کلام ایام – ۴۰۱، دفاع از حریم دین خدا و هزینه آن

بخش پنجم *
آیا عقل انسان آسیب پذیر است؟ *
کلیات *
-
آسیب پذیری قوّه عقل از قوای دیگر و بعضی پدیده ها در فضای زندگی.
-
حکومت عقل بر اعمال و رفتارها و سایر قوای روح انسانی.
-
ضرورت تقویت عقل و مراقبت از آن.
-
آسیب دیدن قوه عقل حتی اگر زمان آن بسیار کوتاه باشد امکان دارد خسران زیادی به منافع انسان بزند.
-
خطرات تعطیلی قوه عقل در حال رانندگی اگر چه غیر عمدی باشد.
-
انسان همچنانکه از دارائی های ارزشمند مثل خانه و لوازم آن و همچنین از بدن و اعضاء بدن مراقبت میکند، از دارائی بسیار گران قیمت خود یعنی قوه عقل هم باید مراقبت کند.
-
عقل ارزشمندترین دارائی انسان و عطایای خدای سبحان به انسان است.
-
کلام اهل جهنم درباره عقل و پشیمانی شدید آنها از بی اعتنائی نسبت به آن در دنیا.
-
همچنانکه مملکت انسان امکان دارد مورد هجوم و حمله دشمنانش قرار بگیرد، عقل او هم مورد هجوم دشمنان واقع میشود.
-
تحلیل عقلی نمونه ای از رفتارهای انسان در زمان طغیان قوه غضبیّه.
عقل انسان مثل سایر پدیده ها و مثل بدن انسان و قوای دیگر وجود او آسیب پذیر است! و امکان دارد از ناحیه بعضی از قوای دیگر و بعضی از حوادث و اشیاء دچار آسیب و اختلال شود. اگر در کارها و تصمیمات و اقدامات خود و دیگران دقت کنیم، متوجه خواهیم شد که خیلی از کارهای انسان ها و یا حداقل بعضی از آنها خارج از قلمرو عقل و قدرت و بازدارندگی آن انجام می یابد. بطوریکه عقل انسان در زمان انجام آن کارها و اقدام به آن رفتارها، فعالیتی نداشته و حداقل بطور موقت از کار می افتد.
از جمله عواملی که موجب از کار افتادن قوّه عقل ولو بطور موقت و در کوتاه مدت می شود «قوّه غضبیّه» است انسان غالباً وقتی خشمگین می شود، یا حالت اعتدال در قوای وجودی او از بین میرود اگر چه در کوتاه مدت و چند لحظه، رفتارهائی از او صادر میشود که مورد تأیید و تصویب عقل او در حالات عادی نمی باشد، و بعد از اینکه حالت روحی به وضع عادی برگشت و قوّه عقل در وجودش مجدداً فعال شد، متوجه خطای خود در رفتارهایش میشود. و متوجه میشود که در آن لحظات دچار خشم شدید، چه کارهای خلاف عقل و قانون و متضاد با منافع خود و دیگران انجام داده است.
آسیب دیدن قوه عقل حتی اگر زمان آن بسیار کوتاه و چند لحظه باشد، امکان دارد خسارت زیادی به انسان و منافع او و سلامت روح و بدن او و منافع دیگران وارد کند! همچنانکه امکان دارد تمام دارائی خود انسان و افراد وابسته به او و حتی همسایگان او در عرض زمان کوتاهی در یک آتش سوزی بسوزد و از بین برود و این خسارت عظیم احتمال دارد از یک رفتار چند لحظه ای و یک بی احتیاطی به وجود بیاید و یا از یک رفتار غیر معقول یک راننده وسیله نقلیه تصادفی به وجود بیاید که یک یا چند نفر در آن تصادف مجروح یا کشته شوند، حتی اگر آن رفتار غیر معقول، غیر عمد و ناشی از خواب آلودگی راننده باشد. یعنی وقتی رانندگی در حال خواب آلودگی را عقل انسان تصویب نمیکند و انسان را از آن نهی میکند و همچنین رانندگی با سرعت غیر معقول را! اما خواسته های احساسی و عاطفی مثل زود رسیدن به مقصد، یا جلو افتادن از وسیله نقلیه دیگر یا تحسین دیگران و همراهان یک راننده و امثال آنها او را به آن رفتار غیر معقول تحریک می کند، امکان دارد در عرض چند ثانیه غفلت و خروج از حوزه نورانی عقل و ورود در فضای تاریک احساسات غیر معقول، تصادفی فاجعه آمیز وقوع یابد که خود شخص راننده و بعضی از همراهان و یا تمام آن ها و عدهای دیگر در آن تصادف کشته یا مجروح شوند!
آسیب دیدن عقل و وقوع اختلال در آن یک حادثه کم اهمیت و پیش پا افتاده نیست که بشود به آن بی اعتناء شد و با غفلت و اهمال از کنار آن گذشت! بلکه گاهی حادثهای بسیار خطرناک و همراه خسران و زیان عظیمی خواهد بود. عظمت چنین حادثه ای گاهی اصلاً تناسبی با رفتار غیر معقول چند لحظه ای انسانها ندارد، یعنی یک رفتار نسنجیده و غیر معقول انجام گرفته در چند لحظه و زمان بسیار کوتاه ممکن است به یک پشیمانی دائمی و خسارت و زیان های جبران ناپذیر منتهی شود. بنابراین عقل انسان و منافع حقیقی و طبیعی و آرامش روحی او ایجاب می کند که از این سرمایه و این نعمت عظیم پروردگار عالمیان با تمام جدیّت مراقبت و محافظت کند و آن را تقویت کند و مانع آسیب دیدن آن از اشیاء و حوادث شود.
انسان همچنانکه از دارائی ها و خانه و لوازم آن و همچنین از بدن و اعضاء بدن خود مراقبت و محافظت می کند، لازم است از عقل خود و این دارائی عظیم و نفیس هم مراقبت و محافظت کند. یقیناً ارزش عقل انسان از ارزش خانه و لوازم آن و وسیله نقلیه او و اعضاء بدن و سلامت جسم او کمتر نیست؟ و ارزش اصلی وجود انسان بلحاظ خلقت و عطایای خدای سبحان به او همین نعمت عقل است و سلامت و فعالیت کامل آن میتواند سبب آسایش و امنیت و سلامت جسم و روح در دنیا و سبب ورود به بهشت و فلاح و سعادت دائمی در زندگی اخروی شود و اختلال در آن و عدم توجه به رهبری آن در زندگی و آسیبهای وارد به آن سبب مشقّت ها و محرومیت ها و درد و رنج ها و پشیمانی ها و عذاب های دنیوی و اخروی گردد.
همچنانکه خدای سبحان در کتاب آسمانی بصورت نقل قول از اهل آتش و گرفتاران در عذاب جهنم می فرماید:
«وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ» (الملک/۱۰) یعنی: و خواهند گفت [اهل جهنم] اگر می شنیدیم [و می پذیرفتیم] و یا تعقّل می کردیم، از اهل جهنم نمی شدیم.
مراد این است که هم وحی خدا بر پیامبران و هم بکار بردن عقل میتواند مانع سقوط انسان ها در جهنم شود.
اصل موضوع آسیب پذیری عقل و اهمیت جلوگیری از آن و ضرورت تقویت آن از جمله امور مقبول و مسلم می باشد، اما راه و روش آن در ادامه این مقالات مورد بحث قرار خواهد گرفت.
تعارض و درگیری و مقابله قوای دیگر وجود انسان با قوّه عقل
روح انسان دارای چند قوه اصلی و همچنین فروعات آنها یعنی قوای فرعی مرتبط با قوای اصلی و حالات مختلف و تمایلات و کشش های متفاوتی است. – همچنانکه قبلاً به آن اشاره ای شد – گاهی بعضی تمایلات در انسان بسیار شدید میشود تا جائی که قوای دیگر و از جمله قوه عقل را تحت الشعاع و تحت سلطه خود در میآورد. شبیه به آنچه که ملتها و اقوام مختلف از ناحیه ملتها و اقوام دیگر و یا افراد شرور و خلافکار جامعه خود مورد تهدید و یا حمله قرار می گیرند و در آن جنگ و درگیری بوجود آمده یا میتوانند از فضای زندگی خود دفاع کنند و دشمن مهاجم را سرکوب کنند و فضای زندگی و آسایش و دارائیهای خود را حفظ کنند، یا از دشمن مهاجم شکست میخورند و آسایش و امنیت و عزت و قدرت آنها از بین میرود و تحت سلطه دیگران قرار میگیرند.
در موضوع: تعارض و درگیری و مقابله قوای دیگر روح انسان با قوه عقل توضیح فشرده ای ذکر شد و در تکمیل آن عرض می کنیم که قوه عقل در عده ای از انسانها آن هم وقتی که قدرت زیادی پیدا کرده بالخصوص در سنین بالای عمر و حدود چهل سالگی در وضعیت و حالات عادی انسان بر سایر قوا حکومت دارد و آنها را اداره میکند، اما وقتی این قوه در وجود انسان به قدرت لازم نرسیده و سایر قوه ها هم در حال اعتدال نیستند و بلکه قدرت بیش از حدّ عادی پیدا کردهاند، و همچنین وقتی قوه عقل دچار آسیبهائی شده چه در مقام ادراک و تشخیص و چه در مقام بازدارندگی و استقامت در مقابل کشمکش قوای دیگر، این مدیریت و حکومت بر بدن و روح انسان و قوای دیگر دچار اختلال میشود و گاهی این قوه بشدت ضعیف میشود و حتی گاهی بطور کامل از کار می افتد – اگر چه موقتاً و در زمانی کوتاه – و در زمانی که این قوه فعال نیست احتمال دارد انسان اقدام به کارهای خطرناک و زیانباری بکند چون این بازدارنده در مقابل افعال و قوای دیگر فعال نیست. همچنین در مقام تشخیص راه و شناسائی پرتگاه های جاده زندگی وقتی فعالیت عقل تعطیل شود، انسان سرگردان میماند و یا یکی از قوای وجود او مثل قوه غضبیّه و یا قوه شَهَویّه اختیار او را سلب می کند و او در آن صورت تحت تأثیر هوای نفس خود و یا دیگران قرار خواهد گرفت.
موارد و نمونه های زیادی از تسلّط قوه غضبیّه و شَهَویّه بر عقل انسان و تفکرات و تصمیمات و اعمال انسانها در زندگی عادی و روزمره آنها وقوع می یابد و مشاهده میشود و این مطلب و نظریه احتیاج به اثبات ندارد، چون همگان این نوع حوادث را در فضای زندگی خود و نزدیکان و سایر افراد جوامع مختلف بطور مستمر مشاهده می کنند. اما جهت تأثیر بیشتر موضوع در اذهان می شود به اخبار حوادث در وسایل ارتباط جمعی مثل جراید و رادیو و تلویزیون و فضای مجازی و شبکههای خبری توجه کرد و این قبیل حوادث را در ذهن خود و یا در بحث و گفتگو و محاوره با دیگران مورد بررسی و تحلیل قرار داد.
در بعضی از مقالات قبلی که بحثی در ارتباط با این موضوع مطرح بود، ما نمونههائی از رفتارهای خلاف عقل بسیار خطرناک را ذکر کردیم! اما مناسبت دارد در این نوشتار هم به آن موارد مذکور در مقالات قبلی اشاره ای شود، اگر چه این حوادث بصورت کثیر در فضای زندگی انسانها و در جوامع مختلف وقوع می یابد! حتی وقایعی که موارد مشابه آن در زندگی عده ای از انسانها حادث شده، اما اثر عبرت انگیز در دیگران نداشته و یا اثرات آن اندک و محدود به عده قلیلی بوده است.
در مباحث قبلی مثال هائی ذکر شد که قوه عقل در آن حوادث کوچکترین نقشی نداشت بعنوان نمونه: گفتیم که خود من روزی در یک کوچه حرکت میکردم و جائی می رفتم که ناگهان صدای گریه و جیغ زدن کودکی، را شنیدم و بلافاصله یک خانم از در منزلی با سرعت بیرون پرید و یک کودک دیگر در آن کوچه فرار کرد و آن خانم بدنبال آن کودک می دوید و ناگهان شیئی را از زمین برداشت که دیدم یک قطعه موزائیک شکسته بود و آن را پرت کرد به کودک در حال فرار و الحمدالله که آن پاره موزائیک به اطاقک یک ماشین وانت اصابت کرد و به آن کودک در حال فرار نخورد. البته تمامی این حوادث یعنی صدای گریه و فریاد آن کودک و بیرون آمدن آن خانم از در منزل و فرار یک کودک دیگر و برداشتن یک قطعه موزائیک از زمین و پرتاب آن به کودک در حال فرار تماماً در زمان کوتاه چند ثانیه ای وقوع یافت، در حدّ تقریباً ده تا بیست ثانیه. بعد از اینکه اوضاع به حال عادی برگشت و خطر بوجود آمده برطرف شد و ذهن من فعالیت عادی خود را پیدا کرد، فهمیدم که دو یا چند کودک خردسال در کوچه در حال بازی بودند و احتمالاً یکی از آن کودکان به کودک دیگر ضربه ای زده و یا چیزی از او را به زور گرفته و یا امثال آن رفتارها و آن کودک با صدای بلند و بصورت فریاد زدن گریه کرده و مادر او که در خانه بوده با شنیدن صدای فریاد کودک خود با سرعت از در خانه بیرون پریده و کودک دیگر تا او را دیده فرار کرده و آن مادر چون به آن کودک در حال فرار نرسیده، قطعه موزائیکی در زمین دیده و آن را برداشته و بطرف کودک فراری پرتاب کرده…
اگر ما این حادثه را که – مشابهات آن بطور عادی و دائماً اتفاق میافتد – مورد تحلیل عقلی قرار بدهیم، متوجه خواهیم شد که عاطفه شدید مادری در آن خانم که در اصل یک امر مقدّس و قابل تحسین هم می باشد، با شنیدن صدای گریه کودک خود شدیداً تحریک شده و او با سرعت از خانه بیرون پریده چون احساس کرده که کودک او دچار مشکلی شده و طبعاً او لازم بود از کودک خود حمایت کند، اما وقتی آن کودک مقابل فرار کرده، قوه غضبیّه و بطور کلی عاطفه شدید مادری باعث شده که او شدیداً خشمگین شود و خشم شدید او را دعوت کرده به اینکه چون نمیتوانست ضربه ای به آن کودک بزند، آن قطعه موزائیک شکسته را از زمین برداشته و بطرف آن کودک پرتاب کرده. طبعاً در آن چند ثانیه عقل آن مادر در سنین کمال عقلی، هیچ گونه فعالیت و بازدارندگی نداشته و حتی اندک نقشی هم در رفتار خطرناک او در عهده عقل او نبود.
البته به احتمال قوی و یا قریب به یقین آن مادر بعد از لحظاتی که وضعیت روحی او به حال عادی برگشته و آن خشم شدید برطرف شده، به خطرناک بودن رفتارش پی برده و حتی احتمالاً خدا را شکر کرده که آن قطعه موزائیک به آن کودک اصابت نکرد و خطر یک حادثه دردناک و زیانبار و حتی مرگبار برطرف شد.
اگر آن مادر در آن حادثه تحت حکومت عقل خود قرار داشت، نه عاطفه مقدّس مادری و نه خشم شدید و نه هیچ عامل دیگری نمیتوانست او را وادار به آن کار خطرناک کند.
اگر این قضیه را مورد تحلیل عقلی قرار بدهیم حاصل این تحلیل چه خواهد بود؟ و آیا عقل انسانی کاری را با یک صدم خطر احتمالی آن تجویز و تصویب می کند و انسان را به طرف آن رفتار هدایت میکند؟ اگر عقل آن مادر در آن حادثه فعال بود او میتوانست به بعضی از امور ذیل توجه کند.
۱- شاید در آن اختلاف و مقابله دو کودک با یکدیگر خود کودک او مقصّر اصلی بود!
۲- معلوم نبود که اصل حادثه چه بوده و چه مقدار اهمیت داشته.
۳- اگر آن قطعه موزائیک به بعضی از اجزاء بدن آن کودک در حال فرار اصابت می کرد مثل سر و گردن به احتمال قوی موجب مرگ او می شد! و یا حداقل جراحت و شکستگی در بدن او به وجود میآورد.
۴- آیا جرم آن کودک در فرض اینکه بچه آن مادر را هم کتک زده بود و یا چیزی را از او به زور گرفته بود، کشته شدن و یا مجروح شدن بود؟
۵- اگر آن کودک با اصابت آن قطعه موزائیک کشته و یا مجروح می شد و آن مادر به جرم قتل عمد مشمول مجازات اعدام یا زندان طولانی میشد، بنفع کودک او بود؟
۶- او که یک گریه و فریاد کودکش را نتوانست تحمل کند، اگر زندانی میشد و سالها از فرزند خود جدا می شد برای آن مادر مطلوب بود یا تحمل چند دقیقه گریه او.
۷- آیا اگر با اصابت آن شئ پرتاب شده آن کودک کشته می شد و آن مادر علاوه بر مجازات دنیوی مبتلا به سقوط در جهنم و عذاب آن میشد – پناه می بریم به رحمت خدا – چه وضعیتی داشت؟
این سؤالات و ده ها سؤال دیگر در این زمینه از نظر آن مادر دلسوز و پر عاطفه بیجواب میمانند و او در آن چند لحظه به هیچ یک از آنها طبعاً توجهی نداشت و فقط تحت سلطه قوه غضبیّه و یا بطور کلی «قوه حس» تحریک شده و طغیان کرده قرار داشته و عقل او در آن چند لحظه قدرتی برای اداره رفتارهای او نداشته و به بیان دیگر او از قلمرو حکومت عقل خارج شده بود.
این بحث با تحلیل حوادث دیگری در بخش بعدی ادامه خواهد یافت. (ان شاء الله تعالی)
الیاس کلانتری