کلام ایام _ ۳۶۴ ، عید ولادت امام کاظم (علیه السلام)
کلیات
-
برای امام کاظم – علیه السلام – در دوره امامت خود امکان هیچ فعالیت سیاسی وجود نداشت .
-
امام کاظم – علیهم السلام – با وجود اختناق حکومتی موفق به برقراری مکتب علمی امام صادق – علیه السلام – شد .
-
در دوره امامت امام کاظم – علیه السلام – هارون تلاش می کرد از انتساب خود و حکام بنی عباس به خاندان رسالت بهره سیاسی ببرد .
-
هارون در هر فرصتی سعی می کرد موضوع انتساب امامان معصوم ، بالخصوص امام کاظم – علیه السلام – را به رسول خدا کم اهمیت و کم رنگ نشان دهد .
-
امامان اهل بیت – علیهم السلام – درباره زندگی شخصی خود با حکام مدارا می کردند ، اما وقتی حریم دینی خدا مورد تعدی قرار می گرفت با آنها مقابله می نمودند .
-
سفر هارون به مدینه و ملاقات با امام کاظم ( علیه السلام ) .
-
تلاش هارون برای کاستن از محبوبیت امام کاظم – علیه السلام – در بین مردم .
-
کلامی از امیرالمؤمنین علی – علیه السلام – در جریان حادثه غصب خلافت و حکومت او .
-
امام کاظم – علیه السلام – با رفتارهای خود مانع بهره برداری سیاسی هارون از انتساب بنی عباس به خاندان رسالت می شد .
-
مناظره جالب و مستدل امام کاظم – علیه السلام – با هارون .
-
احتجاج هارون علیه امام کاظم و پاسخهای مستدل آن حضرت در رد نظرات او .
-
استشهاد امام کاظم – علیه السلام – به آیات قرآن مجید و جریان مباهله درباره مغالطه هارون .
روز بیستم ماه ذی الحجه طبق نقلی سالروز ولادت امام هفتم حضرت موسی بن جعفر – علیهما السلام – است . ولادت آن وجود قدسی در سال ۱۲۸ یا ۱۲۹ هجری در قریه « ابواء » در کنار مدینه وقوع یافت . دوره امامت آن حضرت بعد از شهادت پدر بزرگوارش امام صادق – علیه السلام – در زمان منصور حاکم جبار عباسی شروع شد . سنّ شریف آن حضرت در زمان شروع دوره امامت ۲۰ سال بود .
امام کاظم – علیه السلام – در دوره امامت خود با چهار نفر از خلفا ( حکام ) بنی عباس مواجه بود و آنها عبارت بودند از : منصود ، محمد معروف به مهدی ، هادی و هارون الرشید . امام – علیه السلام – در دوره امامت خود روش پدر بزرگوار خود امام صادق – علیه اسلام – را در پیش گرفت و به فعالیت علمی و فرهنگی خود اکتفاء کرد ، چون امکان هیچگونه فعالیت سیاسی و اجتماعی درمقابل حکومت برای او وجود نداشت . آزادی نسبی امام صادق – علیه السلام – در نشر معارف دینی در اواخر دوره امامت او محدود تر شده بود و امام تحت فشارهای شدید سیاسی قرار داشت . اما آن فعالیت گسترده طولانی عامل انتشار مراتب عظیم و گسترده ای از معارف دینی شد بطوریکه در مجموع چندین هزار نفر از طالبان علم در مجالس درسی آن حضرت شرکت می کردند و علوم نشر یافته قابل کتمان و حبس نبود .
امام کاظم – علیه السلام – هم راه پدر بزرگوار خود را در پیش گرفت و به انتشار علوم و معارف دینی و محافظت از مکتب برقرار شده از طرف امام صادق و مشعلهای روشن علم و حکمت پرداخت . مشعلهائی که توسط امامان قبلی بالخصوص امام صادق- علیه السلام – روشن شده بود .
اما محدودیت سیاسی و فشارهای حکومتی در زمان امام کاظم – علیه السلام – بیشتر شد و سرانجام هارون الرشید ، آخرین حاکم معاصر آن حضرت او را به مرکز حکومت خود در بغداد احضار و زندانی کرد .محبوسیت امام – علیه السلام – تا آخر عمر مبارک او ادامه یافت و سرانجام آن بزرگوار به دستور هارون و در زندان مسموم شد و با شهادت از دنیا رفت .
در دوره امامت امام کاظم – علیه السلام – هارون تلاش زیادی می کرد که از انتساب خود و حکام بنی عباس به خاندان رسالت بهره سیاسی ببرد و به حکومت خود و بنی عباس نوعی مشروعیت ببخشد . بنی عباس از نوادگان عباس بن عبدالمطلب ، عموی پیامبر – صلی الله علیه و آله – بودند . اما امامان معصوم و فرزندان و ذّریه امیرالمؤمنین علی – علیه السلام – در بین مردم از محبوبیت عظیمی برخوردار بودند ! و انتساب آن بزرگواران به خاندان رسالت در مرتبه ای برتر و در مقامی نزدیکتر قرار داشت . علاوه بر آن انتساب نزدیکتر به مقام رسالت ، آنها دارای مقام امامت و از حجت های پروردگار عالمیان و واجد صفات کمالیه و فضائل شخصیتی خاصی بودند که در پیامبران خدا – علیهم السلام – وجود داشت و آن نوع محبوبیت به شخصیت قدسی و فضائل خاص آنها مربوط می شد و آن در سطحی نبود که حکام و زمامداران با تبلیغ سیاسی و از ناحیه قدرت حکومتی و انفاق مال بتوانند به آن مرتبه برسند .
امام کاظم هم مثل همه امامان معصوم و اجداد بزرگوارش و صاحبان مقام عصمت و امامت تا جائی که به شخص خود آنها مربوط می شد در مقابل تبلیغات دستگاهای حکومتی مدارا و سکوت می کردند و یا به حداقل مخالفت ممکن اکتفاء می فرمودند ، اما وقتی حریم دین خدا مورد تعدّی حکومت ها قرار می گرفت ، آشکار را مقابله می کردند و جلو بهره برداری سیاسی حکام از قداست و ارزش های دین خدا را می گرفتند .
در بعضی از مقالات قبلی گفته شد که قیام های متعد در جامعه دینی علیه بنی امیه به جهت ظلم و ستمگری و فساد آن سلسله ملعون انجام گرفت و مردم به منظور شکستن قدرت حکومت بنی امیه و انتقال حکومت و قدرت به شخصیت های خاندان رسالت و امامان معصوم – علیهم السلام – با بنی عباس همکاری کردند ، مخصوصاً ایرانیان که علاقه و محبت زیادی به اهل بیت رسول الله – صلی الله علیه و آله – داشتند . اما بعد از شکست سنگین و سقوط حکومت بنی امیه ، افرادی از بنی عباس با فرصت طلبی خاص حکومت جامعه دینی را غصب کردند و با استفاده نا مشروع و فریبکارانه از جریان عظیمی که در جامعه دینی به راه افتاده بود ، قدرت و حکومت را تصاحب کردند ! بعد از اینکه به قدرت رسیدند ، همان راه فساد بنی امیه و تبهکاری و ظلم و ستم آنها را در پیش گرفتند و مثل حکومت بنی امیه و حتی گاهی بطور شدید تر صاحبان مقام امامت و عصمت را تحت فشار های سیاسی قرار دادند .ذوات مقدسه ائمه اهل البیت – علیهم السلام – هم به فعالیت های آشکار و پنهان علمی و عقیدتی در جهت حفظ ارکان بناهای دینی و کمک به مردم و رفع بعضی از گرفتاریها از جامعه دینی اکتفاء می کردند و از حکومت فاصله می گرفتند .
هارون همچنانکه گفتیم خیلی سعی می کرد از رابطه قوم و خویشی با خاندان رسالت – از طریق جد بزرگشان عباس عموی پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) – بهره برداری کند و به حکومت خود نوعی مشروعیت ببخشد و از محبوبیت امامان معصوم – علیهم السلام – بالخصوص امام معاصر خود حضرت موسی بن جعفر – علیهما السلام – بکاهد . او از این حقیقت بی اطلاع یا غافل بود که محبت قلبی انسانها نسبت به حجت های خدا و صاحبان مقام عصمت و امامت ناشی از اراده خدای سبحان است و به شخصیت علمی و اخلاقی خاص آنها و به فضائل فوق عادی آنها مربوط می شود و یک امر تبلیغی نیست و محبوبیت سیاسی کاذب و ساختگی او و سایر حکام ، قدرت مقابله با آن محبوبیت را ندارد ! و می شود گفت درک این نکته حکیمانه احتیاج به علمی و بصیرتی دارد که هارون فاقد آن بود و یا کاری با این مسائل نداشت و می خواست همچنانکه با قدرت حکومتی بر مردم مسلط شده و بدون رضایت مردم بر آنها حکومت می کند ، به مشروعیت و محبوبیت سیاسی تبلیغی و کاذب هم بین مردم اکتفاء کند و به اهداف حکومتی خود برسد .
اما به هر صورتی که ممکن بود سعی می کرد خود را به خاندان رسالت منتسب کند و انتساب نسل امیرالمؤمنین علی – علیه السلام – به پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله – کم رنگ جلوه بدهد . و از طریق هم اعتباری برای خود کسب کند و هم از اعتبار و محبوبیت فرزندان امیرالمؤمنین و بالخصوص امام موسی بن جعفر – علیهما السلام – بکاهد .
نقل کرده اند که هارون در سفری که به شهر مدینه داشت به زیارت حرم رسول خدا – صلی الله علیه و آله – رفت و در بین جماعتی که در مسجد حضور داشتند در مقام زیارت قبر شریف آن حضرت عرض کرد :
« السَّلامُ عَلَیکَ یَا رَسُولَ اللهِ ، السَّلامُ عَلَیکَ یَا عَمَّ » یعنی : سلام بر تو ای رسول خدا ، سلام بر تو ای عمو .
امام کاظم – علیه السلام – که در مسجد حضور داشت کنار قبر جد بزرگوارش رفت و عرض کرد :
« السَّلامُ عَلَیکَ یَا رَسُولَ اللهِ ، السَّلامُ عَلَیکَ یَا اَبِة » یعنی : سلام بر تو ای رسول خدا ، سلام بر تو ای پدر .
امام – علیه السلام – با این رفتار خود خواست مانع بهره برداری هارون از انتساب به خاندان رسالت شود و در این قصد هم موفق شد ! و هارون هم از این جریان خشمگین شد . این جریان و رفتار امام کاظم – علیه السلام – در آن زمینه شباهتی دارد به عکس العمل امیرالمؤمنین علی – علیه السلام – در جریان غصب مقام خلافت خود در روز رحلت رسول خدا – صلی الله علیه و آله – بطوریکه وقتی آن حضرت شنید که عده ای فرصت طلب درجائی جمع شده و شخصی را بعنوان جانشین (خلیفه ) رسول خدا –صلی الله علیه و آله – انتخاب کرده و با او بیعت کرده اند ، فرمود :
« وَا عَجَبَاهْ أَ تَکُونُ الْخِلَافَهُ بِالصَّحَابَهِ وَ [ لَا تَکُونَ بِالصَّحَابَهِ] وَ الْقَرَابَه »(۱) یعنی : شگفتا آیا خلافت با صحابه بودن تحقق پیدا می کند ، اما با صحابه و قوم و خویشی [ بطور توأم ] تحقق نمی یابد ؟ نقل شده است که امام – علیه السلام – در آن جریان خطاب به غاصبان حق خلافت و حکومت خود دو بیت شعر خواند و فرمود :
فَاِنْ کُنْتَ بالشوری مَلَکْتَ اُمُورَهُمْ فَکَیْفَ بهذا والمُشِیرونَ غُیَّبٌ
وَاِنْ کُنْتَ بالْقُربی حَجَجْتَ خَصِیمَهُم فَغَیْرُکَ اَوْلی بِالنَّبِیِّ وَاَقْرَبُ
یعنی : اگر تو ادعا می کنی که با شوری و انتخاب مردم این حکومت را در اختیار گرفتی ، این چگونه ممکن است در حالیکه اهل مشورت در آن مجلس حضور نداشتند .و اگر از ناحیه قوم و خویشی [ با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله ) ] با مخالفان و مدعیان احتجاج کردی [ و آنها را کنار زدی ] پس دیگری نسبت به پیامبر خدا – صلی الله علیه و آله – اولی و نزدیکتر است .
مراد این است که در جریان غصب مقام خلافت و تعیین یک حاکم بعنوان جانشین پیامبر خدا – صلی الله علیه و آله – دوتا مغالطه و دروغ بکار رفته است یکی ادعای تشکیل یک شوری در حالیکه شورائی در کار نبود و فقط چند نفر انگشت شمار در آن مجلس جمع شده بودند و طبق نقل مؤرخان فقط پنج نفر ابتداءً و با میل خود با ابوبکر بیعت کردند و آن چند نفر عنوان خلیفه برای او به کار بردند و مرام را ملزم به بیعت کردند ، یعنی بیعتی اجباری . دیگر اینکه مدعی شدند شخص انتخاب شده از بستگان و نزدیکان پیامبر خدا – صلی الله علیه و آله – و از اصحاب او می باشد . در حالیکه امیرالمؤمنین علی – علیه السلام – جانشین تعیین شده برای پیامبر – صلی الله علیه و آله – از طرف خدای سبحان- عَزِّوَجَلّ- علاوه بر اینکه از صحابه بود ، نزدیکترین شخصیت نسبت به پیامبر خدا – صلی الله علیه و آله – بود .
البته خلافت یعنی جانشینی پیامبر خدا – صلی الله علیه و آله – یک مقام و منصب الهی است و از طرف ذات قدوس الله انتخاب و معین و معرفی می شود و امام – علیه السلام – در این کلام شریف حجت های ساختگی و مغالطه های غاصبان خلافت را ابطال فرموده است .
روش کار امام کاظم – علیه السلام – هم در مقابل هارون و بهره برداری سیاسی از موضوع انتساب به رسول خدا – صلی الله علیه و آله – از نوع عموزادگی با کلام و رفتار جدّ بزرگوارش امیرالمؤمنین علی – علیه السلام – شباهتی داشت .
مناظرات بین امام کاظم – علیه السلام – و هارون
هارون از موضوع انتساب امام کاظم – علیه السلام – به رسول خدا – صلی الله علیه و آله – و اینکه عده قابل توجهی در جامعه به امامت آن حضرت عقیده داشتند و خلافت و حکومت هم در اصل حق آن بزرگوار بود و محبوبیتی که او در بین مردم داشت بسیار ناراحت و خشمگین بود و حتی گاهی خشم خود را در آن زمینه آشکار هم می کرد . لذا یک روز به امام کاظم – علیه السلام – در بین جمعی که در حضورش بودند گفت : شما چه فضیلت و برتری نسبت به ما دارید در حالیکه ما و شما از یک شجره واحد و فرزندان عبدالمطلب هستیم و مثل هم و یکسان هستیم . ما فرزندان عباس هستیم و شما فرزندان ابو طالب و آن دو عموهای رسول خدا – صلی الله علیه و آله – بودند و قوم و خویشی آن دو از او مساوی بود .
امام – علیه السلام – در خواست کرد هارون از این موضوع صرف نظر کند و درباره هر چیز دیگری خواست سوأل کند ، اما هارون قبول نکرد و گفت که حتماً باید امام – علیه السلام – به این سوال جواب دهد ! در نتیجه مناظره ای بین امام – علیه السلام – و هارون جریان یافت . ما آن مناظره را بطور خلاصه و اندکی تصرف در الفاظ و ترتیب ، نقل می کنیم :(۲)
هارون : شما چرا اجازه میدهید که عام و خاص شما را به رسول خدا – صلی الله علیه و آله – منسوب کنند و به شما بگویند فرزندان رسول خدا – صلی الله علیه و آله – در حالیکه شما فرزندان علی هستید جز این نیست که مرد ( انسان ) به پدرش نسبت داده می شود و پیامبر – صلی الله علیه و آله – جد شما از طرف مادر فاطمه [ سلام الله علیها ] است.
امام کاظم ( علیه السلام ) : اگر پیامبر خدا – صلی الله علیه و آله – هم اکنون زنده شود و از تو دخترت را خواستگاری کند ، آیا موافقت میکنی ، یعنی خاستگاری او را می پذیری ؟
هارون : سبحان الله ! برای چه نپذیرم ، بلکه به آن افتخار می کنم بر عرب و عجم و قریش ( یعنی با افتخار می پذیرم )
امام ( علیه السلام ) : اما آن حضرت هرگز از من دخترم را خواستگاری نمی کند و من هم نمی توانم دخترم را به ازدواج او در آورم .
هارون : چرا
امام ( علیه السلام ) : بجهت اینکه من فرزند او هستم و تو فرزند او نیستی
هارون : احسنت ای موسی
سپس هارون از امام توضیح می خواهد یا توضیح بیشتر و می پرسد :
چگونه شما گفتید که ذّریّه [ فرزندان و نسل ] پیامبر هستید در حالیکه از پیامبر – صلی الله علیه و آله – نسلی باقی نماند و جز این نیست که نسل از پدر ادامه می یابد و نه از دختر و شما فرزندان دختر او هستید ؟
امام ( علیه السلام ) : تو را قسم می دهم به حق قوم و خویشی و این قبر و کسی که در آن است ( منظور رسول خدا – صلی الله علیه و آله- بود ) که مرا از جواب دادن به این سوال معاف کنی !
هارون : نه قبول نمی کنم و باید به من خبر بدهی از حجت خودتان در آن و تو ای موسی رئیس و بزرگ آنها و امام زمانشان هستی و تو را معاف نمی کنم تا در این موضوع حجتی (دلیلی ) از کتاب خدا بیاوری . و شما ادعا می کنید که فرزندان علی حرف به حرف آیات قرآن را می دانید و تأویل تمام آن نزد شما است . و استدلال می کنید به قول خدا – عَزِّوَجَلّ – که فرمود :
« مَّا فَرَّطْنَا فِى الْکِتَبِ مِن شَىْءٍ » [ انعام / ۳۸ ] ، یعنی : ما هیچ چیزی را در کتاب فرو گذار نکردیم و شما از نظریات علماء و قیاس آنها بی نیاز هستید .
امام (علیه السلام ) : پس به من اجازه می دهید تا به سوالتان جواب بدهم ؟
هارون : جواب و دلیل خود را بیاورید
امام ( علیه السلام ) :« أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ ،بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ….. وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ، وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيى وَ عِيسى »
پدر عیسی چه کسی بود ای امیرمؤمنان ؟ (۳)
هارون : عیسی پدری نداشت .
امام ( علیه السلام ) : جز این نیست که ما او را ملحق می کنیم به فرزندان پیامبران – علیهم السلام – از طریق مریم – علیها السلام – و همچنین ما ملحق می شویم به فرزندان پیامبر – صلی الله علیه و آله – از طرف مادر فاطمه ( علیها السلام )
سپس امام – علیه السلام – فرمود : آیا اضافه کنم ای امیرمؤمنان ؟
هارون گفت : بیاورید
امام – علیه السلام – تلاوت فرمود :
« فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَآءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَآءَنَا وَأَبْنَآءَکُمْ وَنِسَآءَنَا وَنِسَآءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَذِبِینَ » ( آل عمران ۶۱ ) یعنی : اگر [ ای پیامبر ] کسی با تو محاجّه کرد در آن ، بعد از اینکه علمی بتو رسد ، بگو : بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنان ما و زنان شما و خود ما و خود شما را بخوانیم سپس ابتهال ( مباهله ) کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم .
و هیچکس ادعا نکرده است که پیامبر خدا در زمان مباهله با نصاری غیر از علی بن ابیطالب و فاطمه و حسن و حسین – علیهم السلام – کسی را همراه خود آورده پس تأویل کلام خدا [ آیه مباهله که امام تلاوت فرمود ] این است که مراد از ( أَبْنَآءَنَا ) حسن و حسین و مراد از (نِسَآءَنَا ) فاطمه – سلام الله علیهم – و مراد از (أَنْفُسَنَا ) علی بن ابیطالب است .
علماء اجتماع دارند براینکه جبرئیل – علیه السلام – روز اُحُد گفت : یا محمد این رفتار مؤاساتی است از علی ( علیه السلام )
پیامبر – صلی الله علیه و آله – فرمود :
چون او از من است و من از او
پس جبرئیل عرض کرد :
من هم از شما دوتا هستم ای رسول خدا
سپس گفت ( جبرئیل ) :
«یعنی لا فَتى اِلاّ عَلِىّ، لا سَيفَ اِلاّ ذُو الفَقار» : شمشیری مثل ذوالفقار و جوانمردی مثل علی نیست .
سپس او همچنان بود که خدای عَزِّوَجَلّ خلیل خودش [ حضرت ابراهیم ] را با آن ستود وقتی می فرماید :
« فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْراهِيمُ » [ سوره انبیاء / ۶۰ ] و امام – علیه السلام – در آخر کلام شریف خود فرمود :
ما گروه عموزادگان تو افتخار می کنیم به کلام جبرئیل که گفت او هم از ما است .
امام – علیه السلام – در این قسمت از کلام خود درباره اینکه حسن و حسین – علیهما السلام – فرزندان رسول خدا محسوب می شوند ، به « آیه مباهله » استشهاد کرد و با آن کار هم جواب سوال هارون را بیان فرمود ، و هم متذکر فضائل اهل بیت عصمت و طهارت – علیهم السلام – شد و ما بخواست خدا در بخش بعدی به شرح و توضیحی در این زمینه خواهیم پرداخت .
الیاس کلانتری
۱۳۹۹/۵/۲۲
پاورقی ها:
۱ – نهج البلاغه ، حکمت _ ۱۹۰
۲ – بحارالانوار ، علامه مجلسی ، ج ۴۸ ص ۱۲۷
۳ – امیرالمؤمنین لقب خاص امام علی بن ابیطالب است . اما حکام بنی امیه و بنی عباس و قبل از آنها خلیفه دوم و سوم آن را درباره خود به کار می بردند ، امام –علیه السلام – هم ناچار و در مقام رعایت تقیّه آن را درباره هارون به کار می برد .