کلام ایام ـ ۵۳۳، دعوت رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ از انسانها برای ضیافت بهشتی
بخش پنجم*
کلیات*
- حیات انسانی و قوای مخصوص آن.
- ارتباط عبادت مشهور دینی در ماه رمضان یعنی «روزه» با حیات انسانی.
- موضوع نزول قرآن، با اوصافی که در آیات قرآن برای آن ذکر شده، منحصر به ماه رمضان نیست.
- حکمت آفرینش انسان بطور قطع در زندگی طبیعی و جانداری او تحقق نمی یابد.
- حکمت آفرینش انسان درزندگی انسانی و ادامه حیات او در عالم بعد از دنیا تحقق می یابد.
- منظور از «حیات طیبه» مذکور در قرآن مجید و شرایط تحقق آن چیست؟
- معانی «حیات طیبه» و «حیات طبیعی » و «حیات معقول»
- حیاتی که اختصاص به اهل ایمان دارد و کافران تا وقتی که ایمان نیاورده اند از آن حیات محروم هستند.
- معنی حقیقی ایمان و مراد از آن در آیات قرآن مجید.
- با ایمان به بعضی از حقایق موجود در عالم، استعداد ورود به فضای حیات انسانی و رسیدن به مقصد آفرینش حاصل می شود.
- ایمان ابتدائی و ظاهری و ایمان حقیقی.
- در عرف آیات قرآن به کسانی که فاقد ایمان هستند «میّت» و فاقد قلب و گوش و چشم گفته شده است.
- ورود در بهشت برای چه کسانی محال و غیرممکن است؟
- عوامل ورود به بهشت و اقامت دائمی و بهره مندی از آثار و برکات و نعمت های آن.
- حیات مطلوب برقرار در عالم آخرت از نوع حیات انسانی است.
- توصیفی از جهنم و عذابهای آن [پناه می بریم به رحمت و غفران خدای سبحان] از آن.
- انسانهای فاقد قلب و گوش وچشم انسانی.
- بینائی و شنوائی جانداری و انسانی.
- اوصاف حیات جانداری و حیات انسانی.
- محرک انسانها به اعمال ضدانسانی.
- لازم است در وجود انسان مدیریت قوای مربوط به حیات طبیعی و جانداری دراختیار روح انسانی و قوه عقل قرار بگیرد.
- عوامل تضعیف مدیریت قوه عقل بر قوای دیگر.
- احتیاج انسانها به آموزشهای آسمانی.
- علم خاص بدون آمیختگی باجهل.
- نزول قرآن مجید احتیاج به زمینه خاصی داشت و آن زمینه درماه رمضان و شب قدر وجود دارد.
*************
در بخش قبلی که روزهای آخر ماه رمضان سال جاری منتشر شد توضیحاتی درباره «حیات انسانی» و قوای مخصوص آن و ارتباط عبادت مشهور دینی در ماه رمضان یعنی «روزه» با آن نوع حیات ذکر شد، اما توضیحات تکمیلی مربوط به این موضوع به این شماره موکول شد. اما موفق به نوشتن و انتشار این بحث مهم محوری ـ در این سلسله مقالات ـ نشدیم و اکنون بعد از پایان ماه رمضان سال جاری و سپری شدن چند روز بعد از آن این مقاله منتشر می شود.
البته موضوع نزول قرآن، اوصافی که برای آن در آیات مربوط به ماه رمضان ذکر شده و آموزش پذیری انسانها از آن منحصر به ماه مبارک رمضان نیست. لذا این بحث تکمیلی و محوری را دراین ایام ادامه می دهیم، بلکه یادی هم از شکوه و جلال و عظمت آن ماه مبارک در قلوب جریان یابد.
حکمت آفرینش انسان بطور قطع در زندگی طبیعی و جانداری او تحقق نمی یابد وبلکه او برای حصول یک زندگی متعالی برتری آفریده شده و فقط در عرصه آن نوع زندگی حکمت آفرینش او تحقق می یابد. همان نوع زندگی که بارها در این مباحث از آن با «زندگی انسانی» یا «روح انسانی» نام برده شد. همان حیاتی که خدای سبحان درکلام خود و در آخرین کتاب آسمانی آن را با عبارت «حیات طیبه» وصف کرده، بطوریکه فرمود:
« مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ» (النحل/۹۷) یعنی: هرکس اعمال صالح انجام دهد از مرد و زن درحالی که اهل ایمان باشد، پس به او حتماً «حیات طیبه» ای عطا می کنیم و به آنها پاداش می دهیم به بهتر از آنچه عمل می کردند.
در آیه کریمه از یک نوع حیات برتر و متعالی نام برده شده که مخصوص اهل ایمان و اعمال صالح است. یعنی: حیاتی که از بعضی اعمال و رفتارها و از ایمان به بعضی از حقایق نشأت می گیرد. به آن اعمال در عرف آموزشهای دین خدا «اعمال صالح» گفته می شود و آنها اعمالی است که با روح دمیده شده در وجود انسان سنخیت و تناسب و سازگاری دارد یعنی روح انسانی و عامل رشد حقیقی و تکامل آن نوع «روح» در وجود او می شود مثل ارتباط با خدای سبحان بصورت نماز و انواع دیگر از ارتباط ها ویاد او و کمک به نیازمندان و محبت به انسانها و تکریم والدین و احسان به آنها و خودداری از مزاحمت به دیگران و رعایت حقوق آنها.
ومراد از «ایمان » هم علم و عقیده به وجود بعضی از حقایق موجود و برقرار درعالم و نفوذ آن علم و عقیده در قلب و روح انسان و توجهات پی در پی و مستمر به آن حقایق است در حدی که سبب آرامش روحی و اطمینان قلبی شود و آن حقایق عبارتند از ذات قدّوس «الله» ـ عزّوجل ـ و صفات و افعال او، و زندگی اخروی بعد از دنیا، و پیام آوران از طرف خدا برای انسانها و سفیران او بین آنها، و ملائکه، و کتابهای آسمانی. همچنانکه خدای سبحان در آخرین کتاب آسمانی یعنی قرآن مجید فرمود:
« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَمَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِيدًا » (النساء/۱۳۶) یعنی: ای کسانیکه ایمان آورده اید [ایمان ابتدائی و ظاهری] ایمان بیاورید [ ایمان حقیقی] به الله و رسول او و کتابی که بر رسولش نازل فرمود و کتابی که قبلاً نازل فرمود و هرکس کفر بورزد به الله و ملائکه او و کتابهای او [کتابهای آسمانی] و رسولان او و زندگی اخروی، همانا گمراه شده است، گمراهی دور و عمیق.
در آیات دیگری هم این حقایق و گاهی بعضی از آنها بطور مکرر ذکر شده و گاهی هم به اصل «ایمان» بدون قیدی اشاره شده است.
البته لازم به تذکر است که «ایمان» حقیقی پدیده ای علاوه بر عقیده و باور می باشد بلکه مراد از آن نفوذ یک عقیده و علم در روح انسان و رسیدن به اطمینان قلبی ازناحیه آن وظهور آن عقیده و علم، در اعمال انسان است. بطوریکه امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ در کلامی درباره آن فرمود:
« اَلْإِيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ» (۱) یعنی: ایمان معرفت [و شناخت] قلبی است و اقرار به زبان و عمل با اعضاء و جوارح.
حیاتی که از ایمان به «الله» و «زندگی اخروی» و رسولان خدا و انجام اعمال حاصل شود، در عرف قرآن مجید به آن «حیات طیبه» گفته می شود. بعضی از دانشمندان هم درباره آن اصطلاح «حیات حقیقی» و یا «حیات معقول» (۲) و امثال آنها را بکار برده اند. افراد کافر از انسانها تا وقتی که ایمان به دین آسمانی پیدا نکرده اند، فاقد آن نوع از حیات هستند و اگر در همان حال یعنی در حال کفر از دنیا بروند، استعداد صعود و آزاد شدن از فضای زندگی صرفاً مادی را پیدا نخواهند کرد و در بخشی از فضای عالم ماده که در اثر حادثه قیامت تبدیل به «حهنم» شده است محبوس و گرفتار خواهند شد.
خدای سبحان در آیات قرآن مجید، کفار را فاقد حیات حقیقی انسانی دانسته و اصطلاح «میّت» یعنی مرده را درباره آنها به کار برده است از جمله می فرماید:
« وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنْبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُبِينٌ ـ لِيُنْذِرَ مَنْ كَانَ حَيًّا وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكَافِرِينَ » (یس/ ۶۹ ـ ۷۰) یعنی ما به او (رسول خدا) شعرنیاموختیم و [شعر] شایسته او نیست و آن کتاب (قرآن مجید) نیست جز آموزشی و قرآن روشن ـ تا هرکه را زنده (دارای حیات انسانی) است آموزش دهد و تحقق پیدا کند وعده [عذاب] بر کافران.
و درباره سرنوشت نهائی کافران و مستکبران می فرماید:
« إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَلَا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّىٰ يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ» (الاعراف/۴۰) یعنی: قطعاً کسانیکه آیات ما را تکذیب کردند و [بجای ایمان و پذیرش] در مقابل آنها استکبار ورزیدند، درهای آسمان به روی آنها باز نمی شود و آنها وارد بهشت نخواهند شد تا آنکه جمل (ریسمان ضخیم کشتی یا شتر) وارد سوراخ سوزن خیاطی شود و ما این چنین جزا می دهیم مجرمان را.
این تعبیرکنایه ای از یک امر محال است. یعنی همچنانکه هرگز «جمل» وارد سوراخ سوزن خیاطی نمی شود، کسانی هم که به آیات خدا از روی عناد و لجاجت کافر شدند و نسبت به آنها استکبار ورزیدند، هرگز وارد عالم بهشت نخواهند شد، چون استعداد صعود از عالم ماده را در حیات دنیوی پیدا نکرده اند. و آنها همیشه در عالم ماده و جهنم محبوس خواهند شد.
حیات برقرار درعالم آخرت از نوع حیات انسانی است و کسانیکه به آیات خدا کفر ورزیدند و در مقابل آنها سرکشی کردند به فضای حیات انسانی در دنیا وارد نمی شوند ـ اگر به کفر خود باقی بمانند ـ و درحال حیات جانداری باقی می مانند و در حقیقت آنها از جاده منتهی به مقصد آفرینش خود منحرف می شوند و به بیراهه ای می روند.
درادامه کلام درباره آن گروه از انسانها و در آیه بعدی می فرماید:
«لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَمِنْ فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ » (الاعراف/۴۱) مراد این است که آتش جهنم از پائین و بالا و همه طرف آنها رااحاطه خواهد کرد و آن مجازات نتیجه ظلم های آنها خواهد بود.
گروه مقابل ازانسانها کسانی هستند که راه زندگی حقییقی را با هدایت پروردگارشان طی کردند و استعداد زندگی در مقصد آفرینش را از ناحیه ایمان و اعمال صالح کسب کردند و قدرت صعود از عالم ماده را بدست آوردند و در نتیجه درهای آسمان به روی آنها باز خواهد شد و آنها وارد فضای بهشت و زندگی دائمی در آن خواهند شد. خدای سبحان بعد از آیات فوق درباره این گروه از انسانها می فرماید:
« وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا أُولَٰئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ـ وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَٰذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ وَنُودُوا أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (الاعرااف/ ۴۲ و ۴۳) یعنی: و کسانیکه ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند [ و ما] برای هیچ کس جز به اندازه توانش تکلیف نمی کنیم، آنان اهل بهشتند و بطور جاودان در آنجا خواهند بود. و هرگونه عداوت و بدخواهی را از دلهای آنها برطرف می کنیم و در زیر [قصرهای] آنها نهرهائی جریان خواهد داشت و آنها خواهند گفت: حمد برای الله است که ما را به این مقام هدایت کرد و ما بدون هدایت او نمیتوانستیم به [اینجا] راه بیابیم، همانا رسولان پروردگارمان حق را آوردند. و به آنها ندا کنند که آن است بهشتیکه به شما ارث داده شد، به پاداش آنچه که انجام می دادید.
قبلاً و در همین نوشتار و بعضی از مقالات قبلی اشاره ای شد به اینکه خدای سبحان انسانهای بدون ایمان و کافر را «میت» و فاقد قلب حقیقی وفاقد چشم و گوش شمرده، البته مراد قلب و چشم و گوش مربوط به حیات انسانی است. و در این زمینه می فرماید:
« لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَٰئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ» (الاعراف/۱۷۹) یعنی: آنها قلب هائی دارند که با آن [قلب] ها فهم حقیقی نمی کنند و چشم هائی دارند که با آنها نمی بینند و گوشهائی دارند که با آنها نمی شنوند، آنان مانند چهارپایانی هستند، بلکه گمراه ترند، آنان غافلان هستند.
در این آیه کریمه کافران را فاقد قلوبی که با آن ادراک کنند و چشمهائی که با آنها ببینند و گوشهائی که با آنها بشنوند شمرده و اینکه آنها مانند چهارپایان هستند، یعنی حیات آنها در مرحله جانداری مانده و وارد فضای حیات انسانی نشده اند، و چون مثل سایر جانداران از هدایت غریزی کامل هم برخوردار نیستند و به قوانین حیات انسانی بی اعتناء بوده و یا به هر صورت عمل نکرده اند، پس از آن جانداران (حیوانات) گمراه تر هستند. قابل توجه است که آنچه دراین آیه کریمه و امثال آن از کافران نفی شده قلب و چشم و گوش و همچنین حیات انسانی است و نه حیات جانداری. یعنی آن گروه حیات و قلب و چشم و گوش جانداری دارند و اشیاء مادی را می بینند وصداها را می شنوند و اما کارائی قلب و چشم و گوش آنها در حد حیات جانداری است.
در فضای حیات طبیعی و صِرفاً جانداری یک موجود جاندار اشیاء را می بیند مثلاً مواد غذائی را و یا درخت را و یا دیوار یا حیوان شکار کننده را یا یک انسان را. در مورد ماده غذائی او بدون مقدمه و تفکر به خوردن آن غذا مشغول می شود و کاری ندارد به اینکه صاحب و مالک آن غذا کیست و چیست و آیا او حق خوردن آن را دارد ویا عمل او خطری و مشکلی برای او بوجود خواهد آورد ویا آن ماده غذائی ارتباط دارد با دامی که برای شکار و گرفتن او و همنوعان او نصب شده.
اما صاحب چشم مربوط به حیات انسانی وقتی آن ماده غذائی را دید درباره آن فکری می کند اگرچه خیلی سریع و کوتاه، و اینکه مالک آن کیست؟ آیا آن را برای فروش گذاشته اند، که در صورت تمایل باید آن را از صاحبش بخرد و بهای آن را بپردازد و یا برای مهمانان آماده کرده اند و خود او هم یکی از آن مهمانان است و یا اصلاً برای شخص او هدیه شده و یا مالک آن یکی از دوستان و بستگان او است و همچنین آیا اصول بهداشتی درباره آن به کار رفته وآیا آن ماده غذائی سالم است و تازه و قابل مصرف و یا زمان مصرف آن گذشته است. و یا یک شخص گرسنه و نیازمندی در همان مکان حضور دارد که عواطف انسانی حکم می کند آن ماده غذائی به آن نیازمند داده شود و تفکراتی امثال آنها.
و اگر او اهل تفکر و تعقل برتری باشد دیدن آن ماده غذائی او را به یاد پروردگار عالمیان و خلقت او و ربوبیت او و قدرت او می اندازد و آن شیء را نشانه ای از خلقت و رازقیت پروردگارش می بیند و یک نوع لذت عرفانی از دیدن آن برای او حاصل می شود.
این ادراک نوع دوم در حیات انسانی امکان پذیر است و مربوط می شود به روح انسانی که جانداران دیگر و همچنین فرزند انسان در اوائل دوران کودکی مثلاً در دو، سه سالگی فاقد آن هستند.
انسانهائی هم هستند که در سنین بالاتر و حتی در سنین فعالیت های عادی عقلانی هم تحت تأثیر این نوع ادراک قرار نمی گیرند و حداقل با وجود برقراری زمینه آن نوع ادراک در وجودشان به آن اعتنائی ندارند و به مقتضای آن عمل نمی کنند.آن آن
مراد این است که این گروه از انسانها در جهاتی این نوع ادراک در آنها وجود ندارد و یا در صورت دارا بودن زمینه آنها ویا مراتبی از آن، در اعمال و رفتار آنها آن نوع ادراک اثرگذار نیست، و در نتیجه رفتارهای آنها درباره خود و دیگران مثل رفتارهای سایر جانداران و یا از نوعی شبیه به آنها است.
گاهی هم عده ای از انسانها با علم به اینکه فلان رفتار شایسته یک انسان نیست و از نوع رفتارهای حیوانات است مثل سرقت و غارت اموال دیگران و آسیب زدن به آنها و یا کشتن آنها، اما باز هم مرتکب آن اعمال می شوند، اعم از اینکه بعد از انجام آن رفتارها پشیمان و شرمنده شوند و یا نسبت به آن علم بی اعتناء باشند و تمایل به ادامه و استمرار آن رفتارها پیدا کنند.
اما محرک انسانها به اعمال ضدانسانی گاهی در وجود انسان و فضای روح او بسیار قوی می شود بطوریکه عقل او را تحت سلطه خود می گیردو قوه عقل او را بطور موقت و یا بطور دائم از کار می اندازد، حداقل در ارتباط با یک شیء و یا یک عمل خاص و او مرتکب یک یا چند کار ضدانسانی می شود با علم به اینکه آن عمل ضدانسانی خسارت و زیان بسیار زیادی برای خود او هم خواهد داشت و حتی خطر مرگ!
لازم است در وجود انسان مدیریت قوای مربوط به حیات طبیعی و جانداری دراختیار روح انسانی و قوه عقل قرار بگیرد و قوه عقل قوای دیگر را در جایگاه های حقیقی و مناسب قرار دهد و از آنها برای رسیدن به مقصد حقیقی آفرینش و طی جاده حیات کمک بگیرد، اما گاهی بعللی قوای مربوط به حیات طبیعی از اعتدال و جایگاه خود خارج می شود و طغعیان می کند و بر قوای حیات حقیقی و انسانی غلبه می یابد در نتیجه حکومت عقل بر قوای دیگر وجود انسان تضعیف می شود ویا بطور کامل شکست می خورد.
این وضعیت در اثر عوامل متعددی به وجود می آید از جمله جهل و اعتیاد به معنی علمی و تمایلات شدید نفوذ کرده در روح انسان.آی
تاریخ حیات انسانها مملو است از حوادثی که در زندگی فردی و شخصی بعضی از افراد و یا در زندگی جمعی گروه ها و ملت ها و کشورها وقوع یافته، بطوریکه در اثر آن حوادث نظام زندگی عده زیادی از انسانها در هم ریخته و انسانهای زیادی در آن حوادث دچار آسیب ها و خسران ها شده اند و حتی حق حیات خود را از دست داده اند، بطوریکه رقم اسیب دیده ها از آن حوادث گاهی به ده ها و صدها و هزاران و میلیونها نفر رسیده است. این نوع از آسیب ها گاهی و در اغلب موارد شامل حال عوامل آن حوادث و خود و مسببین آنها هم می شود، و بانیان و طغیان گران را هم بکام مرگ می کشد.
برای اینکه انسانها مرتکب آن نوع اعمال زیانبار و خطرناک و همه اعمال ظالمانه و خلاف عدالت و خلاف قوانین شناخته شده و مقبول و مطلوب و عاقلانه در جامعه خود و سایر جوامع انسانی نشوند، احتیاج به آموزش خاصی دارند، آموزشی مبتنی بر علمی خالص و بدون آمیختگی با هیچ گونه جهلی که احاطه به تمام ابعاد وجود اشیاء و پدیده های عالم بالخصوص انسان و جسم و روح او دارد و هیچگونه محدودیتی برای آن نباشد و آن علم خدای سبحان است که انسانها می توانند توسط پیامبران خدا و معلمان آسمانی به آن علم متصل و از آن بهره مند شوند.
قرآن مجید و علوم و معارف بکار رفته و متمرکز و ذخیره شده در آن از همان علم یعنی «علم خدای سبحان» نشأت گرفته و واجد قدرت و نورانیت بی انتها و کمالات مورد بحث است و نزول آن در مجموع احتیاج به زمینه خاصی داشت و آن زمینه در «ماه رمضان» و « شب قدر» وجود دارد و برقرار است، و از ناحیه اعمال و رفتارهای معین برای انسانها در آن ماه قدرتی عظیم در روح انسان به وجود می آید و آن مطلوب در وجود او حاصل می شود و در رأس آن اعمال و رفتارها عبادتی به نام «صیام » یعنی «روزه» با شرایط خاص قرار دارد.
ما جهت رعایت روش اختصار و اجتناب از طولانی شدن مقاله، مجدداً بقیه بحث را به شماره بعدی موکول می کنیم، ان شاء الله تعالی.
الیاس کلانتری
پاورقی ها:
۱ـ نهج البلاغه، بخش حکمتها، شماره ـ ۲۲۷
۲ـ استاد فقید مرحوم محمد تقی جعفری بطور مکرر در گفته ها و نوشته های خود، اصطلاح « حیات معقول» را درباره آن بکار می برد.