کلام ایام _ ۳۶۵ ، معارف دین توحیدی در سیره و کلام امام کاظم(علیه السلام)
بخش اول
کلیات
-
مناظره امام کاظم ـ علیه السلام ـ با هارون الرشید .
-
علت ذکر جریان مباهله در مناظره امام (علیه السلام ) .
-
از نظر قرآن مجید حسن و حسین ـ علیهما السلام ـ فرزندان رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ محسوب می شوند .
-
هیچکس ادعا نکرده است که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ غیر از علی و فاطمه و حسنین ـ علیهم السلام ـ شخص دیگری را برای مباهله همراه خود آورده باشد .
-
رد نظر هارون از طرف امام کاظم ـ علیه السلام ـ در مناظره .
-
حضرت عیسی فقط از طریق مادر به پیامبران قبلی انتساب یافته است .
-
دستور خدا به پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ جهت دعوت مسیحیان نجران به مباهله .
-
نگرانی مسیحیان از مباهله و انصراف آن ها .
-
معنی مباهله و مراد از آن چیست ؟
-
وظایف اصلی رهبران آسمانی درباره انسانها .
-
ساختن صورت های تقلبی از دین خدا به زمان حیات رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ بر می گردد .
-
آیات مربوط به منافقان و رفتار های آنها در قرآن مجید .
-
لذت ناشی از جریان یافتن احکام دینی در جامعه .
-
وقتی امکان تأسیس حکومت دینی در جامعه قراهم نبود نقش املم ـ علیه السلام ـ در آن جامعه چه صورتی خواهد داشت .
در مقاله قبلی بحث منتهی شد به مناظره بین امام کاظم – علیه السلام – با هارون الرشید درباره موضوع انتساب امام ـ علیه السلام ـ و امامان معصوم دیگر به رسول خدا ـ صل اللّه علیه و آله وسلّم ـ و اینکه چرا ائمه اهل البیت ـ علیهم السلام ـ خود را فرزندان رسول اکرم ـ صل اللّه علیه و آله وسلّم ـ می دانند.امام ـ علیه السلام ـ بعد از اینکه نظریه و دیدگاه یا بهانه هارون را تخطئه و ابطال کرد،فرمود:
«ازیدک یا امیرالمؤمنین ؟» «یعنی : آیا اضافه کنم برای تو ای امیر مؤمنان ؟
هارون گفت: بیاور[ بگو] !
امام ـ علیه السلام ـ آیه ای از قرآن مجید را تلاوت فرمود که به « آیه مباهله» مشهور است که ذیلاُ ذکر می شود:
« فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَآءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَآءَنَا وَأَبْنَآءَکُمْ وَنِسَآءَنَا وَنِسَآءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَذِبِینَ » ( آل عمران / ۶۱ ) یعنی : پس اگر کسی با تو درباره آن محاجّه کرد پس بگو بیائید بخوانیم فرزندان ما و فرزندان شما و زنان ما و زنان شما و خود ما و خود شما را سپس ابتهال ( مباهله ) کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم .
در منابع تاریخی و در سیره شریف رسول خدا – صلی الله علیه و آله – نقل شده است که آن حضرت مسیحیان نجران را بطرف دین خدا دعوت کرد و آنها جهت شنیدن سخنان آن حضرت و تحقیق درباره ظهور پیامبر جدید به مدینه آمدند و پیامبر خدا با آنها درباره دین خدا و عقاید آنها بالخصوص عقیده به الوهیت حضرت عیسی – علیه السلام – و نفی آن به استدلال پرداخت و آنها در حالی که بطلان عقایدشان ثابت شد و اینکه حضرت مسیح بنده خدا بود و پیامبری از طرف او و عقیده به الوهیت او که مسیحیان پیدا کرده بودند عقیده ای موهوم است ! باز هم آنها از ایمان آوردن به شریعت جدید و پیامبر خاتم – صلی الله علیه و آله – خود داری کردند و از اطاعت حضرت عیسی – علیه السلام – هم خارج شدند . یعنی در حالیکه او بشارت ظهور پیامبر خاتم – صلی الله علیه و آله – را به پیروان خود داده بود و آنها را مؤظف کرده بود به او ایمان بیاورند ، عده ای از آنها از فرمان او و کتاب آسمانی خودشان یعنی انجیل سرپیچی کردند.
دعوت به مباهله
پیامبر خاتم – صلی الله علیه و آله- به دستور خدای سبحان و با نزول آیه کریمه مورد بحث آنها را به مباهله دعوت کرد مباهله به معنی نفرین کردن و درخواست لعنت خدا برای کسی است که در عقیده خود با وجود بطلان آن پافشاری می کند در حالی که دروغگو است و خودش به دروغ بودن آن علم دارد.
یعنی دو نفر یا دو گروه برای اثبات حقانیت خود و ابطال عقیده طرف مقابل و اثبات دروغ بودن او با یکدیگر مقابله می کنند و از خدای سبحان درخواست می کنند که شخص دروغگو را آشکار مجازات کند و از بین ببرد .
مسیحیان نجران ابتداءً پیشنهاد مباهله را پذیرفتند و ساعت معین فرا رسید و علمای مسیحی دیدند که رسول خدا – صلی الله علیه و آله – از منزل خود خارج شده و به طرف محل تعیین شده می آید و پشت سر او بانوئی قراردارد و مرد جوانی پشت سر او و کودک خردسالی را در آغوش خود گرفته و دست کودک دیگری را هم گرفته و با هیبت و جلال خاصی حرکت میکنند. آنها از بعضی از افراد حاضر در آن اجتماع سؤال کردند این چند نفر چه کسانی هستند ؟ به آنها گفته شد : آن بانو دختر رسول خدا و آن مرد جوان داماد آن حضرت و پسر عموی او و آن دو کودک فرزندان دختر او هستند ! وقتی نصاری مطلع شدند که آن حضرت نزدیکترین افراد خاندان و محبوب ترین آنها را در نزدش همراه خود برای مباهله آورده ، نگران شدند و ترسیدند و از مباهله منصرف شدند. یکی از آنها گفت چهره هایی را می بینم که اگر از خدا بخواهند کوهی را از جای خود بَر کَند حتماً کَنده خواهد شد. یکی از آنها گفت اگر محمد [ صلی الله علیه و آله ] بر حق نبود با عزیزترین افراد خاندانش نمیآمد.
قصد ما از طرح این موضوع یعنی موضوع مباهله این بود که رسول اکرم – صلی الله علیه وآله – از « نسائنا » فقط حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا ( سلام الله علیها ) و از « ابناء » فقط دو نوه و فرزند خود حسن و حسین – علیهما السلام – و از « انفسنا » فقط علی بن ابیطالب – سلام الله علیهم – را با خود آورده بود لذا طبق این آیه کریمه حسن و حسین – علیهما السلام – فرزندان رسول خدا – صلی الله علیه و آله – محسوب می شوند و امیرالمؤمنین علی – علیه السلام – هم « نفس » آن حضرت محسوب می شود ! و این فضیلتی است عظیم برای آن عده و حقانیتی که قابل کتمان نیست و مشابهی برای آن وجود ندارد .
قابل توجه است که خود امام ـ علیه السلام ـ علاقه ای به طرح این موضوع و اثبات فضلیتی برای خود و خاندان خود نداشت ،اما وقتی هارون مطلبی را گفت و خود را به خاندان رسالت منتسب کرد و خواست ازاین طریق مشروعیتی برای حکومت خود کسب کند و فضیلتی از امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ را نفی کند ، عکس العمل نشان داد.
درباره دین خدا و در جهت ترویج معارف آن و حمایت از آن سه موضوع اصلی و محوری و سه نوع فعالیت بایدمورد توجه قرار بگیرد :
۱ـ شناسائی معارف و احکام دین خدا و معرفی آن به دیگران و حمایت از آن .
۲ـ فعالیت برای تصفیه آن از افکار و نظرات و انحرافاتی که عده ای در آن به وجود می آورند .
۳ـ کاستن از نواقص و خلافکاریها در جامعه دینی و افزودن به فضیلت ها و کمالات .
درباره موضوع اول قابل تذکر است که اهل ایمان در مقام پیروی و تبعیت از پیامبرـ صّل الله علیه و آله ـ و دیگر حجت های پروردگار عالمیان مؤظف به آشنائی مستمرو بیشتر با معارف دینی و آموزش آن به دیگران و بطور کلی ترویج فرهنگ و اخلاق دینی می باشند.در جامعه دینی نماینده ای از طرف پروردگارعالمیان ـ پیامبر یا امام معصوم ـ استقرار می یابد که وظیفه اصلی او آموزش معارف دین خدا به انسانها با اعمال و رفتار و سخنان خود می باشد.و اهل ایمان هم بعنوان پیروان مقام عصمت یعنی صاحبان مقام نبوت و رسالت و امامت، آموزش ها و معارف و احکام دینی را از حجت های خدا فرا می گیرند و به آنها عمل می کنند و آنها را به دیگران منتقل می کنند و آنها را آموزش می دهند.
اولین فعالیت اساسی و محوری درباره دین خدا همان است یعنی آشنائی با دین خدا و یاد دادن آن به دیگران و ترویج آن در جامعه . درباره موضوع دوم یعنی پاکسازی معارف و آموزشهای دینی از افکار و نظریات و اعمال مردم عادی و حکومت ها فعالیت بیشترو عظیم تری مورد نیاز است . بطوریکه مشکل جامعه دینی بعد از انتشار معارف و آموزشهای دین آسمانی درسطح وسیعی از جهان ، همین جریان بوده است. یعنی مستمراً افکار و نظریات و اعمال حکام و زمامداران و پیروان جاهل و متعصب آنها رفتارهای غیر دینی و بلکه ضد دینی خود را با پوشش و رنگ دینی به انسانها عرضه می کردند و یا آنها را به پذیرش آن صورتهای ساختگی وتقلبی از دین خدا مجبور می کردند.
حکومتهای غاصب در جامعه دینی بعد از رحلت پیامبر خداـ صّل الله علیه و آله ـ جهت مقبولیت در بین عامه مردم اعمال و رفتارها و روش حکومتی خود را با پوشش و رنگ دینی به مردم عرضه می کردند و حتی گاهی اعمالی که تضادی با اعمال و احکام دینی داشت.یعنی عمل و رفتاری که در تضاد کامل با احکام و معارف دینی بود،با نام پوشش و رنگ دینی در بین عامه مردم جریان می یافت و افراد آگاه و دانشمند هم همیشه در اقلیت بودند و قدرت مقابله با حکومت و طرفداران جاهل آن را نداشتند.
در بعضی از مقالات قبلی متذکر شدیم که علت اصلی ساختن صورت های تقلبی از بعضی اشیاء ، ارزش ها و مطلوبیت و گرانبها بودن آنها است مثل طلای تقلبی و جواهرات تقلبی و امثال آنها.طبعاً از دین خدا هم بجهت مقبولیت و ارزش و مطلوبیت و قداست آن ، صورتهای تقلبی ساخته می شود،حتی می شود گفت ساختن صورتهای تقلبی از دین خداو معارف و احکام آن به زمان حیات رسول خداـ صّل الله علیه و آله ـ بر می گردد و در زمان حیات و حکومت آن حضرت هم کسانی بودند که دست به این کارمی زدندو آنها همان منافقان بودند.
موضوع نفاق و رفتارهای منافقان در قرآن مجید جایگاه آشکاری دارد و در چند سوره از قرآن مجید اوصاف رفتارهای آنها ذکر شده و در بعضی از سوره ها دهها آیه به بیان اوصاف و رفتارهای آنها اختصاص یافته است ، مثل سوره توبه و سوره نساء و بعضی از سوره های دیگر. زمان حیات رسول خدا ـ صلی الله علیه واله ـ کفار و مخالفان دین خدا اعم از مشرکان و کسانی که خود را پیرو شریعت های آسمانی قبلی میدانستند بعد از اقدام به لشکر کشی ها و ایجاد جنگ های متعدد غالباً شکست خورده و پراکنده شدند و قدرت نظامی و جنگی آنها تقلیل یافت و عمدتاً از مخالفت آشکار و مقابله نظامی منصرف شدند و عقبنشینی کردند . اما مشکل منافقان از وقتی که شروع شده تا زمان ما استمرار داشته و اکنون هم برقرار است و با چهره های جدیدی به صورت های متنوعی ادامه می یابد و در زمان ما مشکلات عظیمی برای جوامع دینی به وجود آورده است.
امام کاظم ـ علیه السلام ـ با وجود برقراری اختناق شدید حکومتی از طرف هارون به حمایت خود از دین خدا ادامه می داد و این نوع رفتار خطرات زیادی برای او و خاندانش داشت ، حتی خطر جانی به طوری که سرانجام به اقامت اجباری در مرکز حکومت محکوم و زندانی شد ! و سرانجام آن حضرت در زندان سیاسی و حکومتی به شهادت رسید .
امام ـ علیه السلام ـ مغالطه هارون را ابتداءً با استشهاد به آیاتی از قرآن مجید و موضوع انتساب حضرت عیسی از طرف مادر به پیامبران را پاسخ داد و پاسخ هم کاملاً قابل پذیرش و قانع کننده بود . و هارون هم در مقابل استدلال قرآنی امام ـ علیه السلام ـ تسلیم شد ، اما امام ـ علیه السلام ـ به آن استدلال و استشهاد اکتفا نفرمود و به آن بحث و گفتگو اضافه کرد جریان« مباهله »و آیه ای از قرآن مربوط به آن را ! و با آن رفتار خود فضیلت پنهان شده اهل بیت عصمت و طهارت و شخص امیرالمؤمنین و همسرش دختر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ و سلم و دو فرزند خود ، یعنی مشمولان« آیه تطهیر» در قرآن را آشکار کرد و مانع بهره برداری سیاسی هارون از آن موقعیت شد. و با رفتار خود اعلام کرد که کارهای هارون و جنایات او ربطی به دین خدا ندارد و داعیان حقیقی دین خدا شخص رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ و همان شخصیت های قدسی هستند که در جریان مباهله ، آن حضرت آنها را همراه خود آورده بود ، همان افرادی که «آیه تطهیر» در شان آنها نازل شد.
و اما درباره موضوع سوم لازم به ذکر است : که جریان حکومت حقیقی دینی در روز رحلت رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ متوقف شد و حکومت جامعه دینی به حکومت عادی از نوع متعارف و متداول در جوامع دیگر تبدیل شد اما بعضی از احکام دینی و مواردی از اخلاق دینی در آن جامعه متداول و برقرار بود. یعنی جامعه دینی در آن زمان طوری بود که عبادت عظیم و نورانی نماز در آن برقرار بود و مردم زکات میپرداختند.و به همدیگر کمک می کردند و هر سال عبادت عظیم و باشکوه حج در شهر مکه معظمه برگزار میشد و در طول سال هم زیارت خانه خدا به صورت عمره متداول بود و اجتماعات عظیمی در آن شهر به طورمستمر برقرار می شد.
قرآن مجید و تلاوت مکرر آن در بین مردم متداول بود و مردم از ارتباط با آن و قرائت آن در نماز و غیر آن لذت های زیادی می بردند .
جریان رفتارهای دینی مستمر و روزانه و بعضی از عبادات در ایام خاص مثل روزه ماه رمضان و روزهای دیگری که روزه استحبابی در آنها بعمل می آید و رفاه و آسایشی که در اثر جریان احکام و اخلاق دینی برای مردم به وجود آمده بود ، برای عموم مردم لذت ها و مطلوبیت هائی داشت ، لذا عمده مردم به همان لذتها و جاذبه ها و آن فواید قانع بودند و خیلی به فکر آینده و فضائل علمی و عمیق و فوایدی که در زمانهای بعدی و در سطحی و مرتبه ای برتر ظهور می کرد ، نبودند. اکثر مردم به یک زندگی آرام یکنواخت و بدون دخالت در مسائل سیاسی و اجتماعی قانع بودند و از انحراف و خروج حکام و زمامداران از فضای احکام و اخلاق دینی نگران نبودند . حاکم جامعه هم با بخشیدن مقدار قابل توجهی مال به رؤسای قبائل و افراد سرشناس جامعه آنها را با خود همراه می کردند و با رفتن رئیس یک قبیله و یک قوم به یک جهت ، افراد قبیله و یک خاندان هم به دنبال او می رفتند.
حال اگر بعد از رحلت پیامبر خداـ صلی الله علیه و آله ـ امکان تاسیس یک حکومت دینی حقیقی و کامل در جامعه دینی فراهم نبود ، و امام معصوم در آن شرایط قدرت اجتماعی لازم برای برقراری حکومت دینی نداشت و حکومت در اختیار غاصبان و ظالمان قرار داشت ، کمک به برقراری نظام حکومتی مطلوب تر که نواقص کمتری داشته باشد ، ممدوح و مطلوب خواهد بود. یعنی وقتی برقراری حکومت با ظلم و جهل کمتر امکان پذیر باشد ، نباید از آن صرف نظر کرد. اگرچه اصل نظام حکومتی مورد تایید و تصویب نباشد.
امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ در حالی که حکومت های جامعه دینی را حکومت حقیقی دینی تلقی نمیکردند و از تایید آنها خودداری میکردند اما وقتی منافع مردم به خطر می افتاد و احتیاج به علم و بصیرت مقام امامت بیشتر و آشکارتر می شد ، آن بزرگواران برای اصلاح امور مردم و کاستن از فشارها و گرفتاری ها و فساد ها اقدام لازم را به عمل میآوردند و به مردم و حکومت ها در جهت اصلاح زندگی مردم کمک میکردند. البته کمک آنها به اصلاح زندگی مردم و همکاری با حکومت ها به نحوی بود که تایید حکومت ها محسوب نمی شد و آن بزرگواران به صورتهای مختلف غیر مشروع بودن آن ها را گوشزد می کردند.
رفتار امام کاظم ـ علیه السلام ـ و سخنان آن حضرت هم مانعی بود در مقابل استفاده سیاسی حکام بنی عباس و شخص هارون در جهت مشروع نشان دادن حکومت خود و انتسابشان به خاندان رسالت از طریق جدشان عباس بن عبدالمطلب و هم کمکی بود برای برقراری هر تعداد از احکام دینی در جامعه که امکان پذیر بود.
ما به خواست خدا در مناسبت های بعدی رفتارهای و سخنانی از آن وجود قدسی را با شرح و توضیح تفسیری تحت عنوان : « معارف دین توحیدی در سیره و کلام امام کاظم علیه السلام » ذکر خواهیم کرد.
۱۳۹۹/۵/۲۵
الیاس کلانتری