کلام ایام – ۳۷۶، معارف دین توحیدی در سیره و کلام امام حسن مجتبی (علیه السلام)
بخش چهارم
کلیات
-
مشکل جنگ داخلی در جامعه دینی یعنی جنگ با «اهل قبله» یک جریان دائمی است!
-
خطر اصابت ضربات سنگین به بنای دین توحیدی در تاریخ صدر اسلام.
-
چرا امیرالمؤمنین علی و امام حسن مجتبی – علیهما السلام – حادثه غصب خلافت را تحمل کردند؟
-
رفتارهای امام حسین با حکومت غاصب مطابق رفتارهای امیرالمؤمنین و امام حسن – علیهم السلام – بود.
-
صورت کامل دین خدا و معارف آن حاوی برنامه زندگی برای عموم انسانها و متضمّن علوم همه کتابهای آسمانی است.
-
بهره مندی از علوم و کمالات دین خدا حق همه انسانها در همه زمانها است، لذا حفاظت از آن برای زمانهای بعدی از وظایف امامان معصوم – علیهم السلام – می باشد.
-
جنگ با اهل قبله در بعضی شرایط خاص جایز است، اما امامان معصوم در حدّ امکان از آن اجتناب می کردند.
-
صورت حقیقی دین خدا و صورت های تقلّبی و ساختگی از آن.
-
در چه صورتی امام معصوم – علیه السلام – می تواند با اهل قبله وارد جنگ شود؟
-
جنگ با اهل قبله برای امام حسن مجتبی – علیه السلام – حلال بود.
-
مقاصد معاویه از درخواست خود از امام حسن مجتبی (علیه السلام).
-
علت اعلام آشکار موضوع مخالفت با حکومت معاویه از طرف امام حسن مجتبی (علیه السلام).
-
چرا امام حسن – علیه السلام – در پاسخ درخواست معاویه، مخالفت خود را با حکومت او آشکارا اعلام کرد؟
مشکل جنگ داخلی در جامعه دینی یعنی جنگ با اهل قبله و آثار نامطلوب و خسران عظیم آن یک جریان دائمی است! اما دوره شدت و اوج آن در تاریخ صدر اسلام بود که هنوز ملل زیادی با معارف دین خدا و شریعت آسمانی و موقعیت علمی آخرین کتاب آسمانی و جاذبه های اخلاقی و شخصیتی پیامبر خاتم – صلّی الله علیه و آله و سلّم – آشنا نشده بودند و امکان ضربه خوردن و آسیب دیدن شدید بنای دینی و حتی هدم ارکان آن وجود داشت و بلکه شدیداً محتمل بود. مثل زمان رحلت رسول خدا – صلّی الله علیه و آله و سلّم – و شروع امامت امیرالمؤمنین و بعد از آن مثل دوره امامت، امام حسن مجتبی – سلام الله علیهما -، لذا هم امیرالمؤمنین علی – علیه السلام – حادثه غصب خلافت و حکومت دینی را ناچار تحمل کرد و هم امام حسن مجتبی – علیه السلام – که هر دو بزرگوار از روی ناچاری از حکومت فاصله گرفتند و عیناً همین رفتار از حضرت امام حسین – علیه السلام – هم در طول دوره امامت خود دیده شد. یعنی رفتار هر سه امام معصوم -علیهم السلام – در این زمینه شبیه و نظیر هم بود! جز اینکه شرایط اجتماعی در چند ماه آخر امامت وجود مبارک امام حسین – علیه السلام – تغییر کرد و آن حضرت در مقابل حکومت زمان که او را جهت بیعت و تأیید آن بعنوان حکومت دینی تحت فشار شدید سیاسی قرار داده بود خودداری کرد و اقدام به قیام و مقاومت و دفاع مسلّحانه از خود و خاندان و همراهان خود کرد و باصطلاح در مقابل حکومت و فشار سیاسی آن از تسلیم خودداری کرد و دست به شمشیر برد.
رابعاً: صورت کامل دین خدا و معارف آن و به بیان دیگر آخرین کتاب آسمانی و علوم و رفتارهای آخرین پیامبر – صلّی الله علیه و آله و سلّم – و جاذبه های اخلاقی و شخصیتی آن حضرت، حاوی برنامه زندگی برای عموم انسانها و متضمّن علوم همه کتابهای آسمانی و فضائل علمی و اخلاقی همه پیامبران است و فواید و برکات آن سهم و رزق همه انسانها در طول تاریخ حیات آنها است. بطوریکه خدای سبحان می فرماید:
«إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ– وَلَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينٍ» (ص/ ۸۷ – ۸۸) یعنی: این [قرآن] جز آموزشی برای عالمیان نیست و قطعاً بعد از مدتی خبر آن را خواهید دانست.
در این صورت کتاب آسمانی و علوم آن سهم و رزق همه انسانها است چه انسانهای زمان نزول قرآن و بعثت و حیات دنیوی پیامبر خاتم – صلّی الله علیه و آله و سلّم – و چه انسان های زمان های بعدی! لذا امام معین شده از طرف خدای سبحان و رهبر آسمانی و جانشین حقیقی رسول خدا – صلّی الله علیه و آله و سلّم – عهدهدار محافظت از کتاب آسمانی و ارکان بنای دینی و یادگارهای پیامبران خدا – علیهم السلام – و علوم و فضائل اخلاقی آنها و رساندن آنها به عموم انسانها در زمان های بعدی می باشد. در این صورت اگر بقای اصل دین خدا و اصل کتاب آسمانی متوقف بر قطع جنگ با یاغیان و ایجاد آرامش در جامعه و اکتفاء به جریان بعضی از ظواهر احکام دینی و برقراری اساس آن باشد، لازم است امام معصوم – علیه السلام – به همان اکتفاء کند و جلو انهدام ارکان اصلی بنای دین توحیدی را بگیرد! در آن صورت اگرچه جامعه دینی از رهبری مستقیم و کامل حجت خدا و امام معصوم و صورت کامل برکات خدای سبحان و مراتبی از فضائل دین خدا و علوم آن محروم و دچار خسران های زیادی میشود، اما اصل بنای دین آسمانی باقی میماند و کتاب آسمانی در فرهنگ جوامع دینی استقرار می یابد و ارتباط انسانها با آن برقرار می ماند و اهل علم و علاقمندان به کتاب آسمانی فرصت مطالعه و تحقیق درباره حقایق و علوم بی پایان متمرکز در آن را پیدا می کنند و آخرین کتاب آسمانی که مصدق کتابهای آسمانی و پیامبران قبلی و مکمّل آنها و حاوی صورت کامل آموزشهای خدای سبحان است در دسترس عموم انسانها در جوامع مختلف و در طول زمان قرار میگیرد.
این بود حاصل تحلیلی از مشکلات عظیم جنگ داخلی در جامعه دینی و باصطلاح «جنگ با اهل قبله» که امامان معصوم – علیهم السلام – شدیداً از آن احتراز می جستند و جز در اضطرارهای خاص آن را تجویز نمی کردند.
۸- امام – علیه السلام – در پاسخ پیام معاویه فرمود: «اگر ترجیح می دادم که با کسی از اهل قبله وارد جنگ شوم…» از این قطعه کلام شریف امام – علیه السلام – بر می آید که جنگ با اهل قبله در بعضی شرایط جایز است و تشخیص آن بعهده امام معصوم – علیه السلام – می باشد. یعنی اگر بنا باشد صورت تقلّبی ساخته شده از دین خدا که قدرتی هم پیدا کرده باشد، سبب هدم دین حقیقی و اصلی شود یا ضربات بسیار سنگین شکننده ای به آن اصابت کند که جبران ناپذیر باشد و راه های ارتباط انسانها با آن را مسدود کند، در آن صورت اگر مقام امامت قوای نظامی متناسب در اختیار داشته باشد، میتواند قیام کند و از روی ناچاری با اهل قبله وارد جنگ شود و یا پیروان صورت تقلّبی از دین خدا را سرکوب کند و اساس حکومت نامشروع آنها را در هم بریزد و یا حداقل با کشته شدن خود و پیروانش در راه دفاع از دین خدا و نشان دادن چهره حقیقی آن به انسان ها با آن صورت های تقلّبی مبارزه کند. در آن صورت امام معصوم – علیه السلام – موفق خواهد شد که چهره زیبائی از جهاد در راه خدا و شکوه و حشمت و ارزش و اقتدار آن را به جهانیان نشان دهد و قلوب انسانها را بطرف آن متمایل و علاقه مند کند.
برای امام حسن مجتبی جنگ با اهل قبله جایز بود و اقدام به آن و یا صرف نظر و فاصله گرفته از آن به علم و تشخیص و بصیرت او واگذار شده بود! و این موضوع را خود امام – علیه السلام – در جواب معاویه طبق نقل مورّخان اظهار فرموده. بطوریکه نقل کرده اند، آن حضرت در پاسخ به درخواست معاویه فرمود:
«سبحان الله! ترکت قتالک وهو لي حلال لصلاح الامة واُلفتهم، أفتراني اقاتل معک»(۱) یعنی: من جنگ با تو را ترک کردم در حالی که برای من حلال بود، بجهت الفت مردم با یکدیگر آیا [در این صورت] تصوّر می کنی که همراه تو [با دیگران] وارد جنگ می شوم؟
۹- معاویه می خواست امام حسن – علیه السلام – از طرف او و یا در کنار او با کسانی که علیه حکومت او قیام کرده اند، وارد جنگ شود. در آن صورت حکومت غاصبانه و ظالمانه معاویه رسمیّت و مشروعیّت پیدا میکرد و او در آن صورت وانمود میکرد که امام – علیه السلام – تحت فرمان و سلطه او قرار دارد و یکی از پیروان اوست. و در آن صورت جامعه دینی به فاجعه عظیمی مبتلا می شد که خسارات و فساد آن فوق حدّ محاسبه بود. یعنی مقام امامت تحت فرمان یک تبهکار متقلّب قرار میگرفت و حکومت فاسد و جنایات بی شمار او رنگ دینی به خود میگرفت و در آن صورت آن رفتار خیانتی محسوب میشد برای تمام جامعه دینی و تاریخ آینده. لذا امام – علیه السلام – در ابتدا این قسمت از کلام خود، عبارت «سبحان الله» را به کار برد که نشانه تعجب شدید است و فرمود:
«سبحان الله! ترکت قتالک…» یعنی: امام – علیه السلام – تمامی مشکلات رها کردن حکومت را که منتهی به تسلّط معاویه بر جامعه دینی می شد و بستن قرارداد متارکه جنگ (مشهور به صلح) را که می دانست معاویه به آن عمل نخواهد کرد، جهت حفظ ارکان دین خدا تحمل کرده و ناچار از پذیرش آن وضعیت شده و جهت جلوگیری از ریخته شدن خون اهل قبله از دو طرف و بالخصوص شخصیتهای ارزشمند پیرو دین خدا آن گذشت و فداکاری را عهدهدار شده، حال به او پیشنهاد دستور گونه داده شده که با مخالفان حکومت معاویه – اگر چه از خوارج نادان – وارد جنگ شود.
۱۰- جواب امام – علیه السلام – به درخواست معاویه، رؤیاهای آن تبهکار فاسق و متقلّب را به هم ریخت و چهره کریه صورت تقلّبی ساخته شده از دین خدا را برای مردم آشکار کرد. و چهره زیبائی از آن را به مردم نشان داد.
۱۱- امام – علیه السلام – با تحمل خطر مخالفت با معاویه خود را در معرض خطر توطئهها و نقشههای آن تبهکار قرارداد و به منظور دفاع از مقام امامت و عصمت بطور ضمنی اعلام کرد که اگر امکان جنگ با معاویه را از نظر قدرت اجتماعی و نظامی پیدا کند، امکان دارد با خود او بجنگد و اینکه او از روی ناچاری و به جهت نداشتن قدرت لازم برای جنگ و جهت جلوگیری از ریخته شدن خون مردم و امت اسلامی، جنگ با او را قطع کرده است.
بصیرت خاصّ مقام امامت
بعنوان آخرین نکته مورد نظر در تحلیل کلام شریف امام حسن مجتبی – علیه السلام – در این نوشتار، اشاره ای می کنیم به موضوع «بصیرت خاصّ مقام امامت» البته طبعاً بیان و نوشته هیچ فرد عادی از انسانها قدرت ارائه جمال حقیقی رفتارها و کمالات و فضائل شخصیتی و رفعت و گستره بصیرت ذوات مبارک معلمان آسمانی را ندارد و طبعاً این کلام و تحلیل هم متناسب با محدودیتهای ادراکات عادی و فهم ناقص و ناتوانی ها در بیان، خواهد بود.
کلام انسان های عادی در توصیف و تحلیل و بیان معانی کلام ذوات مقدسه معصومین – علیهم السلام – و فضائل علمی و اخلاقی آنها شبیه به سخن فردی است که در یک اطاق قرار گرفته و از پنجره کوچکی که در یکی از دیوارهای آن اطاق نصب شده و مقداری نور خورشید از آن پنجره وارد اطاق شده، میخواهد تمامی حجم خورشید و تمام نور و حرارت آن را ارزیابی کند و ادراکات خود را به انسانهای دیگر بیان کند.
اما در هر صورت ما به آن شعاع نوری که از آفتاب و از طریق آن پنجره وارد میشود احتیاج شدیدی داریم و لازم است در پرتو آن اشیائی را که می بینیم برای کسانی وصف کنیم! لذا به عنوان آخرین نکته قابل ذکر آن را توضیح می دهیم.
۱۲- امام حسن مجتبی – علیه السلام – از فرصت پیش آمده از ناحیه پیام و درخواست معاویه، دیدگاه و موقعیت خود را در جریان قطع جنگ و باصطلاح صلح با معاویه آشکار کرد و اعلام فرمود که بلحاظ شرایط اجتماعی و به منظور جلوگیری از ریخته شدن خون انسان ها و تحقّق آرامش برای مردم در جامعه به قطع جنگ مجبور شده است! پس او حکومت معاویه را هرگز به رسمیّت نخواهد شناخت! اما فعلاً و در آن شرایط برای او امکان جنگ با آثار و نتایج مطلوب وجود ندارد. و اینکه اگر جنگ با معاویه یاغی ادامه مییافت نتیجه ای جز کشته شدن بی حاصل عده ای از افراد جامعه دینی را نداشت.
همچنین ادامه آن جنگ سبب تضعیف جامعه دینی و جرأت پیدا کردن دشمنان بالخصوص حکومت روم جهت حمله به آن و در هم کوبیدن آن و برچیدن اصل نظام دین خدا می شد و نه صورت تقلّبی ساخته شده از آن! و طبعاً آن وضعیت نمیتوانست مورد رضایت و قبول امام – علیه السلام – قرار بگیرد.
آن حضرت می توانست – بر حسب ظاهر – پیشنهاد و درخواست معاویه را رد کند و عذری برای عدم قبول خود بیاورد، مثلاً بگوید که آمادگی روحی برای آن ندارد و یا جنگ با خوارج را به صلاح جامعه نمی داند و یا اصلاً در این موضوع از فرمان پدر بزرگوارش تبعیت میکند که فرمود:
«بعد از من با خوارج نجنگید…» و امثال آنها، اما فرمود که اگر قدرت بر جنگ می داشت از خود معاویه صرف نظر نمیکرد و اول با خود او می جنگید! یعنی او حکومت معاویه را به رسمیّت نمیشناسد و اگر میتوانست با او می جنگید اما ناچار شده به قطع جنگ و ترک آن.
امام – علیه السلام – با اعلام آن موضع، خود را در معرض مخالفت و دشمنی بیشتر با معاویه قرارداد! یعنی معاویه در هر صورت و در آن زمان حاکم جامعه بود و از اقدام به بازداشت و کشتن امام بصورت آشکار ناتوان نبود، همچنانکه علیه حکومت او – بصورت یک یاغی – جنگی به راه انداخت و از شام که محل استقرارش بود بطرف عراق که مرکز حکومت امام – علیه السلام – بود لشکرکشی کرد.
بصیرت خاصّ مقام امامت و عصمت اقتضاء میکرد که آن حضرت به هر صورت ممکن و در هر فرصتی موضع خود را درباره قطع جنگ و همچنین درباره حکومت نامشروع معاویه اعلام کند، اگرچه آن نوع اعلام موضع خطر کشته شدن از ناحیه معاویه را بدنبال داشت حال چه کشته شدن بصورت آشکار و از طریق قوه قهریّه و چه با حیله های سیاسی و بصورت نامحسوس، کما اینکه اقدام نوع دوم سرانجام با توطئه و زمینهسازی معاویه به وقوع پیوست و سرانجام امام – علیه السلام – با دسیسه های سیاسی او به مقام شهادت رسید.
پاسخ امام – علیه السلام – به معاویه در آن جریان و رفتارهای بعدی او در مدینه و در طول دوره امامت خود، خطر اختلاط دین خدا و معارف و احکام آن را با رفتارهای حکومت بنیامیه و دیگر غاصبان حکومت دینی را حداقل در نظر عقلا و پیروان حقیقی دین خدا و اهل تحقیق و جویای حقایق دینی، از بین برد و حداقل عده قابل توجهی از انسانها چه در آن زمان و چه زمان های بعدی تفاوت بین صورت حقیقی دین خدا و صورت های تقلّبی و ساختگی از آن را شناختند و حساب آنها را از هم جدا کردند.
الیاس کلانتری
پاورقی:
۱- انساب الاشراف، بلاذری، ج ۳، ص ۴۶