْرُقْ بَیْنَنَا وَبَیْنَ الْقَوْمِ الْفَسِقِینَ‏ » (المائده/۲۵) یعنی: او [موسی] گفت: پروردگارا من جز اختیار خود و برادرم (هارون) را در دست ندارم، پس میان ما و این قوم (نافرمان و خارج از دین) جدائی بیانداز.

اما در زمانهای بعدی و بعد از رحلت حضرت موسی، گروههای زیادی از مردم به نبوت و رسالت او و به کتاب آسمانی نازل شده بر او یعنی تورات ایمان آوردند.

همچنین حضرت مسیح، عیسی بن مریم در زمان حیات عادی خود و اقامت در بین قوم خود فقط موفق شد به تعداد قلیلی ازمردم و عمدتاً «حواریون» که دوازده نفر بودند، معارف انجیل را یاد بدهد و خودش عمدتاً بلحاظ مخالفت یهودیان با او و سعی وتلاش آنها برای کشتن او، زندگی مخفیانه ای داشت و غالباً در حال انتقال از جائی به جای دیگری بود یعنی حتی امکان سکونت بطور آشکار و در جای معین و ثابت برای او نبود، اما در زمانهای بعد گروههای زیادی از مردم به او و شریعت او و کتاب آسمانی نازل شده به او یعنی «انجیل» ایمان آوردند و پیروی از شریعت او را عهده دار شدند.

اما در جریان ظهور آخرین پیامبر خدا و نزول آخرین کتاب آسمانی عده قابل توجهی به آن حضرت و صورت کامل دین خدا و کتاب آسمانی نازل شده بر او یعنی قرآن مجید ایمان آوردند و البته فضای روشن شده توسط دین خدا بعد از رحلت آن حضرت گسترش زیادی پیدا کرد و پیروان حقیقی حضرت موسی و حضرت عیسی یعنی یهودیان و مسیحیان حقیقی طبق سفارشات صریح پیامبران خود، به آن حضرت ایمان آوردند و صورت کامل دین خدا گسترش جهانی یافت بطوریکه خطر سقوط اصل آن و شکسته شدن ارکان بنای آن برای همیشه از بین رفت، با وجود مخالفت های مشرکان و مخالفان از ملل دیگر. اما آنچه بسیار شگفت انگیز و خلاف انتظار است مخالفت عده ای از انسانها است چه با اصل دین خدا و چه با صورت حقیقی آن در مقابل صورتهای تقلبی ساخته شده از آن توسط عده ای مغرض یا جاهل عمدتاً حکام و زمامداران در جوامع مختلف. در حالیکه اندکی تعقل در این زمینه می تواند انسانهای صادق و پاک طبع را از فضای تاریک به وجود آمده توسط مخالفان به فضای روشن و عرصه امن دین خدا بکشاند. اما اینکه مخالفت زمامداران و حکومت های بشری با دین خدا و رهبران آسمانی و پیروان آنها خلاف انتظار نیست، بلکه آنچه خلاف انتظار است پیروی افرادی از انسانهای بی اطلاع از آن تبهکاران است و بخواست خدا در ادامه این بحث و در بخش بعدی این مخالفتها و علل اصلی آنها و نتایج و آثار و عاقبت آنها و مرحله متعالی و تکامل یافته و نهائی از این سیر تاریخی را مورد بحث و بررسی قرار خواهیم داد.

الیاس کلانتری

۱۳۹۹/۱/۲۶

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن