کلام ایام-۴۳۸،تأویل قرآن کریم و حفاظت از حقوق آیندگان

بخش پنجم*

کلیات*

  •  چرا امام علی- علیه السلام- از پذیرش دعوت مردم برای حکومت خودداری  می فرمود.

  •  امام- علیه السلام- می خواست شخص دیگری به حکومت دعوت شود و او بعنوان مشاور با حاکم همکاری کند.

  •  حکومت جامعه دینی بعد از رحلت رسول خدا- صلی الله علیه و آله و سلم- غصب شد و بعد از ۲۵ سال به جایگاه حقیقی خود برگشت.

  •  چرا امام- علیه السلام- از پذیرش حکومت خودداری می‌کرد؟

  •  کلام امام علی- علیه السلام- در بیان علت پذیرش حکومت.

  •  رضایت و خوشنودی عمومی در جامعه دینی در جریان پذیرش حکومت از طرف امیرالمؤمنین(علیه السلام).

  •   نارضایتی‌ها و اعتراض‌های علیه حکومت جباران کمتر ظاهر می شود؟

  •  علت اصلی و عامل عمده فتنه ها و شورش ها علیه حکومت امام علی(علیه السلام)

  •  مشکلات حاکمان عادل و صاحبان فضایل اخلاقی و دانشمند در امر حکومت آنها.

  •  وابستگی فکری و عقیدتی اکثر افراد جوامع انسانی به امراء و رؤسای قبایل و احزاب.

  •  کشتار عظیم ده ها میلیونی حکومت های کمونیستی در شوروی سابق و کشور چین.

  •  حکومت هایی که با خریدن چند نفر از امراء و رؤسا و افراد مشهور، تمام افراد یک جامعه را تحت سلطه خود می‌گیرند.

  •  بردگی فکری اکثر افراد جوامع انسانی در مقابل حکومت ها.

  •  قیام کنندگان علیه عثمان و قاتلان او بعنوان خونخواهی عثمان، علیه حکومت جامعه دینی قیام کردند!

در شماره قبلی از این سلسله مقالات بحث منتهی شد به جریان دعوت عمومی مردم از امام علی – علیه السلام- برای پذیرش حکومت و اینکه امام – علیه السلام- تمایلی به آن نداشت و ابتداء از پذیرش درخواست ها خودداری می فرمود و به مردم توصیه می کرد که حاکم دیگری انتخاب کنند و خود او هم در آن صورت با حکومت همکاری خواهد کرد و آن همکاری بصورت مشاوره و کمک فکری در مشکلات و ضرورت ها خواهد بود. و به قول امروزی ها مثل وزیر مشاور.

اما وقتی درخواست مردم افزایش یافت و آنها اطراف خانه آن حضرت اجتماع کردند و در درخواست خود اصرار ورزیدند ، امام بلحاظ وظایف شرعی و ظواهر احکام تکلیفی خود مؤظف به پذیرش درخواست ها شد و با اعلام شرایطی حکومت جامعه را -که در اصل هم حق خود او بود -پذیرفت و با این پذیرش حکومت دینی بعد از رحلت رسول خدا – صلی الله علیه و آله و سلم- و با فاصله زمانی ۲۵ سال از آن حادثه ، در جامعه دینی استقرار یافت . و مجدداً حکومت عادی انسانی به حکومت دینی تبدیل شد . یعنی آن نوع حکومتی که رسول خدا – صلی الله علیه و آله و سلم- بعد از جریان هجرت در منطقه ای از جزیرة العرب و به مرکزیت شهر مدینه برقرار ساخت و حدود یازده سال آن نوع حکومت برقرار بود . یعنی تا زمان رحلت آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم).

امام – علیه السلام- در بیان علت پذیرش حکومت می فرماید:

« اَما وَ الَّذى فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَبَرَاَ النَّسَمَةَ، لَوْلا حُضُورُ الْحاضِرِ وَ قيامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النّاصِرِ، وَ ما اَخَذَ اللّهُ عَلَى الْعُلَماءِ اَنْ لايُقارُّوا عَلى كِظَّةِ ظالِم وَ لاسَغَبِ مَظْلُوم، لاََلْقَيْتُ حَبْلَها عَلى غارِبِها، وَ لَسَقَيْتُ آخِرَها بِكَاْسِ اَوَّلِها، وَ لاََلْفَيْتُمْ دُنْياكُمْ هذِهِ اَزْهَدَ عِنْدى مِنْ عَفْطَةِ عَنْز »(۱) یعنی :« سوگند به خدايي که دانه را شکافت و روح را آفريد، اگر گروهي براي ياري من آماده نبود و حجت خداوندي با وجود ياوران بر من تمام نمي گشت و پيمان الهي با دانايان درباره عدم تحمل پرخوري ستمکار و گرسنگي ستمديده نبود، مهار اين زمامداري را به دوشش مي انداختم و انجام آن را مانند آغازش با پياله بي اعتنايي سيراب مي کردم. در آن هنگام مي فهميديد که اين دنياي شما در نزد من از اخلاط دماغ يک بز ناچيزتر است.»(۲)

منظور امام – علیه السلام- در این قطعه از کلام شریف این است که او هیچ علاقه ای به پذیرش حکومت نداشته و هیچ رغبتی نسبت به آن! و اصل حکومت در نظر او امری بود بی ارزش و ناچیز مگر برای اقامه حق و برقراری نظام زندگی دینی که در آن صورت یک وظیفه شرعی است . یعنی اگر حاکمی بتواند از طریق قدرت حکومتی عدالتی را در جامعه برقرار کند و در پرتو آن حکومت مردم به حقوق خود برسند و در آن نظام اجتماعی و اقتصادی و اخلاقی ناشی از برقراری حکومت، فرصتی برای غارتگران در جهت جمع و ذخیره مال و غارت مظلومان و گرسنگی گروهی از مردم به وجود نیاید ، در آن صورت حکومت و تأسیس آن یک وظیفه شرعی برای دانشمندان است ! که طبعاً در رأس دانشمندان دینی، صاحبان مقام امامت قرار دارند . اما رسیدن به این مطلوب و خواسته ارزشمند کار راحتی نیست و فقط در شرایط مناسب اجتماعی و فکری مردم، رسیدن به آن امکان پذیر است و آن شرایط هم در طول دوره بیست و پنج ساله حکومت بر جامعه دینی عمدتاً از بین رفته بود اما حضور غالب مردم و اکثریت قریب به اتفاق افراد جامعه و مرکز جامعه دینی، تکلیف شرعی بر عهده امام – علیه السلام- قرار گرفت و او بلحاظ احکام دینی مؤظف به پذیرش حکومت شد .

امام – علیه السلام- طبعاً خود را مؤظف به انجام تکالیف ظاهری می دانست ، حتی اگر با علم و بصیرت خاص مقام امامت ، حوادث دوره حکومت خود را هم بطور کامل پیش بینی می کرد، یعنی در عین حال که از ناحیه بصیرت عظیمی که داشت حوادث دوره حکومت خود را پیش بینی می کرد و از قبل می دانست و حداقل این که آن بصیرت از ناحیه علم مخصوص مقام امامت برای او حاصل می شد ، اما به لحاظ احکام دینی وقتی عموم افراد جامعه با اصرار و جدیت ظهور یافته در رفتار ها از او در خواست کردند که حکومت را بپذیرد، او مؤظف به پذیرش شد . یعنی وظیفه شرعی او پذیرش آن در خواست از طرف عموم مردم بود . بجهت اینکه تصدی حکومت جهت اجرای دستورات خدای سبحان و برقراری عدالت و کمک به انسانها و دفاع از حریم دین خدا ،طبعاً وظیفه شرعی آن حضرت بود و مسؤلیتی که خدای سبحان – عزّوجلّ- بر عهده او قرار داده بود ، و رسول اکرم – صلی الله علیه و آله و سلم- او را برای آن نوع مسئولیت پرورش داده بود . و کنار رفتن از فضای حکومت در زمان رحلت رسول خدا – صلی الله علیه و آله و سلم – و در جریان غصب خلافت او از روی ناچاری و برای جلوگیری از جنگ داخلی و حفاظت از ارکان دین توحیدی بود .

اما در زمان درخواست عمومی مردم و اصرار و پافشاری آنها بر حسب ظاهر موانع برطرف شده بود و مردم اعلام آمادگی می کردند ، جهت اطاعت از  او و کمک به برقراری حکومت دینی و اجرای عدالت که در دوره خلفای قبلی دچار اختلال شده بود و در دوره حکومت عثمان کاملاً از بین رفته بود .

اما در همان دوره کوتاه حکومت امیرالؤمنین علی – علیه السلام- هم که کمتر از ۵ سال بود ، فضائلی از حکومت دینی و رفتارهای شکوهمند شخص حاکم و یاران و نمایندگان او در بلاد مختلف و حتی در میدانهای جنگی ظهور کرد و اخبار آن در سطح جهانی منتشر شد که فضای تاریخ را نورانی کرد و زینت داد و نمونه ای از شکوه عدالت و عظمت رفتارها با مردم و حتی با مخالفان و دشمنان و حتی در میدانهای جنگ در صفحات تاریخ حکومت ها نقش بست .

امیرالمؤمنین علی – علیه السلام- با پذیرش حکومت گرفتار مشکلات عظیمی شد ، بطوریکه در دوره حکومت او سه جنگ داخلی بین حکومت و گروهی از منافقان و افراد جاهل فریب خورده واقع شد و عمده فرصت ها و قدرت حکومتی صَرف خاموش کردن آتش فتنه ها شد .

علت اصلی و عامل فتنه ها و شورش ها علیه حکومت آن حضرت اخلاق کریمانه و عدالت گسترده و ملاطفت او با مردم بود حتی با دشمنان و مخالفان خود  . مردم عمدتاً توقع داشتند هم از فضائل حکومت آن حضرت بهره مند شوند و هم ارزش های کاذب ضد دینی و اشرافیت متداول در جامعه نصیبی داشته باشند.

مردم امام – علیه السلام- را می شناختند و با فضائل اخلاقی و بزرگواری و کرامت های انسانی او آشنا بودند ، آنها می دانستند در حکومت آن حضرت خشونت و انتقام و سرکوب مخالفان جایگاهی ندارد. در حکومت آن وجود قدسی نه زندانی برای مخالفان وجود داشت و نه مأمور شکنجه افراد و نه مال و دارائی کسی غصب می شد. او تمامی حقوق اجتماعی مخالفان خود را مثل طرفداران و پیروان خود به رسمیت می شناخت و دلسوزی و محبت او شامل همه مردم می شد، حتی مخالفان و دشمنان . لذا با توجه به آن خصوصیت اخلاقی و فضائل رفتاری، با دشمنان او جسارت و جرأت مخالفت با او را آشکار می کردند و ایمن از انتقام او بودند .

در جامعه دینی آن زمان عده زیادی از مردم، افراد جاهلی بودند که استقلال فکری از خود نداشتند و پیرو بزرگان و افراد مشهور جامعه و رؤسای قبائل بودند. بطوریکه رأی صدها و یا هزاران نفر از افراد یک قبیله همان رأی شخص رئیس قبیله بود و هر تصمیمی را رئیس یک قبیله می گرفت مردم به آن عمل می کردند ، اگر رئیس قبیله طرفدار یک حکومت یا یک مصلح آسمانی مثل یک پیامبر بود ، افراد قبیله هم طرفدار او بودند و اگر رئیس و امیر قبیله و یک خاندان و یک قریه، مخالف حکومتی و یا یک مصلح اجتماعی و حتی یک پیامبر بود ، تمام یا عمده اهل آن قبیله و آن جامعه هم مخالف او می شدند ! و این یک مشکل بزرگ در برابر یک حکومت صالح و یک فرصت گرانبهائی برای حکومت های جبار و فریبکار بود .

208- آیا وظیفه پیامبران تشکیل حکومت است؟!
بخوانید

توضیح اینکه حکومت ها عمدتاً و بجز عده اندکی از آنها امکانات مالی و قدرت های مردم را برای  حفظ حکومت خود به کار می‌گیرند و مخالفان را در هر فرصتی سرکوب می‌کنند و در سرکوبی مخالفان و کنار زدن آنها از مناصب اجتماعی غالباً عدالتی را رعایت نمی‌کنند و افراد جامعه در مقابل حکومت های مقتدر به راحتی جرأت مخالفت با حاکم را پیدا نمی کنند و چه بسا اتفاق می‌افتد که حتی افرادی که مخالفتی با یک حکومت ندارند هم مشمول مجازات و سرکوب قرار می‌گیرند.

 آن نوع حکومت ها با صرف مقداری مال که از خود مردم گرفته اند ، بعضی از افراد سرشناس و مشهور جامعه را با خود همراه می کند و یا از طریق واگذاری یک منصب اجتماعی و حکومتی! و با این کار گروهی کثیری از طرفداران و پیروان آن شخص مشهور طرفدار یا مخالف حکومتی و یا شخص مصلحی و یا یک تبهکار و آشوب گری می شوند.

 این وضعیت در خیلی از جوامع انسانی زمان ما هم برقرار است و یک سیاستمدار و رئیس یک حزب سیاسی با یک فردی که به هر علتی شهرت پیدا کرده می‌تواند با اظهارنظر و گفتن و نوشتن مطالبی ،عده زیادی را دور خود جمع کند و بطرف مقصد مورد نظر خود سوق دهد. و برترین و عظیم ترین نمونه از این نوع فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و از مشهور ترین پدیده های سیاسی  ظهور کمونیسم در زمان معاصر بود که صدها میلیون انسان در کشورهای مختلف جهان بدنبال رهبران سیاسی این مسلک کشاند و جنگها و کشتار های عظیمی در مناطقی از جهان به راه انداخت و سرانجام بعد از کشتارهای میلیونی از مردم کشورهای مختلف و در رأس آنها  اتحاد جماهیر شوروی سابق و چین و بعضی از کشورهای اروپای شرقی، ارکان اصلی این نظام فریبکار و ضد انسان در هم ریخت! و در بعضی از مقالات قبلی متذکر شدیم که فقط در حکومت کشور شوروی سابق و زمان ریاست«استالین» و بعد از آن در کشور چین و زمان حکومت«مائو» مجموعاً بیش از هفتاد میلیون نفر از افراد خود همین کشورها بدست افراد حکومت قتل عام شدند.

افراد ناراضی از حکومت ها  و مخالفان آن ها غالباً نارضایتی و مخالفت خود را از حاکمان جبار پنهان می کنند و در موارد قلیلی مخالفت خود را ابراز می‌کنند و یا در قیامی علیه آن نوع حکومتها شرکت می کنند و به مخالفان دیگر می پیوندند چون از مجازات های سیاسی حاکمان جبار و از بین رفتن موقعیت اجتماعی و اموال و دارائی‌های خود می ترسند.

اما مخالفت با مصلحان اجتماعی و حاکمان عادل و صاحبان فضائل اخلاقی و در رأس همه آنها پیامبران خدا و جانشینان حقیقی آنها و صاحبان مقام عصمت و امامت– علیهم السلام-  در نظام زندگی دنیوی افراد غالباً مشکلی بر حسب ظاهر و از نوع عرفی به وجود نمی آورد و مخالفان پیامبران و امامان (علیهم السلام ) هم مثل پیروان و طرفداران آنها مورد محبت و عفو و احسان آنها قرار می گیرند.

حجت های پروردگار عالمیان به انسانها بعنوان همنوع و آفریده‌های خدای سبحان محبت قلبی دارند، حتی نسبت به مخالفان خود و آنها را هم مشمول محبت خود قرار می دهند، لذا مخالفان غالباً بدون نگرانی و ترس از مجازات، مخالفت خود  را نسبت  به آن بزرگواران آشکار می‌کنند و در فرصت‌های مناسب علیه آنها قیام می‌کنند.

امام امیرالمومنین علی -علیه السلام- وقتی عهده‌دار حکومت جامعه دینی شد، اصل حکومت او و آن هم در ابتداء مورد استقبال عموم و اکثریت قریب به اتفاق افراد جامعه قرار گرفت! اما وقتی آن عدالت کامل و جدیت تمام در اجرای احکام حکومتی و اخلاقی از او آشکار شد و بعضی از افراد سرشناس و صاحبان شهرت جایگاهی در حکومت او برای خود نیافتند، مخالفت ها با او شروع شد.

اولین نشانه های نارضایتی از طرف عده‌ای از سیاستمداران حرفه‌ای بصورت اعتراض به روش حکومتی او  شروع شد و آنها تقسیم موجودی بیت‌المال را به صورت مساوی بین مردم مورد انتقاد قرار دادند. آن  گروه از افراد جامعه و طرفداران آنها تمایل داشتند شهرت اجتماعی افراد و صاحبان ثروت در تقسیم بیت المال در نظر گرفته شود و مناصب  اجتماعی و حکومتی به افراد خاصی سپرده شود.

امام- علیه السلام- در مقابل اعتراض‌ها و مخالفت ها که در حقیقت اعتراض به عدالت و مخالفت با آن بود استقامت ورزید و افراد ناراضی و مخالفان خود را به آرامش و مذاکره و توجه به قرآن مجید و سنت های پیامبر اکرم- صلی الله علیه و آله و سلم- دعوت می کرد.

ما قبلاً و در شماره های قبلی از این سلسله مقالات در این زمینه متذکر مطالبی شدیم و در این بخش دیگر مجدداً وارد آن مباحث نمی‌شویم و به همان تذکرات اکتفاء می‌کنیم و حاصل آن  تذکرات و مباحث اخیر این است که عده زیادی از افراد جامعه دینی از انتخاب امام- علیه السلام- بعنوان حاکم جامعه دینی مسرور بودند، چون در تمام جامعه شخصیتی را در مدیریت و علم و شجاعت و عدالت و مجموعه فضائل اخلاقی در سطح او و یا حتی نزدیک به او نمی شناختند و آن وجود مبارک را شایسته ترین شخصیت برای اداره جامعه دینی می‌دانستند و حکومت جامعه را از اول و زمان رحلت رسول خدا- صلی الله علیه و آله و سلم- حق قانونی و شرعی و الهی او می‌دانستند اما گروهی از مردم هم نه از انتخاب آن حضرت برای حکومت، بلکه از رفتارهای او در اجرای عدالت و بی اعتنائی او به افراد مشهور و تقسیم بیت المال بطور مساوی بین مردم ناراضی بودند.

گروهی هم که تصور می کردند، امام- علیه السلام- در حکومت خود برای آنها مقام و منصب خاص اجتماعی و حکومتی در نظر خواهد گرفت، و وقتی به آمال و آرزوهای خود نرسیدند، نارضایتی خود را آشکار کردند و به مخالفت با آن حضرت اقدام کردند.

و عجیب تر این که سردمداران جریان قیام علیه عثمان و قتل او، بعنوان گرفتن خون عثمان به مخالفت با امام- علیه السلام- برخواستند و علیه حکومت دینی قیام کردند.

جالب توجه است که امام- علیه السلام- درباره قیام طلحه و زبیر و دیگران که قیام علیه حکومت را به راه انداختند فرمود:

«وَ إِنَّهُمْ لَيَطْلُبُونَ حَقّاً هُمْ تَرَكُوهُ وَ دَماً هُمْ سَفَكُوهُ»(۳) یعنی: آنها حقی را مطالبه می‌کنند که خودشان آن را ترک کردند و خونی را از من می خواهند که خودشان آن را بر زمین ریختند.

و این خیلی شگفت آور بود که قاتلان عثمان طالب خون او باشند از شخصیتی که نه تنها هیچ نقشی در جریان  قیام علیه  عثمان نداشت، بلکه از آن اقدام ناراضی بود و ممانعت می‌کرد و پیوسته مردم را توصیه به آرامش می کرد و اینکه مشکلات به وجود آمده از ناحیه حکومت عثمان را با مذاکره برطرف کنند!

اما عموم مردم و اکثریت قریب به اتفاق آنها می‌دانستند که موضوع خونخواهی برای عثمان یک بهانه مضحکی بیش نیست و هزاران نفر از اهل مدینه و مسلمین ناراضی از بلاد دیگر و عمدتاً اهل مصر و اهل یمن شاهد و ناظر جریان قیام علیه عثمان و قتل او بودند.

دیگر اینکه  طلحه و زبیر خود از سران جریان قیام علیه عثمان و قاتلان او بودند و وقتی در حکومت امام- علیه السلام- مقام و منصبی به دست نیاوردند، شورش علیه حکومت او را به راه  انداختند.

طلحه و زبیر در قیام علیه حکومت امیرالمؤمنین علی- علیه السلام- از موقعیت عایشه همسر پیامبر خدا- صلی الله علیه و آله و سلم- استفاده سیاسی کردند و او را هم در این قیام با خود همراه بردند، در حالی که او در رأس مخالفان عثمان بود و بطور مکرر می گفت:

«اقتلوا نعثلا، قتل الله نعثلا» یعنی: نعثل را بکشید ، خدا او را بکشد!

و عایشه در مقام اعتراض علیه عثمان و در جهت مخالفت با او از مدینه هجرت کرده بود و در شهر مکه اقامت داشت.

این بحث در شماره بعدی ادامه خواهد یافت(ان شاء الله تعالی)

الیاس کلانتری

۱۴۰۰/۰۳/۰۸

 

پاورقی ها :

۱ – نهج البلاغه ، خطبه سوم ، مشهور به خطبه «شقشقیه»

۲ – نهج البلاغه ، ترجمه محمد تقی جعفری ، ص۶۸

۳ – نهج البلاغه، خطبه ۲۲

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن