کلام ایام ـ ۴۴۵، معارف دین توحیدی در سیره و کلام امام صادق ( علیه السلام )
بخش پنجم∗
کلیات∗
- تمایل مردان و زنان به یکدیگر از نشانه های ربوبیت خدای سبحان و دارای نوعی قداست است.
- تمایلات طبیعی و حقیقی انسانها نسبت به بعضی از اشیاء و رفتارها از لوازم زندگی حقیقی آنها است.
- تمایلات و خواسته های طبیعی انسان احتمال دارد در اثر بعضی بی توجهی ها و غفلت ها به شیفتگی شدید و ویرانگر نظام زندگی منتهی شود.
- شیفتگی شدید نسبت به بعضی از اشیاء قوای ادراکی انسان را مختل می کند و در آن صورت انسان نمی تواند بهای حقیقی اشیاء را تشخیص دهد.
- کلامی از امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ درباره آثارعشق به اشیاء.
- عشق معقول و مقدس و خلاق و عشق مخرب نظام حیات انسان.
- عشق و شیفتگی و محبت شدید انسانها به پروردگار عالمیان.
- ابلیس در اثر خروج ا ز حوزه عبودیت برای الله ـ عزوجل ـ تبدیل به شیطان شد و شیاطین دیگر را تحت سلطه خود دارد!
- شیطان متاع زندگی دنیوی را در نظر انسان زینت می دهد و در آن صورت انسان بهای کاذبی برای آن می پردازد.
- حضرت جبرئیل ـ علیه السلام ـ فرمانروای ملائکه مرشد وتمامی ملائکه است.
- انسان موجودی است مرکب، از ماده زمینی و روح منسوب به الله و سرانجام یا به عالم ملکوت صعود خواهد کرد و یا در عالم ماده محبوس خواهد شد.
- پروردگار عالمیان انسان را از دو طریق مرتبط با هم بسوی مقصد حیات هدایت می کند، یکی از طریق عقل و دیگری از طریق پیامبران.
- پرورش پیامبران و آماده سازی آنها جهت هدایت و ارشاد انسانها تحت نظارت خاص پروردگار عالمیان تحقق یافته است.
- در نظام زندگی معین شده از طرف خدای سبحان تمایلات و لذتهای طبیعی هم جایگاه مطلوبی دارند.
- در نظام زندگی الهی لذت های حسی و طبیعی هم دارای نوعی قداست و لذت معنوی و عرفانی می باشند.
- صاحبان مقام عصمت و امامت دارای نوعی علم و بصیرت فوق عادی هستند و می توانند حقایقی را مشاهده کنند که برای دیگران قابل مشاهده نیست.
- انسانها علاوه بر علومی که از طریق مشاهدات و تجربیات و تعقل بدست می آورند، احتیاج به علمی هم دارند که در اختیار پیامبران قرار دارد.
- انسانها به تنهائی و بدون بهره مندی از آموزشهای پیامبران قادر به تشخیص تمایلات طبیعی خالص از تمایلات ناشی از نفوذ شیطان در روح خود نیستند.
در بخش قبلی محور مباحث روی تمایلات طبیعی انسان و یکی از شاخص ترین آنها موضوع « ازدواج » قرار گرفت و در انتهای بحث آیه ای از قرآن مجید را مورد استشهاد قرار دادیم. آیه کریمه را مجدداً ذکر می کنیم و نکته اصلی مورد نظر از آن را توضیح می دهیم. خدای سبحان فرمود:ن آنآ
« وَمِنْ آیَاتِهِ أَن خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْکُنُواْ إِلَیْهَا وَ جَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِى ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ » (الروم/۲۱) در آیه کریمه علاقه و محبت و دوست داشتن بین مرد و زن به خلقت خدای سبحان و اراده و فعل او نسبت داده شده است. یعنی تمایل مرد و زن به یکدیگر یک خواسته طبیعی و فطری است و خدای سبحان آن تمایل را در روح این دو موجود قرار داده است. پس اصل این نوع تمایل دارای ضرورت و قداستی است.
اما در مباحث قبلی متذکر شدیم که گاهی در اثر توجهات پی در پی و مکرر، تمایل انسان نسبت به یک شیء و یک نوع رفتار بیشتر و شدیدتر می شود و ممکن است آن تمایل عادی فطری به نوعی شیفتگی و عشق تبدیل شود تا حدی که قوه عقل انسان و قوای دیگر وجودی او را تحت سلطه بگیرد و بطور موقتی یا حتی بطور دائم آنها را از کار بیاندازد و یا کارائی آنها را دچار اختلال کند.
وقتی انسان نسبت به یک شیء شیفتگی شدیدی پیدا کرد، قوای ادراکی او نسبت به آن شیء و لوازم آن و اشیاء مرتبط به آن و موانع رسیدن به آن و ارزیابی و قیمت گذاری برای آن دچار اختلال می شود و در آن صورت او احتمال دارد ارزش عادی و واقعی آن شیء را ده ها و صدها و هزاران برابر بیشتر تصور و تلقی کند و موانع رسیدن به آن را اگرچه قوه شریف عقل باشد یا احکام مقدس شرعی نازل شده از پروردگار عالمیان و یا قوانین برقرار در جامعه خود و یا توصیه های والدین و دوستان و امثال آنها را بی اهمیت و بلکه مزاحم خود تصور می کند و یا ندیده و نشنیده می گیرد.
در مباحث قبلی در این زمینه به کلامی از وجود مبارک امام امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ در این زمینه استشهاد کردیم که آن حضرت فرموده:
« مَنْ عَشِقَ شَيْئاً أَعْشَى [اعمی] بَصَرَهُ وَ أَمْرَضَ قَلْبَهُ فَهُوَ يَنْظُرُ بِعَيْنٍ غَيْرِ صَحِيحَةٍ وَ يَسْمَعُ بِأُذُنٍ غَيْرِ سَمِيعَةٍ قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَوَاتُ عَقْلَهُ وَ أَمَاتَتِ الدُّنْيَا قَلْبَهُ وَ وَلِهَتْ عَلَيْهَا نَفْسُهُ فَهُوَ عَبْدٌ لَهَا وَ لِمَنْ فِي يَدَيْهِ شَيْءٌ مِنْهَا »(۱) یعنی: و کسی که به چیزی شیفتگی شدید [ و وابستگی و عشق ] پیدا کند، آن شیفتگی شدید بینائی او را دچار اختلال و قلب او را بیمار خواهد کرد، پس او در آن صورت با چشم غیربصیر می نگرد و با گوش ناشنوا می شنود، در حالیکه شهوات، عقل او را شکافته و دنیا قلب او را تباه ساخته و نفس او واله و شیفته دنیا شده، پس او برده ای برای آن شده و برای کسی که چیزی از آن در اختیار دارد.
قابل تذکر است که مراد از «عشق» در این کلام شریف آن علاقه افراطی ویرانگر است که قوه عقل و قوای ادراکی انسان را دچار اختلال می کند، همان چیزی که در عرف زندگی امروز به آن «اعتیاد» گفته می شود.
اما عشق و شیفتگی به ذات قدوس الله و اولیاء او و قداست و قدرت و خلاقیت آن، موضوع دیگری است. و اینکه آیا درباره آن هم صحیح است که کلمه «عشق» به کار برده شود یا نه! فعلاً و در این نوشتار مجالی برای ورود به آن بحث وجود ندارد! و فقط متذکر می شویم که این کلمه در قرآن مجید به کار نرفته است و اما تعبیر دیگری در قرآن قرار دارد که قریب المعنی با این کلمه یعنی عشق مقدس است و می شود آن را « حب شدید » نامید. بطوریکه خدای سبحان فرمود:
« وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ » (البقره / ۱۶۵) یعنی: از انسانها کسانی هستند که همانندهائی برای [بجای ] الله برمی گزینند و آنها را دوست می دارند مانند دوست داشتن الله و کسانی که ایمان آورده اند محبت شدید به الله دارند.
و می شود درباره آنچه بین اهل عرفان به عشق مقدس به ذات قدوس الله تعبیر می شود، عبارت « حب شدید» را به کار برد. یعنی شیفتگی به وجودی که صاحب همه کمالات و زیبائی ها و همه صفات ممدوح و محمود است و همه کمالات و زیبائی ها را او به مخلوقاتش عطا کرده است. و پس قطعاً خود آن ذات قدوس واجد همه کمالات است.
حاصل کلام و خلاصه مباحث قبلی اینکه: خدای سبحان تمایلاتی نسبت به بعضی از اشیاء در نهاد و فطرت انسان قرار داده است و برقراری اصل آن تمایلات برای استمرار حیات انسانی و دریافت کمالات و کسب استعداد زندگی در عالم دیگر و در بهشت ضروری است. اما امکان دارد آن تمایلات از ناحیه «عادت» روح انسان به آنها و عدم صعود انسان از عالم حس و بعضی عوامل دیگر قدرت زیاد و شدت پیدا کند و بر قوای دیگر وجود انسان و بر عقل او غلبه یابد و آنها را تحت سلطه خود قرار دهد.
طبق کلام مورد بحث از امام صادق ـ علیه السلام ـ در این مقالات، یک شیطان در یکی از دو گوش قلب انسان می دمد! و او را بطرف گناهان دعوت می کند. این شیطان یکی از افراد سپاه شیطان مشهور یعنی ابلیس است. حال چه این شیطان همان « نفس اماره» هر انسانی باشد و چه موجودی که با نفس اماره انسان همراهی و همکاری مستمری دارد و مجموعاً موجودی است که اشیاء مربوط به زندگی دنیوی و باصطلاح «متاع دنیوی» را درنظر انسان زینت می دهد و در ذهن انسان گرایش غیرحقیقی نسبت به آن به وجود می آورد و از صعود انسان به عالم فوق ماده و فضای حیات اخروی ممانعت می کند.
ابزار کار و دارائی های این شیطان تمایلات فطری درانسان نسبت به بعضی اشیاء و ملذات جسمانی و اعتیاد به آنها و روحیه غفلت زده او درباره مقصود اصلی از آفرینش و قدرتهای روحی خود انسان است که از حوزه حکومت عقل و شرع خارج شده و تحت سلطه شیطان درآمده است.
در مقابل فرشته ای راهنما در گوش دیگر قلب انسان می دمد و او را از پیروی شیطان نهی می کند و به فضای باشکوه عبودیت خدای سبحان دعوت می کند و سوق می دهد.
البته آن شیطان و آن فرشته هیچ کدام مسلط بر انسان نیستند و فقط او را به راهی دعوت می کنند، فرشته او را به راه حقیقی زندگی و صراط مستقیم دعوت می کند و شیطان هم او را با دعوت خود به بیراهه ای و پرتگاهی می کشاند. و این در اختیار خود انسان است که از کدام یک از آن دو پیروی کند و سوی کدام راه برود.
فرمانروای ملائکه مرشد حضرت جبرئیل، ملک مقرب خدای سبحان و فرمانروای تمامی ملائکه است! صاحب قدرت و حکومت عظیمی درعالم! و فرمانده شیاطین گمراه کننده و همه شیاطین، ابلیس است که در اثر تمرد و سرکشی مقابل خدای سبحان به شیطان تبدیل شد.
انسان موجودی است مرکب ازماده زمینی و روح ملکوتی منسوب به ذات قدوس الله ـ عزوجل ـ بطوریکه ماده زمینی او را بطرف عالم دنیا و فرورفتن و حبس شدن در آن می کشاند و شیطان اغواگر هم در این جهت فعالیت دارد. ملائکه مرشد هم در کنار انسان قرار دارند و او را بطرف عالم بالا سوق می دهند. لوازم کار ملائکه مرشد هم عقل عطا شده از طرف پروردگار عالمیان به انسان و فطرت حق طلب انسان و سائر قوای وجودی او است.
خدای سبحان علاوه بر هدایت انسان از طریق قوه عقل، پیامبران خود را هم به کمک انسانها و جهت ارشاد آنها به طرف مقصد حقیقی حیات فرستاده است. پیامبران شخصیتهای ممتازی از انسانها هستند که تحت نظام پرورشی خاص پرورش یافته اند و حامل پیامهای خدا به انسانها و عامل تجسم بخشیدن به ارزشهای عقلی و معنوی مثل عدالت، نوعدوستی و محبت و علم و همه فضائل اخلاقی و کرامات انسانی هستند.
پرورش پیامبران و آماده سازی آنها جهت ارشاد انسانها بطور مستقیم و تحت نظارت خاص پروردگار عالمیان تحقق یافته و آنها مورد تأیید مستمر او توسط گروهی از ملائکه بوده اند. آن بزرگواران صاحبان علم و قدرت و استقامت فوق عادی و همه فضائل اخلاقی بودند.
پس انسان بین دو جاذبه متضاد و متخالف قرار دارد، از یک طرف تمایل او به متاع زندگی دنیوی او را بطرف زمین و فرورفتن در آن می کشاند و عواملی هم در سنگینی و فرو رفتن در زمین او را کمک می کنند و مثل غل ها و زنجیرها به او بسته شده اند! و از طرف دیگر ملائکه مرشد او را در نجات از این ورطه کمک می کنند و او اگر با ملائکه همراهی و همکاری کند و به راهنمائی پیامبران خدا ملتزم شود، از این گرداب هولناک نجات خواهد یافت و سوار بر سفینه های نجات که پیامبران خدا برای آنها آماده کرده اند بسوی ساحل امن حرکت خواهند کرد.
جایگاه تمایلات و لذتهای حسی در نظام معقول زندگی
در نظام زندگی معین شده برای انسان از طرف پروردگار عالمیان تمایلات و لذتهای حسی هم جایگاه مطلوبی دارند و آنها بطور کلی طرد نمی شوند. بلکه آنها به منزله پله های نردبانی قرار می گیرند جهت خروج از چاه زندگی طبیعی و نجات از آن و حصول امکان سیر و حرکت در فضای روشن و وسیع حیات انسانی. و انسان در آن صورت از آن تمایلات و لذات هم درحد معقول و عالمانه بهره مند می شود، اما تحت سلطه آن تمایلات قرار نمی گیرد و بلکه در آن نظام زندگی آن تمایلات ارزش حقیقی خود را حفظ می کند.
انسان در نظام زندگی الهی غذا و لباس و مسکن و زیبائی های طبیعی و عقلی را نعمت های خدا می داند و از آنها نوعی لذت معنوی و عرفانی هم احساس می کند! و آن نعمت ها را مقدمه رسیدن به نعمت های عظیم متعالی در زندگی اخروی و در بهشت تلقی می کند، لذا از آنها دلزده نمی شود و لذت های طبیعی از آن نعمت ها برای او صورت دائمی پیدا می کند که آمیخته با لذتهای معنوی است مثل لذت بردن از غذای افطار برای روزه داران و یا غذا خوردن در سفرهای زیارتی که با نوعی قداست همراه است.
در نظام زندگی الهی انسان توفیق ازدواج و تشکیل خانواده را ناشی از الطاف پروردگارش می داند که عامل نزول رحمت و برکات او خواهد شد. در آن نوع زندگی انسان به همسر و فرزندان خود علاقه و محبت بیشتری پیدا می کند. نسبت به دیگران ـ یعنی محبت آنها به همسر و فرزندان بیشتر از کسانی است که در زندگی محدود حسی قرار دارند.
در آن نوع زندگی اصل حیات و حرکت بسوی مقصد آفرینش و حتی زندگی در عالم حس و غذا و لباس و مسکن و ازدواج دارای لذتهای آمیخته با لذتهای معنوی می باشد و انسان هیچوقت احساس پوچی و بی هدفی در زندگی نخواهد داشت.
یعنی وقتی تمتعات مادی و حسی در جایگاه حقیقی خود قرار گرفت، و نعمت خدا تلقی شد، ارزش معنوی هم پیدا خواهد کرد و در آن صورت عامل انتقال توجهات به زندگی متعالی اخروی خواهد شد و نه مانع توجه به آن! و در آن صورت قوای وجودی انسان و تمایلات او جایگاه حقیقی خود را پیدا خواهد کرد.
حاصل این بحث و نتیجه گیری از آن را بصورت چند نکته جمع آوری می کنیم وتوضیح می دهیم:
یکم: امام صادق و همه صاحبان مقام عصمت و امامت نوعی علم و بصیرت فوق عادی و فوق متعارف در اختیار دارند و آنها از ناحیه آن علم وبصیرت فوق عادی حقایقی را در عالم مشاهده می کنند که برای دیگران غیر قابل مشاهده و درک است.امام صادق ـ علیه السلام ـ از ناحیه مقام امامت ملائکه را می بیند و رفتارهای آنها را هم به وضوح مشاهده می کند. همچنین آن وجود مبارک شیاطین و رفتارهای آنها هم مشاهده می کند.
دوم: صاحبان مقام عصمت و امامت از طرف خدای سبحان مأموریتی در جهت ارشاد انسانها و آموزش آنها دارند! و امام صادق ـ علیه السلام ـ از ناحیه آن مأموریت و باقتضای علم و بصیرتی که در اختیار دارد پرده و پوششی را از مقابل قوای ادراکی انسانها کنار زده تا جاده حقیقی زندگی و پرتگاههای کنار آن را مشاهده کنند.
سوم: انسانها علاوه بر علومی که از طریق مشاهدات و تجربیات و تعقل بدست می آورند، احتیاج به علمی از نوع برتر و متعالی تر دارند و آن علم در اختیار پیامبران و امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ قرار دارد و لازم است از طریق آن معلمان آسمانی به آن نوع علم اتصال پیدا کنند.
چهارم: از مجموع رفتارهای پیامبران و امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ یعنی معلمان آسمانی و از سخنان آنها برمی آید که بی توجهی و کم توجهی انسانها به علم و رفتارهای معلمان آسمانی، سبب محرومیت ها و مشقت های زیادی در زندگی دنیوی آنها می شود و اگر این بی توجهی ادامه یابد و این مشکل برطرف نشود، افراد انسانی از رسیدن به مقصد حقیقی آفرینش و ورود به بهشت محروم خواهند شد و از پرتگاههای کنار جاده زندگی حقیقی سقوط خواهند کرد.
پنجم: انسانها در تشخیص اینکه حالات روحی آنها طبیعی است یا نه و یا تمایلات آنها به بعضی از اشیاء و همچنین عقاید و تفکرات آنها و دیدگاههای آنها درباره اصل حیات و متاع زندگی دنیوی، طبیعی و حقیقی و مطابق واقعیات است یا از ناحیه القاآت شیاطین به وجود آمده، احتیاج به آموزش پیامبران و معلمان آسمانی دارند.
ششم: تمایل به انجام گناهان و رفتارهای غیرمعقول، تمایلات طبیعی و حقیقی و مفید به حال انسانها نیست و بلکه در اثر نفوذ شیاطین در فضای روح آنها به وجود می آید و لازم است انسانها از طریق هدایت و راهنمائی معلمان آسمانی تمایلات و حالات روحی خود را بشناسند و امیال طبیعی و حقیقی و مفید را از امیال شیطانی جدا کنند.
هفتم: انسانها در جاده حیات و در سیر و حرکت بسوی مقصد تنها نیستند و بلکه راهنماهائی از ملائکه و پیامبران و معلمان آسمانی در کنار آنها حرکت می کنند و لازم است انسانها دراین سیر و حرکت از راهنمائی و توصیه های آنها بهره مند شوند.
الیاس کلانتری
۳۱/۳/۱۴۰۰
پاورقی:
۱ـ نهج البلاغه، خطبه ۱۰۹ « کل شیء خاشع له …»