کلام ایام ـ۴۴۳، معارف دین توحیدی در سیره و کلام امام صادق (علیه السلام )

بخش سوم∗

کلیات∗

  • چرا عبور از مرحله نوزادی و کودکی و نوجوانی در انسان ده، پانزده سال طول می کشد اما این دوره در حیوانات گاهی دو سال و یا یک سال و یا چند ماه به پایان می رسد؟
  • حکمت این تفاوت مربوط به خلقت انسان و سایر جانداران چیست؟
  • رشد جسمانی و کمال آن در حیوانات، پایان مراحل تکاملی آنها است، اما در انسان ابتداء و آغاز حیات نوعی اوست.
  • انسان برای یک زندگی متعالی و صعود از عالم ماده و ورود به فضای حیات متعالی انسانی آفریده شده است.
  • فرزند انسان همزمان با رشد بدنی و سیر کمالی آن، مقداری هم آموزش دریافت می کند که به حیات انسانی او مربوط می شود.
  • رشد جسمانی انسان حتی در دوره کودکی مخصوص نوع اوست و منحصر به جهات بدنی او نمی شود.
  • قصد اصلی یک دانشجوی رشته طب یاد گرفتن طبابت و بکار بردن آن در معالجه انسانها است و نه لذت بردن از امکانات رفاهی در دانشکده و بیمارستانها.
  • منظور اصلی یک دانشجوی علوم تربیتی از ورود به دانشگاه شناسائی علوم و فنون مربوط به روح انسان است، نه آسایش و لذت بردن از وضع کلاس های درسی.
  • تمایل به بعضی از اشیاء و لذت بردن از آنها را خدای حکیم در وجود انسان قرار داده است، اما مقصد اصلی از خلقت او لذت بردن از آن اشیاء نیست.
  • لذت های زیادی برای انسان وجود دارد که برتر و متعالی تر و پایدارتر از لذت های حسی و جسمی است.
  • اکتفاء به لذتهای حسی و جسمی و عدم ارتباط به لذتهای روحی و عقلی، سبب یکنواختی زندگی و احساس پوچی ها می شود.
  • عده ای از پادشاهان و زمامداران جبار از ایجاد جنگ و کشتار انسانها لذت می برند و این نهایت اسارت انسان در دست شیطان است.
  • اشعاری حکیمانه و بسیار زیبا از شیخ بهائی خطاب به روح انسانی.
  • زندگی در عالم حس و عقل بطور توأم.
  • وضعیت انسان در زندگی دنیوی و در قیاس به فضای عالم آخرت، مثل زندگی انسانها درنوعی زندان است.
  • زندانیانی که علاقه ای و فعالیتی برای آزادی و خروج از زندان ندارند.
  • کسانیکه با میل و علاقه خود در زندانی حضور می یابند.
  • کمک به زندانیان عالم دنیا جهت نجات و آزادی آنها.
  • مقام و موقعیت انسانها درعالم دنیا.

بحث در شرح و تفسیر و تحلیل کلامی از امام صادق ـ علیه السلام ـ درباره قلب انسان و قوای ادراکی آن در شماره قبلی به موضوع اشتراکات انسان و سایر جانداران و تفاوتی بین آنها در همان حیات جانداری منتهی شد و متذکر شدیم که راهی راکه فرزند انسان در مرحله رشد بدنی در عرض ده، پانزده سال طی می کند و از دوره نوزادی و کودکی عبور می کند و به مرحله جوانی می رسد، بعضی جانداران گاهی در عرض دو سال یا یک سال و بلکه گاهی ـ یعنی بعضی از جانداران ـ در عرض چند ماه طی می کنند.

همچنین متذکر شدیم که عبور از یک مرحله از حیات و عمر به مرحله بالاتر، در اصل یک نوع کمال است! و باز متذکر شدیم که قطعاً این تفاوت و این نوع کمال از آن جهت نیست که فلان جاندار مثلاَ یک گوسفند و یا یک آهو و یا یک کبوتر موجودی متعالی تر از انسان است! چون راه ده ساله، پانزده ساله رشد و تکامل جسمانی او را در عرض مدت دو سال یا یکسال و حتی کمتر از یک سال طی می کند! و طبعاً و به دلالت عقل انسانی این وضعیت باید دارای حکمتی باشد. و در این نوشتار علت و حکمت برقراری این وضعیت از ناحیه خلقت خدای علیم و حکیم ـ عزوجل ـ را بررسی می کنیم:

در بعضی از مقالات قبلی درباره تفاوت های بین حیات انسانی و حیات جانداری متذکر نکته ای درباره سیر تکاملی انسان و تفاوت آن با سایر جانداران شدیم و آن اینکه رشد جسمانی و کمال آن در جانداران مرحله نهائی کمال وجودی آنها است و اما همین مرحله در انسان ابتداء و مرحله شروع کمال نوعیِ او است! و زندگی حقیقی انسان یعنی فعالیت حیاتی مخصوص نوع او یا « حیات عقلی » او عمدتاَ بعد از این مرحله و یا اواخر این دوره شروع می شود و مراحل نهائی آن در عالم بعدی تحقق خواهد یافت. زندگی یک گوسفند و یک آهو و یک گاو در محدوده کوچکی جریان می یابد و در بدن این نوع از موجودات و مخلوقات مقداری آب و گیاه و بعضی مواد موجود در هوا عمدتاَ به گوشت و شیر تبدیل می شود و جریان تولید مثل هم برای بقای نسل آنها تحقق می یابد و در این مرحله زندگی آنها پایان می یابد! و برای این نوع زندگی هم همان مقدار از زمان، جهت رشد بدنی و رسیدن به مرحله کمال آن کفایت می کند.

اما انسان برای زندگی متعالی تر و متکامل تر و صعود از عالم ماده و ورود به زندگی ابدی در فضای متعالی حیات آفریده شده است و رشد بدنی و قوای آن لوازم رسیدن او به آن نوع متعالی از حیات می باشد‏، حیاتی که در آن تفکر و تعقل و اندیشه و عواطف انسانی وجود دارد و فعالیت جسمانی او هم مقدمه تحقق این نوع فعالیت ها است.

اما اگرچه فعالیت عقلی انسان عمدتاَ در سنین بعد از کودکی و نوجوانی تحقق می یابد، لکن مقدمات این نوع فعالیت از سنین کودکی شروع می شود و فرزند انسان همزمان با رشد بدنی و سیرکمالی آن، مقداری هم آموزش دریافت می کند. یعنی اینکه دوران کودکی او ـ که طولانی تر از دوران کودکی جانداران دیگر است ـ با فعالیتهائی هم همراه است که اختصاص به حیات انسانی دارد و تحولات در حیات او صِرفاً برای رشد جسمی و بدنی او نیست! یا به بیان دیگر رشد جسمانی او مخصوص نوع او است، اگرچه این نوع رشد جسمانی اشتراکاتی هم با رشد جسمانی جانداران دیگر دارد. انسان لازم است با اندوخته ای و علمی که دریافت کرده، از فضای عالم حس و طبیعت عبور کند ودر دوره ای که در این فضا قرار دارد، استعداد لازم برای زندگی انسانی در دنیا و زندگی برتر در آخرت را کسب کند. مثل دانش آموزانی که مدتی درفضای مدرسه در مراحل اولیه تحصیلی حضور و اقامت موقت دارند، اما آن حضور و اقامت برای کسب علوم و آموزشها برقرار شده و لازم است. آنها برای اقامت درتمام طول عمر وارد مدرسه نشده اند.

و مثل اینکه یک دانشجوی رشته طب جهت اقامت و زندگی در تمام عمر خود وارد یک دانشکده پزشکی و بیمارستانهای وابسته به آن نشده است و بلکه لازم است او علم طب را در مراتب مورد نظر خود فرا بگیرد و بعنوان یک طبیب در بیمارستانها و درمانگاهها و بطور کلی در مطب مورد خواست خود یا مورد نیاز جامعه به فعالیت هائی در شناسایی بیماریها و معالجه آنها مشغول شود.

همچنین یک دانشجوی رشته های علوم تربیتی وقتی وارد یک دانشکده می شود و قصدش حضور و اقامت طولانی و در تمام عمر در آن دانشکده نیست. و بلکه او به منظور فرا گرفتن علوم مربوط به آن رشته و شناسائی اوصاف و خواص روح انسانها و نحوه آموزش پذیری آنها در حد ممکن و یاد گرفتن فنون آموزشهای مطلوبی وارد فضای آن دانشکده و مجموعاً دانشگاه شده و لازم است بعد از فرا گرفتن مقداری از علوم و فنون مربوط به آموزش انسانها، از فضای دانشگاه بصورت فارغ التحصیل خارج شود و در مدارس و آموزشگاهها و امثال آنها به آموزش و تربیت انسانها و عمدتاً کودکان و نوجوانان مشغول شود.

همچنین رفتن یک کشاورز به مزرعه و باغ خود یا دیگران جهت اقامت در آنجا و تماشای گیاهان و گلها و درختان زینتی یا میوه نیست، بلکه قصد اصلی او زراعت و کاشتن و پرورش گیاهان ودرختان و رسیدن به مرحله محصول برداری است.

طبعاً افراد مورد مثال در این بحث در حین تحصیل و یا کار در مزرعه و باغ، احتیاج به غذا و لباس و فضائی جهت تحصیل و کار دارند و طبعاً اگر غذائی که در اختیار آنها قرار می گیرد مرغوب و مطلوب و ارزشمند باشد، مورد رضایت خواهدبود، اما نباید تمام توجهات آن افراد و یا عمده توجهات آنها به نوع غذا و وسیله نقلیه و یا ابزارها و لوازم آسایش در کلاسهای درسی و یا مزرعه و باغ معطوف شود. و اگر گفته شود، هدف اصلی از آمدن به فضای یک دانشگاه و یا یک مزرعه یاد گرفتن علوم و فنون موردنیاز و یا بدست آوردن محصول مورد نظر است، این گفتار به این منظور نیست که آنها احتیاجی به غذا و وسیله نقلیه و هزینه هائی برای دوره تحصیل و یا زراعت ندارند! اما طبعاً فقط با تأمین نیازهای آنها از انواعی که ذکر شد، مشکل اصلی برطرف نمی شود و خود آنها با حصول آن نوع خواسته های جنبی و فرعی و بدون تأمین اهداف اصلی از تحصیل و زراعت، قانع نمی شوند! و طالب رسیدن به اهداف اصلی خود خواهند بود.

حال بعد از توجه به این مثالها، جهت دریاد ماندن مطالب، عرض می کنیم: بلی انسان درطول دوره حیات دنیوی خود احتیاج به غذا و لباس و مسکن و آرامش و لذتهای طبیعی و حقیقی دارد و این نیازها و تمایلات و احساس لذتها را خدای سبحان ـ عزوجل ـ خالق انسانها و همه موجودات، در نهاد و فطرت او قرار داده است. اما نکته بسیار مهمی در این زمینه لازم است مورد توجه قرار بگیرد و این نوع توجه سبب رسیدن به اهداف و خواسته های متعالی و استمرار لذت از اشیاء، بطور کلی از زندگی و سود فراوانی خواهد شد. اما در این زمینه و بطور کلی در فضای زندگی انسانی و در جاده حیات لازم است چند نکته بسیار مهم اساسی مورد توجه قرار بگیرد و در این نوشتار و بعنوان فروعات بحث در این عنوان یعنی: « انسان در عالم حس و طبیعت » به سه مورد از آنها اشاره ای می کنیم، و آنها عبارتند از:

  1. لذت بردن از محسوسات هدف اصلی آفرینش انسان و قرار گرفتن او در عالم طبیعت و محسوسات نیست.
  2. لذت بردن از محسوسات پایدار و ثابت نیست و به نیاز انسان نسبت به آنها ارتباط دارد و با رسیدن به آن اشیاء غالباً از بین می رود.
  3. لذت های زیادی برای انسان وجود دارد که برتر و متعالی تر و پایدارتر از لذت های حسی و جسمی است.

و این سه نکته را در این بخش و ادامه مطالب توضیح می دهیم:

لذت انسان از آنچه به محسوسات و اشیاء حسی ارتباط دارد، پایدار نیست و انسان غالباً بعد از محرومیت و محدودیتی درباره آنها، تمایل شدیدی در خود احساس می کند، اما به محض رسیدن به آن و رفع محرومیت و محدودیت، آن لذت موقتی و کوتاه مدت از بین می رود و در زندگی انسان نوعی یکنواختی و احساس پوچی به وجود می آید، بطوریکه لذت طبیعی و حقیقی از زندگی هم، بطورکلی از بین می رود و یا دچار نقصان و اختلال می شود. مثل از بین رفتن تمایل و لذت به انواع غذاها بعد از صرف مقداری از آنها و اینکه اگر انسان بعد از سیر شدن باز به خوردن غذا ادامه دهد، بجای لذت، احساس یک نوع نفرت هم در او به وجود می آید.

لذت حسی است از بعضی اشیاء در وجود انسان و مراحل مختلف عمر او از جهت دیگر هم غیر ثابت و ناپایدار است. مثل اینکه انسان در سنین کودکی علاقه زیادی به بعضی از خوردنی ها دارد، اما در سنین بالاتر این علاقه کم می شود و در سنین رشد و فعالیت عقلی کمتر می شود و در مرحله ای ازعمر انسان تقریباً از بین می رود و یا بسیار کمتر می شود. در این صورت اگر یک انسان در اثر توجهات پی در پی طولانی و بعضی عوامل دیگر به آن نوع لذت وابستگی پیدا کرده بود، در مرحله ای از عمر خود دچار احساس پوچی و یکنواختی زندگی خواهد شد.

و حتی امکان دارد به وضعیتی مبتلا شود که نه تنها از اشیاء قبلی بلکه از هیچ چیزی لذت نبرد. وقتی انسانها به بعضی از لذت های حسی و طبیعی شیفتگی پیدا کردند و این  شیفتگی شدید شد، اهداف اصلی و معقول زندگی مورد بی توجهی ها و غفلت ها قرار می گیرند و انسان از رسیدن به مقاصد اصلی زندگی محروم می شود و بجای ادامه مسیر و حرکت در جاده اصلی زندگی به بیراهه ای می رود و یا از پرتگاهی سقوط می کند. و گاهی به دنبال اهداف دیگری می رود که بعضی از آنها اهداف کاذب و غیر حقیقی است. مثل اغلب پادشاهان و زمامداران و رؤسای قبائل و ملتها که به ریاست و حکومتی هم قانع نمی شوند و به دنبال شهرت و قدرت زیادتر و یا اهداف فریبنده دیگری راه می افتند و ملتی را هم با خود همراه می کنند و به تبهکاری ها و آدمکشی ها روی می آورند. بطوریکه گاهی تمامی امکانات و دارائی ها و قدرت نظامی و سیاسی یک ملت صَرف هوسهای یک حاکم می شود، اعم از اینکه آن حاکم به همان اهداف کاذب هم برسد یا نه، مثل کشیش های مسیحی که « جنگهای صلیبی » را علیه مسلمین به راه انداختند و بعد از ده ها سال جنگ و کشته شدن صدها هزار انسان از طرفین، سرانجام شکست خوردند و به جایگاه اولیه خود برگشتند. اما آثار آن جنگ ها و خشونت ها و کینه ها نسبت به همنوعان تا قرنها و بلکه زمانی نامحدود در فرهنگ عمومی انسانی برقرار خواهد ماند.

و مثل حکومت کشور آلمان و دیکتاتور مشهور آن کشور یعنی هیتلر که با ایجاد جنگی جهانی سبب کشته شدن ده ها میلیون انسان و سرانجام شکست خود و یک ملت شد و آن فاجعه عظیم در بُعد نظامی  ظاهراً به پایان رسید، اما آثار ویرانگر آن در تاریخ حیات انسانها در طول قرنها هم از بین نخواهد رفت.

برای انسانها لذت های زیادی وجود دارد که بعضی از آنها متعالی تر و برتر از لذت های عادی و متعارف از محسوسات است مثل اطعام به دوستان و بستگان و یا نیازمندان و این گونه لذت بسیار متعالی است و انسان هیچ وقت از آن ملول نمی شود، یعنی مثل لذت از طعام نیست که با خوردن مقداری از آن، آن لذت از بین برود و یا به حتی نفرت تبدیل شود.

یا لذت دوست داشتن انسانها از افراد خانواده و بستگان و دوستان و دیگر همنوعان و مثل دوست داشتن انسان های متعالی، مثل مدافعان از حقوق انسانها و مدافعان از وطن و افراد خوشرفتار و کریم و اهل کارهای خیر و قهرمانهای اخلاق و فضائل انسانی و در رأس همه آنها پیامبران و شخصیت های آسمانی.

کلام ایام - 130، نیمه شعبان طلیعه تحول قدسی جهانی
بخوانید

اگر انسان و ادراکات او در فضای زندگی حسی محبوس شود، از رسیدن به آن لذتهای فوق الذکر محروم خواهد شد و فضائلی را از دست خواهد داد که هیچ چیزی جایگزین آنها نخواهد شد.

حاصل کلام اینکه، انسان از ناحیه اقامت در عالم حس و طبیعت و تمایلاتی که خدای سبحان در فطرت او قرار داده زمینه فرو رفتن و محبوس شدن در خواسته های طبیعی و ملذات جسمانی را دارد و اگر در جاده زندگی هدایت مخصوص به نوع خود را نیابد و از رهبری آسمانی برخوردار نشود در چاه زندگی طبیعی و حسی محبوس خواهد ماند و به مقصد حقیقی آفرینش نخواهد رسید.

و اگر زندگی طبیعی و حسی را به چاهی تشبیه کردیم به آن جهت است که زندگی انسانی و حیات معقول که مراتبی از آن در همین دنیا برقرار می شود، نسبت به زندگی مادی و حسی دنیوی، صورتی و مرتبه ای بسیار متعالی از حیات است که زندگی حسی و طبیعی دنیوی در قیاس با آن، حقیقتاً شبیه چاه تاریکی است! و البته انسان باید از این چاه بیرون بیاید و وارد فضای روشن و وسیع زندگی از نوع برتری شود. و چقدر زیبا گفته است حکیم بزرگ شیخ بهائی در خطاب به وجود حقیقی انسان

تو شاه جواهر ناسوتی                                    خورشید مظاهر لاهوتی

تا کی زعلایق جسمانی                                  در چاه طبیعت تن مانی

صد ملک ز بهر تو چشم براه                         ای یوسف مصر برآ از چاه

تا والی ملک وجود شوی                             سلطان سریر شهود شوی

یکدم به خودآ و ببین چه کسی         به چه بسته دل و به که همنفسی

 

عالم حس و عقل بطور توأم

 

انسان در حالی که در عالم حس و طبیعت زندگی می کند به فضای زندگی عقلی هم راه دارد! وامکان بهره مندی از امکانات عالم عقل برای او وجود دارد. یعنی ساکنان عالم حس و طبیعت از انسانها از یک نظر به دو گروه اصلی تقسیم می شوند و آن دو عبارتند از محبوسین در عالم حس و کسانیکه در آن عالم حضور دارند ولی آزاد هستند و نه محبوس. برای تقریب این مطلب به ذهن مثالی ذکر می کنیم و آن اینکه:

مکانی را در نظر می گیریم مثل یک زندان یا یک اردوگاه و یا یک پایگاه نظامی و امثال آنها که عده ای محکوم یا مجبور یا نیازمند به سکونت در آن مکان هستند و در این مثال و این نوشتار از آنجا تعبیر به زندان می کنیم. خروج از آن مکان لازم است تحت ضوابط معین قانونی انجام بگیرد. مقرر شده است که اگر افراد محبوس در آنجا آموزشهای اخلاقی و علمی لازم را دریافت کنند و به اصول اخلاقی و رفتاری مناسبی پای بند شوند، بعد از مدتی مجاز خواهند بود که در زمانهای معینی از زندان خارج شوند و چند ساعت در روز و یا چند روز در هفته و ماه آزادانه بین فضای زندان و بیرون از آنجا رفت و آمد کنند و به اصطلاح به مرخصی بروند و یا دراماکن معینی مثل زمین ورزش و پارک ها و کتابخانه ها و مجالس مهمانی و مساجد و اماکن مقدسه و زیارتگاهها حضور یابند و بعداً به زندان برگردند.

همچنین مدت محکومیت و حبس و اقامت اجباری آنها و میزان بهره مندی آنها از امکانات موجود در آن زندان یا اردوگاه به رفتارهای آنها ارتباط خواهد یافت و در صورت خوشرفتاری و رعایت مقررات و ضوابط اخلاقی و رفتاری امکان دارد مقداری از زمان حبس آنها بخشیده شود و زودتر از وقت معین شده از زندان آزاد شوند.

و باز مقرر شده است که افراد مجبور به سکونت در آن فضا، طبق تمایلات خود بتوانند به کاری مشغول شوند و از ناحیه اشتغال به کار درآمد و حقوقی بدست آورند و از امکانات بیشتری بهره مند شوند. و حتی بتوانند از طریق آن اشتغال و کسب درآمد، مقداری از دوره محکومیت خود را بخرند و زودتر آزاد شوند!

البته در آن زندان بطور عادی و روزمره به همه زندانیان غذا و لباس و وسائل ضروری زندگی داده می شود و اگر افرادی از آنها مریض شوند، مورد معالجه قرار می گیرند و دارو و لوازم بهداشتی ضروری در اختیار آنها قرار می گیرد! بدون اینکه پولی پرداخت کنند، یعنی آن مقدار امکانات رفاهی از حقوق شناخته شده زندانیان محسوب می شود.

اما در بین افراد حاضر در زندان کسانی هم هستند که محکومیتی و محدودیتی ندارند و مجبور به حضور یا سکونت در آن زندان و اردوگاه نیستند، بلکه شغلی در آنجا بدست آورده اند مثل پزشکانی که برای معاینه و معالجه زندانیان بیمار به آنجا می روند و یا معلمانی که آنها را آموزش می دهند یا افرادی که برای زندانیان غذا و لباس و اشیاء مورد نیاز آنها را تهیه می کنند و بطور کلی کارکنان زندان.

این گروه از افراد حاضر در زندان از امکانات موجود در آن بهره مند می شوند مثل داشتن اطاق کار مخصوص به خود و غذائی که برای آنها تهیه می شود، و آنها حقوقی دریافت می کنند و از اینکه در سازمانی استخدام شده و شغلی و درآمدی پیدا کرده اند، خشنود و مسرور هستند.

با این وصف مجموعاً سه گروه از انسانها در آن زندان و یا اردوگاه حضور و استقرار می یابند. گروه اول زندانیانی که بطور کامل در آنجا محبوس و تحت نظر هستند و حق خروج از آنجا را ندارند و تنها بهره آنها از زندگی مقداری غذائی است که هر روز یکبار یا چند بار برای آنها می آورند و همچنین جائی برای نشستن و خوابیدن در یکی از اطاقها و هر سال یا هرچند ماه چند قطعه لباس به آنها داده می شود و امکاناتی شبیه آنها.

این گروه از زندانیان در اثر رفتارهایشان در بیرون از زندان و همچنین در داخل زندان، به حبس های طولانی و بعضی اصطلاحاً به « حبس ابد » محکوم هستند.

آنها به همان فضای زندان و غذائی که در آنجا دریافت می کنند و بعضی لوازم زندگی، عادت می کنند، و نه امیدی به آزادی دارند و نه تلاشی برای آن می کنند و نه اصلاً آزاد شدن برای آنها ارزشی دارد. آنها به انواع جهل ها و فساد روحی مبتلا هستند و شایستگی زندگی در فضای خارج از زندان را هم ندارندو اگر زمانی هم از زندان آزاد شوند، مجدداً مرتکب کارهای خلاف می شوند و باز به زندان برگردانده می شوند.

اما گروه دوم بهره ای از آزادی و امیدی به آزادی کامل دارند بطوریکه بعضی از روزها در هفته و ماه و بعضی از ساعات روزها در خارج از زندان به سر می برند و مجموعاً شایستگی آزاد شدن از فضای زندان و محکومیت و محرومیت در آنها به وجود آمده و لذت روحی و عقلی آزادی را چشیده اند و امکان دارد بجهت نوع رفتارهای خود امتیازاتی را کسب کنند و سرانجام یا بزودی آزاد شوند. و در هر صورت بهره آنها از زندگی منحصر به غذای زندان و لباس و محل سکونت و اشتغال نیست! بلکه بیشتر از امید به آزادی و مورد اعتماد بودن لذت می برند و از اقامت در فضای زندان و زمان آن هم، بهره های معنوی می برند و اشتیاق به کار و کسب درآمد و خریدن مقداری از زمان محکومیت برای آنها لذت معنوی زیادی دارد.

اما گروه سوم اگرچه در زندان حضور می یابند و با زندانیان همراهی و همزیستی دارند، اما محکوم و مجبور به حضور در آنجا نیستند یعنی حضور آنها در زندان اجباری و الزامی نیست. بلکه با میل و علاقه خود در آنجا حضور می یابند و از اینکه اشتغالی بدست آورده اند و حقوق و مزایائی دارند، بسیار مسرور می باشند.

آنها آزاد هستند که به اشتغال و حضور خود در زندان ادامه دهند و یا آن را رها کنند و در فضای دیگری در آن جامعه به کاری مشغول شوند. حتی بعضی از آنها بعد از دوره بازنشستگی هم علاقه ای به حضور درمحل کار قبلی خود ـ یعنی همان زندان ـ و مجالست و مصاحبت با زندانیان دارند.

به گروه سوم می شود اضافه کرد، افراد خیر و نوعدوستی که نه بعنوان اشتغال و کسب درآمد، بلکه جهت کمک به زندانیان و ایجاد آرامشی در آنها و کاستن از درد و رنج آنها و آموزش علوم و اخلاق حسنه در آن زندان حضور می یابند و هدایائی هم برای زندانیان با خود می آورند و آنها را تشویق به رفتارهائی می کنند که منتهی به آزادی سریعتر آنها می شود. مجالست و مصاحبت با افراد این گروه برای زندانیان لذتبخش و سرورآور است و آنها از ناحیه این مجالست و مصاحبت سود معنوی و همچنین سود مادی زیادی می برند.

مقام و موقعیت انسانها در عالم دنیا

حیات انسانها در عالم حس شروع می شود و بطوریکه قبلا ذکر شد انسان در آغاز حیات خود و مرحله نوزادی و مقداری قبل از آن یعنی قبل از تولد، حیاتی شبیه حیات نوزادان سایر جانداران دارد و بین آنها مشترکات زیادی وجود دارد، اما بتدریج بین او و سایر جانداران فاصله ای به وجود می آید و راه انسان در حالیکه مشترکاتی هم با سایر جانداران دارد، در جهتی از آنها جدا می شود و حتی در جهت حیات جانداری و رشد بدنی هم تفاوتهایی بین او و سایر جانداران پیدا می شود.و یکی از تفاوتهای بین او و سایر جانداران نوع رشد جسمانی اوست ـ بطوریکه قبلاً متذکر شدیم ـ وبعنوان مثال گفته شد که مدت زمان عبور فرزند انسان از دوره نوزادی و کودکی و رسیدن به مرحله جوانی و رشد کامل جسمانی ده سال یا پانزده سال یا مقداری کمتر یا بیشتر طول می کشد! اما نوزاد جانداران عمدتاً این مرحله را گاهی در یکسال یا کمی بیشتر و یا حتی گاهی کمتر از آن مدت طی می کنند.غا

یا بچه یک آهو چند ساعت بعد از تولد با سرعتی معادل سرعت مادرش در بیابان می دود و یا چند دقیقه بعد از تولد روی پاهای خود می ایستد و در اولین رفتار سراغ شیر مادر می رود. اما نوزاد انسان حدود یکسال طول می کشد که بتواند روی پاهای خود بایستد و یا دو سال طول می کشد تا بتواند چند کلمه به زبان خود بیاورد و تکلم را شروع کند و رفتارهائی امثال آنها.

این تفاوتها و امثال آنها ـ بطوریکه قبلا گفته شد ـ نه به جهت کمالات بیشتر زندگی جانداری و بلکه مربوط می شود به نوع حیات انسان بعنوان برترین و متعالی ترین مخلوقات و بجهت نوع آموزشی است که او ظرفیت آن را دارد و سایر جانداران فاقد آن ظرفیت و آن استعداد فطری هستند.

آموزش های خاص انسان از همان زمان کودکی و به تدریج شروع می شود و او متناسب با فطرت و خلقت نوعی خود آموزشهایی را بتدریج دریافت می کند. در آموزش راه زندگی به فرزند انسان در درون او بعضی از قوای وجودی او و در رأس آنها قوه عقل نقش دارد که بتدریج فعالیت آن بیشتر می شود و در جهت بیرونی هم پیامهای ذات قدوس الله خالق و پرورش دهنده او توسط پیامبران نقش اصلی را به عهده دارد.

اگر آموزش از ناحیه پیامهای خدای سبحان و توسط پیامبران و معلمان آسمانی در وجود یک انسان به هر علتی تحقق نیابد، زندگی او در حد همان حیات جانداری و نزدیک به آن باقی می ماند و او وارد عالم حیات انسانی نخواهد شد. در آن صورت او امکان دارد گاهی از ملذات حسی و جسمانی لذت ببرد ولی هدف از خلقت او از این طریق تحقق نمی یابد و آن نوع لذت هم پایدار نیست یعنی وقتی او گرسنه است میل به غذا دارد و از خوردن آن لذتی هم می برد، اما این لذت چند دقیقه بیشتر نیست و با سیر شدن او از بین می رود و اگر بعد از سیر شدن بخواهد به خوردن غذا ادامه دهد، حالت نفرت از آن غذا هم در او به وجود می آید و شبیه به همین است لذت از خواب و یا شهرت و مشهور شدن و یا ازدواج و یا مالک یک وسیله نقلیه یا خانه مسکونی شدن ویا اشتغال به یک شغل و کسب درآمد.

در این موارد فوق الذکر لذت بردن غالباً از ناحیه محرومیت و ممنوعیت قبلی است و با از بین رفتن آن محرومیت و ممنوعیت، لذت ناشی از آن هم از بین می رود و با تکرار زیاد این وضعیت، انسان به بک نوع احساس پوچی و یکنواختی زندگی می رسد. مثل غذا خوردن مستمر عده ای زندانی در فضای زندان و تکرار طولانی آن.

و یا آن نوع لذت بردن و میزان آن جنبه اعتیادی دارد نه حقیقی، اگرچه زمینه آن در فطرت انسان قرار داده شده و به خلقت او و اراده و مشیت خالق او ارتباط دارد. اما به جهت توجهات زیاد و غیر ضروری انسان حالت نوعی اعتیاد پیدا کرده است و این وضعیت تازه اول شروع مشکلات است، چون در اثر شیفتگی ناشی از نوعی اعتیاد ارزیابی اشیاء دچار اختلال می شود ـ بطوریکه قبلاً به آن اشاره شد ـ و این نوع عادت کردن یعنی همان اعتیاد، قوای ادراکی و عقل انسان را تحت سلطه خود می گیرد و در آن صورت انسان فعالیت طبیعی خود را از دست می دهد و حتی امکان دارد برای رسیدن به یک لذت کاذب و موقتی حسی به کارهای خلاف عقل و حتی جنایتی هم اقدام کند. و در آن صورت تباهی زندگی او محتمل و گاهی قطعی خواهد بود.

تعطیلی فعالیت عقل اگرچه بطور موقت و غلبه قوای حسی و بعضی از حالات روحی انسان مثل خشم برآن ممکن است به فساد کامل نظام حیات و وقوع جنایاتی شود و هم زندگی فعلی دنیوی او را به تباهی بکشد و هم سبب خروج انسان از جاده حقیقی حیات و سقوط او درجهنم شود.

همه ما انسان ها در فضای حیات خود و بطور روزمره شاهد رفتارهای فاجعه آمیز و حتی مرگبار از عده ای از همنوعان خود هستیم و می بینیم یا می شنویم که در اثر یک حادثه بسیار کم اهمیت و مثل یک مشاجره لفظی شخصی اقدام به آسیب زدن به طرف مقابل حتی قتل او می کند و بعد از چند لحظه هم مبتلا به یک پشیمانی طولانی و دائمی غیر قابل علاجی می شود.

بحث در این زمینه و در جهات دیگر آن در شماره بعدی ادامه خواهد یافت ( ان شاء الله )

الیاس کلانتری

۱۴۰۰/۳/۲۵

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن