کلام ایام تاریخی – ۵۸۰ ، نهضت مقدس حسینی- علیه السلام- تجلی بی پایان عظمت و ارزش های دین خدا

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

بخش هفتم*

کلیات*

  • رسیدن نامه و دستور ابن زیاد به حر در رفتار با امام حسین -علیه السلام- و کاروان همراه او.
  • پیشنهاد زهیر بن القین به امام -علیه السلام- برای جنگ با سپاه حر.
  • کلام امام -علیه السلام- در مقابل پیشنهاد حر.
  • رسیدن ابن سعد با چهار هزار نفر از سپاه حکومتی به کربلا.
  • پیغام ابن سعد به امام حسین و پاسخ آن حضرت.
  • کلام حبیب بن مظاهر با قاصد ابن سعد و حامل پیغام او.
  • شرح و تحلیلی از رفتار های شریف امام حسین –علیه السلام- در زمان استقرار در مکه و در جریان خروج از آن شهر و در راه کوفه.
  • حکمت رفتار خاص امام حسین –علیه السلام- وقتی که به دارالاماره احضار شد.
  • در دوره حکومت خلفا آلودگی هائی وارد عرصه دین خدا شده بود.
  • پاکسازی فضای نورانی و مطهر دین خدا از آلودگی ها.
  • ارزیابی و تعیین قیمت و بها برای اصل دین خدا و اجزاء آن .
  • عده ای از انسانها در طول تاریخ از همان ابتداء و بدون هیچ گونه تحقیق و بررسی با دین خدا مخالفت داشته اند.
  • علاقه و اشتیاق عده ای از انسانها نسبت به دین خدا و بعضی از اجزاء آن مثل اقامه نماز و عباداتی مثل آن در حدی است که تمام امکانات زندگی و دارائی ها حتی حق حیات خود را برای آن هزینه می کنند.
  • در طول تاریخ حیات انسانها ، دانشمندان زیادی جهت انتشار علم خود مورد مخالفت ها و دشمنی ها و اذیت قرار گرفته اند.
  • درباره ارزش حقیقی دین خدا، اختلاف نظر ها و دیدگاههای کاملاً متضاد و متفاوتی وجود دارد.
  • تمام فرصت های و علم و ایمان فوق عادی پیامبر خاتم – صلی الله علیه و آله و سلم – و تمام امکانات زندگی او در مسیر دعوت انسانها به دین خدا و حمایت از آن صرف می شد.
  • کلامی از امیرالمؤمنین علی – علیه السلام – درباره ارزش و قیمت و بهای دین خدا 

    * * * * * * * * * * * *

در شماره قبلی بحث منتهی شد به جریان آمدن قاصد امیر کوفه که حامل نامه او بود برای حر و او در آن نامه از حر خواسته بود که امام – علیه السلام – را در جای خشک و بدون آب و گیاه فرود آورد و نسبت به او سختگیری کند.

   یکی از همراهان امام – علیه السلام- بنام یزید بن مهاجر کندی به فرستاده ابن زیاد نگاه کرد و او را شناخت و به او گفت: مادرت به عزایت بنشیند دنبال چه کاری آمده ای؟ او گفت: من از امام خود یعنی(یزید) اطاعت کردم و به بیعت خود وفا کردم! ابن مهاجر به او گفت بلکه پروردگارت را نافرمانی کردی و ننگ و عار و آتش را برای خود فراهم کردی و چه بد پیشوائی است، پیشوای تو و خداوند فرمود:

   «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنْصَرُونَ» (القصص/۴۱) یعنی: آنها را پیشوایانی قرار دادیم که بسوی آتش می خوانند و روز قیامت یاری نمی شوند.

 و پیشوای تو از آنان است.

حر از امام – علیه السلام – خواست که در همان مکان که آبی و آبادانی نبود فرود آید.

    امام – علیه السلام – به حر فرمود: وای به حال تو بگذار در این قریه یعنی نینوا یا آن یکی یعنی «غاضریه» و یا دیگری یعنی «شفیّه» نازل شویم. حر گفت: سوگند به خدا این کار را نمی توانم، این مرد بعنوان دیده بان و ناظر انتخاب شده ببیند من به دستور امیر کوفه عمل می کنم یا نه.

   در آن موقعیت «زهیر بن قین» از اصحاب امام – علیه السلام – خطاب به آن حضرت عرض کرد: سوگند به خدا کار بعداً از آنچه اکنون می بینید سخت تر و شدیدتر خواهد شد ای فرزند رسول خدا –صلی الله علیه و آله و سلم – جنگ با این گروه (یعنی سپاه همراه حر) در این ساعت برای ما آسان تر است از جنگ با کسانی که بعد از اینها می آیند. بجان خودم سوگند که پس از اینها لشکرهائی خواهند آمد که ما قدرت مقابله با آنها را نخواهیم داشت. امام – علیه السلام – فرمود: من کسی نیستم که آغاز کننده جنگ با اینها باشم. یعنی من جنگ را شروع نخواهم کرد!

سپس امام – علیه السلام- نازل شد و آن روز پنجشنبه روز دوم ماه محرم سال ۶۱ هجری بود.

  فردای آن روز عمربن سعد بن ابی وقاص با چهار هزار سواره از کوفه رسید و در نینوا نازل شد و قاصدی را معین کرد و گفت: برو نزد حسین [علیه السلام] و از او بپرس برای چه به این سرزمین آمدی و چه می خواهی؟ آن قاصد از جمله کسانی بود که به امام – علیه السلام – نامه نوشته بود، پس او خجالت کشید که نزد آن حضرت برود.

   ابن سعد به هریک از رؤسای قبائل و مشاهیر همراه خودش آن مأموریت را پیشنهاد کرد، آنها از پذیرش آن خودداری کردند. شخصی از سپاه ابن سعد که شخصی بسیار جسور و بی باک بود گفت: من نزد او می روم و اگر خواستی او را غافلگیر می کنم و می کشم! عمر بن سعد گفت: من نمی خواهم او را بکشی و می خواهم فقط نزد او بروی و از او بپرسی که برای چه به اینجا آمده است!

   آن شخص بطرف امام – علیه السلام- رفت، وقتی ابوثمامه صاعدی – از اصحاب امام – علیه السلام – او را دید و به امام عرض کرد: این شخص بدترین شخص روی زمین و بی باک ترین و خونریزترین آنها است و رفت بسوی او و گفت: شمشیرت را بگذار او گفت: نه به خدا سوگند این کار را نمی کنم و من فرستاده ای هستم و اگر سخن مرا می شنوید، پیغام خود را بگویم و اگر خودداری می کنید برمی گردم. ابوثمامه گفت: پس من قبضه شمشیر تو را می گیرم و تو پیامت را برسان. او گفت نه و به خدا سوگند دست تو به آن نخواهد رسید. ابوثمامه گفت: پیغامت را به من بگو و من آن را ابلاغ کنم و من نمی گذارم تو به او یعنی: امام- علیه السلام – نزدیک شوی چون تو شخص فاجری هستی، و آن دو همدیگر را سبّ کردند [به یکدیگر فحش دادند] و آن شخص برگشت نزد ابن سعد و جریان را به او گفت.

    عمر بن سعد قرة بن قیس را خواند و به او گفت: حسین [علیه السلام] را ملاقات کن و از او بپرس به چه منظوری به اینجا آمده است؟ آن قاصد بطرف امام – علیه السلام – رفت. آن حضرت به همراهان فرمود: آیا این مرد را می شناسید، و حبیب ابن مظاهر عرض کرد: بلی این مردی است از قبیله حنظله تمیم و خواهرزاده ما است و من او را به حسن نظر می شناختم و فکر نمی کردم او را در این موقعیت ببینم – یعنی به جنگ تو آمده باشد. او نزدیک آمد و پیغام ابن سعد را ابلاغ کرد. امام حسین علیه السلام فرمود: اهل شهر شما به من نوشتند و از من درخواست کردند که به اینجا بیایم، پس اگر از آمدن من کراهت دارید، من برمی گردم.

    حبیب بن مظاهر فرصت را مغتم شمرد و به آن مرد گفت: وای بر تو ای قرّه کجا برمی گردی بطرف قوم ظالم ؟ اینجا نزد ما بمان این مرد را یاری کن که توسط پدران او خداوند تو را با کرامت تأیید فرمود. قره گفت: من برگردم نزد صاحب خود و جواب پیام او را برسانم و بعد در این زمینه فکری بکنم. پس او بطرف عمر بن سعد رفت و خبر ملاقات را به او رساند. پس عمر بن سعد گفت: امیدوارم خداوند مرا از جنگ با او معاف نماید.

شرح و تحلیلی از رفتارهای شریف امام حسین( علیه السلام )

   از امام – علیه السلام – در زمان استقرار در مکه و در جریان خروج از مکه قبل از اتمام مناسک حج و در راه منتهی به کوفه، رفتارهائی صادر شده که متضمن نکات لطیف و دقیق علمی و عقیدتی زیادی بوده و برای بررسی و ارزیابی آنها احتیاج به محاسبات و معیارهای خاصی وجود دارد و بعضی از آن رفتارها دارای حکمت های عظیمی است که از قدرت فهم عادی انسان ها خارج است اما بحث و گفتگو درباره بعضی از آن رفتارها و حکمت های مورد نظر از انجام آنها و با کمک گرفتن از سخنان خود آن وجود مبارک قدسی و دیگر معلمان آسمانی امکان پذیر و ورود در آن مباحث ضروری است. لذا به ذکر و توضیح چند نکته در این زمینه می پردازیم:

یکم: رفتار امام – علیه السلام – در رفتن به دارالاماره و همراه بردن عده ای از افراد خاندان خود بطور مسلح، بسیار شگفت انگیز بود. و قبلا و در هیچ شرایطی رفتاری شبیه به آن از آن وجود مبارک دیده نشده بود. قبلاً متذکر شدیم که آن حضرت از قهرمانان سه جنگ جمل و صفیّن و نهروان بود و در هر سه میدان جنگ بطور مکرر در معرض خطر کشته شدن قرار می گرفت و  هرگز برای خود محافظی نداشت. اما وقتی او در شهر و زادگاه خود قرار داشت و حادثه خاص خطرناکی هم بر حسب ظاهر برای او وجود نداشت، به چه منظور عده ای مرد مسلح را با خود به طرف دارالاماره برد.

    در بعضی از این سلسله مقالات در بیان حکمت رفتار خاص امام حسین – علیه السلام – در رفتن به دارالاماره و ملاقات با امیر مدینه به مطلبی اشاره کردیم و جهت اهمیت خاص آن مطلب در این نوشتار مجدداً متذکر اصل آن موضوع می شویم با بیان و تحلیل دیگری و موضوع عبارت است از مراقبت شدید امام – علیه السلام – در جلوگیری از بازداشت و محبوس شدن خود. موضوعی که در نظر شریف او از کشته شدن خود – بطوریکه قبلاً گفته شد – دارای اهمیت بیشتری بود.

    اگر امام – علیه السلام – به تنهائی و بدون همراهان مسلح به دارالاماره می رفت و بازداشت و محبوس می شد، ارتباطش با مردم قطع می شد و طبعاً نمی توانست مخالفت خود با حکومت بنی امیه را به مردم اعلام کند، و حکومت هم می توانست به راحتی و با ساختن یک یا چند دروغ  سیاسی اعلام کند که آن حضرت تسلیم شده و با حکومت کنار آمده و بیعت کرده است! طبعاً در آن صورت جهاد فرهنگی امام – علیه السلام – درباره دین خدا و حمایت از آن در حد جهاد، منتفی می شد و حکومت بنی امیه در آن صورت به اهداف سیاسی خود در ضربه زدن به ارکان دین خدا و یا هدم آن  می رسید.

    امام – علیه السلام – در راه حمایت از دین خدا و پاکسازی آن از آلودگی هائی که بعد از رحلت رسول خدا – صلی الله علیه و آله و سلم – و در دوره حکومت خلفای قبل از امیرالمؤمنین علی – علیه السلام – و بالخصوص در دوره حکومت معاویه پدید آمده بود، جهادی را شروع کرد که در مراحل اولیه جنبه فرهنگی داشت اما در حال تبدیل به جهاد از نوع جنگ بود، اما اگر حوادث منتهی به بازداشت و حبس او می شد، تمامی فرصت ها برای اجرای مراتب بعدی آن جهاد از بین می رفت . در آن صورت ضربات بسیار سنگینی از ناحیه حکومت بنی امیه به ارکان دین خدا وارد می شد و درهم شکستن آن ارکان اجتناب ناپذیر و قطعی بود.

کلام ایام ـ 473، معارف دین توحیدی در سیره و کلام حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
بخوانید

    ما به دلائلی که در این مقالات متذکر بعضی از آنها شدیم  و در ادامه بحث به بیان تفصیلی آنها خواهیم پرداخت، عرض می کنیم که نجات دین خدا از توطئه ها و فساد و تبهکاری منافقان و نشان دادن چهره قدسی و نورانی آن به عالمیان احتیاج به قدرت و بصیرت و علم و همت شخصیت های قدسی و معلمان آسمانی دارد و آن شخصیت  ها، همان صاحبان مقام نبوت و رسالت و امامت هستند و امام حسین – علیه السلام – یکی از آن شخصیت ها بود و قبل از او هم وجود مبارک رسول خدا – صلی الله علیه و آله و سلم – و امیرالمؤمنین علی و امام حسن مجتبی – صلوات الله و سلامه علیهم – عهده دار آن مقام و صاحب آن موقعیت بودند.

  دوم: ارزیابی و تعیین قیمت برای اصل دین خدا و اجزاء آن احتیاج به بررسی عالمانه و کارشناسانه دقیقی دارد. بجهت اینکه اصل موضوع دارای وسعت زیادی است و همچنین دیدگاههای مختلف و گاهی کاملاً متضادی درباره آن اظهار شده است.

    عده ای از انسانها در طول تاریخ از همان ابتداء و بدون هیچ تحقیق و بررسی با دین خدا مخالفت داشته اند و به محض ظهور یکی از پیامبران خدا تکذیب او و مقابله با او هم شروع می شد و آن گروه نه تنها به شنیدن کلام پیامبران خدا هیچ علاقه ای از خود نشان نمی دادند، بلکه مانع شنیدن دیگران هم می شدند. این عده از انسانها امروزه هم که دوران تحولات گسترده در علوم مختلف است، در همین وضعیت روحی و اخلاقی به سر می برند و راه ارتباط علمی با دین خدا را به روی خود بسته اند.

   گروه دوم انسانهائی هستند که مخالفتی با دین خدا ندارند، اما نسبت به آن در حالت بی تفاوتی و بی اعتنائی قرار دارند و گاهی هم از بعضی فواید آن بهره مند می شوند.

   گروه سوم کسانی هستند که توجه عمیقی نسبت به مجموع دین خدا و بعضی از اجزاء آن دارند و بلکه امکانات زندگی خود و اموال و دارائی ها و حتی حق حیات خود را برای آن هزینه می کنند. یعنی علاقه و اشتیاق آنها نسبت به دین خدا در حدی است که برای انتشار حقایق آن و آشنائی همنوعان خود با آن حاضر می شوند جان خود را هم به خطر بیاندازند و در راه دفاع و حمایت از آن متحمل خطر کشته شدن خود و همنوعان خود هم می شوند.

  سوم: انسانها احتیاج به بررسی و تحقیق درباره این سه نوع دیدگاه درباره دین خدا دارند. ابتداء و در مرحله اول در این نوع بررسی و تحقیق لازم است متذکر یک موضوع در این زمینه شویم و آن اینکه: آن سه دیدگاه مختلف اختصاص به موضوع دین خدا ندارد و بلکه موارد مشابهی هم برای آن وجود دارد. بعنوان مثال این جریان یعنی مخالفت شدید عده ای و بی تفاوتی و سطحی نگری عده ای و حمایت شدید و پرهزینه عده ای از انسانها درباره «علم» و تحصیل و انتشار آن هم در طول تاریخ حیات انسانها متداول بوده و اکنون هم در سطح جوامع زیادی و یا بین افراد زیادی در بعضی از جوامع انسانی  برقرار است.

    لازم است این موضوع مورد بررسی و ارزیابی و دقت قرار بگیرد که آیا علم چیزی است که انسانها باید با آن مخالفت کنند و مانع انتشار آن بین انسانها و مانع فراگرفتن آن در مورد خود و دیگران بشوند. و یا چیزی است که دارای ارزش خاص نمی باشد و بود و نبود آن در زندگی یکسان است و فرا گرفتن آن لزومی ندارد و همچنانکه عده زیادی از جوانان حتی در سنین فعالیت عقلی و در فضای دانشگاهها نسبت به آن بی اعتناء و بی تفاوت هستند. و یا علم چیزی است که لازم است انسان بخشی از عمر و امکانات زندگی و مال و دارائی خود را جهت کسب آن و کمک به انتشار آن در بین انسانها صَرف کند و لازم است صاحبان علم و دانشمندان در جوامع انسانی مورد تکریم و احترام زیادی قرار بگیرند و انسانها برای فرا گرفتن آن تشویق شوند این موضوع در بخشی از علم بهداشت بدن و روح جلوه آشکارتری دارد. یعنی عده ای از انسانها به جهت نداشتن بعضی از علوم مربوط به بهداشت عمومی بدن خود و یا بی اعتنائی به آنها در سنین جوانی، مبتلا به بعضی بیماریهای صعب العلاج و یا غیر قابل علاج در سنین بالاتر عمر خود می شوند و سلامت بدن و روح خود را از دست می دهند. حتی گاهی در سنین پائین عمر و میانسالی و حتی جوانی جان خود را از دست می دهند.

  بعنوان مثال: تحقیقات علمی اخیر نشان می دهد که در بعضی از مناطق روی زمین و بعضی از کشورها «سرطان مری» در بین مردم شیوع بیشتری دارد و تحقیقات علمی اخیر به این نتیجه رسیده که در آن مناطق نوشیدن چائی داغ بیشتر متداول است. اما آیا نظریات دانشمندان در این زمینه چه مقدار مورد توجه مردم قرار می گیرد.

    دانشمندان زیادی در طول تاریخ حیات انسانها جهت انتشار علمی که با تلاش و زحمت زیاد و بکار بردن استعداد عمیق خود بدست آورده اند مورد مخالفت ها و دشمنی ها و اذیت های گروهی از انسانها قرار گرفته اند و حتی گاهی جان خود را هم در آن راه از دست داده اند. اما آیا می شود آن مخالفتها و دشمنیها را به بی ارزشی علم نسبت داد؟ و یا آن مخالفتها و یا بی اعتنائی ها علت دیگری دارد که لازم است مورد توجه عمیقی قرار بگیرد.

  باز بعنوان مثال: موضوع استقلال یک جامعه و یک کشور و آزادی مردم جهت رسیدن به حقوق طبیعی و عقلی خود و زندگی توأم با آرامش مطلوبی است که در اکثر جوامع انسانی مورد توجه عده زیادی از مردم می باشد و انسانهای زیادی حاضر می شوند جهت برقراری آن و استمرار آن ، اموال زیادی را هزینه کنند و یک سیستم امنیتی و دفاعی بسیار پر هزینه ای یعنی یک سازمان نظامی بنام ارتش در کشور خود برقرار کنند.

  و اگر دشمنی به کشور آنها حمله کند و استقلال آن کشور را بخطر بیاندازد، عده ای با میل و رغبت و علاقه قلبی آماده شرکت در جنگ دفاعی می شوند و به میدان جنگ می روند و حتی خطر کشته شدن در راه دفاع از کشور خود را هم تحمل می کنند. اما عده ای از افراد یک کشور هم نسبت به آن یعنی به خطر افتادن استقلال کشورشان بی اعتناء و بی توجه هستند. وعده دیگری حتی حاضر می شوند اسرار نظامی و امنیتی کشور خودشان را هم به دشمن بفروشند و یا به دشمن کمک کنند جهت غلبه بر کشور خودشان. اما آیا عاقلانه است که کسی مخالف استقلال و امنیت کشور خودش باشد و یا مخالفت خود را اظهار کند و یا به دشمن کشور و ملت خودکمک کند.

  در بین اقوام و ملل مختلف وطن دوستی و دفاع از وطن و صَرف اموال در آن جهت و حتی فداکاری برای آن از صفات و اعمال ممدوح محسوب می شود، اگرچه عده ای نسبت به آن بی اعتناء و بی تفاوت باشند.

  درباره ارزش حقیقی دین خدا و آموزش ها و احکام و علوم به کار رفته در آن اختلاف نظرها و دیدگاهای متضاد و متفاوتی وجود دارد، تاجائیکه عده ای از انسانها با آن مخالفت و دشمنی دارند و گروهی هم نسبت به آن بی اعتناء و بی تفاوت هستند و گروه دیگری هم نسبت به آن تمایل و اشتیاق شدیدی دارند تا جائی که برای شناخته شدن حقایق و معارف و فواید و برکات آنها از حق حیات خود هم صرف نظر می کنند و در مسیر انتشار حقایق آن و شناخته شدن فضائل آن تمام خطرات و حتی خطر کشته شدن را با میل و رغبت تحمل می کنند.

  این گروه از انسانها دارای علمی گسترده و بصیرتی رفیع و فضائل اخلاقی فراوانی هستند و در رأس این گروه سفیران خدای سبحان از پیامبران و امامان معصوم و مجموعاً معلمان آسمانی علیهم السلام قرار دارند. و در مراتب بعدی پیروان حقیقی آنها هستند که آموزش های آن معلمان را بطور کامل دریافت کرده و در عمل به کار بسته اند .

  تمام فرصت ها و علم و ایمان و اخلاص فوق عادی پیامبر خاتم و همه امکانات زندگی او در مسیر دعوت انسانها به دین خدا و حمایت از آن صرف می شد و دین خدا و معارف آن چنان ارزش و قیمتی را در دیدگاه خاص و بصیرت فوق عادی آن وجود مبارک قدسی داشت که در راه استقرار آن در تمام دوره نبوت و رسالت ساعتی فراغت نداشت و خطرات سنگین را تحمل می کرد تا جائی که خدای سبحان از باب ملاطفت و محبت او را از تلاش طاقت فرسا و کشنده نهی فرمود. بطوریکه در کلام خود نسبت به او فرمود :

  «فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا »(الکهف/۶) یعنی :تو نزدیک است جان خودت را هم از دست بدهی از اندوه اینکه عده ای به این سخن ایمان نمی آورند.

امیرالمؤمنین علی –علیه السلام- در یکی از سخنان خود خطاب به انسانها فرمود:

  «إِذَا حَضَرَتْ بَلِيَّةٌ فَاجْعَلُوا أَمْوَالَكُمْ دُونَ أَنْفُسِكُمْ وَ إِذَا نَزَلَتْ نَازِلَةٌ فَاجْعَلُوا أَنْفُسَكُمْ دُونَ دِينِكُمْ وَ اِعْلَمُوا أَنَّ اَلْهَالِكَ مَنْ هَلَكَ دِينُهُ وَ اَلْحَرِيبَ مَنْ سُلِبَ دِينَهُ أَلاَ وَ إِنَّهُ لاَ فَقْرَ بَعْدَ اَلْجَنَّةِ وَ لاَ غِنَى بَعْدَ اَلنَّارِ»(۱) وقتی بلائی برای شما ظاهر شود، مال خود را برای جانتان قرار دهید، چون حادثه ای برای  دینتان پیش آید جانهای خود را فدای دینتان کنید و بدانید هلاک شده کسی است که دینش از بین برود و غارت شده کسی است که دینش به غارت رفته باشد ، آگاه باشید بعد از بهشتی شدن دیگر فقری نیست و بعد از جهنمی شدن غنائی نخواهد بود.

  در این کلام شریف ارزش حقیقی دین خدا بصورتی بسیار زیبا و حکیمانه بیان شده. و گفته شده که ارزش بدن انسان بیشتر از مال و دارائی اوست و اگر مشکل و دردی و نقصی در بدن انسان پیدا شود و انسان مبتلا به مرضی شود، لازم است اموال خود را برای بهبودی و دفع بیماری هزینه کند، اما مهمتر از بدن انسان و سلامت جسمانی او، دین او است و اگر دین انسان با خطری مواجه شود، لازم است انسان جان خود را فدای آن کند، یعنی ارزش و قیمت دین انسان از جان او و حیات او بیشتر است.

  در ادامه این کلام شریف ارزش و بهای حاصل و نتیجه دینداری و پای بندی به دین خدا مورد توجه قرار گرفته و همچنین نتیجه و پایان بی اعتنائی به آن و رفتن در جاده ای که مخالف و در جهت مقابل دین خدا قرار دارد. ما ادامه این بحث را به مقاله بعدی موکول می کنیم. ان شاء الله تعالی.

الیاس کلانتری

پاورقی:

۱ – تحف العقول ، بخش سخنان امیرالمؤمنین علی (علیه اسلام)

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن