مناظرات و محاورات – ۲۲ (مناظرات آسمانی)

مشارکت شیطان در اولاد انسان ها

بخش اول

کلیات

  • مهلت خدای سبحان به شیطان و امر او بر فریفتن انسان ها و مشارکت در اموال و اولاد آنها به معنی ظاهری و متداول بین انسان‌ها نیست.

  • معنی امر تکوینی و مراد از آن در آیات قرآن یا بعضی از آنها.

  •  اموال و اولاد انسان وسیله امتحان و پرورش او هستند!

  • اموال و اولاد انسان سبب تقرّب به خدا و رسیدن به مقصد مطلوب حیات نخواهند شد.

  •  ایمان و اعمال صالح عامل تقرّب به خدا و رسیدن به مقصد آفرینش خواهند شد.

  •  اگر اموال و اولاد انسان و دلخوش شدن به آنها مانع و بازدارنده ای در جریان «ذکر الله» شوند، انسان دچار خسران عظیمی خواهد شد.

  • در تمام آیاتی از قرآن مجید که «اموال و اولاد» کنار هم ذکر شده است «اموال» مقدم بر اولاد قرار دارد.

  •  از آیات قرآن بر می‌آید که مقصد آفرینش انسان رسیدن به زندگی اخروی و ورود به بهشت است.

  •  تمایل و کشش قلبی طبیعی نسبت به بعضی از اشیاء را خدای سبحان در وجود انسان قرار داه است.

  •  اموال و اولاد انسان وسیله امتحان و پرورش او می باشند.

  •  خدای سبحان به اهل ایمان هشدار می دهد که مبادا اموال و اولاد مانع «ذکر الله» در آنها شوند.

  •  دارائی حقیقی انسان در زندگی اخروی «ذکر الله» او در فرصت های زندگی دنیوی خواهد بود.

  •  ترسیمی و توصیفی از زندگی دنیا در آیات قرآن.

  •  تمایل طبیعی انسان به بعضی از اشیاء گاهی شدیدتر و عمیق تر از صورت طبیعی می‌شود و قوای وجودی دیگر او را تحت سلطه خود در می آورد.

آخرین مطلب مورد نظر در موضوع مناظره و بحث و گفتگوی خدای سبحان با انسان‌ها (بنی آدم) و ملائکه و ابلیس در این سلسله مباحث، موضوع مشارکت شیطان در اولاد بنی آدم بود. خدای سبحان بعد از طرد ابلیس و اخراج او از مقامی که داشت امری برای او صادر کرد که مشتمل بر رفتارهائی بود از جمله مشارکت او در اموال و اولاد انسان ها  قبلاً و در مقاله شماره – ۱۴، متذکر شدیم که امر خدای سبحان به ابلیس که تبدیل به شیطان شده بود، «امر تکوینی» بود و همچنین درخواست مهلت از ناحیه شیطان و پذیرش آن از طرف خدا و حداقل آن درخواست و پذیرش آن و امر خدای سبحان به شیطان درباره راه های فریب دادن انسان ها و مشارکت در اموال و اولاد آنها، از نوع متعارف و متداول بین انسان‌ها یعنی از نوع شناخته شده برای آنها نمی باشد. معنی «امر تکوینی» هم همین طور است یعنی از نوع شناخته شده و متداول بین انسانها نمی باشد. مجموعاً امر تکوینی خاصیتی است که خدای سبحان در اشیاء و موجودات و مخلوقات قرار داده است. مثل اینکه سوزانندگی آتش یک امر تکوینی است و یا شفابخش بودن فلان گیاه و فلان دارو امر تکوینی خدا به آن گیاه و آن دارو می باشد. در این زمینه در بعضی از مقالات قبلی از جمله مقاله شماره – ۱۴ بحثی مطرح شد که مستدل به آیات قرآن مجید و بعضی مسائل عقلی بود.

آیه کریمه مشتمل بر امر پروردگار عالمیان به شیطان را مجدداً ذکر می کنیم:

«وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيهِمْ بِخَيلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ وَعِدْهُمْ وَمَا يعِدُهُمُ الشَّيطَانُ إِلَّا غُرُورًا» (الإسراء/۶۴) یعنی: هر کدام از آن ها را توانستی با صدای خود تحریک کن و با سواره ها و پیادگان خود به آن ها حمله کن و در اموال و اولادشان با آن ها مشارکت کن و به آن ها وعده بده، و شیطان به آن ها جز فریب وعده نمی دهد.

در چند مقاله قبلی درباره مشارکت شیطان در اموال بنی آدم بحث مشروحی به میان آمد و در این مقاله و بخش بعدی با توضیح موضوع مشارکت شیطان در اولاد انسان این سلسله مباحث را پایان می دهیم.

خدای سبحان در ضمن هشدارها و تذکرات به انسان‌ها درباره شیطان و دشمنی او با فرزندان آدم متذکر موضوع بسیار مهم دیگری شده – علاوه بر آنچه قبلاً درباره آنها وارد بحث شدیم – و آن موضوع مشارکت این دشمن خطرناک در اولاد انسان ها است. و در مجموع  خدای سبحان – بطوریکه قبلاً متذکر شدیم – به انسان‌ها اطلاع می‌دهد که این دشمن خطرناک، دشمنی و عداوت خود را درباره فرزندان آدم در صورت ها و اشکال مختلف بکار می برد از جمله مشارکت در اولاد آنها! و با تذکر این موضوع به انسان هشدار می‌دهد که مواظب او و عداوتش نسبت به خودشان باشند.

قابل توجه است که چرا خدای سبحان از افساد شیطان در فضای زندگی انسان‌ها و اخلال در آن و مشارکت با آنها و غارت دسترنج و دارائی‌های آنها، متذکر موضوع اموال و اولاد آنها شده است؟ موضوع اموال و اولاد در آیات دیگری نیز در قرآن مجید کنار هم و در یک ردیف ذکر شده است. خدای سبحان می فرماید:

«وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ» (الأنفال/۲۸) یعنی بدانید که اموال و اولاد شما وسیله امتحان [و پرورش] شما هستند و همانا نزد الله اجر عظیمی قرار دارد.

این آیه  در سوره تغابن هم با همین الفاظ  بدون کلمه «وَاعْلَمُوا»آمده است. در این آیه کریمه اعلام فرمود که اموال و اولاد انسانها وسیله امتحان و پرورش آنها می باشد! یعنی آماده شدن انسان جهت زندگی حقیقی و در عالم آخرت و پاداش ها و دارائی های حقیقی و گران قیمت و نفیس و ارزشمندی در نزد خدا – عزّوجلّ – برای او موجود است و در فضای زندگی حقیقی به او عطا خواهد شد. اما چون انسان ها غالباً توجه کامل و ضروری به این موضوع ندارند – جز عده قلیلی از آنها – لذا آیه کریمه با هشدار و تذکری شروع شده و در ابتدای آن فرموده « واعملوا » یعنی و بدانید و حرف «واو» در اول آیه هم اشاره ای دارد به اینکه مطلب مورد ذکر در آیه کریمه ارتباطی با مطالب قبلی دارد.

و در آیات دیگری هم این دو کلمه کنار هم آمده است. خدای سبحان می فرماید:

«وَمَا أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ بِالَّتِي تُقَرِّبُكُمْ عِنْدَنَا زُلْفَى إِلَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَأُولَئِكَ لَهُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَهُمْ فِي الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ» (سبأ/۳۷) یعنی اموال و اولاد شما آن چیزی نیستند که شما را به ما نزدیک کنند مگر کسی که ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد، پس برای آنها خواهد بود پاداش مضاعف در برابر آنچه عمل کردند و آنها در غرفه های بهشتی در امنیت و آرامش زندگی خواهند کرد.

تقرّب به خدای سبحان در اثر ذکر الله زیاد و ارتباط های مستمر  هدف اصلی از خلقت انسان و اسکان او در عالم دنیا است.  در اثر این نوع ارتباط کمالات متعدّدی به وجود انسان اضافه می شود و او علم و قدرت و مجموعاً استعداد زندگی در عالم فوق دنیا و در بهشت را پیدا می کند. تقرّب به خدا در کنار زندگی انسان و حاشیه جاده زندگی و در تعارض با اشتغال به کسب لوازم زندگی دنیوی نیست بلکه مراد از آن نزدیک شدن به ذات قدوس الله و ارتباط با صفات و افعال او در متن زندگی است و از پیمودن راه زندگی مطابق هدایت خدای سبحان حاصل می شود. در فرصت های دنیوی انسان هر مقدار با پروردگار عالمیان در ارتباط بود به همان میزان کمالاتی را کسب خواهد کرد. تقرّب به خداوند علاوه بر اینکه عامل انتقال انسان به مقصد مطلوب آفرینش خواهد شد در جاده آن زندگی یعنی در زندگی دنیوی هم منشأ آرامش و آسایش و رفاه و اطمینان قلبی و نشاط زندگی خواهد شد.

باز می فرماید:

«يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَمَنْ يفْعَلْ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ»(المنافقون/۹) یعنی ای کسانیکه ایمان آورده اید اموالتان و اولادتان شما را از ذکر الله مشغول نکند [باز ندارد] و کسانی که چنین کاری کنند، پس آنان زیانکاران خواهند بود.

در آیه کریمه یعنی آیه ۹ از سوره منافقون هشداری به اهل ایمان داده شده که مبادا اموال و اولاد آنها مانع توجه لازم به عامل اصلی حیات حقیقی، یعنی «ذکر الله» شود و اعلام فرموده که اگر چنین وضعیتی برای آنها پیش آمد و گرفتار آن شدند، آنها زیانکاران حقیقی خواهند بود. آنها در این صورت دارائی حقیقی و لوازم زندگی حقیقی را از دست خواهند داد.

فرض می کنیم در سفری که مورد مثال و توضیح قرار گرفت، افراد آن خانواده لازم بود تا ساعت معینی به مقصد برسند و در جای معینی حضور یابند و در آن صورت یک واحد مسکونی مطلوبی به آنها تحویل خواهد شد که ارزش و قیمت زیادی دارد و در فضای مناسبی قرار گرفته و اگر تا آن ساعت معین و اعلام شده به آنجا نرسند از دریافت آن واحد مسکونی محروم خواهند شد، در چنین صورت و وضعیتی اهمیت پرداختن به اصل سفر و زود رسیدن به مقصد و اکتفاء به حداقل اقامت در کنار جاده و حداقل بهره‌مندی از استراحت و صَرف غذا و عدم توجه به اشیاء غیرضروری، آشکار تر خواهد شد! و افراد آن خانواده و آن مسافران متوجه خسران عظیم اهمال ها و غفلت ها و تماشای زیاد و غیرضروری مناظر زیبای کنار جاده خواهند شد.

آیه کریمه بطور ضمنی متذکر این نکته اخلاقی و علمی و حکیمانه هم است که دارائی حقیقی انسان در زندگی و عامل حیات حقیقی انسان – به دلالت آیات دیگر قرآن – «ذکر الله» است و لازم است انسان عمده فرصت‌های عمر و دارائی‌ها و بلکه به یک معنی تمام آنها را صرف رسیدن به «ذکر الله» و حاصل و نتایج آن کند. و اگر فرصت های عمر و همه دارائی های انسان صرف هر چیزی دیگری غیر از آن شود، انسان ضرر کرده است و دارائی‌های خود را باخته است مثل اینکه قطعاتی از آهن و مس و امثال آنها را به قیمت طلا و یاقوت و الماس و امثال آن اشیاء گرانبها کرده و یا دارائی خود و پول حاصل از فروش خانه مسکونی و وسیله نقلیه خود را هزینه تزیین اطاق یک مسافرخانه و صرف چند وعده غذا کرده است و تصمیم دارد فقط چند روز در آنجا اقامت کند.

و باز می فرماید:

«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَينَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ» (الحديد/۲۰) یعنی بدانید زندگی دنیا نیست چیزی جز بازی و سرگرمی و زینت و فخر ‌فروشی شما به یکدیگر و فزونی طلبی در اموال و فرزندان.

در آیه کریمه ترسیمی از زندگی دنیا و توصیفی از رفتارهای انسان ها در آن بعمل آمده – ابتداء اعلام فرموده که زندگی دنیا در مقابل زندگی اخروی و زندگی حقیقی در آن، چیزی جز بازی و سرگرمی نیست و این زندگی زینت یافته و ظاهر آن با باطن و حقیقت آن یکسان نیست و ارزش‌های آن ظاهری و ناپایدار و موقتی و کاذب است و انسان‌ها – جز عده قلیلی از آنها – به سرگرمی و بازی در آن مثل تفاخر در اموال و اولاد مشغول هستند. و در ادامه مطالب آیه متذکر عذاب شدید برای محبوسین در دنیا و پاداش عظیم برای راه یافتگان به مقصد مطلوب آفرینش شده است.

و در آیات زیاد دیگری هم آن دو یعنی اموال و اولاد در کنار هم ذکر شده‌اند. اما ذکر و توضیح همین چند آیه هدف مورد نظر از استشهاد به آنها و نتیجه گیری از این بحث را محقّق می‌کند.

قابل توجه است که در تمامی آیاتی که در قرآن مجید اموال و اولاد کنار هم ذکر شده‌اند، اموال مقدم بر اولاد قرار دارد! و طبعاً این ترتیب مکرّر در آیات هم دارای حکمتی است و در این بحث هم به آن حکمت مورد نظر اشاره ای خواهد شد.

از تدبّر در آیات فوق الذکر و آیات دیگری از قرآن مجید در این زمینه بر می‌آید که خدای سبحان در نشان دادن راه زندگی حقیقی به انسان‌ها و توصیف آن و ارائه روش مطلوب زندگی که به مقصد مطلوب حیات منتهی خواهد شد متذکر اشیاء مطلوب و محبوبی می‌شود که هم انسان ها تمایل قلبی زیادی به آنها دارند و هم امکان دارد آن اشیاء دوست داشتنی و مطلوب و جاذب عامل بازدارنده از ادامه حرکت در جاده زندگی و حتی عامل انحراف و بیراهه رفتن و سقوط هم بشوند. آن دو بین اشیاء مورد علاقه انسان موقعیت ممتاز خاصّی دارند و آنها عبارتند از «اموال و اولاد» . اگرچه اشیاء نفیس مطلوب و مورد علاقه انسان و در صورتی بازدارنده از ادامه حرکت در جاده زندگی حقیقی، منحصر به این دو شئ نمی شود، اما انسانها در بین مطلوب ها و خواسته های خود با این دو بیشتر سر و کار دارند و وقت و امکانات زندگی و توجهات قلبی خود را به این دو مطلوب و جاذبه های ناشی از آنها بیشتر صرف می‌کنند و دائماً و در تمام عمر به آنها مشغول می‌باشند.

82- منظور از باقیات صالحات چیست؟!
بخوانید

از آیات متعددی در قرآن مجید بر می‌آید که مقصد آفرینش انسان رسیدن به فضای زندگی اخروی و ورود به بهشت و زندگی بسیار مطلوب در آنجا است! زندگی دنیوی هم مقدمه آن زندگی و راه رسیدن به آن است. در زندگی دنیوی برای انسان جاذبه‌ها و مطلوب هائی وجود دارد و انسان نسبت به آنها تمایلی و علاقه ای و گاهی علاقه شدیدی پیدا می کند.

اصل تمایل و کشش قلبی حقیقی و طبیعی نسبت به بعضی از اشیاء را پروردگار عالمیان و خالق و ربّ موجودات در وجود انسان قرار داده است مثل تمایل به خوردن غذا و نوشیدن آب و خواب و استراحت و مسکنی که انسان در آن آرامش پیدا کند و امثال آنها. تمایل قلبی در حدّ طبیعی و معقول به بعضی از اشیاء قطعاً به منظور حکیمانه ای از طرف خدای علیم حکیم در وجود انسان قرار داده شده است و انسان برای ادامه زندگی و رسیدن به مراتبی از کمالات مثل رشد بدنی و رشد قوای روحی به آنها احتیاج دارد. مثل اینکه ادامه حیات انسان و امکان فعالیت های مختلف احتیاج به مصرف غذا و آب و همچنین احتیاج پی ‌در پی و لحظه به لحظه به تنفّس و جذب بعضی از عناصر موجود در هوا مثل اکسیژن دارد.

اما مصرف آب و غذا در اصل برای زندگی و ادامه آن است و نه هدف و مقصد زندگی! لذا وقتی انسان مقداری غذا مصرف کرد آن میل به غذا و جاذبه غذا برای او از بین می‌رود و اگر مقداری بیشتر از حدّ مورد نیاز غذا مصرف کند، نسبت به آن حالت بی میلی کامل و حتی نفرت پیدا می‌کند. برای روشن شدن بیشتر این موضوع مثالی ذکر می کنیم:

افراد خانواده ای را در نظر می گیریم که در حال مسافرت و حرکت در یک جاده بطرف مقصدی هستند و آن مسافرت و رسیدن به آن مقصد برای آنها دلنشین و مطلوب است! آنها طبعاً در طول آن سفر مثلاً یک یا چند روزه احتیاج به استراحتی در کنار جاده و صرف غذا دارند و خیلی طبیعی است که آن غذا و آن محل استراحت برای آنها مطلوب و تمیز و زیبا باشد و اگر آنها اهل نماز و ارتباط با خدا هستند، خواندن نماز در مسجدی زیبا و باصفا برای آنها مطلوب و دلنشین خواهد بود. اما آیا آن سفر به قصد خوردن غذا در کنار جاده انجام می‌گیرد؟! یعنی سرپرست آن خانواده پدر یا مادر و فرزندان بزرگ در سنین عقلی به جهت اینکه یک وعده غذای مطبوعی مصرف کنند، از خانه و محل زندگی خود خارج شده اند و به جاده آمده‌اند؟ طبعاً چنین کاری معقول و حکیمانه نخواهد بود! بلکه اصل آن سفر و آن مقصد برای آنها مطلوب و دلپذیر و یا به هر حال مورد نیاز است و البته در بین راه احتیاج به خوردن غذا هم دارند! و اگر آن غذا مطبوع و خوش طعم و پاک و بهداشتی هم باشد، چه بهتر، اما آن سفر و تحمل مشکلات مسافرت و هزینه لازم برای آنها به قصد خوردن غذا در حال مسافرت و در جاده انجام نمی‌گیرد.

اما اگر یک کودک سه، چهار ساله در بین افراد آن خانواده و در آن وسیله نقلیه باشد، که نه مقصد را می شناسد و نه قبلاً به چنان سفری رفته است، امکان دارد تمام فکر و علاقه او متوجه آن غذا و امثال آن شود چون علمی به مقصد و لذتهای عقلانی در آنجا مثل لذت از دیدن بستگان – که در عرف آموزش های دینی به آن «صله ارحام» گفته می شود. و دوستان و استراحت روحی و لذت حاصل از یک نوع تنوع و یا رسیدن به سود مادی در یک سفر تجاری ندارد. امکان دارد آن کودک بجهت دریافت مقداری از مواد غذائی و خوردنی هائی مثل بعضی شیرینیجات و بعضی از اسباب بازیها و عدم پذیرش والدین و نبود فرصت برای این کار، ناراحت شود و گریه کند و حتی خودش را به خطر بیاندازد! او اصلاً به نبود فرصت خرید از فروشنده های کنار جاده یا غیر بهداشتی بودن خوردنی‌ها و احتمال تصادف و حتی خطر کشته شدن در اثر آن توجهی ندارد و با اصرار و گریه و داد و فریاد می خواهد شئ مورد خواست او را بخرند!

اما والدین آن کودک سه، چهار ساله از اصرار شدید آن کودک برای رسیدن به خواسته اش و گریه او و کم اهمیت یا بی اهمیت بودن و یا زیان آور بودن خواسته اش تعجب می‌کنند و یا ناراحت می‌شوند حتی شاید سر او داد بزنند و حتی – پناه بر خدا – او را تنبیه بدنی کنند و امثال آنها ! در حالیکه این نوع رفتار‌ها که از والدین یا همراهان آن کودک سر می‌زند و تذکرات توأم با سرزنش و عصبانیت، در جهت غیر عقلانی بودن کمتر از رفتار طبیعی آن کودک نیست! کودکی که هنوز قوه عقل در او فعال نشده، لذا خواسته‌های او مطابق معیارهای عقلی نیست!

اما فرزندان بزرگتر در بین آن خانواده که در سنین بالاتری هستند، یعنی سنین فعالیت های عقلی نسبت به رفتار آن کودک ناراحت می‌شوند و رفتار او را غیر عقلانی بلکه احمقانه تلقّی می‌کنند و چون تحمل در حدّ والدین و عاطفه والدین نسبت به فرزندان را هم ندارند، شدیداً خشمگین می شوند و رفتار نامطلوبی درباره آن کودک از خود نشان می‌دهند! اما آنها هم احتمال دارد مشکلات رفتاری دیگری برای مجموع خانواده در حال مسافرت ایجاد کنند، مثل اینکه از پدر و مادر خود درخواست کنند که رانندگی اتومبیل را به او بسپارند و او با وجود نداشتن مهارت و تجربه لازم برای رانندگی در جاده، از آن کار و نوعی خود نمائی لذت ببرد، در حدّی که حتی خود و همراهان خود را به خطری بیاندازد. یعنی لذت رانندگی و خودنمائی در او به لذت عقلی ناشی از احتیاط غلبه کند.

اما اگر یک شخص دانشمند و علاقه مند به مطالعات علمی در بین آن گروه باشد، او نه علاقه ای به خوردنی ها و اسباب بازی های مورد خواست آن کودک و نه به لذت توهّمی و کاذب و غیرعقلانی فرزندان در سنین بالا از رانندگی و خودنمائی و نه به نوع غذائی که در کنار جاده مصرف کنند، خواهد داشت و نه آن اشیاء و رفتارها کوچکترین اهمیتی برای او خواهد داشت، بلکه او در این سفر و در مقصد و بازگشت و در هر فرصت دیگری از مطالعه و تفکر در پدیده‌های علمی و مطالعه روی رفتارهای آن کودک و آن فرزندان بزرگتر و آن عصبانیت و خشم والدین نسبت به رفتار آن کودک و آن جوان و ملاقات با بستگان و مصاحبت با آنها و مشاهده آثار خلقت و ربوبیّت خدای سبحان در اشیائی مثل درختان و حیوانات و بالاتر از آن از مشاهده رفتارهای انسان ها و سنت های متداول بین آنها در آن مقصد و تجدید قوای روحی برای فعالیت‌های علمی در مجموع آن سفر لذت خواهد برد!

اگر آن مسافرت مورد مثال در این بحث یک مسافرت چند روزه و موقتی و به قصد برگشت نبود، بلکه سفری بود از منطقه‌ای به منطقه دیگر جهت اقامت و سکونت همیشگی و نه برای برگشت، یعنی فرضاً آن خانواده در اثر بدست آوردن مقداری مال و امکانات و تهیه مسکنی در یک مکان بهتر و برقراری یک زندگی توأم با رفاه و آسایش بیشتر به آن سفر می روند و یا می خواهند در جائی که امکان تحصیلات عالیه و دانشگاهی در آنجا برای فرزندان آنها وجود دارد سکونت کنند و سرپرست خانواده شغل بهتر و با درآمد بیشتری در آنجا بدست خواهد آورد، در آن صورت اهمیت رفتارهای عقلانی در بین افراد آن خانواده و خودداری از رفتارهای کودکانه و غیرضروری بیشتر آشکار خواهد شد.

لازم به تذکر است که مراد از «ذکر الله» هر نوع عمل و رفتاری است که بین قلب انسان و پروردگار عالمیان ارتباطی برقرار می کند مثل قرائت قرآن و مطالعه در معانی آیات آن و کشف حقایق علمی از آن و مثل نماز خواندن و مطالعه در سیره زندگی رهبران و معلمان آسمانی یعنی پیغمبران و امامان و یاد گرفتن سخنان آنها و کمک به نیازمندان و برطرف کردن نیازهای دیگران و بستگان و در رأس آن ها والدین و هر نوع کار خیر دیگری که برای رضای خدا انجام می گیرد.

این توضیحات و مثال ها و تحلیل آنها جهت روشن تر شدن اوصاف نظام حیات دنیوی و موقعیت انسان در آن بود و حال برمی‌گردیم به بحث اصلی:

سعی کردیم بحث مشارکت شیطان در اموال و اولاد انسان در همین مقاله به پایان برسد و وارد بحث جدیدی در موضوع مناظرات بشویم اما بحث طولانی شد و ناچار از توضیحاتی شدیم که برای ذکر آنها احساس ضرورت کردیم لذا جهت رعایت روش اختصار در مقالات به مقدار ذکر شده از بحث و توضیحات اکتفاء می کنیم و ادامه اصل بحث را به مقاله بعدی موکول می‌کنیم و این بخش و بخش قبلی را با ذکر چند نکته بعنوان خلاصه و نتیجه و حاصل بحث به پایان می‌بریم.

 یکم: خدای سبحان بطور مکرر در آیات قرآن متذکر موضوع دشمنی شیطان با انسان ها (فرزندان آدم) شده و در آیه ۶۴ از سوره إسراء انواع فعالیت‌ها او را در فریب دادن انسان ها و خارج کردن آنها از راه اصلی زندگی به زبان خاصی برای انسان‌ها بیان کرده و «امر تکوینی» خود به شیطان را در موضوع فریب انسان ها و اخلال در زندگی آنها بازگو کرده است. مراد از امر تکوینی در این زمینه صفات و افعالی است که در وجود شیطان قرار دارد و لازم است انسانها آنها را بشناسند.

 دوم: انسان ها به بعضی از اشیاء در فضای زندگی خود و در درون وجود خود تمایل دارند و از آنها لذت می برند، اما این تمایل قلبی و طبیعی گاهی به علاقه و علاقه شدید و یک وقت به شیفتگی شدیدی تبدیل می‌شود که این مرحله آخری وضعیت بسیار خطرناکی برای او و دیگران به وجود می‌آورد و گاهی عامل فساد زندگی و درگیری‌ها و جنگ ها و غارت ها و قتل و خونریزی ها می شود.

 سوم: تمایل طبیعی به بعضی اشیاء را خدای حکیم در وجود انسان قرار داده است و اصل این نوع تمایل برای انسان و زندگی او مورد نیاز و ضروری است و در وجود انسان کمالی محسوب می‌شود. اما گاهی در اثر عواملی آن تمایل طبیعی شدید شده و بر انسان و قوای وجود او مسلّط می‌شود و قوای دیگر را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد و یا بطور کامل از کار می‌اندازد اعمّ از اینکه این تسلط، دائمی باشد یا موقتی. مثل غلبه خطرناک عاطفه و قوّه خیال و وهم بر عقل! که وضعیتی است فاجعه آمیز و بسیار زیانبار.

چهارم: در بین دارائی ها و مطلوب های انسان، «اموال و اولاد» او جایگاه خاصی دارند و گاهی این جایگاه تمام فضای روح انسان را پر می کند و او به سایر اشیاء و دارائی ها – اگرچه مورد نیازش می باشند – بی اعتناء یا کم توجه می شود.

 پنجم: شیطان غالباً از طریق اشیاء و دارائی‌های نفیس و قیمتی و زیبا و از راه علاقه به آنها وارد فضای روح انسان می شود. گاهی هم اشیاء بی ارزش و یا دارای ارزش عادی را از ناحیه تزیین خود، مطلوبتر و جذاب تر نشان می دهد و انسان بعداً متوجه می‌شود که بهای سنگینی را پرداخته برای بدست آوردن اشیاء تقلّبی و بدون ارزش و یا با ارزش اندک و عادی! او در نتیجه از رفتار خود و اهمال در تصمیم ها و اقدامات و رفتارهای خود پشیمان می شود.

 

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن