کلام ایام- ۴۵۲، معارف دین توحیدی در سیره و کلام امام باقر (علیه السلام)

کلیات*
- جایگاه امام باقر ـ علیه السلام ـ در انتشار علوم پیامبران و امامان معصوم (علیهم السلام )
- دعاهائی که خدای سبحان توسط جبرئیل به حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ هدیه فرستاد.
- محور اصلی تمامی معارف و آموزشهای دین آسمانی.
- در ترجمه عبارت شریف «لا اله الا الله » غالباً دقت لازم به شمار نمی رود!
- اختلاف نظر اصلی بین موحّدان و مشرکان درباره «الله».
- عموم مشرکان عالم به خالقیت «الله» درباره مخلوقات عقیده دارند.
- عقیده مشرکان درباره «ربوبیت » عالم و مخلوقات آن.
- معنی حقیقی و کامل «ایمان» و تفاوت آن با «عقیده» و باور.
- نقش ایمان در رفتارها و سیره شریف پیامبر خاتم حضرت محمد ( صلی الله علیه و آله و سلم )
- اولیای خدای سبحان دچار خوف و حزنی نخواهند شد.
- کلام امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ درباره شهادت به توحید خدای سبحان و نبوت پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله وسلم )
- تحلیلی درباره کلام امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ در موضوع شهادت به توحید.
- پرچم رفیع برافراشته توحید و خداپرستی.
- شرحی بر دعای اول از دعاهای پنجگانه هدیه شده به حضرت عیسی (علیه السلام ).
- مالکیت حقیقی و مالکیت اعتباری.
- مالکیت حقیقی خدای سبحان و معجزات پیامبران.
- مالکیت انسان نسبت به اشیاء از نوع مالکیت اعتباری و از ناحیه تملیک خدای سبحان است.
روز هفتم ماه ذیحجه سالروز شهادت امام باقرالعلوم – علیهالسلام- است آن وجود مبارک قدسی از ناحیه فرصت مناسبی که در اواخر دوره امامت خود در جامعه دینی حاصل شد، اقدام به انتشار علوم پیامبران خدا و سید و سرور آنها پیامبر خاتم حضرت محمد – صلواتاللهعلیه و آله و سلم- و صاحبان مقام عصمت و امامت قبل از خود نمود و موانع بهوجودآمده در مسیر جریان علوم آسمانی را کنار زد و نهری عظیم و زلال از علوم را در فضای زندگی انسانها به جریان انداخت.
آن وجود مبارک در احیاء علوم پیامبران و امامان معصوم – سلاماللهعلیهم اجمعین- تمامی فرصتهای عمر و نهایت تلاش خود را در مسیر یک جهاد علمی به کار بست و برای رسیدن به آن مقصد باشکوه و ارائه سیمای نورانی و جذاب دین خدا به اهل عالم حتی از جان خود هم گذشت و سرانجام شرف شهادت در راه خدا را هم به فضائل عظیم دیگر خود افزود و مثل سایر معلمان قدسی از خاندان رسالت و شخصیتهای آسمانی با سفری از نوع شهادت، عالم دنیا را ترک کرده و به مأوای انبیاء و اولیاء خاص پروردگار عالمیان وارد شد.
در چنین روزی بهعنوان تسلیت شهادت آن حضرت به ذکر و شرح و توضیح بعضی از سخنان نقلشده از آن بزرگوار میپردازیم و قبلاز آن متذکر عناوین و شمارههای مقالات قبلی درباره سیره شریف امام علیهالسلام میشویم:
* کلام ایام-۸۶، حادثه شهادت امام باقر (علیهالسلام)
* کلام ایام- ۲۳۷، شهادت امام باقر (علیهالسلام)
* کلام ایام- ۳۵۹، معارف دین توحیدی در سیره و کلام امام باقر (علیهالسلام)
در آخرین مقالهای که بهمناسبت سالروز شهادت امام باقر – علیهالسلام- نوشته شد در سال گذشته (مقاله شماره ۳۵۹) متذکر سخنان انتخابشده در مقالات قبل از آن -در حد ذکر اصل کلام و ترجمهی آن- شدیم و در ادامه آن مباحث دو مورد از سخنان آن حضرت را با شرح و تفسیری ذکر کردیم و در این نوشتار به ذکر و توضیح و شرح و تفسیر موارد دیگری از کلام شریف آن حضرت میپردازیم.
7- از امام باقر – علیهالسلام- نقل شدهاست که فرمود:
خدای سبحان این پنج دعا را توسط جبرئیل به حضرت عیسی – علیهالسلام- هدیه فرستاد تا در دهه اول ماه ذیحجه آنها را بخواند و آن پنج دعا را ذیلاً ذکر میکنیم و در قالب چند نکته به شرح و توضیح آنها میپردازیم:
۱) اَشْهَدُ اَنْ لااِلهَ اِلاَّ اللهُ، وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ، بِیَدِهِ الْخَیْرُ، وَهُوَ عَلی کُلِّ شَیْء قَدیرٌ.
۲) اَشْهَدُ اَنْ لا اِلـهَ اِلاَّ اللهُ، وَحْدَهُ لاشَریکَ لَهُ، اَحَداً صَمَداً، لَمْ یَتَّخِذْ صاحِبَةً وَلا وَلَداً.
۳) اَشْهَدُ اَنْ لا اِلـهَ اِلاَّ اللهُ، وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، اَحَداً صَمَداً، لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ، وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ.
۴) اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ، وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ، یُحْیی وَیُمیتُ، وَهُوَ حَیٌّ لا یَمُوتُ، بِیَدِهِ الْخَیْرُ، وَهُوَ عَلی کُلِّ شَیْء قَدیرٌ.
۵) حَسْبِیَ اللهُ وَکَفی، سَمِعَ اللهُ لِمَنْ دَعا، لَیْسَ وَرآءَ اللهِ مُنْتَهی،اَشْهَدُللهِِ بِما دَعا،وَاَنَّهُ بَریءٌ مِمَّنْ تَبَرَّءَ، وَاَنَّ لِلّهِ الاْخِرَةَ وَالاُْولی.(۱)
۱- «اَشْهَدُ اَنْ لااِلهَ اِلاَّ اللهُ، وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ، بِیَدِهِ الْخَیْرُ، وَهُوَ عَلی کُلِّ شَیْء قَدیرٌ» یعنی: شهادت میدهم که معبودی جز الله وجود ندارد و او تنها است و شریکی برای او نیست، «حکومت» مخصوص او است و <حمد> اختصاص به او دارد خیر فقط در دست اوست و او بر هر کاری قادر است.
چهار مورد از این پنج دعای مورد بحث با عبارت مشهور ذیل شروع شدهاست:
«اَشْهَدُ اَنْ لااِلهَ اِلاَّ اللهُ، وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ» این عبارت شریف یعنی «لا اله الا الله» محور اصلی تمام معارف و آموزشهای دین آسمانی است، یعنی اینکه ذات قدوس «الله» تنها معبود و مورد اطاعت و پرستش در تمام عوالم وجود است! و عبادت همه موجود اختصاص به آن ذات قدوس – جل جلاله- دارد و هیچ موجودی در الوهیت سهمی و شرکتی ندارد.
متأسفانه غالباً در ترجمه این عبارت نورانی غفلتی بکار میرود و آن اینکه هم کلمه «الله» و هم «اله» را به یک معنی حمل میکنند، درحالیکه کلمه جلاله الله اسم خاص است و قابل ترجمه نیست و آن را یا باید به صورت اصلی خود و بدون ترجمه یعنی همان الله بکار برد و اگر هم بخواهند کلمه دیگری مثل خدا یا خداوند در ترجمه بهجای آن به کار ببرند لازم است تفاوت الله و اله در کاربردها موردنظر قرار بگیرد و در ترجمه منعکس شود.
درهرصورت در این عبارت نورانی این عقیده مورد توجه قرار میگیرد که «الوهیت» یعنی معبود واقع شدن اختصاص به ذات قدوس الله دارد و هیچ موجودی شریک او نمیباشد.
در این عبارت عقیده اصلی عموم مشرکان نفی میشود یعنی عقیده به اینکه تعدادی از موجودات از طرف الله «ربوبیت» و اداره بخشی از عالم و یا تعدادی از مخلوقات را بهعهده دارند و انسانها لازم است آن موجودات را عبادت کنند و نیازهای خود را از طریق آنها به دست آورند.
توضیح اینکه: قبلاً و در بعضی از مقالات متذکر اینموضوع شدیم که عموم مشرکان عالم وجود الله را بهعنوان خالق عالم و موجودات آن قبول دارند اما معتقدند که الله همه عالم و مخلوقات آن را آفریده اما خود او شخصاً امور مخلوقات را به دست نگرفته و بلکه برای ادارهی بخشهایی از عالم و گروههایی از مخلوقات مثل زمین و آسمان و دریاها و انسانها، بعضی از مخلوقات برتر خود را انتخاب کرده و ربوبیت مخلوقات را به آنها واگذار کرده یعنی آن موجودات برتر و متعالی به عقیده مشرکان «ربّ» های مخلوقات هستند پس لازم است انسانها آنها را عبادت کنند! یعنی رب های خیالی مشرکان و آنها را اله خود قرار بدهند تا آن رب ها و اله ها عامل تقرب بندگان (یعنی مشرکان) در نزد الله بشوند.
در آیات فراوانی از قرآن مجید و در معارف دینی بهطور مکرر این عقیده سخیف مورد تخطئه قرار گرفته است و پیروان دین خدا بهطور مکرر و در هر فرصتی و بهطور مستمر لازم است عقیده خود را نسبتبه توحید الله در خلقت موجودات و ربوبیت آنها و نفی الوهیت از آنها اظهار کنند و به این عقیده شهادت بدهند.
اما لازم است این نکته لطیف مورد توجه مستمر قرار بگیرد که اینموضوع، یعنی توحید ذات قدوس الله با اظهار این شهادت و به زبان آوردن آن حتی بهطور مکرر و یا گذراندن آن از قلب در حد یک عقیده، تحقق نمییابد! بلکه لازم است در تمام زوایای روح انسان نفوذ کند و به ایمان تبدیل شود و در اعمال انسان ظهور و تجلی یابد! و نور آن تمام فضای روح و «قلب انسانی» اهل ایمان را روشن سازد و انسان از ناحیه آن ایمان در فضای امن اتصال به پروردگار عالمیان قرار بگیرد.
اهمیت عظیم این شهادت و نقش اساسی آن در زندگی انسانی پیروان دین توحیدی آشکار است و هیچ علمی و عقیدهای و فکری و اندیشهای جای آن را نمیگیرد و ارزش و اثرات آن در حیات انسانی با هیچ ترازویی قابل محاسبه و ارزیابی و قیمتگذاری نیست.
لذتهای ناشی از این ایمان و شهادت مکرر و مستمر به آن قابل تشبیه به هیچ پدیدهای نیست و فوق حد توصیف با الفاظ و کلمات و اعمال و رفتارها است! و کسانی که به آن پناهگاه امن و فضای نورانی آن وارد میشوند به قدرت بیپایانی متصل میشوند که هیچ حادثهای و هیچ قدرتی نمیتواند سبب نگرانی و ترس و حزن آنها شود.
بهطوریکه خدای سبحان فرمود:
«أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ * الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرَىٰ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ ۚ لَا تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» (یونس، ۶۲-۶۴) یعنی: آگاه باشید که برای اولیاءالله نه خوفی خواهد بود و نه آنها اندوهگین میشوند، آنان که ایمان آوردهاند و تقوا میورزیدند، برای آنها خواهد بود بشارتی در زندگی دنیا و آخرت! برای کلمات خدا تبدیلی نخواهد بود و آن است رستگاری عظیم.
آن ایمان و درجه و مرتبه متعالی همان بود که سبب استقامت حیرتانگیز پیامبر خاتم – صلواتاللهعلیه و آله و سلم- و پیامبران قبلی در مقابل گروههای عظیمی از مشرکان و کافران و دشمنان بیشمار آنها میشد.
آن ایمان بود که در جنگ بدر پیامبر خاتم – صلواتاللهعلیه و آله و سلم – با گروهی اندک از یاران خود به سپاه قدرتمند و مجهز به انواع سلاحها غلبه کرد و بنای منحوس شرک و کفر را درهم شکست و رعبی در دلهای پیروان شیطان انداخت که هرگز و در هیچ فعالیت نظامی و جنگی از طرف آنها از بین نرفت.
امام امیرالمؤمنین علی – علیهالسلام- در یکی از خطبههای خود میفرماید:
«أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ شَهَادَةً مُمْتَحَناً إِخْلَاصُهَا مُعْتَقَداً مُصَاصُهَا نَتَمَسَّكُ بِهَا أَبَداً مَا أَبْقَانَا وَ نَدَّخِرُهَا لِأَهَاوِيلِ مَا يَلْقَانَا، فَإِنَّهَا عَزِيمَةُ الْإِيمَانِ وَ فَاتِحَةُ الْإِحْسَانِ وَ مَرْضَاةُ الرَّحْمَنِ وَ مَدْحَرَةُ الشَّيْطَانِ»(۲) یعنی: و من شهادت به یگانگی بیانباز آن معبود مطلق میدهم که جز او خدایی نیست. شهادتی که خلوصش از آزمایشها گذشته و حقیقت نابش در دلوجان نشسته تا مشیت ربوبی او بر بقای ما حکم کند. شهادت به یگانگی اش دستاویز ما است تا سرحد دیارش و ذخیره فناناپذیر ما در راه پرهول و هراس از آنچه که در سر راه ما است. شهادت به وحدانیتش لازمه ایمان است و آغاز احسان و رضای خداوند رحمان و طرد شیطان.(۳)
و در خطبهی دیگری میفرماید:
«وَ نَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، شَهَادَتَيْنِ تُصْعِدَانِ الْقَوْلَ وَ تَرْفَعَانِ الْعَمَلَ، لَا يَخِفُّ مِيزَانٌ تُوضَعَانِ فِيهِ وَ لَا يَثْقُلُ مِيزَانٌ تُرْفَعَانِ [مِنْهُ] عَنْهُ»(۴) یعنی: شهادت میدهیم براینکه معبودی جز الله وجود ندارد که شریکی برای او نیست و اینکه محمد – صلی الله علیه و آله و سلم – بنده او و رسول او است. دو شهادتی که صعود میدهند قول را و رفعت میدهند عمل را. سبک نشود میزانی که آن دو شهادت در آن قرار بگیرند و سنگین نخواهد بود میزانی که آن دوتا از آن برداشته شوند.
در هر دو کلام نورانی به آثار و کارایی شهادت مورد بحث چه درباره توحید و چه توحید و نبوت پیامبر خاتم حضرت محمد – صلی الله علیه و آله و سلم – و نقش آن دو در زندگی ایمانی اشارهای شدهاست.
در خطبه اول در توصیف شهادت موردنظر میفرماید:
شهادتی که خلوص آن مورد امتحان قرار گرفته و بهطور کامل خالص شده و شهادتی که ذخیرهشده برای مسیر پر از خطرات و هول و هراسها در ادامه راه زندگی و در برزخ و قیامت. بهطور قطع این آثار صرفاً با یک عقیده قلبی و به زبان آوردن آن تناسبی ندارد، بلکه مراد از آن، عقیده و علمی نفوذ یافته در روح است که منشأ آن تحولات عظیم روحی در زندگی انسان خواهد بود.
ما قبلاً در چند مقاله دربارهی حقیقت معنی کلمه ایمان و تفاوت آن با یک عقیده با استشهاد به آیاتی از قرآن مجید و احادیثی از رسول خدا – صلی الله علیه و آله و سلم – و امیرالمؤمنین علی – علیهالسلام- وارد بحثی تفصیلی شدیم و دیگر در این مقاله از ورود مجدد در آن خودداری میکنیم.
در خطبه دومی هم امام – علیهالسلام- به نقش و تاثیر شهادت موردنظر در اعمال و رفتارها و موقعیت آن در میزان اعمال اشاره میفرموده ازجمله نقش آن دو شهادت در صعود قول به عالم فوق دنیا و رفعت عمل از ناحیه آنها و ارزش و کارایی آنها در میزان اعمال انسان در روز قیامت.
این عبارت شریف یعنی «لا اله الا الله» و نظائر آن با تصریح به وحدانیت ذات قدوس «الله» درموضوع خلقت و «ربوبیت» تمامی موجودات عالم و اختصاص «الوهیت» به آن ذات قدوس بمنزله پرچم رفیع برافراشته توحید و خداپرستی است که از تمام فضای عالم قابل مشاهده است و عامل نجات از گمراهی ها و گرفتاریها! و وسیله هدایت همه عالمیان به مقصد مطلوب حیات است و راهی که به آن مقصد منتهی می شود و کاروان انسانها همراه پیامبران در آن راه در حال حرکت هستند.
شهادت به یگانگی ذات قدوس الله در جهت علمی و عقیدتی و توجهات پی درپی و بصورت استمراری نسبت به آن در جهت عملی و رفتاری نوری در مسیر حیات انسان به وجود می آورد که با وجود آن دیگری ظلمتی باقی نخواهد ماند و او را به راه روشن و امنی هدایت می کند که انسانها بطور دائم و مستمر و بصورت فردی یا گروهی در آن راه سیر می کنند و در رأس کاروان ها پیامبران و شخصیت های آسمانی قرار گرفته اند و انسان در آن راه هیچوقت احساس تنهائی نمی کند و تنها نیست.
دوم: در دعای اول بعد از ذکر توحید کامل و خالص پروردگار عالمیان و نفی شریک از او، اشاره ای شده است به اختصاص مُلک واختصاص «حمد» به او یعنی تمامی عوالم وجود و تمامی موجودات در حیطه مالکیت او قرار دارند و هیچ موجودی در مقابل او مالکیتی بر چیزی ندارد.
این موضوع احتیاج به توضیحی دارد و آن اینکه، مالکیت الله نسبت به اشیاء و مخلوقات و موجودات از نوع «مالکیت» به معنی متعارف و متداول بین انسانها نیست و بلکه معنای خاصی دارد که ذیلاً به توضیح آن می پردازیم.
مالکیت حقیقی و مالکیت اعتباری
مالکیت حقیقی امری است متفاوت با مالکیت به معنی عرفی و متداول. در مالکیت حقیقی مالک می تواند هر نوع تصرفی و تغییری در ملک خود بوجود آورد! و حق و قدرت او محدود به هیچ حدی و تحت سلطه هیچ اراده ای و قدرتی نیست. این نوع مالکیت فقط اختصاص به پروردگار عالمیان دارد که مالک همه چیز است. او اراده می کند مقداری خاک و گِل را به بدن انسانی تبدیل کند و یا به بدن یک جاندار دیگری و یا به درختی و گیاهی و هر شیء دیگری.
او اراده می کند قطعه گِلی در یک لحظه در دست عیسی ـ علیه السلام ـ به پرنده زنده ای تبدیل شود. یا قطعه چوبی که در دست حضرت موسی بود در زمان انداختن به زمین به مار زنده ای تبدیل شود و با سرعت حرکت کند و در شرایط دیگر و در قصر فرعون تبدیل به اژدهای عظیم الجثه ای شود و در شرایط دیگر و در زمان مقابله با جادوگران باز به اژدهای عظیمی تبدیل شود و صدها و بلکه هزاران شیء ساخته شده توسط جادوگران را یکجا ببلعد.
باز او اراده می کند کره ماه را مقابل توجه گروهی از مردم از ناحیه دعا و اراده پیامبر خاتم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به دو قسمت تقسیم کند و لحظاتی بعد آن دو قسمت به هم متصل شود و بصورت قبلی دربیاید.
همچنین او اراده می کند که با دعای حضرت صالح علیه السلام و در حضور گروهی از مردم کوهی شکافته شود و شتری زنده از بین کوه خارج شود. و آن شتر بتواند یک روز درمیان آب یک نهر را بنوشد.
موارد فوق الذکر جلوه هائی از «مالکیت» خدای سبحان بود که بصورت معجزاتی از بعضی پیامبران ظهور یافته و نقل شده است. البته مالکیت خدا بر عالم و اشیاء موجود در آن اختصاص به این موارد و امثال آنها ندارد، بلکه آثار آن مالکیت در تمام اشیاء موجود در عالم و در وجود خود انسان آشکار است. مثل اینکه تبدیل مقداری آب در زمین به یک درخت که در شرایط متعارف و بصورت قانونمند انجام می گیرد و یا تبدیل مقداری گِل به یگ پرنده که بطور مستمر در نظام خلقت انجام می گیرد هم ، مثل معجزات پیامبران است و حاکی از قدرت پروردگار عالمیان بر همه چیز! نهایت اینکه چون این نوع تحولات بطور دائم و عادی در معرض مشاهدات انسانها جریان می یابد، لذا عامه انسانها ازعظمت و شگفت آور بودن آنها در غفلتی به سر می برند.
در هر صورت این مثالها بجهت نزدیک شدن معنی «مالکیت حقیقی» به اذهان زده شد. پس در مالکیت حقیقی، مالک قدرت هر نوع تصرفی را در ملک خود دارد و این نوع مالکیت طبعاً و بطور منحصر در اختیار و قدرت پروردگار عالمیان قرار دارد.
اما نوع دیگری از مالکیت هم وجود دارد که به آن مالکیت اعتباری و قراردادی گفته می شود. مثل اینکه گفته شود این خانه مال فلان انسان است یا این مزرعه را فلان شخص به وجود آورده و مِلک او است. یا گفته شود این اتومبیل مال فلانی است، یا چشم فلانی سالم است یا دردی دارد. یا فلان انسان چنین عقیده ای دارد و این مطلب نظر و عقیده فلان شخص است.
این نوع مالکیت و انتساب یک شیء به یک شخص طبعاً از نوع مالکیت نوع اول یعنی «مالکیت حقیقی» نیست. یعنی یک انسان نمی تواند طبق میل و اراده خود در اشیائی که به او تعلق دارد تصرف کند. فرضاً یک انسان نمی تواند یک اردک را که متعلق به او است به یک کبوتر تبدیل کند و یا قطعه چوب خشکی را به درخت زنده ای تبدیل کند که در یک لحظه دارای برگ ها و میوه ها شود و یا مرده ای را زنده کند و امثال آنها.
دیگر اینکه مالکیت انسانها نسبت به اشیاء وحتی اعضاء بدن خودشان از ناحیه «تملیک خداوند» است و در حالیکه خدای سبحان او را مالک آن اشیاء قرار داده، مالکیت خودش نسبت به آن اشیاء باز برقرار است و آن شیء از مالکیت خدا خارج نمی شود! آن هم مالکیت حقیقی او.
مالکیت انسان نسبت به اموال خود و حتی به اعضاء بدن خود، ـ مالکیت مطلق ـ و بدون قید نیست. بلکه نوعی مالکیت است که پروردگار عالمیان به او عطا کرده و در محدوده معینی اذن تصرف در اشیاء را به او داده است.
بعنوان مثال: پروردگار عالمیان عضوی بنام «چشم» را به انسان عطا کرده است تا او بتواند با آن اشیاء را ببیند و نیازهای خود را از طریق دیدن اشیاء و راههای منتهی به مقاصد خود و موانع راه و انسان ها و جانداران و نباتات و اشیاء دیگر برطرف کند.
اما لازم به تذکر است که این عضو بسیار گرانبها که در زندگی انسان نقش حیاتی دارد، از ناحیه فعالیتهای او و دارائی ها و قدرت او به وجود نیامده است و ارزش و کارائی بسیار گرانبهای آن از ناحیه فعل خدای سبحان است و او با دمیدن روح جانداری و روح انسانی این عضو متعالی و گرانقدر را به وجود آورده و بطور مستمر به آن خاصیت حیات عطا می کند.
بنابراین یک انسان نمی تواند با میل و اراده خود این عضو را از بین ببرد و خود را از بینائی محروم سازد! یا از ناحیه قدرت بینائی و خواص حاکم بر چشم خود به زندگی و حقوق انسانها آسیب بزند و مزاحمتی برای آنها به وجود آورد.
یعنی این دارائی گرانبها را خدای سبحان به وجود آورده و به آن خاصیت حیات بخشیده و مستمراً خاصیت حیات به آن عطا می کند و به انسان اذن داده است از ناحیه آن اشیاء را ببیند یعنی « اذن تکوینی» و بهره مندی از آن را در جهات معین قانونی و شرعی مجاز اعلام فرموده است یعنی «اذن تشریعی»! بنابراین یک انسان مجاز نیست که از طریق کارائی چشم خود و قدرت بینائی آن در جستجوی عیوب انسان ها و کشف اسرار آنها فعالیت کند! و مزاحمتی برای دیگران به وجود آورد.
باز بعنوان مثال: یک انسان مجاز نیست که با پول خود مقداری مواد غذائی تهیه کند و بعد آنها را آتش بزند و به نحوی از بین ببرد! بلکه او مجاز است از آن اشیاء بهره برداری کند و یا آنها را به دیگران هدیه کند. چون اشیاء و دارائی های انسان، نعمت های پروردگار عالمیان است و او آنها را به وجود آورده و به انسانها عطا کرده است.
در یکی از مقالات قبلی درباره «مالکیت حقیقی » و « مالکیت اعتباری» مثالی ذکر کردیم و در این نوشتار هم مجدداً متذکر آن مثال می شویم و آن اینکه اگر والدین یک فرزند در منزل مسکونی خود، اطاقی را به او اختصاص بدهند تا برای فعالیتهای تحصیلی خود از آن اطاق بطور اختصاصی استفاده کند.
یعنی او کتابها و لوازم تحصیلی و لباسها و وسایل دیگر خود را در آن اطاق قرار دهد و در آن جا استراحت کند و بخوابد. در این صورت انتساب آن اطاق به آن فرزند یک نوع اعتبار و قرارداد است و آن اطاق از مالکیت پدر و مادر و مجموعاً مالک اصلی خانه خارج نمی شود. و آن فرزند حق بهره مندی محدود و معینی از آن اطاق را دارد و آن حقی است که والدین و مالک اصلی خانه به او عطا کرده است. لذا آن فرزند نمی تواند در آن اطاق به اعتبار اینکه در عرف آن خانواده اطاق او محسوب می شود، مطابق هوای نفس خود رفتار کند و مثلاً در وقت خواب و استراحت افراد خانواده سروصدائی راه بیاندازد و مزاحم دیگران شود. یا بجای فعالیتهای تحصیلی به کارهای بیهوده و خلاف شئونات خانواده و والدین خود مشغول شود و یا اقدام به فروش آن اطاق به دیگران بنماید!
البته این مثال مطلب را به ذهن نزدیکتر می کند، امام مالکیت حقیقی تعریفی فراتر از این دارد و خود والدین هم در این مثال «مالک حقیقی» آن خانه نیستند، بلکه مالکیت آنها هم نسبت به آن فرزند باز هم از نوع اعتباری است.
پس مالکیت خدای سبحان بر تمام اشیاء و مخلوقات و خود انسانها از نوع «مالکیت حقیقی» است و او به انسانها حق نوعی مالکیت نسبت به اشیاء و دارائی ها و اعضاء بدن خودشان را عطا کرده است و این نوع مالکیت اختصاص به او دارد و لازم است انسانها از آنچه پروردگارشان به آنها عطا کرده و حق نوعی مالکیت را به آنها قرار داده است، مطابق دستورات و احکام او بهره برداری کنند و از «مُلک» و دارائی بی پایان او درخواست کنند و از ناحیه قدرت او و عطایای او به فضای نعمت های بی پایان و زندگی در بهشت راه بیابند.
الیاس کلانتری
۱۴۰۰/۴/۲۸
پاورقی ها:
1- مفاتیحالجنان، شیخ عباس قمی، بخش اعمال دهه اول ماه ذیالحجه. این دعای شریف در کتب مشهور دعا مثل مصباح المتهجد تألیف شیخ طوسی و اقبال الاعمال سیدبنطاووس و زاد المعاد علامه مجلسی هم ذکر شدهاست، اما چون کتاب مفاتیحالجنان از سایر کتب دعا سهلالوصولتر است ما دعاها را غالبا به آن کتاب استناد میکنیم.
2- نهج البلاغه، خطبه ۲
3- ترجمه نهج البلاغه، محمدتقی جعفری، ص ۵۹
4- نهج البلاغه، خطبه ۱۱۴