۲۹۹- آیا محمد بن حنفیه برادر امام حسین – علیه السلام – ادعای امامت داشت و چرا او با برادرش در نهضت کربلا همراهی نداشت؟

کلیات

  • عقیده «کیسانیه» و موضع «محمد بن حنفیه» درباره آن.

  •  آیا محمد بن حنفیه خود را بعد از امام حسین – علیه السلام – امام می‌دانست؟

  •  احتمالاً ارتباط محمد بن حنفیه با مختار ثقفی سبب این توهم شده است که او ادعای امامت داشته است!

  •  چرا محمد بن حنفیه موضع خود را تا مدتی با صراحت اعلام نمی‌کرد؟

  •  محمد بن حنفیه بطور مکرّر مورد تکریم امامان معصوم قرار گرفته است!

  •  عدم شرکت محمد بن حنفیه در قیام مقدس عاشورا به تنهائی دلیلی بر اختلاف نظر او با امام حسین – علیه السلام – نمی تواند باشد.

  • خود امام حسین – علیه السلام – به محمد بن حنفیه دستور داد که بعنوان نماینده او در مدینه بماند.

  • وصیت امام حسین علیه السلام به برادرش محمد بن حنفیه.

  •  مذاکرات امام حسین علیه السلام با برادرش محمد بن حنفیه.

  •  توسعه امام حسین علیه السلام به برادرش محمد حنفیه مبنی بر اقامت در مدینه.

 پاسخ: این عقیده مربوط به گروهی بنام «کیسانیه» است که به امامت محمد بن حنفیه معتقد بودند و از بررسی حالات آن بزرگوار و رفتارهای او بالخصوص از تکریم خاصّی که نسبت به امام سید الساجدین – علیه السلام – داشت، جلالت شأن او و صحت عقاید او در موضوع امامت روشن‌می شود، و هیچ دلیل قطعی و قابل اثباتی برای ادعای امامت آن بزرگوار در منابع تاریخی وجود ندارد.

عده ای از مورخان و سیره نویسان از همکاری او با مختار ثقفی و تأیید خفیف و غیر علنی او از مختار و قیام او چنین نسبتی را به او داده اند و یا چنین حدسی زده اند چون مختار حداقل برحسب ظاهر مدتی دارای این عقیده بود یعنی از «کیسانیه» محسوب می شد. و احتمالاً بعضی از عوامل حکومت بنی امیّه هم این عقیده را ترویج کرده اند.

 می شود گفت احتمالاً عدم ردّ صریح و آشکار نسبتی که به او داده می‌شد تا مدتی یعنی موضوع امامت بجهت رعایت یک مصلحت سیاسی بود، یعنی او تمایل داشت موضوع جانشینی حضرت سیدالشهداء امام حسین و امامت حضرت سید الساجدین – علیهما السلام – تا مدتی علنی و آشکار نشود، تا حکومت زمان به فکر از بین بردن آن حضرت نیافتد و آن حضرت تحت فشارهای سیاسی قرار نگیرد. یعنی اگر محمد بن حنفیه موضع خود را تا مدتی با صراحت اعلام نمی‌کرد، قصدش حفاظت از وجود شریف امام سید الساجدین به عنوان جانشین امام حسین – سلام الله علیهما – بود و بعد از اینکه آن نوع خطر با گذشت مدتی از زمان منتفی یا کمتر شد و یا وقتی که عقیده کیسانیه مبنی بر امامت آن بزرگوار یعنی محمد بن حنفیه شیوع پیدا کرد و مشکلاتی در موضوع عقیده به امامت پیش آمد، او در موارد متعددی عقیده خود نسبت به امامت حضرت سید الساجدین – علیه السلام – را آشکار کرد و ابهامات به وجود آمده را از بین برد.

 محمد بن حنفیه بطور مکرّر مورد تکریم امامان معصوم حضرت سیدالساجدین و حضرت باقرالعلوم و حضرت جعفر صادق – علیهم السلام – قرار گرفته و جلالت شأن او مورد تأیید علمای محقّق و کارشناس در حوادث تاریخی بوده است.

 اما اینکه چرا او در نهضت مقدس عاشورا شرکت نکرد، به تنهائی دلیلی برای داشتن اختلاف نظر با حضرت سیدالشهداء – علیه السلام – نمی باشد چون موقعیت سیاسی امام حسین – علیه السلام – هم در مدت چند ماه که بعد از خروج از مدینه در شهر مکه اقامت داشت، با صراحت اعلام نمی‌شد. یعنی امام – علیه السلام – نیّت و تصمیم خود را برای مقابله با حکومت و عدم تسلیم در برابر خواسته‌های آن اعلام نمی‌کرد! و خیلی معقول و حکیمانه است که امام – علیه السلام – خود به عدم همراهی بعضی از شخصیت‌های خاندان رسالت علاقه مند بود و تمایل داشته آنها در مکه و مدینه بمانند و از طرف او به امور و مراجعات مردم رسیدگی کنند و مانع رسیدن سران حکومت به تمام خواسته‌های خود شوند.

 ما قبلاً به پرسشی شبیه به همین پاسخ دادیم و در این نوشتار بخشی از آن را نقل می‌کنیم و توصیه می‌کنیم آن مقاله مورد توجه دیگری قرار بگیرد.

«امام- علیه السلام- و همراهان او در آن چند ماه اقامت در شهر مکه تحت نظر جاسوسان و نماینده حکومت بنی امیه قرار داشتند و آزادی عمل کاملی برای آنها وجود نداشت و در این صورت امام- علیه السلام- طبعاً نمی‌توانست مقصد و تصمیم نهائی خود را آشکار و به همگان اعلام کند یعنی معقول و حکیمانه نبود که آن حضرت تمامی اهداف خود و رفتارهای خود در آینده را بطور آشکار بیان کند، چون در آن صورت به اهداف سیاسی پلید و نامشروع حکومت کمک می کرد! لذا امام- علیه السلام- در رفتارهای خود مصالحی را در نظر می‌گرفت و تدابیری می‌اندیشید که لازم نبود تمام آنها را به طور آشکار اعلام کند! فلذا می شود گفت شاید خود امام- علیه السلام- مصلحت در آن می دید که بعضی از شخصیت های خاندان رسالت و بنی هاشم در شهر مدینه و یا شهر مکه بمانند و همراه او نباشند. و هیچ دلیلی وجود ندارد که آن شخصیت های مورد نظر در این سؤال و بعضی دیگر از آنها، از همراهی با امام- علیه السلام- خودداری کرده‌اند و بلکه از قرائن متعددی بر می‌آید که خود آن حضرت تمایل داشته که بعضی از شخصیت های خاندانش همراه او در خروج علیه حکومت شرکت نکنند و این تصمیم و رفتار علل متعدّدی می توانست داشته باشد که به بعضی از آنها در ادامه بحث اشاره ای خواهیم داشت.

نکته دیگر اینکه: وقتی امام- علیه السلام- تصمیم به خروج از محل زندگی خود یعنی شهر مدینه گرفت آیا صحیح بود که همه بستگان و افراد خاندان رسالت را با خود همراه ببرد؟! شهر مدینه مرکز جامعه دینی و محل مراجعه گروه ها و افراد زیادی از نقاط مختلف جهان آن روز بود. پیامبر خدا- صلّی الله علیه و آله و سلّم- و پیروانش قبلاً به آن شهر هجرت کرده و در آنجا سکونت داشتند و شهر مدینه حرم آن حضرت محسوب می شد. بعد از رحلت رسول خدا- صلّی الله علیه و آله و سلّم- کسانیکه می خواستند با دین خدا و معارف آن آشنا شوند به آن شهر سفر می کردند و آنجا محل سکونت افراد خاندان رسالت و اصحاب آن حضرت بود. اگرچه در زمان شروع امامت حضرت حسین- علیه السلام- مرکز سیاسی جامعه دینی به شام و محل استقرار حکومت غاصب یعنی بنی امیه منتقل شده بود، اما موقعیت خاصّ مدینه بعنوان حرم رسول خدا- صلّی الله علیه و آله و سلّم- و محل نزول قرآن مجید بعد از شهر مقدس مکه بعنوان مرکز فرهنگی جامعه دینی برقرار بود و امام حسین- علیه السلام- و قبل از او امام حسن مجتبی و امام امیرالمؤمنین علی- علیهما السلام- بعنوان حجت پروردگار عالمیان و جانشین رسول خدا- صلّی الله علیه و آله و سلّم- در آن شهر اقامت داشتند و مردم از نقاط مختلف جامعه دینی و مناطق دیگر و پیروان ادیان دیگر به آن بزرگواران مراجعه می کردند و خانه و محل اقامت هر سه بزرگوار یعنی امیرالمؤمنین علی و امام حسن و امام حسین- سلام الله علیهم- در دوره امامت آنها محل رجوع علاقه‌مندان به آشنائی با دین خدا و فقرا و نیازمندان بود.

46 - احکام دینی چه قسمت از زندگی انسان را شامل می شود؟
بخوانید

 حال با این وضع آیا صحیح بود که امام حسین- علیه السلام- که ناچار شده بود بدون تصمیم قبلی و بدون داشتن فرصت مناسب و مهلت لازم، اقدام به یک سفر اضطراری به شهر مکه و حرم امن الهی کند، تمامی شخصیت های خاندان رسالت را همراه خود ببرد و مثلاً اگر جنگی بین او و سپاه حکومت وقوع یافت همه آنها کشته شوند؟ طبعاً کشته شدن تمام مردان و شخصیت‌های بنی‌هاشم آرزوی حاکم پلید و غاصب و طرفدارانش بود.

 در جهت شخصی افراد خاندان رسالت و بانوان و کودکان آن خاندان شریف احتیاج به شخصیت ‌هائی از خود آن خاندان جهت سرپرستی داشتند. در جهت زندگی اجتماعی و دینی هم مردم احتیاج به افرادی دانشمند و آشنا به معارف دینی جهت مراجعه و آموزش پیدا می‌کردند و موقعیت شناخته شده شخصیت های خاندان رسالت در این زمینه مهمترین عامل برای رفع نیازهای مختلف جامعه دینی و افراد جویای حقیقت دین خدا از ملل و اقوام مختلف بود. لذا کاملاً معقول و حکیمانه بود که امام- علیه السلام- در آن اقدام خود و خروج از مدینه و مقابله با حکومت غاصب یک یا چند نفر را بعنوان نماینده خود در شهر مدینه باقی بگذارد، تا آنها محل مراجعه مردم و عامل رفع نیازهای افراد نیازمند باشند.

 این مطلب به طور صریح از نامه ای که امام حسین- علیه السلام- به برادر خود جناب محمد بن حنفیّه نوشته بود بر می آید. و روشن می شود که امام- علیه السلام- او را بعنوان نماینده خود در شهر مدینه و مرکز جامعه دینی باقی گذاشته بود. در منابع تاریخی و حدیثی نقل شده است که وقتی امام حسین- علیه السلام- تصمیم به خروج از مدینه گرفت دیداری با برادرش محمد بن حنفیّه داشت و در آن مجلس به او فرمود:

«ای برادر سوگند به خدا اگر هیچ پناهگاه و جایگاهی هم نداشته باشم باز هرگز با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد، محمد بن حنفیّه با گریه خود کلام آن حضرت را قطع کرد و حسین- علیه السلام- هم گریه کرد و بعد از زمانی گریه کردن فرمود: ای برادر خدا به تو جزای خیر دهد، تو خیرخواهی کردی و به راه صواب اشاره کردی و من عازم خروج به سوی مکه هستم و برای این سفر خود را آماده کرده ام، من و برادرانم و فرزندان برادرم و شیعیانم و امر آنها امر من و رأی آنها رأی من است [یعنی آنها کاملاً با من موافق و همراه هستند] اما تو ای برادر چیزی بر تو نیست [اشکالی ندارد] که در مدینه اقامت کنی و از طرف من مراقب [اوضاع] باشی و خبرهای مردم را به من برسانی و چیزی از امور مردم را از من پنهان نکنی.

 سپس امام حسین- علیه السلام- دوات و ورقی خواست و این وصیّت را برای برادرش محمد نوشت که شروع آن بصورت ذیل است:

بسم الله الرحمن الرحیم، این وصیتی است از حسین بن علی بن ابیطالب به برادرش محمد معروف به ابن حنفیّه…(۱)

 بعضی از علمای اهل فن در این زمینه گفته اند که امام حسین- علیه السلام- در این اقدام خود که محمد بن حنفیّه و عبدالله بن جعفر را همراه خود نبرد تدبیری داشت و آن اینکه آن حضرت با توجه به نحوه پایان جریان مقابله خود با حکومت بنی امیّه چه به لحاظ علم امامت و چه از ناحیه اندیشه و تفکر عادی خود، برادرش محمد بن حنفیّه را در مدینه باقی گذاشت، تا دشمنان و مخالفان او یعنی دستگاه حکومت یزید احتمال دهند که او جانشین برادرش حضرت حسین- علیه السلام- و وصیّ او می باشد و توجهات آنها از حجت خدا، و جانشین حقیقی امام یعنی حضرت سید الساجدین- علیه السلام- منصرف شود، و چون او یعنی محمد بن حنفیّه در نهضت حضرت حسین- علیه السلام- بر حسب ظاهر شرکت نکرده بود، پس دیگر حکومت بهانه‌ای برای تحت تعقیب قرار دادن او و فشار سیاسی بر او نخواهد داشت و او می‌تواند در فضای یک امنیّت نسبی به اموری که حضرت حسین- علیه السلام- به او محوّل فرموده بود بپردازد و در نتیجه فشارهای سیاسی از امام علی بن الحسین- علیهما السلام- برداشته یا کمتر شود. لذا او بتواند به وظایف امامت خود و اداره امور دینی مردم و سرپرستی بازماندگان حرم حسینی- علیه السلام- اشتغال پیدا کند.»(۲)

 لازم به تذکر است که در موارد دیگری هم در زمان برقراری اختناق شدید حکومتی، بعضی از ذوات مقدسه ائمه معصومین – علیهم السلام – از تصریح به موضوع امامت خود، و آشکار کردن آن در بین عموم مردم خودداری می‌کردند و فقط شیعیان آنها و صاحبان عقاید خالص درباره امامت از مقام جانشینی آن بزرگواران بطور کامل باخبر می‌شدند، اما موضوع امامت آنها نیمه مخفی بود و در حدّ ضرورت و اثبات اصل موضوع و برای عده خاصّی از مردم آشکار می‌شد.

الیاس کلانتری

پاورقی ها:

۱- بحارالانوار، مجلسی، المکتبه الاسلامیّه، تهران، ج ۴۴، ص ۳۲۹

۲- وبسایت حکمت طریف، بخش پرسش و پاسخ، شماره – ۲۹۲  تحت عنوان: «چرا محمد بن حنفیّه برادر امام حسین (علیه السلام) و عبدالله بن جعفر از همراهی با آن حضرت خودداری کردند؟!»

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن