۳۰۹- منظور از خلقت آخر درباره انسان چیست؟

سؤال: در آیات قرآن در بیان مراحل مختلف خلقت انسان گفته شده که به او خلقت دیگری عطا شده است ، منظور از «خلقت دیگر» چیست ؟

پاسخ :

بسم الله الرحمن الرحیم

آیات مورد نظر شما ، آیات ۱۲ تا ۱۴ سوره مؤمنون است  است که می فرماید:

«وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِينٍ-ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَكِينٍ- ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ» در این آیات مراحل مختلف خلقت انسان از مرحله اول یعنی وقتی مواد تشکیل دهنده  بدن او بصورت مواد طبیعی پراکنده در زمین بود ، تا تبدیل او بصورت یک انسان ذکر شده است . منتهی مراحل قبل از پایانی را از یک نوع و در ردیف یکدیگر بیان فرموده یعنی: مواد زمینی قبل از تبدیل آن مواد به غذا در بدن پدر و مادر و بعد از آن تبدیل بخشی از غذا و آب به نطفه در بدن آنها و تشکیل مرحله اول حیات جنین و بعد طی مراحل بعدی یعنی : تبدیل نطفه به علقه… و سرانجام تشکیل استخوان بندی جنین و پدید آمدن عضلات بدن جنین در بطن مادر و رسیدن زمان تولد .

یعنی این مراحل را از یک نوع و در ردیف هم ذکر فرموده ، اما مرحله آخری را که روح انسانی در آن دمیده می شود، «خلقاً آخر» یعنی خلقت دیگر نامیده است و به ذات قدوس خود –عزّوجلّ- «تبارک الله» گفته و خود را با عبارت «احسن الخالقین» توصیف فرموده است.

از نحوه بیان مطلب در این آیات و جدا کردن مرحله نهائی یعنی دمیده شدن «روح انسانی» در انسان بعد از اینکه خلقت بدنی او و رسیدن به مراحل مختلف پایان یافته ، آشکار می شود که این مرحله یعنی تبدیل آن موجود با بدن مادی به انسان، مرحله بسیار متعالی و متفاوتی نسبت به موجودات و جانداران دیگر است . چون مراحل قبل از مرحله پایانی در خلقت جانداران دیگر هم برقرار است و اختصاص به انسان ندارد . یعنی ارزش حقیقی موجودی بنام انسان از ناحیه بدن و اجزاء آن نیست چون خلقت جسمانی و بدن انسان در جانداران دیگر هم وجود دارد و آنها در این جهت خلقتی مشابه و نظیر خلقت انسانی دارند .

اما روح دمیده شده در انسان – غیر از روح نباتی و جانداری – دارای عظمت خاصی است و اختصاص به همین موجود دارد و خدای سبحان برای خلقت آن « روح » یعنی روح انسانی خود در «احسن الخالقین» خوانده است . تمام ارزش های وجود انسان به همین حقیقت یعنی  «روح انسانی » وابسته است و ارزشهای بدنی و مادی او هم همین طور یعنی از ناحیه «روح انسانی» اوست.

خدای سبحان در آیات دیگری از قرآن مجید هم متذکر این موضوع شده است بطوریکه می فرماید:

«وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ» (الحجر/۲۶) در این آیه کریمه به ماده خلقتی انسان اشاره ای شده که از «صلصال» و از «حمأ مسنون» بوده است . در معنی صلصال گفته اند که مراد از آن « گِل خشک» است و یا گِل بد بو ! در این نوشتار ما وارد بحثی در این زمینه و ماده خلقتی انسان نمی شویم و به هر حال مراد از ماده خلقتی انسان و ذکر آن در آیات قرآن تذکری درباره خلقت جسمانی اوست و نه مرحله بعد از دمیده شدن روح انسانی.

در آیات بعدی مجدداً متذکر این موضوع یعنی ماده خلقتی بدن انسان شده و می فرماید :

« وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ» (الحجر/۲۸) یعنی خدای سبحان موضوع ماده خلقتی انسان را به ملائکه هم اطلاع داده است ، بعد از آن به ملائکه فرمود:

«  فَإِذَا سَوَّيتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ» (الحجر/۲۹) یعنی : وقتی خلقت [بدنی و جسمانی] او را درست کردم [و به پایان رساندم و معتدل و منظم ساختم ] و روحی از خود در او دمیدم پس برای او سجده کنید.

از این آیات کریمه بر می آید که ارزش وجودی انسان وقتی تحقق پیدا کرد که خدای سبحان روحی از خود در او دمید و در آن مرحله به ملائکه فرمود که برای او سجده کنند .

یعنی تمامی ارزش وجودی انسان از ناحیه روحی است که خدای سبحان در او دمیده است و آن روح از بس متعالی و کریم و ارزشمند است که ملائکه مأمور شدند برای او سجده کنند .

159-آیا انسان مشیّتی از خود دارد، یا در کارهای خود مجبور است؟!
بخوانید

قابل تذکر است که خدای سبحان آن «روح» مورد بحث را به خودش نسبت داده است . البته مراد این نیست که خدای سبحان از روح ذات قدوس خود در انسان دمیده است و نسبت دادن آن روح به خودش جهت شرافت و عظمت و کریمیت آن است . و در کلامی از وجود مبارک امام  صادق – علیه السلام- به آن اشاره شده است . بطوریکه یکی از اصحاب امام صادق – علیه السلام – بنام احول می گوید :

«سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ (علیه السلام) عَنِ الرُّوحِ الَّتِی فِی آدم (علیه السلام) قَوْلُهُ فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی قَالَ هَذِهِ رُوحٌ مَخْلُوقَهْ وَ الرُّوحُ الَّتِی فِی عِیسَی (علیه السلام) مَخْلُوقَهْ»(۱) یعنی : از امام صادق –علیه السلام- پرسیدم درباره روحی که در آدم دمیده شده که در کلام خدا آمده است « فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی » فرمود: این روحی است آفریده شد ، و روحی که در عیسی –علیه السلام- بود ، آفریده شده بود .

مراد امام – علیه السلام – آن است که روح دمیده شده در آدم و عیسی – علیهما السلام- مخلوق خدا بود یعنی روحی که خدا آن را آفرید نه روح ذات خود .و در روایت دیگر آمده است:

محمد بن مسلم می گوید:

« سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ (علیه السلام) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی کَیْفَ هَذَا النَّفْخُ فَقَالَ إِنَّ الرُّوحَ مُتَحَرِّکٌ کَالرِّیحِ وَ إِنَّمَا سُمِّیَ رُوحاً لِأَنَّهُ اشْتَقَّ اسْمَهُ مِنَ الرِّیحِ وَ إِنَّمَا أَخْرَجَهُ عَنْ لَفْظَهْ الرِّیحِ لِأَنَّ الْأَرْوَاحَ مُجَانِسَهْ لِلرِّیحِ وَ إِنَّمَا أَضَافَهُ إِلَی نَفْسِهِ لِأَنَّهُ اصْطَفَاهُ عَلَی سَائِرِ الْأَرْوَاحِ کَمَا قَالَ لِبَیْتٍ مِنَ الْبُیُوتِ بَیْتِی وَ لِرَسُولٍ مِنَ الرُّسُلِ خَلِیلِی وَ أَشْبَاهِ ذَلِکَ وَ کُلُّ ذَلِکَ مَخْلُوقٌ مَصْنُوعٌ مُحْدَثٌ مَرْبُوبٌ مُدَبَّرٌ»(۲) یعنی از امام صادق – علیه السلام- پرسیدم از کلام خدا –عزوجل- « نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی » که آن دمیدن چگونه است ؟ پس فرمود : همانا روح متحرک است مانند باد و به آن جهت «روح» نامیده شده که اسم آن از «ریح» (باد) مشتق شده و جز این نیست که آن را از لفظ «ریح» (باد) خارج کرده به جهت اینکه در ارواح مجانست دارند با باد و جز این نیست که آن را به « نفس» (ذات) خود اضافه کرده ، چون آن را برگزید [و برتری داد] به سایر ارواح، همچنانکه درباره خانه ای از خانه ها [یعنی کعبه] گفته خانه من و به رسولی از رسولان  گفته : خلیل من و امثال آنها و همه آنها  مخلوق و مصنوع و پدید آمده و تحت ربوبیت و تدبیر او هستند .

سرانجام اینکه ارزش حقیقی انسان و روحی که در او دمیده شده در عالم دنیا به طور کامل آشکار نمی شود و تحقق نمی یابد و این ارزش و کمالات در عالم دیگر و در بهشت تحقق کامل خواهد یافت و انسان در دنیا از ناحیه این روح متعالی و با آموزشهای آسمانی می شود در مسیر آن زندگی حقیقی قرار بگیرد و به طرف مقصد مطلوب حیات حرکت کند و به آنجا برسد.

در انتهای این بحث بعنوان حسن ختام متذکر کلامی از امام امیرالمؤمنین علی –علیه السلام- می شویم درباره ارزش حقیقی وجود انسان که فرمود:

« أَلَا حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا؟ إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ، فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا »(۳) یعنی : آیا آزاده ای هست که این لماظه را برای اهلش ترک (رها) کند، قطعاً برای نفس های شما ارزش و قیمتی جز بهشت نیست ، پس آن را جز در برابر همان [یعنی بهشت] نفروشید.

لماظه به غذای ته مانده در دهان گفته می شود و امام علیه السلام زندگی دنیا را از جهت بی ارزشی آن به لماظه تشبیه فرموده است.مراد این است که زندگی دنیوی و متاع آن ارزش وجود آن را ندارد و قیمت حقیقی و کامل وجود انسان بهشت است.

الیاس کلانتری

پاورقی ها :

۱ –  الکافی (اصول) کتاب التوحید ، باب الروح ، ح۱ ( انتشارات علمیه اسلامیه ج ۱ ص ۱۸۱ ح۱ )

۲ – همان ح ۲

۳ – نهج البلاغه ، بخش حکمت ها ، حکمت شماره -۴۵۶

دکمه بازگشت به بالا
بستن