درسهائی از نهج البلاغه ـ ۲۸، تفسیر خطبه متقین (همام)
کلیات*
- انسان دارای دو نوع نفس است، «نفس جانداری» و «نفس انسانی» (با صرف نظر از نفس نباتی)
- نفس جانداری ابزار و مرکبی است برای وجود حقیقی انسان.
- لازم است نفس جانداری و قدرت آن برای رسیدن به مقصد اصلی حیات به کار گرفته شود.
- تشبیه حیات طبیعی انسان به حیات یک جوجه پرنده در داخل تخم مرغ.
- ارزش حقیقی انسان از ناحیه فعل و اسماء و صفات ذات قدوس الله است.
- مرحله ای متعالی در حیات انسان از ناحیه روحی که خدای سبحان در او دمیده است.
- کلامی از امیرالمؤمنین علی – علیه السلام – در ارزش حقیقی وجود انسان .
- ارزش اصلی انسان متعلق به روح انسانی اوست و نه جسم او و نه نفس طبیعی او.
- منظور از «خلقت دیگر» برای انسان در کلام خدا چیست؟
- هویت ثابت و پایدار انسان با وجود تحولات وتغییرات دائمی در بدن او.
- آنچه در وجود انسان ثابت و پایدار است « خود حقیقی» اوست و نه وجود طبیعی او.
- عوامل اختلال در زندگی حقیقی انسان.
- علت اصلی احساس پوچی و یکنواختی در زندگی انسان.
- علت روی آوردن انسانها به تنوع ساختگی بجای تنوع طبیعی و حقیقی.
- «خود طبیعی» یک نوع بیگانه در زندگی انسان است، لذا لازم است با آن مبارزه کرد!
- در صورت تسلط خود طبیعی بر وجود انسان، عقل در فضای محدود حیات جانداری محبوس خواهد شد.
در بخش قبلی از این سلسله مباحث، کلام منتهی شد به موضوع «حقیقت نفس و روح انسان» و گفته شد که انسان از یک نظر دارای دو نوع نفس است یکی «نفس جانداری» و دیگری «نفس انسانی» ـ با صرف نظر از نفس نباتی ـ و «نفس انسانی» حقیقت و اصل وجود او است و می شود آن را «خود حقیقی» انسان نامید و اما «نفس جانداری» ابزاری و مرکبی است برای وجود حقیقی انسان و لازم است آن نفس و قدرت آن برای رسیدن انسان به مقصد اصلی به کار گرفته شود.
می شود نفس طبیعی را بمنزله تخم مرغی در نظر گرفت که موجود زنده ای بنام جوجه در داخل آن قرار دارد و در حال رشد است. آن جوجه پرنده مدت کوتاهی در حد چند روز در داخل آن تخم قرارخواهد داشت و از مواد داخل آن تغذیه (تغذّی) خواهد کرد و به بیان دیگر مواد داخل آن تخم مرغ (پرنده) به جوجه ای تبدیل خواهد شد. و بعد از زمان معینی در داخل پوسته آن تخم پرنده ای به وجود خواهد آمد که دارای حیات جانداری خواهد بود؛ دستگاههای حیرت انگیز مثل دستگاه گردش خون و دستگاه تنفسی و دستگاه تولیدمثل که با قدرت خالقیت پروردگار عالمیان در عرض چند روز از مواد داخل تخم و بعضی مواد بیرون از آن مثل گاز اکسیژن موجود در هوا به وجود آمده و رشد کرده و همچنین از ناحیه نوعی وحی از طرف پروردگار عالمیان که به آن «وحی غریزی» گفته می شود، دارای نوعی علم هم شده، یعنی علمی که با او متولد شده و از نوع علم آموزشی متعارف بین انسانها و جانداران دیگر و از ناحیه مادرش نیست! و او از ناحیه آن علم می داند که موجودی بنام گربه تا مدتی برای او خطرناک است و او را شکار می کند مگر اینکه او در پناه مادرش و کنار او باشد و مادر او آن حیوان شکاری را از او دفع کند، اما بعد از یک ماه یا دو ماه که از تولدش گذشت و او مقداری رشد بدنی پیدا کرد، گربه کاری با او نخواهد داشت و او را شکار نخواهد کرد.
در این پدیده شگفت انگیز و در این جریان، آنچه دارای اهمیت است و اصالت دارد، به وجود آمدن آن پرنده و سیرکمالی آن از مرحله جنینی تا تبدیل آن به یک پرنده کامل است! و نه پوست تخم مرغ و نه مواد داخل آن، بلکه آن پوست برای محافظت از جنین داخل آن و مقداری مواد غذائی برای آن است در حد نیاز او برای زندگی چند روزه در داخل تخم مرغ(۱).
آن جوجه برای اقامت در داخل آن تخم آفریده نشده و برای خوردن سفیده و زرده داخل تخم هم آفریده نشده و همچنین حکمت خلقت او از ناحیه خدای سبحان پروبال زدن و پرواز کردن و فرار از گربه و.۰ کلاغ هم نبوده و بلکه خالق او خلقتی به او عطا کرده و لازمه رسیدن او به کمال موردنظر هم قرار گرفتن چند روزه او داخل تخم و خوردن مواد داخل تخم است و فرار از گربه و کلاغ و انسان جهت حصول امنیت او!
قصد ما از این بحث تشبیه جهات مختلف وجود انسان و خلقت او، به یک پرنده یا موجود دیگر نیست. بلکه مقایسه ارزش خلقت یک پرنده و قدرت و علم بکار رفته در آن با پوست تخم مرغ و مواد داخل آن است.
از یک تخم مرغ و پوست آن و مواد داخل آن وقتی آن مواد تبدیل به جوجه شد و جوجه هم از داخل تخم بیرون آمد، فقط یک قطعه پوست تخم مرغ شکسته می ماند و ارزش قابل ذکری هم ندارد ـ در قیاس با یک جوجه و یک پرنده که دارای نوعی حیات است.
در این پدیده ارزش حقیقی به وجود آمده به فعل خدای سبحان و علم و قدرت و خالقیت و ربوبیت و رازقیت و لطیفیت ، و دیگر اسماء و صفات ذات قدوس الله ارتباط می یابد و نه مواد زمینی که تبدیل به تخم یک پرنده شده و نه ارزش و قیمت یک تخم مرغ.
در وجود یک انسان هم ارزش حقیقی در فعل و اسماء و صفات ذات قدوس الله است و علم و شعوری که او به این انسان عطا کرده و روحی که از خود در او دمیده است و از ناحیه آن روح دمیده شده در او دارای آن ارزش برتر و متعالی شده که خدای سبحان جهت خلقت او خود را «احسن الخالقین » خوانده! بطوریکه فرمود:
« وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِينٍ » (المؤمنون/۱۲) یعنی: و ما بطور قطع انسان را از عصاره ای از گِل آفریدیم. و بعد از ذکر مراحل مختلف خلقت و تحولاتی که به وجود او عارض شده، اشاره ای به دمیده شدن روح انسانی در او نموده و می فرماید:
« ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ».
در این آیه کریمه، دمیده شدن «روح انسانی» در این موجود، «خلقت دیگر» یعنی متفاوت با مراحل قبلی خلقت او، تلقی شده و جهت اعطاء این نوع حیات به این موجود، خدای سبحان خود را «احسن الخالقین» خوانده است.
ارزش حقیقی انسان از ناحیه این نوع «حیات» است و نه از آن جهت که مواد زمینی تبدیل به بدن او شده و در بدن او چشم و گوش و قلب و اعضاء دیگر وجود دارد، چون این جسم و اعضاء و اجزاء آن در سایر جانداران هم وجود دارد، همچنین میل به غذا و آب و زیبائی جسمانی و امثال آنها!
آن ارزشی که در کلام نورانی امیرالمؤمنین برای نفوس انسانها ذکر شده، یعنی بهشت و زندگی در آن، متعلق به «نفس انسانی» است و نه نفس جانداری که حیوانات هم آن را دارند، همان کلامی که در بخش حکمت های نهج البلاغه در همین نوشتار نقل کردیم.
وجود حقیقی انسان
حاصل بحث این شد که وجود حقیقی انسان یا حقیقت وجود او جسم در حال تغییر نیست و همچنین روح نباتی و روح جانداری در وجود او هم نیست و بلکه وجود حقیقی او همان «روح انسانی» است که خدای سبحان در بدن او دمیده است و آن روح بعد از خلقت بدن او در او دمیده شده و آن مرحله از حیات انسان «خلقت دیگر» و مرتبه متعالی وجود او می باشد. و تمام ارزش وجودی انسان به همان حقیقت ارتباط می یابد و آن حقیقت است که دائماً برقرار خواهد بود و به عالم دیگر منتقل خواهد شد و در آن عالم حیات جاودان پیدا خواهد کرد و بدن در حال تغییر دنیوی انسان هم ابزاری است برای وجود حقیقی او و عاملی در مسیر رشد و تعالی و تکامل آن.
