کلام ایام ـ ۳۸۰، امتحانات ملکوتی در نهضت عاشورا
بخش نوزدهم
کلیات
- حوادث صبح روز عاشورا و شروع جنگ.
- برقراری نظام جنگ برای سپاه توحید.
- حرکت سپاه حکومتی بطرف خیمه های امام حسین (علیه السلام).
- دعای امام حسین ـ علیه السلام ـ قبل از شروع جنگ.
- عکس العمل سپاه شیطان وقت مواجه شدن با خندق آتش اطراف خیمه ها.
- امام ـ علیه السلام ـ مانع پرتاب تیر از طرف مسلم بن عوسجه بطرف شمربن ذی الجوشن شد.
- امام ـ علیه السلام ـ فرمود: نمی خواهم شروع کننده جنگ باشم.
- خطابه امام ـ علیه السلام ـ مقابل سپاه دشمن قبل از شروع جنگ.
- امام ـ علیه السلام ـ در خطابه خود متذکر مقام و موقعیت خانوادگی و اجتماعی و دینی خود برای افراد سپاه دشمن شد.
- استشهاد امام ـ علیه السلام ـ به کلام رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ درباره خودش و برادرش امام حسن (علیهما السلام).
- در مقابل هر یک از مردان جنگی در سپاه امام حسین ـ علیه السلام ـ ۲۰۰ الی ۳۰۰ نفر در سپاه حکومتی قرار داشتند.
- افراد سپاه امام ـ علیه السلام ـ در پناهگاهی وارد شده بودند که هیچ قدرتی نمی توانست کوچکترین صدمه ای به ارکان آن وارد کند.
- در پناهگاه امن توحیدی و برای افراد مستقر در آن هیچ گونه نگرانی از کثرت سپاه دشمن و قدرت آنها وجود نخواهد داشت.
- قدرت روحی افراد سپاه امام حسین ـ علیه السلام ـ از «ولایت الله» ـ جلّ جلاله ـ «ذکر الله کثیر» نشأت می گرفت.
- امام ـ علیه السلام ـ با علم قطعی به اینکه در آن جنگ هم خود او و هم همه همراهانش از مردان کشته خواهند شد، باز قبل از شروع جنگ به آموزش و ارشاد آن قوم پرداخت.
- وظایف مقام امامت در ارشاد انسانها.
- امام ـ علیه السلام ـ در روز عاشورا با وجود مشکلات اداره آن جنگ نابرابر و در آن شرایط بحرانی، مقام معلمی و ارشاد انسانها را فراموش نمی کرد.
- با وجود اینکه سپاه کوفه امام ـ علیه السلام ـ را از قبل می شناختند اما آن حضرت باز موقعیت خود را به آنها متذکر شد.
صبح روز عاشورا رسید ، امام ـ علیه السلام ـ با یاران خود نماز صبح را خواند و بعد از نماز سپاه خود را منظم و آماده جنگ کرد. پس «زهیر بن قین» را در میمنه سپاه و «حبیب بن مظاهر» را در میسره قرار داد و پرچم جنگ را به برادرش حضرت عباس ـ علیه السلام ـ عطا کرد. آنها خیمه ها را پشت سر خود قرار دادند و جلو خیمه ها استقرار یافتند و امر کرد خندقی را که پشت خیمه ها کنده بودند پر از چوب و هیزم کنند و آتش بزنند تا سپاه دشمن نتوانند از پشت سر آنها حمله کنند، و بانوان و کودکان حرم درامنیتی قرار بگیرند! و سپاه امام ـ علیه السلام ـ فقط از یک طرف با سپاه دشمن مواجه شوند.
در طرف مقابل هم ابن سعد سپاه خود را آماده کرد و آن سپاه بطرف خیمه ها و محل استقرار امام ـ علیه السلام ـ و اصحابش حرکت کردند. ازامام سید الساجدین ـ علیه السلام ـ نقل شده است که چون صبح روز عاشورا سپاه دشمن بطرف امام حسین ـ علیه السلام ـ روی آوردند او در مقام دعا و درخواست از پروردگارش عرض کرد :
«اللَهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِي فِي كُلِّ كَرْبٍ، وَأَنْتَ رَجَآئِي فِي كُلِّ شِدَّة، وَأَنْتَ لِي فِي كُلِّ أَمْرٍ نَزَلَ بِي ثِقَةٌ وَعُدَّةٌ. كَمْ مِنْ هَمٍّ يَضْعُفُ فِيهِ الْفُؤَادُ، وَتَقِلُّ فِيهِ الْحِيلَه، وَيَخْذُلُ فِيهِ الصَّدِيقُ، وَيَشْمُتُ فِيهِ الْعَدُوُّ؛ أَنْزَلْتُهُ بِكَ، وَشَكَوْتُهُ إلَيْكَ، رَغْبَة مِنِّي إلَيْكَ عَمَّنْ سِوَاكَ؛ فَفَرَّجْتَهُ عَنِّي، وَكَشَفْتَهُ، وَكَفَيْتَهُ. فَأَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ نِعْمَةٍ، وَصَاحِبُ كُلِّ حَسَنَةٍ، وَمُنْتَهَي كُلِّ رَغْبَةٍ»(۱)
یعنی : پروردگارا تو پناهگاه من هستی در هر اندوهی و تو امید من هستی در هر سختی و تو در هر مشکلی که برای من پیش آید تکیه گاه و دارائی من هستی . چه بسا اندوه و گرفتاری که دلها در آن ناتوان شود و تدبیر در آن اندک شود و دوست در آن انسان را تنها بگذارد و دشمن در آن شماتت کند که من نزد تو آوردم و بتو شکوه کردم و امیدم را فقط بتو بستم ، پس تو برای من گشایش بوجود آوردی و آن را برطرف کردی و تو هستی صاحب اختیار هر نعمت و صاحب هر حسنه و هر امیدی بتو منتهی می شود .
فرمود : سپاه [ دشمن ] روی آوردند و اطراف خیمه ها می چرخیدند و خندق را می دیدند پشت خیمه که آتش در آن شعله می کشد . شمربن ذی الجوشن با صدای بلند فریاد زد : ای حسین شتاب کردی به آتش ، قبل از روز قیامت !
امام – علیه السلام – فرمود این کیست ؟ گویا شمربن ذی الجوشن است ، گفتند : بلی . امام – علیه السلام – خطاب به او فرمود :پسر زن بز چران تو برای ورود به آن آتش سزاواری .
و مسلم بن عوسجه خواست او را با تیر بزند ، که امام – علیه السلام – او را منع کرد . مسلم عرض کرد اجازه بفرما او را با تیر بزنم همانا او مردی فاسق و از دشمنان خدا و از جباران است ! و خدا او را در تیررس من قرار داده !
امام – علیه السلام – فرمود : تیر بسوی او نیانداز چون من دوست ندارم جنگ با آنها را شروع کنم ( آغاز کننده جنگ با آنها باشم )
امام – علیه السلام – شتر خود را خواست و بر آن سوار شد و با صدای بلند فریاد زد : ای اهل عراق و بیشتر آنها می شنیدند . پس فرمود :
«أَيُّهَا النَّاسُ اسْمَعُوا قَوْلِي وَ لَا تَعْجَلُوا حَتَّى أَعِظَكُمْ بِمَا يَحِقُّ لَكُمْ عَلَيَّ وَ حَتَّى أُعْذِرَ إِلَيْكُمْ فَإِنْ أَعْطَيْتُمُونِي النَّصَفَ كُنْتُمْ بِذَلِكَ أَسْعَدَ وَ إِنْ لَمْ تُعْطُونِي النَّصَفَ مِنْ أَنْفُسِكُمْ فَأَجْمِعُوا رَأْيَكُمْ ثُمَّ لا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَ لا تُنْظِرُونِ إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتابَ وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ . ثُمَّ حَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ ذَكَرَ اللَّهَ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ (ص) وَ عَلَى مَلَائِكَةِ اللَّهِ وَ أَنْبِيَائِهِ فَلَمْ يُسْمَعْ مُتَكَلِّمٌ قَطُّ قَبْلَهُ وَ لَا بَعْدَهُ أَبْلَغُ فِي مَنْطِقٍ مِنْهُ »(۲)
یعنی : ای مردم به سخن من گوش دهید و [ برای جنگ ] عجله نکنید تا من شما را پند دهم به آنچه حق شماست بر من ، تا حقیقت را بر شما آشکار کنم و اگر انصاف دادید به سعادت خواهید رسید و اگر انصاف ندهید از خودتان در آن صورت رأی خود را جمع کنید سپس امر شما برایتان اندوهی نباشد سپس درباره من تصمیم بگیرید [ و به من حمله کنید ] و مهلتم ندهید . همانا ولی من الله است که قرآن را نازل کرد و او ولی [ یار و سرپرست ] صالحان است . (۳)
سپس الله را حمد کرد و ثنا گفت و به آنچه مناسب و شایسته بود او را ذکر کرد و صلوات فرستاد بر پیامبر اکرم – صلّی الله علیه و آله و سلّم – و برملائکه و پیامبران خدا [ سپس خطبه ای خواند که ] بلیغ تر از آن از هیچ متکلمی قبلاً و بعد از او شنیده نشد . سپس فرمود :
« أَمَّا بَعْدُ فَانْسُبُونِی فَانْظُرُوا مَنْ أَنَا ثُمَّ ارْجِعُوا إِلَی أَنْفُسِکمْ وَ عَاتِبُوهَا فَانْظُرُوا هَلْ یصْلُحُ لَکمْ قَتْلِی وَ انْتِهَاک حُرْمَتِی أَ لَسْتُ ابْنَ بِنْتِ نَبِیکمْ وَ ابْنَ وَصِیهِ وَ ابْنِ عَمِّهِ وَ أَوَّلِ الْمُؤْمِنِینَ الْمُصَدِّقِ لِرَسُولِ اللَّهِ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ أَ وَ لَیسَ حَمْزَةُ سَیدُ الشُّهَدَاءِ عَمِّی أَ وَ لَیسَ جَعْفَرٌ الطَّیارُ فِی الْجَنَّةِ بِجِنَاحَینِ عَمِّی أَ وَ لَمْ یبْلُغْکمْ مَا قَالَ رَسُولُ الله لِی وَ لِأَخِی هَذَانِ سَیدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَإِنْ صَدَّقْتُمُونِی بِمَا أَقُولُ وَ هُوَ الْحَقُّ وَ اللَّهِ مَا تَعَمَّدْتُ کذِباً مُنْذُ عَلِمْتُ أَنَّ اللَّهَ یمْقُتُ عَلَیهِ أَهْلَهُ وَ إِنْ کذَّبْتُمُونِی فَإِنَّ فِیکمْ مَنْ لَوْ سَأَلْتُمُوهُ عَنْ ذَلِک أَخْبَرَکمْ سَلُوا جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِی وَ أَبَا سَعِیدٍ الْخُدْرِی وَ سَهْلَ بْنَ سَعْدٍ السَّاعِدِی وَ زَیدَ بْنَ أَرْقَمَ وَ أَنَسَ بْنَ مَالِک یخْبِرُوکمْ أَنَّهُمْ سَمِعُوا هَذِهِ الْمَقَالَةَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلِی وَ لِأَخِی أَ مَا فِی هَذَا حَاجِزٌ لَکمْ عَنْ سَفْک دَمِی »(۴)
اما بعد پس نسب مرا در نظر بگیرید و ببینید من کیستم سپس به خود آئید و خود را سرزنش کنید، ببینید آیا کشتن من و شکستن حرمت من بر شما سزاوار است آیا من فرزند پیامبر شما و فرزند وصی و پسر عموی او نیستم،[همان شخصیتی ] که اولین ایمان آورنده، و تصدیق کننده رسول خدا ـ صل الله علیه و آله وسلم ـ بود در آنچه از طرف خدا آورده؟ آیا حمزه سید الشهداء عموی من نبود؟ آیا جعفر طیار در بهشت با دو بال [همراه ملائکه] عموی من نبود؟ آیا به شما نرسیده است که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ درباره من و برادرم[ امام حسن علیه السلام] فرمود: این دو سرور جوانان اهل بهشت هستند،پس اگر مرا تصدیق کردید در آنچه می گویم و آن حق است.و قسم به خدا تا فهمیده ام خدا دروغگو را دشمن دارد،هرگز دروغی نگفته ام .و اگر سخن مرا باور نکردید همانا در بین شما کسانی هستند که می توانید از این جریان [و سخن پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم درباره من و برادرم]از آنها سؤال کنید و آنها به شما پاسخ خواهند داد . سؤال کنید از جابر بن عبد الله انصاری و ابو سعید خدری و سهل بن سعد ساعدی و زید بن ارقم و انس بن مالک (۵) آنها به شما خبر خواهند داد که این کلام را از رسول خدا – صلّی الله علیه و آله و سلّم – درباره من و برادرم شنیده اند آیا این موضوع [ یعنی کلام فوق از پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم درباره من و برادرم ] مانعی از ریختن خون من نمی باشد .
در کلام شریف امام – علیه السلام – که ابتداءً در مواجهه با سپاه دشمن و خطاب به آنها گفته شد ، نکات علمی و عقیدتی زیادی وجود دارد و ما به ذکر تعدادی از آنها با شرح و تحلیلی فشرده می پردازیم :
۱ـ امام ـ علیه السلام ـ و گروه اندک همراه او در اول روز و وقت صبح مورد حمله یک سپاه عظیم قرار گفتند. تعداد یاران امام ـ بطوریکه قبلاً گفته شد ـ حدود یکصد نفر و بلکه کمتر یا اندکی بیشتر از آن بودند و سپاه دشمن طبق نقل های معتبر حدود سی هزار نفر و بعضی گفته اند بیست هزار یا بیست و دو هزار نفر و رقم دیگری هم گفته اند که معتبر نیست. یعنی مقابل هر یک مرد جنگی از سپاه امام ـ علیه السلام ـ حدود ۳۰۰ نفر و یا حداقل ۲۰۰ نفر قرار داشتند. یعنی یک نفر در مقابل یک سپاه ۲۰۰ یا ۳۰۰ نفری! اما حتی اندک نگرانی در چهره و رفتار یاران آن حضرت مشاهده نمی شد. آنها به قدرت عظیمی پناه برده بودند و در پناهگاهی وارد شده بودند که هیچ قدرتی و هیچ عاملی نمی توانست کوچکترین صدمه ای به ارکان آن وارد کند و آن قدرت عظیم بی پایان، قدرت خدای عزیز قهار بود و آن پناهگاه، توحید او و اتصال به او و ولایت او بود.
امام ـ علیه السلام در اولین عبارت از دعای خود متذکر این مطلب شد. بطوریکه خطاب به ذات قدوس الله ـ عزّوجلّ ـ عرض کرد:
« اللَهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِي فِي كُلِّ كَرْبٍ، وَأَنْتَ رَجَآئِي فِي كُلِّ شِدَّة… » وقتی یک انسان بطورکامل متصل شود به قدرت بی پایان پروردگار عالمیان و وارد شود در پناهگاه امن توحیدی، دیگر برای او تعداد دشمنان و قدرت آنها چیزی محسوب نخواهد شد.
در رفتار امام ـ علیه السلام ـ زمان حمله سپاه دشمن و دقایقی قبل از شروع جنگ هم ـ مثل غروب تاسوعا و شب عاشورا، عالی ترین مرتبه از قدرت حاصله از ولایت الله ـ عزّوجلّ ـ و اطمینان قلبی ناشی از «ذکر الله» تجلی کرد و برای انسانها آشکار شد! و آیه مبارکه ذیل در زیباترین صورت ها ظهور و تمثل یافت، همچنانکه خدای سبحان فرمود:
« أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ » (یونس/۶۲) یعنی: آگاه باشید [توجه کنید] که برای اولیاء خدا نه خوفی خواهد بود و نه اندوهگین خواهند شد.
با صرف نظر از اینکه مراد از آیه کریمه وضعیت اولیاء خدا در عالم آخرت و یا هم در دنیا و هم آخرت است و اینکه مراد چه مرتبه از خوف و حزن است.
ولایت خدا یعنی نزدیک بودن به او و اتصال و ارتباط با او و ورود در فضای «ذکرالله کثیر» مراتبی دارد و درباره حجت های پروردگار عالمیان از پیامبران و امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ در مرتبه خاصی برقرار است و در سایر انسانها هم در مرتبه دیگر متناسب با موقعیت ایمانی آنها.
۲ـ قابل تذکر است که مرتبه ای و صورتی از رفتارهای امام ـ علیه السلام ـ در این نوشتار مورد بحث قرار می گیرد که در حد فهم عادی انسانی است و یا قابل ذکر و توضیح عادی! و فهم کامل حالات روحی مقام عصمت و امامت بالاتر از افق فهم های عادی است! و اینکه فهم و درک و توصیف میزان اتکاء و اعتماد امام ـ علیه السلام ـ در وضعیت مورد بحث و در طول روز عاشورا و زمان اشتغال به جنگ و همچنین زمان اشتغال به ارشاد و آموزش همراهان و حتی افراد سپاه دشمن، احتیاج به معیارها و محاسبات خاصی دارد که دور از قدرت و توان عادی انسانی است.
۳ـ امام ـ علیه السلام ـ با گفتن عباراتی و به کار بردن کلماتی در دعای خود، هم به یاران خود و هم به همراهان از بانوان و کودکان و همه به تمام شیعیان و پیروان خاندان رسالت در طول زمان و هم به همه انسانها، آموزش داد که در سختی ها و مصیبت ها و گرفتاریها تنها نیستند و بلکه می توانند تحت حمایت پروردگار جهانیان، صاحب قدرت بی پایان قرار بگیرند. اما لازم است جهت اتصال به قدرت پروردگارشان و ورود در آن پناهگاه امن دعا کنند و از پروردگارشان درخواست کمک کنند.
بطور قطع و یقین موقعیت امام حسین ـ علیه السلام ـ در تمام مراحل آن خروج شکوهمند مورد عنایت خاص پروردگار عالمیان و مطابق خواسته و تقدیرات او بود ـ سبحانه و تعالی ـ اما دعا و درخواست از آن ذات قدوس مورد خواست و رضا و امر و فرمان اوست.
دعا در چنان وضعیتی به منزله قدم زدن و حرکت بسوی یک پناهگاه و ورود در آن است. یعنی صِرف قرار داشتن یک پناهگاه در فضای زندگی یک انسان و مجاز بودن انسان جهت ورود در آن به تنهائی جهت حصول امنیت و برخورداری از امکانات موجود در آن کافی نیست و بلکه لازم است انسان آن پناهگاه را شناسائی کند و به راه منتهی به آن آشنا باشد و در وقت لازم بطرف آن حرکت کند و در فضای داخل آن پناهگاه وارد شود.
نعمت های خدای سبحان از جمله نصرت او به بندگان بمنزله گنجینه و خزانه ای است که خدای غنی حمید برای بندگانش به وجود آورده و کلید آن خزانه «دعا» است. بطوریکه امام امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ در نامه ای که به وصی و جانشین و فرزند خود امام حسن مجتبی ـ علیه السلام ـ و بطور غیرمستقیم به تمام شیعیان و پیروان خود نوشته، فرمود:
« وَاعْلَمْ انَّ الَّذِي بِيَدِهِ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ قَدْ أَذِنَ لَكَ فِى الدُّعَاءِ، وَ تَكَفَّلَ لَكَ بِالْإِجَابَةِ، وَ أَمَرَكَ أَنْ تَسْأَلَهُ لِيُعْطِيَكَ، وَ تَسْتَرْحِمَهُ لِيَرْحَمَكَ » (۶) یعنی: و بدان آن که گنجینه های آسمان و زمین به دست اوست، به تو اذن داده و اجابت آن را بعهده گفته و به تو امر کرده است که از او بخواهی تا عطا کند و از او رحمت تقاضا کنی تا رحمتش را شامل حال تو کند.
سپس در ادامه این موضوع و بعد از ذکر مطالبی می فرماید:
« ثُمَّ جَعَلَ فِي يَدَيْكَ مَفَاتِيحَ خَزَائِنِهِ بِمَا أَذِنَ لَكَ فِيهِ مِنْ مَسْأَلَتِهِ، فَمَتَى شِئْتَ اسْتَفْتَحْتَ بِالدُّعَاءِ أَبْوَابَ نِعْمَتِهِ »(۷) یعنی: سپس در دست تو قرار داده کلیدهای گنجینه های خود را با اذنی که به تو داده جهت درخواست. پس هر وقت خواستی، درهای نعمت های او را با دعا باز کن.
۴ـ در عبارتی از دعای امام ـ علیه السلام ـ بطور ضمنی اشاره ای به یکی از شرایط اصلی موضوع « استجابت دعا » و به بیان دیگر شرایط دعای حقیقی شده است و آن قطع امید از غیر الله و امید بستن بطور خالص به او است، بطوریکه در دعای شریف ذکر شده:
«أَنْزَلْتُهُ بِكَ ، وَشَكَوْتُهُ إلَيْكَ ، رَغْبَةً مِنِّي إلَيْكَ عَمَّنْ سِوَاكَ ؛ فَفَرَّجْتَهُ عَنِّي ، وَكَشَفْتَهُ » یعنی: من آن [اندوه و گرفتاری] را نزد تو آوردم و به تو شکوه کردم و امیدم را فقط به تو بستم [ و از غیر تو امیدم را قطع کردم] پس تو برای من گشایش بوجود آوردی و آن مشکل را برطرف کردی.
۵– امام – علیه السلام – با علم قطعی به این که خود او و همه همراهانش از مردان کشته خواهند شد و آن را در شب قبل صراحتاً به همراهانش اعلام کرده بود – باز قبل از شروع جنگ به ارشاد آن قوم ظالم و تبهکار پرداخت یعنی نه اصل آمدن آنها به جنگ مقام امامت و حجت خدا و فرزند رسول الله– صلّی الله علیه و آله و سلّم – و نه بستن راه آب به سوی آنها و زنان و کودکان همراه آنها و نه شنیدن زخم زبان آنها و دروغ هایی که سران آن سپاه شیطانی ساخته بودند و نه هیچ عامل دیگر مانع ابراز ترحم و دلسوزی نسبت به آنها نشد .
امام – علیه السلام – که وظیفه الهی ارشاد انسانها و نجات آنها را از فساد و تباهی و مشقت ها به عهده داشت در سخترین شرایط و در حین جنگ و در زمانی که خود او و همراهانش مورد حمله یک سپاه عظیم قرار گرفته بودند ، به آموزش آنها پرداخت ، و برای آنها خطابه خواند ، بلکه آنها یا عده ای از آنها و حتی یک نفر از آنها از پیروی شیطان و سقوط در آتش جهنم نجات یابد .
در تمام ساعات و دقایق و فرصت های روز عاشورا با وجود مشکلات متعدد در اداره آن جنگ نابرابر و مراقبت و محافظت از خیمه های بانوان و کودکان و کمک به افراد در حال جنگ و در حالی که صدای عطش کودکان از هر طرف شنیده می شد ، امام – علیه السلام – مقام معلمی و ارشاد مردم و تلاش برای نجات آنها را فراموش نمی کرد و بیش از پرداختن به رفتارهای مربوط به جنگ دفاعی به آموزش های اخلاقی درباره سپاه دشمن اشتغال داشت .
۶– حکومت جامعه دینی و سران آن حکومت و امیر کوفه و فرماندهان لشکر ، تبهکاری ها و فساد حکومتی و همه ظلم ها و جنایات خود را تحت پوشش دین و به نام دین انجام می دادند تا از حمایت عوام جاهل بهره مند شوند . امام – علیه السلام – جهت خنثی کردن تبلیغات دروغین آنها ، مقام و موقعیت خود را که فرزند رسول الله – صلّی الله علیه و آله و سلّم – می باشد به افراد سپاه متذکر شد .
۷– اگرچه افراد سپاه حکومتی عمدتاً و یا تماماً اهل کوفه بودند و عده کثیری از آنها با نوشتن نامه ها و فرستادن نمایندگان از امام – علیه السلام – جهت رفتن به کوفه دعوت کرده بودند و مدتی با نماینده آن حضرت و رسول او یعنی حضرت مسلم بن عقیل – علیه السلام – همراهی داشتند . یعنی امام – علیه السلام – برای آنها ناشناخته نبود . اما باز هم آن حضرت متذکر موقعیت خانوادگی و مقام اجتماعی خود شد . تابلکه آن تذکر تغییری در روحیه آنها به وجود آورد و سبب تحریک عقلی یا عاطفی در آنها شود .
الیاس کلانتری
۱۳۹۹/۷/۲۴
پاورقی ها:
۱ – ارشاد شیخ مفید ، انتشارات علمیه اسلامیه ، ج ۲ ، ص ۹۹
۲ – همان
۳ – امام – علیه السلام – در این قطعه از کلام شریف خود دو آیه از قرآن مجید را اقتباس فرموده و آن دو عبارتند از آیه ۷۱ سوره یونس و آیه ۱۹۶ سوره اعراف
۴ – ارشاد شیخ مفید ، انتشارات علمیه اسلامیه ، ج ۲ ، ص ۱۰۰
۵ – آنها تعدادی از اصحاب پیامبر اکرم _صلّی الله علیه و آله و سلّم – بودند که آن زمان هنوز زنده بودند .
۶ـ نهج البلاغه، نامه ـ۳۱ «من الوالد الفان المقرّ للزمان…»
۷ـ همان.