کلام ایام تاریخی – ۵۷۷، نهضت مقدس حسینی – علیه السلام – تجلی بی پایان عظمت و ارزش های دین خدا

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
* بخش چهارم*
کلیات:
- رفتاری شگفت انگیز از امام حسین – علیه السلام – زمان احضار به دارالاماره
- موضع امام حسین – علیه السلام – در مقابل امیر مدینه
- تمایل امام – علیه اسلام به شرکت در اجتماعی از مردم و مطلع ساختن آنها از تصمیم خود.
- ولید(امیر مدینه) تمایل نداشت در موضوع بیعت با امام – علیه السلام – سختگیری کند.
- معاویه نتوانست در دوره حکومت خود برای ولایت عهدی پسرش یزید از امام حسین – علیه السلام – و چند نفر از سران مخالفان بیعت بگیرد
- امام حسین – علیه السلام – تمام سعی خود را به کار می برد تا از ناحیه حکومت جامعه گرفتار و محبوس نشود
- با انتشار خبر عدم بیعت امام حسین – علیه السلام – با حکومت یزید بخشی از اهداف آن حضرت تحقق یافت
- خروج امام – علیه السلام – از مدینه و حرکت بسوی مکه
- علت اینکه امام – علیه السلام – از راه آشکار بطرف مکه حرکت کرد و از بیراهه نرفت
- انتشار خبر عدم بیعت امام – علیه السلام – در بین اهل مکه و زائران خانه خدا
- خطری که در نظر امام – علیه السلام – ، عظیم تر و سنگین تر از کشته شدن بود.
- امام حسین – علیه السلام – مثل پدرش امیرالمؤمنین و برادرش امام حسن مجتبی – علیهما السلام – ، تمایلی به حکومت در آن شرایط اجتماعی نداشت
- نوع حکمت مورد تمایل امیرالمؤمنین علی و امام حسن و امام حسین ( علیهم السلام )
- حمایت از صورت حقیقی دین خدا در مقابل صورتهای تقلبی و ساختگی
- توطئه یزید برای بازداشت امام حسین – علیه السلام – در مناسک حج
- خروج غیر منتظره امام حسین – علیه السلام – از مکه زمان شروع مناسک حج
* * * * * * * * * *
در مقاله قبلی جریان احضار امام حسین – علیه السلام – به دارالاماره مدینه از طرف والی شهر و نماینده حکومت مدینه یعنی ولید ذکر شد. امام – علیه السلام – عدم پذیرش بیعت با حکومت یزید و مخالفت خود را بطور ضمنی به امیر اعلام فرمود.
اما در عین حال سعی کرد موضوع در حضور مردم و بطور علنی مطرح شود و مردم از مخالفت آن حضرت مطلع شوند. لذا به ولید فرمود که : شما به بیعت سرّی و مخفیانه که قانع نخواهید شد، پس صبر کنید تا فردا و در وقت روز که مردم را برای بیعت دعوت می کنید من هم در آن اجتماع حاضر می شوم.
ولید می دانست که امام – علیه السلام – به آسانی راضی به بیعت نخواهد شد فلذا سختگیری نکرد و راضی شد به اینکه امام – علیه السلام – در آن موقع شب از دارالاماره خارج شود و بعداً در اجتماعی که از مردم تشکیل خواهد شد، حضور یابد.
امام – علیه السلام – هم تمایل شدید داشت به اینکه آن مجلس پایان یابد و او مخالفت خود با حکومت را به اطلاع مردم برساند.
نکات مهم رفتار امام – علیه السلام – بعد از احضار به دارالاماره
وقتی قاصد امیر پیام او را به امام – علیه السلام – رسانید، امام به او فرمود که تو برگرد و من خودم نزد امیر خواهم آمد و به منزل خود رفت و به بستگان نزدیک خود فرمود با خود اسلحه حمل کنند و همراه او به دارالاماره بروند و در صورت لزوم با اسلحه و قوه نظامی از او حمایت کنند. اما نکات مهم رفتار شگفت انگیز امام (علیه السلام)
یکم: امام حسین – علیه السلام- یکی از قهرمانان جنگ های زمان حکومت پدرش امام امیرالمؤمنین علی – علیه السلام- بود یعنی جنگهای جمل و صفین و نهروان و در میدانهای جنگ با شجاعتی کم نظیر به میان سپاه دشمن می رفت و حتی خودش را در معرض خطر کشته شدن قرار می داد. اما هرگز او محافظی برای خود انتخاب نمی کرد، یعنی در میدان جنگ او محافظ نداشت، حال چه علتی باعث شده بود که او در شهر مدینه بدون اینکه جنگی در کار باشد و در میان بستگان و پیروان و شیعیان خود، گروهی را برای محافظت از خود، همراه برد و از آنها بخواهد که اگر شرایط خاصی پیش آمد وارد دارالاماره شوند و از او دفاع کنند.
امام – علیه السلام – بجهت مخالفت با حکومت و عدم بیعت جهت ولایت عهدی یزید بطور مستمر در معرض خطر کشته شدن بود و رفتارهای او راهی بود که او خودش در جهت حمایت از دین خدا، انتخاب کرده بود و معاویه چند بار او را تهدید به قتل کرد، اما او کوچکترین اعتنائی به تهدیدهای معاویه ننمود.
پس باید یک علت مهم دیگری غیر از نگرانی از کشته شدن در رفتار عجیب آن حضرت دخیل باشد! اما آن علت چه چیزی می توانست باشد؟
ما قبلا متذکر شدیم که وقتی امام حسین – علیه السلام – و آن چند شخصیت مشهور مدینه از دستور معاویه برای بیعت سرپیچی کردند و به شهر مکه و حرم امن خداوند پناه بردند، معاویه هم همراه گروهی از پیروان خود به شهر مکه رفت و آن شخصیت های مخالف حکومت یزید را تحت شدیدترین فشارهای سیاسی قرار داد و آنها را تهدید به قتل کرد، اما موفق نشد به خواسته خودش برسد. لذا با یک صحنه سازی سیاسی و گفتن دروغی و بدون ملاقات با کسی ، از مکه خارج شد و به مقر حکومت خود رفت. او به دروغ اعلام کرد که آن چند شخصیت ناراضی و مخالف سرانجام به بیعت راضی شده و بطور سرّی بیعت کرده اند و در آن مجلس هم به کسی اجازه سخن گفتن نداد.
پس امام – علیه السلام – خیلی طبیعی بود که نگران رفتاری از حکومت یزید باشد شبیه آنچه پدرش معاویه انجام داد. امام نگران بازداشت و زندانی شدن خود بود و ساختن دروغی از طرف حکومت شبیه آنچه قبلا انجام گرفت. و اگر امام زندانی می شد و ارتباطش با مردم قطع می شد، طبعاً مردم با دروغ ها و حیله های سیاسی حکومت دچار سرگردانی می شدند.
خبر عدم بیعت امام -علیه السلام- حداقل بین عده ای از مردم منتشر شد و مرتبه ای از خواسته های او تحقق یافت. فردای آن شب امام -علیه السلام- از منزل خارج شد، اخبار شهر را بشنود و آن روز را در مدینه ماند و با عده ای از شخصیت های خاندان رسالت ملاقات فرمود.
عصر آن روز ولید گروهی را نزد امام -علیه السلام- فرستاد تا او نزد ولید حضور یابد و به دست او با یزید بیعت کند، امام -علیه السلام- به آن گروه فرمود: شما صبح کنید و بیاندیشید و ما هم می اندیشیم! و آن ها آن شب را هم از او دست برداشتند و اصراری درباره او به کار نبردند. و امام -علیه السلام- همان شب به طوری که قبلاً گفته شد با عده ای از افراد خاندان و بعضی از همراهان خارج شد و به طرف مکه حرکت کرد.
کاروان امام -علیه السلام- روز بیست و هشتم ماه رجب از مدینه حرکت کرد و روز سوم شعبان به مکه رسید و آن ها تقریباً شش روز در راه بودند. و روشن می شود که آن ها با سرعت راه بین مدینه و مکه را طی کردند.
امام -علیه السلام- ظاهراً سعی می کرد که در شهر مدینه و در راه خود به طرف مکه با نیروهای نظامی حکومت درگیر نشود و خود را سریعاً به مکه برساند که محل تجمع عده زیادی از زائران خانه خدا بود و در آن اجتماعات عظیم مخالفت خود با حکومت یزید را اعلام کند. و از آن طریق تمام جامعه دینی را از اهداف خود مطلع سازد. اما آن حضرت از بیراهه نرفت و بلکه از راه آشکار اصلی حرکت کرد، چون رفتار او نوعی جهاد بود و آن جهاد هم با حرکت مخفیانه و پنهانی و از بیراهه سازگار نبود.
مرحله سوم از جهاد فرهنگی
دوم: علت اینکه امام -علیه السلام- از افراد خاندان خود خواست که با خود اسلحه حمل کنند و همراه او به دارالاماره بروند، نگرانی از کشته شدن به دست مأموران حکومتی نبود. و آن حضرت به جهت مخالفت با حکومت و بالخصوص عدم پذیرش پیشنهاد معاویه برای ولایت عهدی یزید، دائماً در معرض خطر کشته شدن از ناحیه حکومت بود و هرگز هم برای خود محافظی نداشت. و به زندگی عادی خود در بین مردم ادامه داد.
اما خطری او را تهدید می کرد که در نظر مبارکش مهم تر و سنگین تر از خطر کشته شدن بود و آن خطر بازداشت شدن و محبوس شدن بود و انتشار یک دروغ سیاسی مبنی بر این که او در خفا و دور از چشم دیگران تسلیم شده و با یزید بیعت کرده است.
اگر امام -علیه السلام- بازداشت و محبوس می شد، تمام فعالیت های جهادی او متوقف و بی اثر می شد و در آن صورت تمام خون های ریخته شده، از طرف معاویه و عمال او در شهرهای جامعه دینی هدر می رفت و بنی امیه، همان دشمنان دیرین دین خدا آن بنای عظیم باشکوه را به طور کامل ویران می کردند.
اما امام -علیه السلام- با جهاد خود در مرحله دوم راه دین خدا را از راه حکومت جدا کرد و مردم هم در اثر فعالیت های فرهنگی امام حسن و امام حسین -سلام الله علیها- در دوره امامت خود حساب حکومت را از حساب دین خدا جدا کردند.
سوم: امام حسین -علیه السلام- مثل پدرش امیرالمؤمنین علی و برادرش امام حسن مجتبی -سلام الله علیها- تمایل به حکومت از نوعی که امکان پذیر بود نداشت و در آن زمان هم امکان تشکیل حکومت حقیقی دینی وجود نداشت و صاحبان مقام عصمت و امامت هم به حکومتی غیر از حکومت حقیقی دینی راضی نمی شدند و امام -علیه السلام- هم خود شاهد کنار رفتن پدر بزرگوارش امیر المؤمنین علی -علیه السلام- در دوره غصب خلافت خود از حکومت بعد از رحلت رسول خدا -صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ- و همچنین رها کردن حکومت از طرف برادر گرامی خود امام حسن مجتبی -علیه السلام – بود و روش زندگی هر یک از آن شخصیت های قدیمی مثل یکدیگر بود. اما مشکل اصلی هر سه بزرگوار و دیگر امامان اهل بیت -علیهم السلام- آن بود که حاکمان غاصب جهت جلب حمایت عامه مردم و ادامه حکومت خود، به اعمال خود رنگ دینی می زدند و از قداست های دین خدا و جاذبه های آن به نفع حکومت خود حتی گاهی جهت تضعیف دین خدا بهره برداری سیاسی می کردند و از آن جهت ضربات سنگینی بر بنای دین خدا وارد می شد. سعی و تلاش معلمان آسمانی عمدتاً در جهت خنثی سازی رفتارهای حکام و هموار ساختن راه دین خدا بود.
چهارم: دین خدا هم در جهت تأسیس و به جریان افتادن معارف و حقایق و احکام آن احتیاج به حمایت اهل ایمان و پیروان خود دارد و هم در جهت پاکسازی آن و جلوگیری از اختلاط حقایق آن با افکار دیگر و صورت های تقلبی با صورت حقیقی آن. جهاد برای سالم سازی و خلوص معارف آن اهمیتش از جهاد برای تأسیس و برقراری اولیه کمتر نیست. همان چنان که جهاد فرهنگی طاقت فرسای رسول خدا -صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ- و کمک مؤمنان اولیه و در رأس آن ها امیرالمؤمنین علی -علیه السلام- سبب برقراری نظام دین خدا و استحکام آن شد، تلاش های امیرالمؤمنین علی -علیه السلام- و دیگر رهبران آسمانی و در رأس آن ها امام حسن و امام حسین -علیها السلام- هم سبب پاکسازی مستمر ساحت مقدس آن از اختلاط با افکار و نظرات دیگر می شد، بالخصوص این نوعی فعالیت جهادی در دوره امامت آن سه بزرگوار یعنی امیرالمؤمنین علی و امام حسن و امام حسین -سلام الله علیهم- بیشتر مورد نیاز بود.
استقرار امام حسین – علیه السلام – در مکه
خبر مخالفت امام حسین – علیه السلام – با حکومت و خودداری او از بیعت و حضور او در شهر مکه موجی از سرور و رضایت در بین اهل شهر و زائران خانه خدا به راه انداخت . مردم و بزرگان شهر به دیدن آن حضرت می آمدند. عبدلله بن زبیر هم که دیگر مخالف حکومت یزید بود، هر روز یا یک روز در میان به دیدار امام – علیه السلام – می آمد، البته او به فکر بدست آوردن حکومتی برای خود بود، و ناچار خود را به امام – علیه السلام- نزدیک می کرد.
وقتی خبر مرگ معاویه در بین اهل کوفه منتشر شد، سبب سرور و خوشحالی زیادی در آنها شد. شیعیان امام حسین – علیه السلام – در خانه «سلیمان بن صُرَد خُزائی» اجتماع کردند و خبر مرگ معاویه را به گوش اهل شهر رساندند. و خدا را حمد کردند.
سلیمان بن صرد خطاب به کسانیکه در خانه او اجتماع کرده بودند، گفت : دانستید که معاویه مرد و بسوی پروردگارش رفت و بر اعمال خود وارد شد و همانا پسرش یزید در جای او نشسته و حسین – علیه السلام – با او به مخالفت برخاسته و به مکه رفته است و شما شیعیان او و شیعیان پدر او هستید، اگر می دانید که او را یاری خواهید کرد و در راه او با دشمنانش خواهید جنگید پس به او نامه بنویسید و نظرات خود را به او اعلام کنید و اما اگر از سستی و پراکندگی خود در یاری او می ترسید او را فریب ندهید.
آنها گفتند نه بلکه با دشمنانش می جنگیم و جانهای خود را برای او فدا می کنیم. او گفت پس این را برای او بنویسید. پس نامه ذیل را برای او نوشتند
بسم الله الرحمن الرحیم . برای حسین بن علی – علیهما السلام- از طرف سلیمان بن صُرَد و مُسیّب بن نجبة و رفاعة بن شدّاد بجلی و حبیب بن مظاهر و شیعیان و مسلمین از اهل کوفه:
سلام خدا بر شما، ما حمد می کنیم برای شما خدا را که معبودی جز او نیست. اما بعد، حمد مخصوص الله است که دشمن ستمکار و سرکش شما را در هم شکست، همان دشمنی که بر این امت هجوم آورد و حکومت آنها را غصب کرد و اموال آنها را غارت کرد و بدون رضایت آنان حکومت و فرمانروائی بر آنها را بدست گرفت. سپس خوبان و صالحان آنها را کشت و افراد شرور از آنها را باقی گذاشت. و مال خدا را در دست جباران و ثروتمندان قرار داد. پس رحمت خدا از او دور باد همچنانکه از قوم ثمود دور شد.
اما برای ما امامی وجود ندارد، پس بسوی ما روی آور، باشد که خداوند ما را بوسیله شما به حق گرد آورد. و نعمان بن بشیر [امیر کوفه] در قصر حکومتی قرار دارد و ما با او همراه نیستیم، در نماز جمعه شرکت نمی کنیم و برای نماز عید خارج نمی شویم [کاری با او نداریم] و اگر بدانیم که شما بسوی ما حرکت کرده اید، او را از شهر خارج می کنیم و به شام [مرکز حکومت بنی امیه] می فرستیم. (۱)
آن گروه که در خانه سلیمان بن صرد اجتماع کرده بودند آن نامه را توسط عبدالله بن مسمع هَمدانی و عبدالله بن والی بسوی امام – علیه السلام – فرستادند و به آنها سفارش کردند که سریعاً نامه را به امام – علیه السلام – برسانند و آنها با سرعت رفتند و در دهم ماه رمضان حضور آن حضرت رسیدند و نامه را به او رساندند.
اهل کوفه بدنبال آن نامه، نامه های دیگری نوشتند و بوسیله قیس بن مسهر صیداوی و عبدالله و عبدالرحمان پسران شّداد ارحبی و عمارة بن عبدالله سلولی به امام – علیه السلام – فرستادند و برای او نوشتند:
بسم الله الرحمن الرحیم. به حسین به علی – علیهما السلام- از طرف شیعیان او از مؤمنین و مسلمین، اما بعد بشتابید بسوی ما که مردم منتظر شما هستند و اندیشه ای جز تو ندارند، پس بشتاب، بشتاب، والسلام.
اهل کوفه نامه های زیادی برای امام – علیه السلام- نوشتند و نمایندگانی از طرف خود بسوی او فرستادند. امام – علیه السلام – از نوشتن جواب نامه ها خودداری می کرد، تا اینکه تعداد نامه ها به دوازده هزار رسید و نامه ها از طرف یک یا چند نفر نوشته می شد. نقل کرده اند که در یک روز تعداد ششصد نامه به آن حضرت رسید.
امام کنار کعبه بود و برخاست و بین رکن و مقام دو رکعت نماز خواند و از خدا درخواست خیر کرد و نامه ذیل را به اهل کوفه نوشت:
«از حسین بن علی [علیهما السلام] بر گروه مؤمنین و مسلمین، اما بعد هانی و سعید نامه های شما را به من رساندند و این دو آخرین فرستادگان شما نزد من بودند و من آنچه را شما نقل کرده اید دانستم. سخن بیشتر شما این بود که ما امامی نداریم، پس بسوی ما بیا، تا باشد که خداوند بوسیله تو ما را بسوی حق و هدایت جمع کند. و من اکنون برادرم و پسر عمویم و کسی که مورد اعتماد من است مسلم بن عقیل را بسوی شما می فرستم، تا اگر مسلم برای من نوشت که رأی و اندیشه گروه شما و عقلای شما همانست که در نامه ها نوشته اید و فرستادگان شما گفتند، ان شاءالله بسوی شما خواهم آمد. به جان خود سوگند که امام و پیشوا نیست جز کسی که به کتاب خدا حکم کند و به عدالت و دین حق قیام کند و خود را برای ذات خدا نگهدارد والسلام.
از اقامت امام – علیه السلام – در مکه حدود چهارده ماه گذشته بود که ماه ذوالحجة فرا رسید و زائران خانه خدا از دور و نزدیک و از بلاد مختلف در کنار خانه خدا گرد آمده بودند و آماده می شدند برای شروع اعمال حج و امام – علیه السلام – و همراهان او هم طبعاً برای مناسک حج آماده شده بودند ، که ناگهان موقعیت آن حضرت تغییر کرد.
امام – علیه السلام – خبردار شد که عده ای از طرف حکومت و شخص یزید به بهانه حج به مکه آمده اند و مأموریت دارند که در حین مناسک حج او را بازداشت کنند و به نزد یزید بفرستند و یا او را بکشند. امام – علیه السلام – به محض اطلاع از آن توطئه حج خود را تبدیل به عمره کرد و طواف کرد و سعی بین صفا و مروه را انجام داد و از احرام خارج شد و بطور سریع آماده خروج از مکه شد.
بعضی از بستگان نزدیک آن حضرت و عده ای از شخصیت های سرشناس اجتماعی با اصرار از آن حضرت خواستند که از تصمیم خود منصرف شود و به اقامت خود در مکه ادامه دهد و از امنیت حرم خدا برای اهداف خود استفاده کند، اما امام – علیه السلام- بر تصمیم خود استقامت ورزید و روز هشتم ذوالحجة یعنی روز قبل از عرفه با همراهان خود و عده ای که در مکه به کاروان او پیوسته بودند، از مکه خارج شد و به طرف مقصد مورد نظر خود حرکت کرد.
تصمیم امام – علیه السلام – و رفتار او در خروج از مکه قبل از اتمام حج ، حاکم مکه و نماینده حکومت بنی امیه را غفلت زده کرد و او گروهی را جهت ممانعت از حرکت امام – علیه السلام- فرستاد و آن گروه به کاروان امام – علیه السلام – رسیدند و گفتند برگردید ! کجا می روید؟ آن حضرت خودداری کرد و دو گروه با تازیانه با یکدیگر برخورد کردند. امام – علیه السلام – و یارانش به سختی استقامت کردند و آن گروه هم به مکه برگشتند.
رفتار امام – علیه السلام – در جهت خروج از مکه روز قبل از عرفه برای همگان شگفت انگیز و خلاف انتظار بود. و محاسبات عادی آن رفتار را تصویب نمی کرد! اما بصیرت مقام امامت چیزی است بسیار برتر و متعالی تر از تفکرات و محاسبات عادی انسانها. و همان بصیرت برتر، آن رفتار و همه رفتارهای دیگر امام – علیه السلام – را تصویب و تجویز
می کرد، اگر چه حکمت آن رفتارها برای دیگران در آن زمان آشکار نبود.
از جمله افرادی که اصرار داشتند امام – علیه السلام – از خروج خود از مکه منصرف شود و در حرم خدا بماند، برادرش محمد بن حنفیه بود. او در شبی که امام – علیه السلام- تصمیم گرفته بود فردای آن از مکه خارج شود به حضورش رسید و عرض کرد که ای برادر شما غدر (حیله) اهل کوفه را با پدر و برادرت دانستی و من نگران هستم که حال شما هم مثل گذشتگانت باشد پس اگر در حرم بمانی بیش از دیگران محترم و در امنیت خواهی بود.
امام – علیه السلام – فرمود: ای برادر من ترسیدم (نگران شدم) که یزید در حرم خدا مرا گرفتار کند، در نتیجه من شخصی باشم که بوسیله او حرمت خانه بشکند.
محمد بن حنفیه به امام – علیه السلام – عرض کرد اگر از این نگران هستی پس بطرف یمن یا یکی از بیابانها برو تا در امان باشی و کسی نتواند بر تو تسلط پیدا کند.
امام – علیه السلام – فرمود : درباره آنچه پیشنهاد کردی فکر خواهم کرد .
وقتی در سحر آن شب امام – علیه السلام – حرکت کرد و آن خبر به محمد بن حنفیه رسید، نزد او آمد، و زمام شتر او را گرفت و گفت : ای برادر آیا به من وعده ندادی که روی پیشنهاد من بیاندیشی؟
امام – علیه السلام – فرمود چرا!
او عرض کرد پس این شتاب در خروج برای چیست؟
امام – علیه السلام – فرمود:
بعد از اینکه من از تو جدا شدم، جدّم رسول خدا – صلی الله علیه و آله و سلم – نزد من آمد پس فرمود:
«ای حسین خارج شو، همانا مشیت خدا آن است که تو را کشته ببیند»
و بعضی نقل کرده اند که آن حضرت جدّش رسول خدا – صلی الله علیه و آله و سلم – را در خواب دید و او آن کلام را فرمود
جهاد فرهنگی امام – علیه السلام – مانع شکسته شدن حرمت خانه خدا شد. اگر چه او از ناحیه خروج از مکه در آن زمان، با مشکلات عظیمی مواجه شد. اما حمایت از دین خدا و حفظ حرمت احکام آن و فعالیت فداکارانه برای تحکیم پایه های آن، بخشی از جهادی است که خدای سبحان از سفیران خود در بین انسانها و از پیروان دین توحیدی انتظار دارد.
درباره این مرحله از جهاد امام حسین – علیه السلام – در شماره بعدی، توضیحاتی خواهد آمد. ان شاء الله تعالی.
۸/۵/۱۴۰۳
الیاس کلانتری
پاورقی :
- ۱- ارشاد، شیخ مفید، انتشارات علمیه اسلامیه ج ۲ ص ۳۴