مثل اینکه یک کودک احتیاج دارد مدتی از دوره نوزادی و کودکی خود را در داخل یک گهواره بخوابد و تا مدتی هم غذای متناسب با دستگاه گوارش یا مجموع وجود او شیری است که در بدن مادر با اراده پروردگار عالمیان به وجود می آید. اما حکمت آفرینش آن کودک و هدف اصلی از آن خوابیدن در گهواره و خوردن شیر نیست، بلکه او سرانجام از آن مرحله از عمرش باید عبور کند و به مرحله بالاتر برسد و در مرحله بالاتر و سنین بعدی کودکی هم احتیاج به بازی کردن با اشیائی بنام اسباب بازی دارد و باز او برای تمام عمرش و مراحل بعدی آن مثل نوجوانی و جوانی و میانسالی و سنین پیری احتیاج به بازی کردن و اسباب بازی ندارد! و بلکه او نیازهای دیگری پیدا خواهد کرد مثل یاد گرفتن علوم و حرفه ها و روش های زندگی و ازدواج و تهیه مسکن و امثال آنها.
در این سیر تحولی و تکاملی یک حقیقت همیشه برقرار است و آن حقیقیت وجود آن انسان است که در دوران عمر خود اشکال و صورتهای مختلفی پیدا کرده یعنی نوزادی و کودکی و نوجوانی و جوانی و مراحل بعدی، اما حقیقت وجود او در تمام این مراحل و در عرصه این تغییرات بدنی برقرار بوده و آنچه برقرار بوده و خواهد بود، «خود حقیقی» اوست و نه وجود طبیعی و خواسته ها و تمایلات و اشکال و صورتهای مراحل اولیه عمر او. یعنی مثلاً او در سنین جوانی احتیاج به وسیله نقلیه و خانه مسکونی و ازدواج و محبوبیت اجتماعی و امثال آنها دارد و نه اسباب بازیهای دوره کودکی و شیر مادر و خوابیدن در گهواره.
اما در عده ای از انسانها از ناحیه عدم دریافت آموزشهای لازم برای زندگی حقیقی و عدم توجه به موضوع اختلاط زندگی طبیعی و جانداری با زندگی انسانی و بعضی عوامل دیگر اختلال عظیمی در جریان زندگی آنها به وجود می آید! این اختلال گاهی سبب خسارت ها و زیانها و گاهی عامل نابودی اصل حیات حقیقی انسانها می شود و انسان در معرض انواع نابسامانیها و گرفتاریها و خطرات و مشقت ها قرار می گیرد! تا چائی که گاهی زندگی دنیوی و حتی زندگی مطلوب اخروی خود را هم از دست می دهد و بلکه عامل نابودی حیات یک یا چند انسان دیگر هم می شود.
در این اختلال فضای زندگی تمایلات عده ای از انسان ها به لوازم زندگی طبیعی و موقتی دنیوی هدف اصلی و مقصد آنها قرار می گیرد و چون آن تمایلات لوازم زندگی انسان است و اسباب ادامه حیات طبیعی و رسیدن به مراحل متعالی بعدی حیات و نه مقصود اصلی از زندگی، لذا بعد از رسیدن به آن خواسته ها و تمایلات، آن عده از انسانها دچار یکنواختی زندگی و روزمره گی و احساس پوچی می شوند و لذا برای نجات از آن یکنواختی و استمرار لذتهائی که در فضای توهمات آنها بود، به تلاشی زیانبار جهت ایجاد انواعی از تنوعات در زندگی اقدام می کنند. یعنی چون به فضای لذتهای حقیقی راهی نمی یابند به لذتهای توهمی از ناحیه نوعی تنوع در زندگی روی می آورند! البته نه تنوع طبیعی و حقیقی مورد نیاز در زندگی ، بلکه تنوع ساختگی و توهمی. این تنوعات در تهیه بعضی از غذاها و پوشیدن بعضی از لباسها و تزئینات منزل و تنوع در وسایل نقلیه و امثال آنها بیشتر جلوه می کند. اما آن نوع تنوعات و اشتغال به آن نوع سرگرمی ها گمشده اصلی انسان نیست و با رسیدن به آنها هم انسان احساس لذت پایداری نخواهد داشت و احساس آرامش نخواهد کرد.
سرانجام اینکه «خود طبیعی » یک نوع بیگانه در زندگی حقیقی انسان است و نهایتاً انسان لازم است آن را تحت فرمان و در اختیار «خود حقیقی» قرار دهد و مثل لوازم دیگر زندگی، از آن بهره برداری کند و نباید آن بیگانه بر انسان و فضای حیات او مسلط شود و بر انسان حکومت کند! چون در آن صورت یعنی تسلط آن بر «خود حقیقی» انسان را در فضای محدود حیات جانداری محبوس خواهد ساخت و سبب تضعیف روح انسانی او خواهد شد و اگر این نفس سرکش خطرناک قدرت بیشتری پیدا کند، عامل مرگ روح انسانی چنین افرادی خواهد شد و در آن صورت حیات انسان محدود به حیات طبیعی خواهد شد مثل سایر جانداران ودر آن نوع از حیات انواعی از مشقت ها و درد و رنج ها و خشونت ها و تبهکاریها و جنگ ها ظهور خواهد یافت.
نمونه های بارز و آشکارتر تسلط نفس جانداری و یا خود طبیعی بر خود حقیقی انسانها در زندگی زمامداران ووصاحبان قدرتهای اجتماعی و سیاسی و بطور کلی ملوک و رؤسا و افراد ظالم و تبهکار در مقیاس های مختلف در طول تاریخ حیات انسانی در جوامع مختلف برقرار بوده و عامل بحران های سیاسی و اجتماعی در جوامع انسانی شده است و در زمان حاضر در سطح جهانی با اشکال مختلف برقرار و رو به ازدیاد است.
مراد اصلی از مبارزه با نفس
مبارزه با نفس در غالب مکتب های اخلاقی و ادیان مختلف امری شناخته شده و مقبول و مطلوب و مورد تمایل انسانی زیادی می باشد. بالخصوص وقتی که عده ای از انسانها از وقوع تبهکاریها و جنایات و ظلم و ستم عده ای نسبت به دیگران متأثر و متأسف می شوند! و اخبار این نوع حوادث را می شنوند. عده ای هم که نسبت به این موضوع بی اعتناء هستند یا توجهی به مراد اصلی از آن ندارند و یا تحت سلطه «خود طبیعی» قرار گرفته اند و به فضای زندانی که در آن محبوس هستند، عادت کرده اند و به آب و غذای زندان وابسته شده اند! و یا اشتغالات زندگی و گرفتاریها فرصت تفکر اندکی را هم به آنها نمی دهد.
مبارزه با نفس یعنی مبارزه خود حقیقی انسان با خود طبیعی و تلاش برای تسلط به آن و در اختیار گرفتن آن است. در صورت تسلط انسان بر خود طبیعی و «نفس اماره» خود اصل آن نفس و قوای آن و حتی تمایلات طبیعی آن در مسیر اهداف متعالی و حقیقی انسان قرار خواهد گرفت و آن نفس به یک پدیده ارزشمند و مفیدی تبدیل خواهد شد. مبارزه با نفس جهت از بین بردن آن نیست، بلکه جهت تضعیف آن و قرار دادن آن در جایگاه اصلی خود و نجات دادن نفس انسانی از سلطه است.
خود طبیعی یا نفس اماره انسان در صورت تسلط بر وجود او به پدیده بسیار خطرناکی تبدیل خواهد شد و نفس انسانی او را تحت سلطه خود قرار خواهد داد و در آن صورت قدرت عقل انسان کاهش خواهد یافت و حتی گاهی عقل انسان در مقابل آن فاقد قدرتی خواهد بود اگرچه بصورت موقتی و در حد چند دقیقه و در آن صورت شیطان بر انسان مسلط خواهد شد و احتمال دارد او را به سوی هر کار خلاف و ضد عقل و زیانبار و مخالف دستورات خدای سبحان هم بکشاند و انسان در آن صورت امکان دارد اقدام به کارهای خطرناکی کند حتی کشتن یک یا چند انسان مبتلا به پشیمانی طولانی و بلکه ابدی شود.
امام امیرالمؤمنین علی – علیه السلام – در خطبه شریف خود در بیان وصفی از رفتارهای اهل تقوای حقیقی به نحوه مبارزه آنها با نفس خود و تسلط بر آن و قرار دادن آن تحت قدرت و مدیریت نفس انسانی و قوه عقل، به نحوه رفتار آنها در این جهت اشاره فرمود و در اصل کلام آن وجود قدسی آموزشی است برای انسانها در مبارزه با نفس و پیروزی در این مبارزه و چون این بحث طولانی شد، جهت خودداری از اطاله بیشتر، شرح کلام نورانی آن حضرت را در این زمینه به بخش بعدی مقالات موکول می کنیم. ان شاء الله تعالی.
الیاس کلانتری
۱۴۰۰/۷/۲۲
پاورقی:
- منظور از مرغ در این بحث پرنده است چه مرغ خانگی و چه نوع دیگری از پرندگان.