کلام ایام -۴۳۹ ، تأویل قرآن کریم و حفاظت از حقوق آیندگان
بخش ششم*
کلیات*
-
آیا برای استقرار کتاب آسمانی در جوامع انسانی احتیاج به جنگ وجود دارد؟
-
جواب این سوال را باید جنگ افروزان بدهند، نه مخالفان جنگ بین انسانها.
-
پیامبر رحمت – صلی الله علیه و آله و سلم – در تمام لشکر کشی ها مشرکان نهایت سعی خود را برای جلوگیری از جنگ بکار می برد.
-
مشرکان حتی حق ترک خانه و دیار و اموال و هجرت به بلاد دیگر را هم برای پیروان دین خدا قائل نبودند.
-
از مدعیان پیروی از حضرت موسی- علیه السلام- سؤال می کنیم که شما با کدام مجوز دینی و یا عقلی با دین آسمانی به مخالفت برخاستید؟
-
هیچ یک از پیامبران و حتی خود حضرت موسی(سلام الله علیهم) از مزاحمت و اذیت های یهود ایمن نبودند.
-
احتجاجی از قرآن مجید علیه یهودیان.
-
یهودیان قبل از ظهور پیامبر خاتم- صلی الله علیه و آله و سلم- او را به طور آشکار می شناختند.
-
مخالفت یهود با کتاب و شریعتی که کتاب و شریعت آنها را تصدیق میکرد.
-
یهودیان و مشرکان شدیدترین عداوت ها را با مؤمنان داشتند.
-
مسیحیان در دوستی و محبت با مؤمنان و یا پیروان دین خدا نزدیکترین ملت ها بودند.
-
علت ملایمت مسیحیان و رفتارهای متواضعانه آنها با مؤمنان.
-
کشتن پیامبران خدا رفتار مشهور و آشکار یهودیان در تاریخ بوده است.
-
بی اعتنائی یهود به کتاب آسمانی خود یعنی تورات و کنار گذاشتن آن.
-
مخالفت و دشمنی مشرکان با دین آسمانی و علل آن.
-
هجرت گروهی از مسلمین به حبشه و حمایت پادشاه مسیحی حبشه از آنها.
-
رفتارهای محبت آمیز پیامبر اکرم- صلی الله علیه و آله و سلم- با دشمنان در جنگ ها.
-
جنگ ها با پیروان دین توحیدی از ناحیه مشرکان و کفار شروع میشد.
-
مخالفت یهودیان و یا عدهای از آنها با دین خدا.
-
پیامبر خدا- صلی الله علیه و آله و سلم- آیا حق نداشت کلام خدا را به گوش بنده های او برساند؟
-
عدهای از مشرکان و یهودیان و مسیحیان در همان ابتدای انتشار معارف دینی به آن ایمان آوردند.
در مقالات قبلی بحثی را شروع کردیم تحت عنوان:«جهاد و قتال برای تأویل قرآن» ( شماره-۴۳۷، بخش چهارم این سلسله مقالات) و بحث شروع شده در آن شماره به پایان نرسید و صورت تفصیلی پیدا کرد و حال و در این نوشتار و یا شماره بعدی و بعد از بحث مقدماتی که ذکر شد و ادامه دارد، وارد اصل موضوع و شرح و توضیح آن می شویم یعنی: موضوع«جنگ برای تأویل قرآن» مقدمتاً لازم است به توضیح این نکته بپردازیم که آیا اصلا برای استقرار قرآن مجید در جوامع انسانی چه تنزیل قرآن و چه تأویل آن، احتیاج به جنگ وجود دارد!؟
درپاسخ این سؤال عرض میکنیم که این شبهه را در اصل لازم است شروع کنندگان جنگ و علاقه مندان به آن جواب بدهند! و نه مخالفان جنگ و کسانی که تمام سعی خود را برای جلوگیری از آن و دشمنی بین ملل مختلف به کار می بردند و تمامی قوا و امکانات خود را در جهت ایجاد صلح و ارتباط های محبت آمیز بین انسانها به کار می بستند!
جنگ درباره کتاب آسمانی را چه کسانی به راه انداختند؟ آیا کفار عربستان نبودند که به جای بحث و گفتگو در فضای محبت آمیز و صلح آمیز در شهر مکه، اقدام به بازداشت یا قتل یا اخراج پیامبر خدا کردند و سرانجام نقشه قتل او را کشیدند و او ناچار از زادگاه و محل زندگی خود و از مجاورت خانه امن خدا مخفیانه خارج شد و به شهر یثرب هجرت کرد؟ خدای سبحان در کتاب آسمانی می فرماید :
«وَإِذْ يمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيثْبِتُوكَ أَوْ يقْتُلُوكَ أَوْ يخْرِجُوكَ وَيمْكُرُونَ وَيمْكُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيرُ الْمَاكِرِينَ» (الأنفال/۳۰) یعنی : و هنگامی که کافران درباره تو [و علیه تو ] نقشه می کشیدند که تو را دستگیر کنند ، یا بکشند و یا اخراج کنند و آنها مکر به کار می برند و خدا مکر آنها را خنثی می کند [وتدبیر به کار می برد] و خدا بهترین تدبیر کنندگان است.
و قبلاً هم در مقابل فشارهای و ظلم های مشرکان، به پیروان خود دستور به هجرت و خروج از شهر مکه را صادر کرده بود و پیروان دین خدا از شهر و دیار و خانههای خود خارج شده بودند و گروهی قبلاً به حبشه هجرت کرده بودند و گروه بیشتری بعداً به شهر یثرب در جزیرة العرب .
و از مدعیان پیروی از حضرت موسی و تورات باید سؤال کرد که شما با کدام مجوز عقلی و شرعی جنگهائی را علیه پیامبر خاتم و دین توحیدی و کتاب آسمانی به راه انداختید؟ و مگر شما نبودید که وعده ظهور پیامبر خاتم- صلی الله و علیه وآله و سلم- را به مخالفان خود از مشرکان می دادید و از این طریق در آرزوی فتح و پیروزی بر آنها به سر می بردید.
خدای سبحان می فرماید:
«وَلَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَكَانُوا مِنْ قَبْلُ يسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ»(البقرة/۸۹) یعنی : وقتی کتابی از نزد خدا برای آنها آمد که تصدیق کننده، برای آنچه نزد آنها بود ، و آنها از قبل پیروزی می جستند [از ناحیه انتظار نزول همان کتاب] بر کسانی که کافر شدند ، اما وقتی همان کتاب [مورد انتظار ]آنها[که قبلاً آن را می شناختند] آمد ، نسبت به آن کافر شدند.
در آیه کریمه فوق تصریح شده که اهل کتاب از قبل ،آخرین کتاب آسمانی را می شناختند، چون پیامبران قبلی به نزول آن بشارت داده بودند! و آنها در مقابل کفار بخاطر همان کتاب «استفتاح» می کردند! یعنی خود را در مقابل کافران پیروز تلقی می کردند و امید نزول آن کتاب شناخته شده و وعده داده شده را داشتند و آن عقیده را به کافران اظهار می کردند و به رخ آنها می کشیدند.
و همچنین می فرماید:
«وَلَمَّا جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ كِتَابَ اللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لَا يعْلَمُونَ» (البقرة/۱۰۱) یعنی : آنگاه که رسولی از نزد الله بسوی آنها آمد که تصدیق کننده بود بر آنچه نزد آنها بود ، گروهی از کسانیکه به آنها کتاب داده شده بود ، کتاب خدا را پشت سر خود انداختند، چنانکه گوئی چیزی درباره آن نمی دانند.
در آیه کریمه انتقادی از رفتار بعضی از اهل کتاب یا صرفاً یهودیان بعمل آمده و آن اینکه آنها به رسولی که از طرف خدا بسوی انسانها آمد ، ایمان نیاوردند و به کتاب خدا بی اعتناء شدند ، در حالیکه رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ شریعت و کتاب آسمانی آنها را تصدیق می کرد ، یعنی تورات و انجیل را بعنوان کتاب آسمانی تأیید می نمود. و اما آنها کتاب خدا را پشت سر خود انداختند گو اینکه چیزی درباره آن نمی دانند.
مراد از « کتاب آسمانی » در این آیه کریمه طبق نظر مفسران یا تورات است و یا تورات و انجیل و یا قرآن کریم یعنی مجموعاًکتابهای آسمانی . اگر مراد تورات و یا انجیل باشد ، این آیه کریمه متذکر یک عمل ضد دینی و خلاف عقل از طرف بعضی از مدعیان پیروی از شریعت حضرت موسی و حضرت عیسی – سلام الله علیهما- شده است و اینکه آن عده به کتاب آسمانی خود که مدعی پیروی از آن هستند، بی اعتنا شدند و توصیه پیامبران خود را نادیده گرفتند و از فرمان آنها خارج شدند ، پس دیگر پیرو آن شریعت ها محسوب نمی شوند .
واما اگر مراد از کتاب خدا در این آیه کریمه قرآن مجید باشد ، معنی مورد نظر بصورت ذیل خواهد بود :
آنها از پیروی پیامبر خدا ، فاصله گرفتند و از شریعت خود خارج شدند و به کتاب آسمانی وعده داده شده ایمان نیاوردند.در حالیکه با دستورات پیامبرانشان آشنا بودند و ظهور کتاب آسمانی آخری یعنی قرآن مجیدبه آنها بشارت داده شده بود و آن را آشکارا می شناختند.
قابل تذکر است که رفتار فوق الذکر یعنی بی اعتنائی به کتاب خدا و پشت سر انداختن آن به گروهی از اهل کتاب نسبت داده شده (فریق منهم) و نه همه آنها ، چون آن رفتار در بین اهل کتاب عمومیت نداشت و وعده ای از آنها به دستور پیامبران قبلی عمل کردند و به آخرین پیامبر خدا – صلی الله علیه و آله و سلم – و آخرین کتاب آسمانی ایمان آوردند و این نوع بصیرت [به اصطلاح استبصار] در طول زمان برای وعده ای از آنها حاصل شده و اکنون هم ادامه دارد و طبق دلائلی اثبات شده در آینده بیشتر خواهد شد و در سطح جهانی عمومیت پیدا خواهد کرد .
حاصل بحث و نتیجه وتکمیل آن اینکه:
۴گروه از مردم زمان بعثت آخرین پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و نزول آخرین کتاب آسمانی ، با آن حضرت و کتاب آسمانی به مخالفت و دشمنی برخاستند و در فرصت های مختلفی به جنگ با پیامبر خدا و مخالفت با کتاب آسمانی برخاستند و این نوع رفتار در طول زمان استمرار یافته و اکنون هم ادامه دارد و آن چهار گروه عبارتند از :
۱ – مشرکان و کافران [ به معنی مصطلح]
۲ – گروهی از یهودیان مدعی پیروی از حضرت موسی (علیه السلام)
۳ – گروهی از مسیحیان و مدعی پیروی از حضرت عیسی ( علیه السلام)
۴ – گروهی که عقیده و فکر شناخته شده و آشکاری ندارند و برده های فکری و عملی دیگران هستند .
مخالفت و دشمنی مشرکان با دین آسمانی
اولین گروه از انسانها که با پیامبر خاتم – صلی الله علیه و آله و سلم- و کتاب آسمانی به مخالفت برخاستد و دشمنی خود را آشکار کردند مشرکان عربستان بودند . آنها همه ی توان خود را در جلوگیری از انتشار کتاب خدا و معارف و حقایق دینی به کار بردند و در جهت مزاحمت برای پیروان دین خدا و اذیت آنها و فشارهای سیاسی خود حتی شکنجه افراد ایمان آورده و حتی کشتن افرادی از آنها از هیچ اقدام ممکن کوتاهی نکردند. آنها وقتی دین خدا و پیروان آن ، هنوز قدرت اجتماعی مناسبی پیدا نکرده بودند ، گروهی را تحت شدید ترین فشار ها و اذیت ها قرار دادند ، تا جائی که عده ای از پیروان دین خدا با توصیه پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله و سلم- با تحمل خطرات سفر دریائی به حبشه هجرت کردند.و مشرکان مکه نمایندگانی را به حبشه فرستادند و با گفتن دروغ ها و بستن افتراها و زدن تهمت ها ، اصرار کردند که پادشاه حبشه آن مهاجران را در اختیار آنها قرار دهد .اما پادشاه مسیحی حبشه با شنیدن آیاتی از قرآن مجید از زبان مهاجران و سرپرست آنها جناب جعفربن ابیطالب ـ علیه السلام ـ تحت تأثیر آیات قرآن قرار گرفت و احساس کرد که این کتاب آسمانی یعنی قرآن و کتاب آسمانی قبلی یعنی انجیل از یک مبدأ واحد و از طرف پروردگار عالمیان نازل شده اند .
او درخواست مشرکان را رد کرد و از مهاجران حمایت بعمل آورد و اظهار کرد که آنها تا هر زمانی مایل باشند می توانند در کشور حبشه اقامت کنند و به زندگی خود ادامه دهند .
مخالفت مشرکان با دین خدا و پیامبران ، سابقه طولانی در تاریخ حیات انسانها دارد و هیچ گونه محمل عقلی برای آن وجود ندارد. آنها در هر زمانی و با هر پیامبری که در منطقهای از زمین ظهور می کرد به مخالفت و دشمنی بر می خواستند و شبیه به همان جریانات مشهور تاریخی در زمان حاضر هم در مناطقی از زمین جریان دارد.
افرادی که به قطعاتی از سنگ و چوب و اشیائی مثل آنها و یا پادشاهان جبار وابسته می شدند و نیازهای خود را از قطعه سنگی که خودشان تراشیده بودند درخواست میکردند ،و آن اشیاء را در زندگی و سرنوشت خود مؤثر می دانستند، خیلی عادی بود که با آخرین پیامبر و آخرین کتاب آسمانی که انسانها را نهی می کرد از پرستش سنگ و چوب و موجودات موهومی که حتی وجود نداشتند- مگر در توهمات و خیالات مشرکان- به مخالفت و دشمنی اقدام کنند.
آیات قرآن مجید با جاذبه های اختصاصی و فوق عادی و صلحطلبی و خیرخواهی پیامبر خدا- صلی الله علیه و آله و سلم- و فضائل اخلاقی او و ملاطفت ها و محبت ها به انسانها حتی دشمنان، در دل های مریض بعضی از مشرکان اثر نکرد و آنها سرانجام با وجود خطراتی که احتمال می دادند، تصمیم گرفتند به خانه آن حضرت حمله کنند و او را به قتل برسانند البته خدای سبحان پیامبرش را از توطئه مشرکان آگاه ساخت و به او دستور خروج شبانه از منزل و هجرت داد و آن وجود مبارک با فداکاری حامی شجاع و قدرتمند خود و قهرمان عرصه توحید و اخلاص نسبت به پروردگارش و رسول او، با تدبیری شگفت آور از حلقه محاصره مشرکان عبور کرد و در استتاری مدبرانه از شهر مکه فاصله گرفت و به شهر یثرب هجرت کرد.
مشرکان عربستان حتی حق هجرت و رها کردن محل زندگی و ترک خانه و دیار و اموال را هم برای پیروان دین خدا به رسمیت نشناختند و به فکر لشکرکشی و جنگ با پیامبر خدا و پیروانش افتادند و بعد از مدتی با آمادگی قبلی و تشکیل یک سپاه مجهز به قصد کشتن پیامبر خدا- صلی الله علیه و آله و سلم- و پیروانش به طرف شهر مدینه(یثرب قبلی) حرکت کردند.
سعی و تلاش پیامبر خدا- صلی الله علیه و آله و سلم- و سخنان محبت آمیز او با سپاه مشرکان و دعوت به صلح، در آنها اثر نکرد- به جز چند نفر از آنها- و جنگ بین دو گروه شروع شد.
این حادثه جنگی در تاریخ به«جنگ بدر» مشهور شده است و در آن جنگ مشرکان و مهاجمان و جنگ افروزان با وجود نفرات زیاد(حدود سه برابر افراد سپاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم) و اسلحه و تجهیزات جنگی فراوان، شکست سختی خوردند و تعداد زیادی از آنها و اکثر سران جنگ طلب آنها در جنگ کشته و یا اسیر شدند.
این نوع جنگ بین مشرکان و اقدام و حمله آنها در سالهای بعد چند بار تکرار شد، و سرانجام مشرکان با ذلت و خواری به قدرت ایمانی پیروان دین خدا اعتراف کردند و تسلیم شدند و موقعیت قبلی خود را در شهر مکه از دست دادند. و اما وقتی در جریان«فتح مکه» سپاه دین توحیدی به آنها غلبه کرد آنها مورد عفو عمومی و بخشش پیامبر رحمت- صلی الله علیه و آله و سلم- قرار گرفتند و بخشیده شدند و شهرت و نفوذ معنوی دین خدا تمام آن منطقه را فرا گرفت و در بین ملل دیگر هم منتشر شد.
در زمان برقراری جنگ ها و درگیری ها بین سپاه مشرکان و پیروان دین خدا، یهودیانی که در اطراف شهر مدینه و در قلعه ها ساکن بودند، از هیچ اقدامی در کمک به مشرکان و تحریک آنها به جنگ و دادن اسلحه و تجهیزات جنگی به آنها و بطورکلی مخالفت و دشمنی با پیامبر خدا- صلی الله علیه و آله و سلم- خودداری نکردند و در حالی که آنها با پیامبر خدا- صلی الله علیه و آله و سلم- پیمانی دفاعی و همکاری بسته بودند و در حال صلح بودند، اما بی اعتناء به آن قرارداد، عملاً وارد جنگ با پیروان دین خدا شدند، اگرچه به صورت غیر مستقیم.
و در زمانی هم که قدرت و شهرت دین خدا گسترش یافت حکومت قدرتمند روم با پیروان دین خدا اقدام به جنگ کرد و به مناطقی از سرزمین های مسلمین حمله کرد. آنها بی اعتناء به روحیه و رفتار های محبت آمیز پیامبر خدا- صلی الله علیه و آله و سلم- و پیروانش اقدام به جنگ کردند، در حالیکه آنها یکی از دو قدرت نظامی برتر جهانی بودند و اما دین خدا هنوز پیروان اندکی در قیاس با ارتش قدرتمند روم داشت و جنگ و حمله آنها خطر سقوط ارکان دین خدا را همراه داشت.
سرانجام این که پیامبر خاتم- صلی الله علیه و آله و سلم- نه با مشرکان اقدام به جنگ کرد و نه با یهود و نه با مسیحیان و حکومت روم.آن وجود قدسی فقط تلاش میکرد «کلام خدا» را به گوش بنده های او برساند. رفتارهای او برای اهل مطالعه و مطلع از تاریخ کاملاً آشکار است. آن وجود مبارک رحمتی بود از طرف خدای سبحان برای همه عالمیان، بطوریکه در کلام خدا با صراحت ذکر شده و شهرت یافته است که خطاب به پیامبرش و در حقیقت برای همه جهانیان اعلام فرمود:
« وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ» (الأنبياء/۱۰۷) یعنی: ما تو را نفرستادیم مگر رحمتی برای همه اهل عالم.
پس مجموعاً عدهای از مشرکان تحت جاذبههای قرآن مجید و اخلاق عظیم پیامبر خدا- صلی الله علیه و آله و سلم- قرار گرفته و به او ایمان آوردند و اکثر آنها جوانان بودند که هنوز بت پرستی فضای روح آنها را به طور کامل تخریب نکرده بود.
اما کسانی که مدت های طولانی در فضای آلوده و تاریک شرک و بت پرستی بسر برده بودند عمدتاً زمینه روحی برای آموزش های دین توحیدی را از دست داده بودند، جز عده قلیلی از آنها.
از این گروه عده اندکی در اوائل دوره دعوت دینی به آن ایمان آوردند، اگرچه در سالهای بعدی و در وضعیت فکری آنها هم تغییراتی به وجود آمد! و تعداد بیشتری از آنها به طرف دین خدا روی آوردند.
مخالفت یهودیان و یا عدهای از آنها با دین خدا
یهودیان اطراف شهر مدینه که قبل از بعثت پیامبر خاتم- صلی الله علیه و آله و سلم- بشارت ظهور آن حضرت را به دیگران می دادند و منتظر ظهور آن پیامبر موعود بودند، ابتداء بعد از هجرت پیامبر خدا- صلی الله علیه و آله و سلم- به مدینه به طرف او آمدند و با پیامبر با موعود که قبلاً او را میشناختند پیمان دفاعی بستند و اما در اثر گسترش سریع دین خدا و قدرت یافتن آن ، تحت تأثیر فریبکاری های بعضی از علمای خود از شریعت جدید و پیامبر موعود فاصله گرفتند و برخلاف عقاید دینی خود به مشرکان و بت پرستان نزدیک شدند و با آنها در مخالفت با پیامبر خدا و کتاب آسمانی همراه شدند و به طور غیر مستقیم و در عمل علیه دین خدا و کتاب آسمانی وارد مبارزه شدند.
مخالفت یهودیان با پیامبر خاتم و دین خدا و کتاب آسمانی، یک رفتار و اقدام غیر منتظره نبود و آنها سوابق طولانی در مخالفت با پیامبران داشتند و آنها به طور مستمر پیامبران خدا را اذیت میکردند و حتی به راحتی اقدام به قتل آنها می نمودند، بطوریکه پیامبران زیادی به دست یهودیان کشته شدند مثل حضرت زکریا و حضرت یحیی- علیهما السلام- و علمای یهود و بعضی از پیروانشان بطور مدام در تعقیب حضرت عیسی- علیه السلام- بودند و نقشه قتل او را کشیده بودند و به آن اقدام کردند، اما در یک شب تاریک و در باغی که احتمال می دادند آن حضرت در آنجا مخفی شده، شخصی را بازداشت کردند و به تصور اینکه خود حضرت عیسی- علیه السلام- است او را دار زدند. و خدای سبحان او را از دست دشمنانش نجات داد و در فضای زندگی خاص فوق عادی قرار داد.
البته قابل تذکر است که مخالفت یهودیان اختصاص به حضرت عیسی- علیه السلام- نداشت- به طوری که متذکر شدیم- بلکه آنها خود شخص حضرت موسی- علیه السلام- را هم تا حد امکان اذیت کردند! همان پیامبری که مدعی ایمان به او و پیروی از او بودند.
خدای سبحان در قرآن مجید می فرماید:
«وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَينَا وَيكْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِياءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ – وَلَقَدْ جَاءَكُمْ مُوسَى بِالْبَينَاتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ»(البقرة/-۹۱۹۲) یعنی: و زمانی که به آنها گفته شود ایمان بیاورید به آنچه خدا نازل کرده، میگویند ما ایمان می آوریم به آنچه بر خودمان نازل شده و آنها کفر می ورزند به آنچه بعداً نازل شده در حالی که همان[ کتابی که بعداً نازل شد یعنی قرآن] حق است و تصدیق کننده آنچه با آنها است[ یعنی تورات] بگو پس چرا پیامبران خدا را قبلاً می کشتید اگر مؤمنان بودید. و همان موسی برای شما آیاتی(معجزاتی) آورد، سپس شما آن گوساله را بعد از او به عنوان معبود گرفتید، در حالی که ظالم بودید.
حاصل بحث اینکه مزاحمت بر پیامبران و حتی کشتن آنها یک رفتار مشهور و متداول بین یهودیان بود و حتی مزاحمت و اذیت کردن به پیامبری که مدعی ایمان به او و پیروی از او بودند! یعنی حضرت موسی(علیه السلام)
مخالفت گروهی از مسیحیان و مدعیان پیروی از حضرت عیسی با دین خدا
مسیحیان زمان ظهور اسلام، مخالفت سنگین آشکاری با پیامبر خاتم- صلی الله علیه و آله و سلم- و کتاب آسمانی نداشتند، بلکه عده قابل توجهی از آنها در اثر آشنائی با آن حضرت تحت تأثیر جاذبه های اخلاقی او قرار گرفته و به «صورت کامل دین آسمانی» ایمان آوردند، آنها همان پیروان حقیقی حضرت عیسی(علیه السلام) بودند. خدای سبحان درباره آن گروه از مسیحیان و زمینه مناسب اخلاقی آنها می فرماید:
« لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا يسْتَكْبِرُونَ» (المائدة/۸۲) یعنی:[ ای پیامبر] به طور قطع خواهی یافت شدیدترین دشمنان نسبت به مؤمنان را یهود و کسانی که مشرک شدند و بطور قطع خواهی یافت نزدیک ترین افراد در دوستی و محبت نسبت به مؤمنان، کسانی را که گفتند ما نصرانی هستیم. این[ وضعیت] از آن جهت است که بین آنها دانشمندانی و راهبانی هستند و آنها استکبار نمی ورزند.
مراد این است که وجود دانشمندان دینی که حالت استکبار ندارند، باعث شده آنها نسبت به حق نازل شده از طرف پروردگارشان زمینه پذیرش مناسبی دارند. اما یهودیان و مشرکان روحیه استکباری شدیدی دارند و همان روحیه مانع ایمان آوردن آنها به حقیقت دین خدا می شود.
پادشاه حبشه که از مهاجران حمایت کرد وقتی آیات سوره مریم و تجلیل و تکریم از او را در آیات قرآن شنید، و متذکر بشارت حضرت عیسی- علیه السلام- درباره ظهور پیامبر خاتم- صلی الله علیه و آله و سلم-شد بطور شدید تحت تأثیر قرار گرفت و رفتارهایی از او ظاهر شد که نشانه ای از ایمان آوردن او داشت، اگر چه ظاهراً به علل سیاسی و از ناحیه نگرانی از مخالفت علمای دینی، ایمان خود را با صراحت اعلام نکرد.
در این بخش مجدداً جهت جلوگیری از طولانی شدن مقاله به این مقدار از بحث اکتفاء میکنیم و ادامه بحث را به شماره بعدی موکول میکنیم.
الیاس کلانتری
۱۴۰۰/۰۳/۱۱