۱۴۲-تفاوت حکومت ابوبکر با معاویه در چه چیزی بود؟!

emam-aliسؤال:خلافت ابوبکر با خلافت معاویه فرق دارد، معاویه شاید اصلاً مسلمان نبود و با ریا به خلافت رسید و هدف او صرفاً دنیا بود ولی ابوبکر جزو اولین مسلمانان بود…

پاسخ:این که نوشته اید خلافت ابوبکر با خلافت معاویه فرق دارد، درست است. اما مشکل اصلی در موضوع غصب خلافت امیرالمؤمنین علی (ع) و یا جنگیدن با او، نوع حکومت ابوبکر یا معاویه و میزان خطاها و کارهای خلاف شریعت آن ها نیست! بحث سر این موضوع نیست که میزان پایبندی ابوبکر به احکام شرعی چه مقدار بود و میزان پایبندی معاویه چه مقدار، و بحث سر شخصیت و اخلاق ابوبکر و معاویه و تفاوت آن دو با یکدیگر هم نیست. بلکه بحث اصلی بر سر این است که مقام جانشینی پیامبر خدا (ص) یک مقام و منصب الهی است. یعنی همچنان که پیامبران از طرف خداوند به مقام پیامبری انتخاب می شوند جانشینان آن ها هم مثل خود آن ها از طرف خداوند انتخاب می شوند.

جانشینان پیامبران قبلی دارای مقام نبوت و یا رسالت بودند، اما چون جریان نبوت با رحلت آخرین پیامبر خدا (ص) به پایان رسید، لذا جانشینان آخرین پیامبر مقام «امامت» داشتند. منظور امامت به معنای خاص که در سخنان رسول خدا (ص) معرفی شده است. جانشینان پیامبر خاتم (ص) باید مثل خود آن حضرت دارای مقام «عصمت» باشند. آن ها مثل خود پیامبر خدا (ص) دارای «علم لدنی» بودند و با عالم وحی ارتباط داشتند. و برای اثبات مقام امامت خود باید معجزه ای ارائه می کردند.

اگر بنا باشد در یک جامعه یک حاکم انتخاب کنند و آن حاکم اداره امور آن جامعه را به عهده بگیرد، بهترین راه در شرایط عادی انتخاب آن حاکم از طرف مردم است، و این روش از نظر عقلا روش صحیح و مطلوبی است، اما جانشین پیامبر حساب دیگری دارد، او لازم است در جایگاه پیامبر خدا (ص) قرار بگیرد، چنین انسانی لازم است جاذبه اخلاقی رسول خدا (ص) و فضائل و کرامت های نفسانی او را داشته باشد. او لازم است متصل به عالم وحی باشد و پیام هائی را از خداوند عالم دریافت کند.

نکته مهم دیگر در این حادثه یعنی تصدّی حکومت جامعه دینی از طرف ابوبکر، دروغی است که در این زمینه در جامعه منتشر شد،و آن این که ابوبکر را مردم به حکومت انتخاب کرده اند! چنین چیزی واقعیت خارجی ندارد و به طوری که علمای اهل سنت نقل کرده اند ابتدای کار فقط پنج نفر به میل خود با ابوبکر به خلافت بیعت کردند و بعداً از ناحیه تهدید و ارعاب عده دیگری ناچار به بیعت شدند. از امیرالمؤمنین علی- علیه السلام- نقل شده است که وقتی شنید عده ای در سقیفه بنی ساعده جمع شده و ابوبکر را به مقام جانشینی پیامبر خدا (ص) انتخاب کرده اند فرمود: «وَا عَجَبَاهْ! أَ تَكُونُ الْخِلاَفَةُ بِالصَّحَابَةِ وَ لاتَكُونُ بالصَّحَابَةِ وَ الْقَرَابَةِ؟»(۱) یعنی شگفتا، آیا معیار خلافت صحابی پیامبر بودن است، اما صحابی بودن و خویشاوندی ملاک نیست. یعنی این که اگر ملاک انتخاب ابوبکر به خلافت صحابه بودن اوست، دیگری که هم صحابه است و هم دارای قرابت با آن حضرت. توضیح بیشتر این که اگر بنا باشد به انتخاب خداوند و رسولش در امر خلافت اعتناء نشود و عده ای جمع شوند و برای رسول خدا (ص) جانشین انتخاب کنند و ملاک انتخاب هم صحابی بودن باشد، در این صورت باز هم این حق به ابوبکر تعلّق نمی گرفت! چون شخص امیرالمؤمنین علی (ع) هم صحابی بود و برتر از همگان و هم از نزدیکان پیامبر خدا (ص) بود و هم دارای مقام و موقعیت ممتاز و متفاوت با دیگران در اطاعت از رسول خدا (ص) و دفاع از دین توحیدی و فضائل بی شمار دیگر!

از امیرالمؤمنین علی (ع) در این زمینه دو بیت شعر هم نقل شده است که خطاب به ابوبکر فرمود:

فَإِنْ كُنْتَ بِالشُّورى مَلَكْتَ أُمُورَهُمْ     فَكَيْفَ بِهذا وَالْمُشيرُونَ غُيَّبٌ

وَإنْ كُنْتَ بِالْقُرْبى حَجَجْتَ خَصيمَهُمْ     وَغَيْرُكَ أوْلى بِالنَّبِيِّ وَأَقْرَبٌ(۲)

یعنی اگر ادعا می کنی که با شورا حکومت را بدست گرفتی! این چه شورائی بود که اهل مشورت و رأی دهندگان در آن حضور نداشتند. و اگر به خویشاوندی خود در مقابل دیگران احتجاج کردی! دیگران از تو به پیامبر نزدیکتر و سزاوارتر بودند.

سرانجام این که مشکل بزرگ در این جا اصل کار ابوبکر بود. یعنی مخالفت با خداوند و پیامبر او و نه نوع حکومت او و تفاوت روش کار او با معاویه یا دیگران!

در مباحث قبلی اشاره شد به این که شخص عمر بن خطاب بعد از رحلت ابوبکر و تصدّی حکومت و مقام جانشینی او گفت که انتخاب ابوبکر کار نسنجیده و ناگهانی بود و بعداً نباید چنین کاری تکرار شود. اما موضوع مهم تر این که ابوبکر پایه گذار این بدعت بود و او این راه نامشروع را بر دیگران در غصب مقام حکومت امامان معصوم (علیهم السلام) باز کرد و نتیجه این کار به محرومیت جامعه دینی در طول تاریخ از مدیریت رهبران آسمانی و بلکه محرومیت جهانیان از مراتب برتر علم و فضائل اخلاقی آن بزرگواران منتهی شد.

در این جا مناسبت دارد نامه محمد بن ابی بکر به معاویه و پاسخ او ذکر شود. ما این نامه و پاسخ آن را از کتاب «ترجمه و تفسیر نهج البلاغه» تألیف استاد محمد تقی جعفری ذکر می کنیم.(۳)

نامه محمد بن ابی بکر به معاویه و پاسخ معاویه به او

از محمد بن ابی بکر به معاویة بن صخر گمراه: پس از حمد و ثنای خداوندی پروردگار متعال مخلوقات را با عظمت و قدرت خود، آفرید، نه از روی بازی و بیهودگی و نه از روی ناتوانی و احتیاج به آفرینش آن ها. بلکه مخلوقات را بندگان مطیع به بارگاهش قرار داد و اصناف و اقسام گوناگونی از آنان را نمودار ساخت. سپس با دانایی مطلق به شایستگی محمد صلی الله علیه و آله، او را از میان آنان برگزید و برای ادای رسالتش انتخاب کرد و امین وحی اش قرار داد. خداوند پیامبر را رسولی بشارت دهنده و تهدید کننده برانگیخت. اولین کسی که دعوت پیامبر را پاسخ مثبت داد و به سوی او رفت و با او ایمان آورد و اسلام را پذیرفت و در برابرش تسلیم شد، برادر و پسر عموی او علی بن ابیطالب (ع) بود که آن غیب مخفی را که پیامبر دعوت به آن می کرد، تصدیق نمود و او را بر همه نزدیکان و خویشاوندان مقدم داشت و با جان خود پیامبر را از هر حادثه خطرناک نجات داد و در جنگ ها و صلح ها با او بود. همواره جان خود را در ساعت های شب و روز و موقع ترس و تشنگی به او بذل نمود. تا با چنان سبقتی بروز کرد که در پیروان پیامبر نظیری نداشت و هیچ فردی در کارهای علی شایسته نزدیکی و مقایسه با او نبود.

81- آیا ممکن است انسان چیزی را که به آن یقین دارد، انکار کند؟!
بخوانید

ای معاویه، من می بینم تو می خواهی با او برابری کنی!! در صورتی که تو، تویی! و او اوست در صدق و خلوص نیت برتر از همه مردم. و او با فضیلت ترین انسان ها از جهت نسل و همسر و پسر است. برادر او (جعفر بن ابیطالب) بود که در روز موته جان خود را در راه پیامبر فدا کرد و عموی او حمزه سیدالشهداء در جنگ احد و پدر او ابوطالب که از پیامبر و حوزه او دفاع کرد. و تو ملعون فرزند ملعون، تو و پدرت همواره درصدد بر پا کردن غائله و آشوب به ضرر پیامبر بودید، و دائماً برای خاموش کردن نور خداوندی می کوشیدید. جمعیت را دور خود جمع می کردید و مال و ثروت بذل می نمودید و قبایل را بر پیامبر اکرم می شورانیدید و تحریک می کردید. پدرت با همین روحیه پلید از دنیا رفت و تو با همان روحیّه به جایش نشستی. شاهد پلیدی های تو کسانی هستند که به دور خود جمع کرده ای، نیز آن پس مانده های احزاب و سران منافقین هستند که به تو پناهنده شده اند. و شاهد عظمت و شایستگی علی بن ابیطالب با آن فضیلت های آشکار و ریشه دار، یاران او از مهاجرین و انصارند که خداوند فضل و فضیلت آنان را متذکر گشته است. آنان گروه گروه و دسته دسته در پیرامون علی قرار گرفته حق را در پیروی از او و شقاوت را در مخالفت او می بینند.

وای بر تو، چگونه خود را با علی یکی میشماری، در صورتی که او وارث رسول الله و وصی او و پدر فرزندان اوست؟! اوست اولین پیرو پیامبر و نزدیکترین اشخاص از جهت عهد و ایمان با وی. پیامبر او را از اسرار خود مطلع و از امور خویش آگاه می ساخت.

و تو دشمن او و پسر دشمن اوئی. برو، تا بتوانی با هدف گیری های باطلت از دنیای خود بهره ور باش و عمرو بن العاص آن شخصیت خود فروخته هم در گمراهی هایت یار و مدد کارت باشد. به همین حال باش! نزدیک است که زندگانیت سپری شود و حیله گری هایت پوچ گردد، و آن گاه بفهمی که عاقبت والا از آن کیست. بدان، تو با این حیله پردازی ها که به راه انداخته ای، در حقیقت درصدد خدعه و نیرنگ بازی با خدایی بر آمده ای که از عظمت چاره پردازی او غافل و از رحمتش نومید گشته ای، او در کمین تست و تو در برابر او فریب خورده ای.

«درود بر کسی که از هدایت پیروی کند».

پاسخ معاویه به نامه محمد بن ابی بکر:

«از معاویة بن صخر به عیب جوی پدرش محمد بن ابی بکر، پس از حمد خداوندی نامه تو رسید، در این نامه عظمت و قدرت الهی را که خداوند شایسته آن است متذکر شده، اشاره به برگزیده شدن پیغمبر اکرم به رسالت نموده ای. سخنان زیادی گفته ای که دارای نکات ضعف و بدگویی به پدر خودت می باشد. تو در این نامه فضیلت فرزند ابیطالب و طول سابقه او را در اسلام و خویشاوندی او را با پیامبر اکرم (ص) و فداکاریش را در راه پیامبر در هر مخاطره متذکر شده ای. استدلال تو به ضرر من و عیب جوئی تو درباره من به وسیله فضیلتی است که از آن دیگری است نه از خود تو. من خدایی را سپاسگزارم که این فضیلت را از تو برگردانیده، به غیر تو بخشوده است.

در زمان گذشته ما بودیم و پدر تو (ابوبکر) هم با ما بود و فضیلت علی بن ابیطالب و لازم بودن حق او را به گردن خود می شناختیم. در آن هنگام که خداوند آن چه را که برای پیامبرش خواسته بود، انجام داد و وعده خود را درباره او اتمام نمود و دعوت او را آشکار ساخت و حجت او را روشن نمود و او را به بارگاه خود برگرفت، اولین کسانی که حق او را گرفتند و با امر واقعی او (خلافتش) مخالفت ورزیدند پدر تو بود و فاروقش. آن دو نفر بر این اقدام اتفاق و قرار داشتند. سپس آن دو نفر علی را به بیعت خود دعوت نمودند، دعوت آنان را اجابت نکرد و امتناع ورزید. آن دو نفر اندوه ها به او وارد آوردند و حادثه بزرگی را درباره او منظور نمودند. تا آن جا که می گوید:

ای فرزند ابی بکر، بر حذر باش، اندازه خود را بدان، موقعیت تو ناچیزتر از آن است که با کسی خود را هم وزن و مساوی بدانی که کوه ها با بردباری او سنجیده می شود و نیزه او را هیچ عامل جبری نمی تواند نرم کند و هیچ گوینده ای شکیبائی او را نمی تواند درک کند. تو با کسی در افتاده ای که پدرت جایگاهش را آماده و برای ملک او بالش و تکیه گاه نهاده است. اگر این موقعیتی که ما به خود گرفته ایم صحیح است، پدرت این موقعیت را به خود اختصاص داده بود و ما شرکای او می باشیم و اگر پدرت پیش از ما این اقدام را نکرده بود، ما با فرزند ابیطالب مخالفت نمی کردیم و امر خلافت را به او تسلیم می نمودیم. ولی ما دیدیم که پدر تو پس از ما چنین کاری را کرده است، ما هم راه او را پیش گرفتیم. پس تو یا عیب جوی پدرت باش و یا این مسئله را رها کن.

«و درود بر کسی که به حق برگردد!»(۳).

الیاس کلانتری

۹۴/۱۰/۲

پاورقی ها:

۱-نهج البلاغه، حکمت ۱۹۰

۲-همان

۳-ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، محمد تقی جعفری، ج ۲، ص ۳۱۳-۳۱۶

 

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن