کلام ایام تاریخی – ۵۷۶، نهضت مقدس حسینی – علیه السلام – تجلی بی پایان عظمت و ارزش های دین خدا

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
* بخش سوم *
در مقاله قبلی متذکر شدیم که ارزش ها و جاذبه های حقیقی معارف و احکام دین خدا در صورتهای تجسم یافته آنها آشکار می شود و همچنین متذکر شدیم که تجلی و تجسم حقیقی و کامل معارف و احکام دینی – به معنی اصطلاحی کلمه دین – در سیره شریف و رفتارهای وجود مبارک قدسی رسول خدا – صلی الله علیه و آله و سلم- و امامان اهل بیت – علیهم السلام – تحقق یافته است
همچنین متذکر شدیم که تجسم و تجلی بعضی از احکام دینی با سنگینی و سختی هائی همراه است، اگر چه در نظر بعضی از اهل ایمان و لازم است عده ای از اهل ایمان و پیروان حقیقی دین خدا با تمایل آشکار و شجاعت و صلابت و استقامت شدید به فرمانهای خدای سبحان درباره آن یعنی «جهاد» عمل کنند و آن نوع رفتار آنها دیگران را به آن متمایل سازد و در آنها اشتیاق ایجاد کند .
در این نوشتار و ادامه آن می خواهیم رفتارهای شکوهمند حضرت سید الشهداء امام حسین – علیه السلام – و یاران و پیروان و همراهان او را مورد تحلیل و پررسی قرار دهیم و اکتفاء می کنیم به رفتارهای جهادی آن وجود قدسی در دوره امامت خودش با صرف نظر از رفتارهای آن حضرت در دوره امامت امام امیرالمؤمنین علی – علیه السلام- و دوره امامت برادر بزرگوارش امام حسن مجتبی سلام الله علیه.
دوره امامت امام حسین – علیه السلام – مصادف شد با حکومت فاسد معاویه – لعنةالله علیه – که با حیله های سیاسی و ساختن دروغ ها و انتشار آنها و مکاری ها حکومت جامعه دینی را بدست گرفته بود.
سستی ها و اهمال عده ای از مردم عراق که به متطقه شامات یعنی مقر حکومت معاویه متصل بود در امر حکومت دینی و فریب خوردن آنها از وعده های معاویه و بعضی عوامل دیگر سبب قدرت یافتن او و تاسیس یک حکومت شیطانی از طرف او شد و امام حسن مجتبی – علیه السلام – که در مقام جانشینی پدر بزرگوارش امام امیرالمؤمنین علی – علیه السلام – قرار داشت جهت جلوگیری از ادامه جنگ داخلی در جامعه دینی و تضعیف بیشتر آن و ریخته شدن بی حاصل خون افراد جامعه، از حکومت منصرف شد و حکومت جامعه در دست معاویه قرار گرفت.
یکی از مواد قراردارد امام حسن مجتبی – علیه السلام – با معاویه این بود که او حق انتخاب ولیعهد برای خود نخواهد داشت و حکومت جامعه بعد از مرگ او در اختیار امام حسن – علیه السلام – قرار خواهد گرفت و اگر او قبل از معاویه از دنیا رفته بود، برادرش امام حسین – علیه السلام – عهده دار حکومت جامعه دینی خواهد شد.
اما معاویه در عمل به این بند از قرارداد صلح هم پای بند نشد و اواخر عمر خود با سیاست بازی ها و حیله های سیاسی و با تمام قدرت حکومتی، فرزندش یزید را بعنوان جانشین و و لیعهد خود انتخاب کرد و از مردم با تهدید و تطمیع و نوعی اجبار برای حکومت او بیعت گرفت و عده ای از مردم با وجود نفرتی که از یزید داشتنداز روی ناچاری با حکومت او موافقت کردند و از درگیری با حکومت معاویه خودداری نمودند.
در زمانی که معاویه برای فرزندش یزید از مردم بصورت اجباری بیعت می گرفت، امام حسن مجتبی – علیه السلام – از دنیا رفته بود.. امام حسن – علیه السلام – با دسیسه های معاویه و توسط همسرش مسموم شد و به شهادت در راه خدا رسید. و با شهادت او یکی از موانع بزرگ موروثی شدن حکومت برای معاویه از بین رفت.
معاویه دائماً نگران قیام مردم علیه حکومت خودش و روی آوردن مردم بطرف امام حسن – علیه السلام – بود! شبیه قیام مردم در زمان حکومت عثمان و قتل او و روی آوردن بطرف امیرالمومنین علی – علیه السلام – لذا با هر حیله و دسیسه ای که ممکن بود آن مانع بزرگ را از سر راه خود برداشت.
بعد از شهادت امام حسن – علیه السلام – معاویه نگران وجود امام حسین – علیه السلام – و موقعیت آن حضرت در جامعه دینی و محبوبیت او در جامعه بود . چون طبق قرارداد صلح بنا بود که بعد از مرگ معاویه در صورتی که امام حسن مجتبی – علیه السلام – هم از دنیا رفته باشد، حکومت در اختیار امام حسین – علیه السلام – قرار بگیرد.
علاوه بر این مطلب در قرارداد صلح ، معاویه احتمال می داد که مردم زیر بار حکومت یزید نخواهند رفت بالخصوص با وجود شخصیت محبوب و ممتاز امام حسین – علیه السلام – چون خود او هم با مکاری ها و ساختن دروغ ها و پرداخت جوایز بزرگ برای رؤسای قبائل عراق از بیت المال مسلمین، حکومت را به دست گرفته بود. و مردم عموماً از حکومت او و مکاری ها و حیله گری ها و فساد اخلاقی او ناراضی بودند. لذا او خطر قیام مردم را احساس می کرد و شدیداً از آن نگران بود.
معاویه نگران عدم تسلیم امام حسین – علیه السلام – در مقابل حکومت خود و حکومت فرزندش یزید در آینده بود و طبعاً در فکر پیدا کردن راه حلی برای آن مشکل بود. مشکل مخالفت امام حسین – علیه السلام- با حکومت معاویه و بطریق اولی با حکومت آینده یزید نه با وعده های معاویه برطرف می شد و نه با فشارهای سیاسی و نه حتی با تهدید به قتل امام . .معاویه سعی
می کرد مشکل حکومت خود با امام حسین – علیه السلام – را با هزینه سیاسی کمتری برطرف کند و از درگیری آشکار و اقدام به کشتن آن حضرت خودداری کند.
امام حسین – علیه السلام – هم از درگیری آشکار و از طریق نظامی با معاویه خودداری می کرد و مخالفت خود با حکومت او را از طریق نوشتن نامه ها و استیضاح او در بعضی اجتماعات و ذکر فساد و تبهکاری او به مردم اعلام می فرمود.
جهاد امام – علیه السلام – در دوره حکومت معاویه جنبه فرهنگی و عقیدتی داشت و امام برای درگیری نظامی اقدامی نکرد، اما مخالفت خود را با آن حکومت آشکارا اعلام می کرد. و حکومت معاویه را یک حکومت غیر مشروع و غیر قانونی و فاسد معرفی می نمود.
معاویه تا آخر عمر خود نتوانست از امام حسین – علیه السلام – برای حکومت فرزندش یزید – لعنه الله – بیعت بگیرد و امام – علیه السلام – هم بهانه ای برای درگیری نظامی به دست او نمی داد. تا اینکه حادثه مرگ معاویه پیش آمد و بلافاصله یزید حکومت جامعه دینی را بدست گرفت و اولین اقدام سیاسی او این بود که به نماینده حکومت در مدینه نامه نوشت و دستور داد که از مردم مدینه بالخصوص از امام حسین – علیه السلام – برای حکومت او بیعت بگیرد و برای او نوشت که در صورت مخالفت امام – علیله السلام – با بیعت او را فوراً به قتل برساند .
مرحله اول جهاد امام حسین – علیه السلام – در دوره امامت خود
مخالفت با حکومت معاویه اولین مرحله از جهاد امام حسین – علیه السلام – در دوره امامت خودش بود. آن مرحله از جهاد بصورت جنگ و درگیری نظامی نبود و جنبه آموزشی و عقیدتی و فرهنگی داشت اما خطر کشته شدن از طرف حکومت او را تهدید می کرد. رفتارهای آن حضرت بطور آشکار نشان می داد که هرگز با حکومت یزید موافقت نخواهد کرد و تسلیم حکومت نخواهد شد. یعنی اگر چه او اقدام نظامی علیه حکومت نکرد و مخالفتش با حکومت در حد انتقاد و استیضاح و ارشاد مردم بود، اما همان فعالیت ها هم خطر کشته شدن یا زندانی شدن او را با خود داشت.
آشکارترین و عظیم ترین اقدامی که امام حسین -علیه السلام- در اواخر عمر معاویه انجام داد تشکیل اجتماعی بود در «مِنا» و استیضاح حکومت معاویه و تبییین مقام امامت و بیان دلائل حقانیت حکومت امیرالمؤمنین علی – علیه السلام – بود.
در آن اجتماع عظیم که با دعوت امام حسین – علیه السلام – با حضور دویست نفر از اصحاب رسول خدا -صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ – و هفتصد نفر از تابعین و عده زیادی از زوار خانه خدا تشکیل شد، امام – علیه السلام- حکومت معاویه را مورد استیضاح قرار داد و آن را حکومت غیر قانونی و نامشروع خداوند و از مردم خواست جریان آن اجتماع را به اطلاع دیگران برسانند.
امام – علیه السلام – در آن اجتماع عظیم دلائل حقانیت امام امیرالمؤمنین علی – علیه السلام – و فضائل آن حضرت را برای حاضران برشمرد و سخنان او مورد تصدیق عموم اصحاب حاضر در آن اجتماع قرار گرفت و تابعین هم اظهار کردند که سخنان رسول خدا – صلی الله علیه و آله و سلم- و دلائل حقانیت او را برای حکومت، از اصحاب آن حضرت شنیده اند.
در آن اجتماع جریان غدیر و انتساب امیرالمؤمنین علی -علیه السلام- به مقام خلافت و جانشینی رسول خدا -صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ- یادآوری و مورد تأکید امام حسین -علیه السلام- قرار گرفت.
قابل توجه است که در آن زمان تقریباً بیست سال از شهادت امیرالؤمنین -علیه السلام- گذشته بود و خود آن حضرت بعد از کشته شدن عثمان در خواست مردم را جهت بدست گرفتن زمام حکومت قبول نمی کرد و تمایل داشت حکومت دست شخص دیگری باشد و خود او در موقعیت یک مشاور قرار بگیرد و به جامعه دینی کمک کند، اما در اثر اصرار شدید مردم تکلیفی بر عهده او قرار گرفت و ناچار از پذیرش حکومت شد.
امام حسین -علیه السلام- هم طبعاً روش امیرالمؤمنین -علیه السلام- را اسوه خود قرارمی داد و روش او در مقابل حکومت همان روشی بود که برادر گرامی خود، امام حسن مجتبی-علیه السلام- به کار می بست. به طوری که در دوره امامت خودش بعد از شهادت امام حسن -علیه السلام- از مقابله نظامی با حکومت خودداری کرد و به فعالیت و جهاد فرهنگی اکتفاء نمود.
علت عدم تمایل امام علی -علیه السلام- و هر دو امام بعدی یعنی امام حسن و امام حسین -علیهما السلام- به حکومت دین بود که آنها به حکومت حقیقی دینی تمایل داشتند و آن حکومت هم احتیاج به زمینه فرهنگی و عقیدتی داشت و در دوره بیست و پنج سال حکومت بعد از رحلت رسول خدا -صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ- آن زمینه مساعد فرهنگی از بین رفته بود. همان زمینه ای که با آموزش های گسترده و کامل رسول خدا -صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ- در مکه و دوره یازده ساله حکومت آن حضرت در عالم اسلام به مرکزیت مدینه به وجود آمده بود.
در آن شرایط یعنی بعد از قیام مردم علیه حکومت عثمان و کشته شدن او و در دوره امامت امام حسن و خود امام حسین -سلام الله علیهما- تشکیل حکومت حقیقی دینی و اداره آن بدون ایجاد آن زمینه فرهنگی و عقیدتی لازم امکان پذیر نبود.
اما خواه و ناخواه در جامعه دینی مثل جوامع دیگر تشکیل نوعی حکومت اجتناب ناپذیر است و چاره ای از برقراری آن وجود نخواهد داشت و می شود در آن حکومت حداقل بخشی از احکام دینی مورد عمل قرار بگیرد و شخص حاکم هم تا حد امکان ملتزم به قوانین دینی شود و انتقاد مردم از حاکم و رفتارهای حکومت جریان یابد تا به دست آیندگان برسد و مهم تر از همه این که حکومت جامعه رفتارهای غیردینی را به نام دین خدا به جریان نیاندازد تا قداست دین خدا و کتاب خدا و جاذبه های حقیقی آن برقرار بماند. سرانجام حکومت در جامعه دینی شرایط و اوصافی دارد که در این نوشتار مجال پرداختن به ذکر و بیان آن وجود ندارد و ناچار به همین اشارات اکتفاء می نماییم و بحث تفصیلی درباره آن را به فرصت مناسبی موکول می کنیم.
امام حسین -علیه السلام- در آن اجتماعی که با دعوت خود او در «مِنا» تشکیل یافت متذکر موضوع «امامت» و رهبری آسمانی در جامعه دینی برای حاضران شد و از آن ها خواست که موضوع آن اجتماع و سخنان او را به اطلاع دیگران برسانند.
امام حسین -علیه السلام- با آن رفتار جهادگونه و به بیان دیگر با آن جهاد فرهنگی خود، موضوع «امامت» در فرهنگ دینی را که مورد اهمال ها و بی تفاوتی ها قرار گرفته بود مجدداً به جریان انداخت و آموزشی به مردم داد که اعمال حکومت غاصب و فاسد را به حساب دین خدا نگذارند و معارف و احکام دینی را از رفتارهای حکومتی جدا کنند.
معاویه که قبلاً از طرف حکومت جامعه به امارت منطقه شامات منصوب شده بود، بعد از بیست سال امیری برای آن منطقه در اثر عواملی، حکومت تمام جامعه دینی را بدست گرفت. او دشمن شناخته شده ای برای دین خدا و پیامبر -صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ- بود، اما اوضاع فکری و فرهنگی جامعه به صورتی در آمده بود آن منافق فاسد به عنوان خلیفه پیامبر خدا -صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ- و رهبر جامعه دینی بر مردم حکومت می کرد. او در دوره حکومت خود مرتکب جنایات زیادی شد به طوری که با ظنّ و گمان انسان ها را می کشت. و نمایندگان او در بلاد مختلف هم به فرمان او هر کسی را که احتمال می دادند مخالف حکومت است، حتی بدون این که کاری علیه آن انجام داده باشد و حتی بدون این که با سخن و کلام نارضایتی یا مخالفت خود را ابراز کند، می کشتند و یا زندانی می کردند و یا از وطن خود تبعیدمی کردند.
در رأس امرا و نمایندگان معاویه در شهرهای مختلف، زیادبن ابیه حاکم کوفه بودبه هر جنایتی جهت تقویت حکومت معاویه و جلوگیری از قیام و شورش مردم دست زد. معاویه به او دستور داده بود که افرادی را که حتی گمان مخالفت آنها با حکومت وجود دارد به قتل برساند.
فعالیت و جهاد فرهنگی امام حسین -علیه السلام- در اصل برای اصلاح آن اوضاع فرهنگی و عقیدتی بود چون امکان قیام و فعالیت نظامی علیه حکومت در سطح جامعه دینی در آن شرایط و اوضاع وجود نداشت.
اما طبعاً امام معصوم و سفیر خداوند در بین انسان ها نمی شود نسبت به حقوق آیندگان از معارف و حقایق دین خدا بی اعتناء بماند، یعنی اگر قیام و جنگ و فعالیت نظامی علیه آن حکومت فاسد فراهم نبود، اما اصلاح فرهنگی و پاکسازی فرهنگ دینی و عقاید مردم امکان پذیر بود اگر چه با تحمل سختی ها و مشقت ها و حمایت از دین خدا با وجود خطر کشته شدن یا زندانی شدن.
امام حسین -علیه السلام- در جهت حمایت از دین خدا و نصرت آن، خطر کشته شدن از ناحیه طرفداران و مأموران حکومت را پذیرفته بود و در آن جهت فعالیت فرهنگی و عقیدتی خود را شروع کرد.
مرحله دوم جهاد فرهنگی امام حسین (علیه السلام)
روزهای آخر ماه رجب سال ۶۰ هجری نزدیک غروب بود، امام حسین -علیه السلام- در مسجد پیامبر خدا -صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ- در شهر مدینه حضور داشت که قاصد امیر به حضورش رسید و عرض کرد که امیر شما را می طلبد. امام -علیه السلام- به قاصد ولید بن عتبه امیر مدینه فرمود تو برگرد و من خود هم نزد امیر خواهم آمد. امام -علیه السلام- از مسجد به منزل برگشت و به گروهی از مردان خاندان خود فرمود که با خود اسلحه حمل کنند و همراه او به دارالاماره بیایند و در بیان علت آن اقدام و آن دستور هم فرمود که امیر در چنین ساعتی مرا احضار کرده و من نگران هستم که مرا وادار به کاری کنند که من آن را نمی خواهم و شما همراه من بیایید و بیرون دارالاماره توقف کنید و اگر صدای من بلند شد وارد شوید و از من حمایت کنید.
قاصد امیر مدینه مأموریت داشت که عبدالله بن زبیر را هم به دارالاماره احضار کند و وقتی او پیام امیر را رساند و برگشت، عبدالله بن زبیر به امام حسین -علیه السلام- عرض کرد که امیر در این ساعت با کسی ملاقات نمی کند به نظر شما چه شده است که در این ساعت ما را احضار کرده است؟ امام -علیه السلام- فرمود گمان می کنم طاغیه این قوم یعنی معاویه مرده است و ما را جهت بیعت با یزید احضار کرده اند. عبدالله بن زبیر رأی و حدس امام -علیه السلام- را تصدیق کرد.
امام -علیه السلام- به همراهان خود دستور فرمود که بیرون دارالاماره توقف کنند وخود به تنهایی وارد دارالاماره شد و دید که مروان هم کنار امیر نشسته است.
ولید خبر مرگ معاویه را به اطلاع امام -علیه السلام- رساند و گفت که یزید برای او نامه ای فرستاد و از من خواسته که از اهل مدینه و شخص شما برای حکومت او بیعت بگیرم.
امام -علیه السلام- به ولید فرمود: قطعاً تو به بیعت سری و مخفیانه قانع نخواهی شد. ولکن وقتی مردم را دعوت کردی به ما هم اطلاع بده با آن ها.
مروان به ولید گفت: ای امیر عذر او را نپذیر و وقتی او بیعت نکرد گردنش را بزن.
امام -علیه السلام- از کلام مروان خشمگین شد و مروان را مورد عتاب شدید قرار داد و فرمود: وای بر تو ای پسر زن کبود چشم تو دستور می دهی به کشتن من، قسم به خدا دروغ گفتی و پستی و رذالت خود را آشکار ساختی.
امام -علیه السلام- می خواست آن مجلس به پایان برسد و از آن خارج شود. خطر بازداشت و حبس او از بین برود و او مخالفت خود را با حکومت در حضور مردم و در اجتماع آن ها آشکار سازد، لذا بعد از آن جواب تند و کوبنده به مروان برخواست و از مجلس خارج شد.
امام -علیه السلام- به طور ضمنی به ولید اعلام فرمود که بیعتی از او در کار نخواهد بود و ولید هم مایل به سخت گیری نسبت به آن حضرت نبود، لذا امام -علیه السلام- از مجلس ولید خارج شد و با همراهان به منزل خود مراجعت کرد.
امام -علیه السلام- آن شب و روز بعد از آن را در مدینه به سر برد و عصر آن روز ولید گروهی را نزد حضرت امام حسین -علیه السلام- فرستاد و درخواست کرد که او به نزد ولید برود و بدست او با یزید بیعت کند.
امام -علیه السلام- فرمود:
«أَصْبَحُوا ثُمَّ تَرَوْنَ وَ نَرَى»(۱) یعنی: این شب را صبح کنید و بیاندیشید و ما هم بیاندیشیم.
آن شب هم از آن حضرت صرف نظر کردند و اصراری به کار نبردند. امام -علیه السلام- همان شب، که شب بیست و هشتم ماه رجب بود با فرزندان و فرزندان برادر و بیشتر افراد اهل بیت خود از مدینه خارج شد و به طرف مکه حرکت کرد.
«فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ ۖ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ»(القصص/۲۱) یعنی: پس او [موسی علیه السلام] از [مصر] خارج شد در حالی که در خوف و نگرانی بود و گفت: پروردگارا مرا از قوم ظالمین نجات بده.
امام -علیه السلام- راه اصلی و آشکار را در پیش گرفت و خاندان او پیشنهاد کردند که از بیراهه برود مثل عبدالله بن زبیر که از بیراهه رفت و مأموران حکومتی نتوانستند به او دسترسی پیدا کنند. اما امام -علیه السلام- فرمود:
«لا وَ اللَّهِ لاافارقه حتی یقضی اللَّهِ مَا هُوَ قَاضٍ»(۲) یعنی: نه به خدا قسم، از راه [اصلی] جدا نخواهم شد تا خداوند آنچه را خواهد میان ما حکم کند.
رفتار امام حسین -علیه السلام- در مدینه و در مجلس ولید و دارالاماره مرحله دوم جهاد فرهنگی آن حضرت بود. آن رفتار و موضعی که امام -علیه السلام- اتخاذ فرمود مشتمل بر نکات دقیق و لطیفی است و ما متذکر بعضی از آن ها می شویم. اما جهت جلوگیری از طولانی شدن مقاله، ذکر و توضیح آن نکات را به شماره بعدی موکول می کنیم. ان شاء الله تعالی.
الیاس کلانتری
۱۴۰۳/۰۵/۰۳
پاورقی ها:
۱. ارشاد، شیخ مفید، انتشارت علمیه اسلامیه ج ۲ ص۳۲
۲. همان