کلام ایام تاریخی -۵۸۵ ، نهضت مقدس حسینی – علیه السلام –تجلی بی پایان عظمت و ارزش های دین خدا

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

*بخش دوازدهم*

کلیات*

  • انسان ها غالباً در محافظت و مراقبت از اشیاء و دارایی های مادی قیمتی خود جدیت زیادی به کار می برند.
  • اگر انسان ها حداقل در بعضی از جوامع و یا بعضی زمان ها درباره ی دارایی های معنوی و عقلی و علمی و فرهنگی خود کم توجه هستند.
  • نتایج بی اعتنایی انسان ها به اصول بهداشت بدن
  • نتایج اهمال عده ای از انسان ها در محافظت از استقلال کشور خود و دفاع جمعی از آن
  • آثار زیان بار بی احتیاطی و بی اطلاعی والدین یک کودک و سرزنش ها و انتقادات آن ها از کودک خود.
  • امر و نهی نامناسب و غیر معقول والدین درباره رفتارهای کودکان خود
  • وقتی یک انسان بالخصوص در سنین نوجوانی و جوانی در حضور دیگران مورد انتقاد قرار می گیرد روح او حالت تدافعی پیدا می کند، لذا در آن حال جنبه های عقلی سخنان انتقاد کننده، مورد توجه او قرار نمی گیرد.
  • توجه سطحی و گذرا و توجه عمیق عالمانه به پدیده های مربوط به زندگی انسان.
  • انسان ها غالباً در سنین کودکی و یا نوجوانی و جوانی، بلکه گاهی در سنین بالاتر توجه سطحی و محدود نسبت به پدیده ها دارند.
  • سطحی نگری کودکان و جوانان درباره پدیده ها شبیه موضوعی است که در عرف روانشناسان به آن «تک سبب بینی» گفته می شود.
  • توجه سطحی و ناقص به بعضی از پدیده ها منشاء رفتارهای نامطلوب و زیان آور در صاحبانش می شود.
  • علت اصلی استقلال دانش آموزان و خوشحالی آن ها از تعطیلی یک یا چند روزه مدرسه
  • روش های ناقص و نادرست آموزشی در مدارس سبب حالت فرار از مدرسه در بعضی از دانش آموزان می شود نه اصل علم و آموزش و فضای مدرسه
  • دو نوع کشش متضاد در روح دانش آموزان درباره درس و آموزش و مدرسه
  • بی اعتنایی کودکان و حتی گاهی بزرگسالان به توصیه های پزشکان و آثار زیان بار آن نوع بی اعتنایی
  • روحیه تنوع طلبی در اصل یکی از کمالات روح انسانی است و موردنیاز زندگی او
  • دانش آموزان در سنین کودکی از جریان تحصیل و رفتن به مدرسه عموماً و عمدتاً از حضور الزامی در مدرسه و کلاس های درس ناراحت می شوند و نه از اصل تحصیل و یاد گرفتن

***********************

در شماره قبلی وارد بحثی شدیم تحت عنوان:« علل اهمال مسلمین درباره بعضی از سفارشات و آموزشهای پیامبر خدا -صلی الله علیه و آله و سلم-  و جهت روشنتر شدن بیشتر موضوع چند مثال ذکر کردیم و حاصل بحث این بود که انسانها غالباً در محافظت و مراقبت از اشیاء و دارائی های مادی ارزشمند خود جدیت به خرج می دهند مثل محافظت از سکه های طلا و وسیله نقلیه گرانقیمت و خانه مسکونی خود و اعضاء ظاهری بدن مثل چشم و صورت و دست و انگشتان دست و آنچه از اعضاء بدن که نقش زیادی در زیبائی ظاهری آنها دارد.

اما اکثر انسانها حداقل در بعضی از جوامع و یا بعضی زمانها درباره دارائی های معنوی و عقلی و علمی و فرهنگی خود کم توجه هستند و جدیت متناسب با ارزش های حقیقی آن اشیاء و آن دارائی ها را درباره آنها به کار نمی برند. ای بسا بعضی از انسانها از ناحیه اندکی بی اعتنائی درباره بهداشت بدن خود،مبتلا به نوعی بیماری و ناراحتی های ناشی از آن می شوند. یا از ناحیه مقداری اهمال در محافظت از استقلال و قدرت دفاعی جمعی، کشور آنها مورد حمله نظامی دشمن قرار می گیرد و افراد جامعه دچار مشقت هائی می شوند وعده ای از آنها در حوادث به وجود آمده جان خود را هم از دست می دهند و یا مجروح می شوند. و یا خسارتهای زیادی برای آنها تحمیل می شود. در حالیکه استقلال و آرامش انسانها در یک کشور مطلوب بسیار مهمی برای اهل آن محسوب می شود و عده زیادی از انسانها جهت برقراری امنیت و آرامش و رفاه و استقلال کشور خودشان حاضر به تحمل سختی ها و هزینه های سنگین و حتی فداکاری می شوند.

یا در اثر بی احتیاطی و یا بی اطلاعی والدین یک کودک و سرزنش های و انتقادات آنها، کودک ضربه های روحی زیادی دریافت می کند و آن نوع رفتارهای نامناسب در کودک آنها منتهی به نوعی افسردگی و عدم علاقه به تحصیل و کسب فضائل اخلاقی و حتی به اصل زندگی می شود. در حالیکه والدین آن کودک به فرزند خود شدیداً علاقه مند هستند و برای آسایش او زحمات زیادی را تحمل می کنند و با اشتیاق و علاقه وسایل آسایش او را فراهم می سازند. و همچنین اهمال و بی توجهی انسانها نسبت به سلامت بدن و اعضاء داخلی آن مثل قلب و کلیه و خون جاری در اجزاء بدن ، سبب از بین رفتن سلامت و صحت بدن و حتی روح آنها می شود و این اهمال و بی توجهی در سنین نوجوانی و جوانی بیشتر در رفتار های و نوع زندگی جریان پیدا می کند.

یکی از علل اصلی این نوع اهمال های و بی توجهی ها ، تمایل و علاقه زیاد به بعضی از اشیاء و رفتار ها است و یا فرار از بعضی سختی ها ، یا اهمال والدین و معلمان و اطباء و عوامل حکومت ها در روش های آموزشی و رفتار با کودکان و جوانان.

 باز بعنوان مثال: اگر کودکی در جریان غذا خوردن ، اصول بهداشت بدنی را رعایت نمی کند، مثلا قبل از غذا خوردن دستهای خود را نمی شوید و یا قطعه ای از غذا و یا میوه ای را که روی زمین یا روی فرش افتاده برمی دارد و می خورد . کار آن کودک از نظر اصول بهداشتی بدن ، کاری است زیان آور و گاهی خطرناک، اما یک عامل فطری و غریزی او را با قدرت زیاد بطرف آن رفتار می کشاند. و او در اصل و از نظر معیار های ذهنی خود، کار خلاف و نادرستی انجام نمی دهد و اما نهی والدین او از آن رفتار گاهی یا غالباً با اصول علمی و قوانین حاکم بر جسم و روح او  سازگار نیست .

آنها آن کودک را از آن رفتار نهی می کنند، اما گاهی بدون توجه به روحیات و رفتار ها و فطریات آن کودک ، مثلاً سر او داد می زنند یا با تندی به او می گویند آن غذا را نخورد و یا دست خود و یا دست و دهان خود را بشوید! اما آن نوع نهی جنبه عقلی دارد ، در حالیکه آن کودک در مرحله فعالیت های عقلی نیست. گاهی هم نهی والدین از یک رفتار و یا نهی مربیان و معلمان با انتقاد و سرزنش همراه است و اما وقتی یک انسان بالخصوص در سنین نوجوانی و جوانی و بالخصوص در حضور دیگران مورد انتقاد و سرزنش قرار می گیرد، روح او در مقام دفاع از خود قرار می گیرد ، لذا در آن حال به جنبه عقلی رفتار والدین و مربیان توجهی ندارد و آن روحیه دفاع از خود یکی از کمالات روح انسان است فلذا نباید آسیب ببیند.

توجه سطحی و گذرا و توجه عمیق
عالمانه به پدیده های مربوط به زندگی انسان

     توجه انسانها به پدیده های مربوط به زندگی خودشان و همچنین به زندگی دیگران و بطور کلی به زندگی انسانی گاهی بصورت سطحی و بدون توجه به عوامل و پدیده های مربوط به یک موضوع انجام می گیرد و گاهی توجهات آنها عمیق و گسترده می شود و عوامل مربوط به یک پدیده و یک موضوع هم در بررسی ها و تحقیقات مورد عنایت قرار می گیرد.

توجه نوع اول در دیدگاه اکثر انسانها جریان می یابد و اما توجه نوع دوم عمدتاً اختصاص به دانشمندان و اهل تفکر و تعقل دارد. این موضوع شبیه موضوع «تک سبب بینی» می باشد که در عرف روانشناسان مورد بحث و گفتگو و تحقیق می باشد.

انسانها غالباً در سنین کودکی و یا نوجوانی و حتی گاهی در سنین جوانی و دوره فعالیت های عقلی و علمی هم دچار این نوع دیدگاه هستند و به محض برخورد با یکی از عوامل پدیده ها، تفکر و اندیشه آنها در همان عامل و اطراف آن متوقف می شود و به اقتضای آن توجه سطحی و ابتدائی عمل می کنند.

   یعنی آن توجه سطحی و ابتدائی بدون در نظر گرفتن عوامل یک پدیده و یک رفتار درباره دیگران منشاء رفتارهای آنها قرار می گیرد و رفتاری متناسب با آن دیدگاه از آنها صادر می شود و آنها رفتاری متناسب با آن دیدگاه ناقص و سطحی و محدود انجام می دهند. یعنی آن دیدگاه ناقص و گاهی نادرست سبب رفتارهای نامطلوب و زیان آور در آنها می شود و گاهی بخاطر آن رفتارهای نشأت گرفته از آن دیدگاهها، انسانها مبتلا به آثار زیانباری می شوند. و از رفتارهای خود پشیمان شده و حسرت می خورند. جهت توضیح بیشتر موضوع چند مثال ذکر می کنیم.

     مثال یکم: عده ای از دانش آموزان مدارس ابتدائی و حتی مدارس متوسطه از موضوع مدرسه و فراگرفتن مطالب درسی عمدتاً به محدودیتی که نظام تحصیلی و مدرسه برای آنها به وجود آورده و مانع انجام رفتارهای مورد تمایل و علاقه آنها شده ،توجه می کنند. از یک طرف تمایل به بازی و رفتارهای دلپذیر کودکانه و گفتن و خندیدن و امثال آنها، روح آنها را به طرف خود می کشد، از طرف دیگر مقررات و آئین نامه ها و الزام والدین به فرا گرفتن مطالب علمی و انظباط حاکم بر مدارس و ورود و خروج به مدرسه و کلاسهای درسی مانع پرداختن آنها به رفتارها و اشیاء مورد تمایل آنها می شود.

  در نتیجه در عده زیادی از کودکان و نوجوانان، مطلوبیت و فواید و ارزش «درس خواندن» و «یاد گرفتن» و بطور کلی «فضای مدرسه» دچار آسیب می شود و گاهی بطور کامل از بین می رود و یک نوجوان ناچار جهت انجام خواسته های والدین و دیگران مجبور به فراگرفتن مطالب درسی
می شود و نه بخاطر مطلوبیت و لذت ذاتی «یاد گرفتن» و علم و درس و فضای دلنشین مدرسه.

   مثال دوم:  عده ای از انسانها از مصرف کردن بعضی از داروها و یا بطور کلی التزام به توصیه های بهداشتی پزشکان و والدین و عمل به دستورات آنها جهت برطرف شدن بیماری هائی که به آنها مبتلا شده اند، خودداری می کنند و یا با عدم تمایل و در اثر فشارهای والدین و از روی ناچاری به دستورات پزشک معالج خود عمل می کنند، در حالیکه قصد پزشک و والدین کودک مورد بحث بهبودی او و صحت و سلامت اوست که پدیده ای است لذتبخش و در اصل مطلوب و دلنشین. اما این نوع خودداری از عمل به دستورات پزشکان و الدین و به اصل دارو و مصرف آن و یا اصل رفتارهای مورد توصیه مربوط نمی شود و بلکه به نوع عملکرد آموزش اصول بهداشت بدن و رفتارهای والدین و مربیان در اوائل دوره کودکی مربوط می شود.

   وقتی یک جوان و بیشتر از آن یک نوجوان برای فراگرفتن دروس و علوم، تحت فشار والدین قرار می گیرد و یا درباره مصرف یک دارو جهت بهبودی و صحت خود، آنچه برای او نامطلوب است، فشار آوردن و اجبار و امثال آنها است و نه موضوع مفید یا مضر بودن آن رفتار یعنی مصرف دارو و بهبودی ناشی از آن. اما آن عدم تمایل و خودداری را یک وقت والدین کودک ، سرکشی و لجاجت و بی اعتنائی به خواسته های آنها تلقی می کنند و از رفتار آن کودک انتقاد می کنند، حتی گاهی او را مورد سرزنش قرار می دهند، آن هم در حضور دیگران. در آن صورت برداشته شدن آن اجبار و اکراه و قطع آن سرزنش و انتقاد برای یک نوجوان مطلوب و دلنشین و شیرین خواهد شد.
و اما او هم از آن جریان فقط به آن لذت آنی و فوری علاقه مند خواهد شد و نه نتایج و آثار دیگر آن. یعنی عده ای کودک و نوجوان از برداشته شدن یک انظباط اجباری در اثر تعطیلی غیر منتظره مدرسه لذت می برند و توجهی به آثار دیگر آن تعطیلی ندارند. آن لذت هم به روحیه تنوع طلبی آنها مربوط می شود و اصل آن تنوع طلبی هم در حقیقت یک کمال است و در جای خود لذتبخش. اما چون تنوع دیگری در نظام درسی متداول در مدارس غالباً وجود ندارد، آنها از اصل تعطیلی غیر منتظره لذت می برند  به همان لذت هم اکتفاء می کنند. علت اینکه دانش آموزان مدارس عموماً از تعطیلی مدرسه ها در اثر بارش برف و برگشتن آنها به منازل خود استقبال می کنند، عمدتاً همین تمایل درونی و قلبی به اصل موضوع «تنوع» است.

کلام ایام - 150، امیرالمؤمنین علی – علیه السلام – شهید تأویل قرآن کریم
بخوانید

   اما اگر فرضاً در یک مدرسه برای یک اردو و مسافرت برنامه ریزی شده باشد و دانش آموزان خود را برای شرکت در ان اردو آماده کرده باشند، حتی یک اردوی یک روزه و حتی در داخل مدرسه خودشان، و با آمدن برفی سنگین و تعطیلی مدرسه، برنامه اردو هم لغو شود، در آن صورت دانش آموزان عموعاً ناراحت و ناراضی خواهند شد. اما بدون موضوع اردو از جریان تعطیلی مدرسه خوشحال می شوند و از آن استقبال می کنند.

    حاصل این قسمت از بحث آن است که یک دانش آموز در سنین کودکی از جریان تحصیل و حضور در مدرسه غالباً به اصل حضور الزامی در مدرسه و در کلاس درس و یا سؤال معلم از دروس قبلی و عدم آمادگی او برای پاسخ و انتقاد دیگران و سرزنش والدین توجه دارد و نه فواید تحصیل و لذت های عقلی آن در آینده ، لذا تمایل به فرا گرفتن علوم و دریافت فواید آن در آینده در ذهن او ضعیفتر از تمایل به بازی و آزادی و تنوع طلبی خواهد بود و تأمین آن خواسته عاطفی برای او مطلوبتر و دلنشین تر خواهد بود. همچنین در مورد موضوع التزام و توجه به توصیه های پزشکان برای بهبودی خود.

مثال سوم: یک روز به بیمارستانی رفته بودم جهت عیادت یک مریض و در پایان وقت ملاقات در حال خروج از بیمارستان بودم که سر و صدای یک نفر توجهم را جلب کرد. آن شخص با نگهبان بیمارستان اختلاف پیدا کرده بود. آن شخص مراجعه کننده می خواست به بیمارستان داخل شود در ساعتی که وقت ملاقات تمام شده بود و به سرنگهبان که می خواست در را ببندد و اجازه ورود به او نمی داد، داد می زد و به او اهانت می کرد و می گفت: من باید مریضم را ملاقات کنم و این همه راه آمده ام و شما این همه پول می گیرید و حق ما را ضایع می کنید و از این نوع سخنان و انتقادهای دیگر. من علاقه مند بودم که با او صحبت کنم و بگویم که نگهبان بیمارستان یک فرد استخدام شده برای مراقبت از بیمارستان و برقراری نظم در آن است، تا آرامش بیماران تأمین و برقرار باشد. و او مؤظف به اجراء دستورات رئیس بیمارستان و مقررات و آئین نامه ها می باشد و دعوا کردن با او و داد زدن به سر او چه توجیه عقلی دارد؟

آن شخص رجوع کننده فقط یک خواسته و یک هدف داشت، آن هم ورود به بیمارستان و ملاقات مریض مورد نظر خودش، اما به جهت شدت تمایل خود به آن خواسته، از جهات دیگر آن جریان غفلت داشت و او لازم بود جهات دیگری را هم در آن جریان در نظر بگیرید از جمله:

۱- ملاقات بیماران لازم است در روزها و ساعات معینی انجام بگیرد و اگر هر وقت کسی خواست وارد بیمارستان شود جهت ملاقات یک مریض، آسایش و آرامش بیماران دچار اختلال می شود.

۲- کادر درمانی و پزشکان لازم است در ساعات معینی وضع بیماران و مصرف داروها را از طرف آنها در نظر بگیرند و اگر ملاقات کننده ها در ساعت و زمان دلخواه خود به بیمارستان وارد شوند، نظم جریان معالجه بیماران و حتی شاید بیمار مورد نظر یک ملاقات کننده دچار اختلال می شود.

۳- گاهی در یک اطاق بیمارستان که چند مریض در آن بستری هستند، تعداد ملاقات کننده ها زیاد می شوند و آن ازدحام مشکلاتی برای بیماران بستری در آن اطاق به وجود می آورد و آن وضع از نظر پزشکان برای بیماران زیان آور است حتی گاهی در یک اطاق از جهت کثرت ملاقات کننده ها هوای مورد نیاز برای تنفس طبیعی هم نقصان پیدا می کند، لذا لازم است این موضوع هم مورد توجه کادر درمانی بیمارستان قرار بگیرد.

۴- اگر در بیمارستان ها از ورود کودکان در سنین پائین ممانعت می شود، این کار جهت جلوگیری از آسیب دیدن آنها است و منافع آن به خانواده های ملاقات کننده ها برمی گردد. اما در عین حال عده ای اصرار می ورزند که کودکان خردسال را هم به داخل اطاقهای بیماران ببرند و گاهی دیده می شود که بعضی افراد به کودکان همراه خود یاد می دهند که به نگهبان داخل بیمارستان وقتی سنّ او را می پرسد، یک رقم دروغی بگوید مثلاً بگوید که ۱۲ سال دارد، در حالیکه سن حقیقی او ۱۲ سال نیست. یعنی یک فرد اصرار دارد کودکی را که سن او به عدد مجاز به ورود در بخش ها و اطاقها نرسیده، با خود به داخل اطاقها ببرد، حتی با ساختن و گفتن یک دروغ. اما از نظر یک شخص پایبند به اصول بهداشتی و اهل تعقل و دانشمندان علم طب رفتار مورد بحث کاری است خطرناک. و از جهت اخلاقی و روانشناختی یاد دادن دروغگوئی برای یک کودک زیانها و خطرات بیشتری خواهد داشت.

مثال چهارم: یک وقت سؤالی برای این وبسایت آمده بود بصورت ذیل:

«اگر خداوند ما را دوست دارد و به ما اختیار داده است، این همه امر و نهی چرا؟»

ما پاسخ مناسبی برای این سؤال نوشتیم که در بخش پرسش و پاسخ با شماره -۲ منتشر شد. در این نوشتار بخشی از آن پاسخ را ذکر می کنیم و جهت نتیجه گیری برای مطالب مورد بحث و کسانیکه تمایل به پاسخ کامل این سؤال دارند می توانند به اصل آن مقاله مراجعه نمایند.

سؤال : همیشه گفته می‌شود که خدا ما را بیشتر از خودمان دوست دارد، در ضمن به ما اختیار هم داده که هرکار می‌خواهیم انجام دهیم. پس چرا دیگر اینقدر دستور و امر و نهی هم دارد؟

پاسخ: این‌كه گفته می‌شود خدا ما را دوست دارد‏، قطعاً همین‌طور است چون خداوند خالق و رب ما انسان‌ها است، پس او مخلوق و مربوب خود را دوست دارد. بالخصوص كه انسان برترین و شریف‌ترین موجودی است كه خداوند آفریده است.

اما این‌كه او به ما اختیار داده است، یعنی از نظر خلقتی ما انسان‌ها را طوری آفریده است كه مجبور به انجام كاری نباشیم و بلكه با اختیار خود كارهای معینی را انجام دهیم. البته این اختیار در محدوده معینی قرار دارد. مثلاً ما نمی‌توانیم نفس نكشیم یا آب نخوریم و یا غذا نخوریم و نخوابیم و در عین حال زنده بمانیم.

دیگر این‌كه این اختیار به‌لحاظ موقعیت خلقتی انسان در او قرار داد، نه این‌كه از نظر اخلاقی هم هر كاری خواست بتواند انجام دهد. بنابراین طبعاً معقول نیست كه گفته شود چون انسان اختیار دارد، پس می‌تواند دزدی كند و آدم بكشد، و دیگران را اذیت كند و امثال آن. پس با این توضیح مشخص می‌شود كه قسمتی از سؤال دارای اشكال می‌باشد و آن این‌كه گفته شود: به ما اختیار داده كه هر كاری می‌خواهیم انجام دهیم، طبعاً چنین چیزی از نظر اخلاقی معقول نخواهد بود. مثل این‌كه كسی بگوید من چون دارای اختیار هستم پس می‌خواهم تو را زندانی كنم و اموالت را بگیرم و یا تو را بكشم! طبعاً معنی اختیار داشتن انسان این نخواهد بود.

اما این‌كه چرا خداوند این‌قدر دستور و امر و نهی دارد، جوابش این است كه این دستورات و امر و نهی‌های خداوند برای زندگی انسان است، درواقع این دستورات و امر و نهی‌ها متضمن روش  زندگی مطلوب است و بدون آن‌ها انسان نمی‌تواند زندگی توأم با آسایش پیدا كند و به خواسته‌های خود برسد. اگر بعضی از اشیاء و مواد موجود در محیط زندگی انسان‌ها مواد آلوده و سمی و خطرناكی است، آیا لازم است انسان آن‌ها را شناسایی كند و از آن‌ها احتراز كند یا نه؟ آیا نباید به انسان آموزش داده شود كه فلان ماده كه قابل‌خوردن هم است عامل مریضی‌ها و مسمومیت‌های خطرناكی می‌باشد؟

انسان موجود بسیار باعظمتی است فلذا آموزش روش زندگی در مورد او با موجودات دیگر تفاوت دارد. موجودات دیگر ـ غیر از انسان‌هاـ در این بحث ملائكه و موجودی به‌نام جن مورد نظر نیستند- به‌عنوان مثال انواع حیوانات روش زندگی خود را از طریق نوعی الهام ـ كه به آن «وحی غریزی» هم گفته می‌شود از طرف خداوند دریافت می‌كنند و مطابق آن الهامات زندگی می‌كنند. یك حیوان معینی به نوع غذایی كه می‌خورد،‌ هدایت می‌شود. و این‌كه لانه‌اش را چگونه بسازد و از حیوانات شكاركننده فرار كند و چگونه نوزادش را غذا بدهد و از خطرات حفظ كند و امثال این‌ها ….

انسان هم در جهات محدودی از این نوع هدایت برخوردار است، بالخصوص در دوره نوزادی! و در مراحل بعدی زندگی این محدوده كوچك‌تر هم می‌شود. به‌عنوان مثال: انسان نیاز به خوردن غذا دارد. این نیاز اجتناب ناپذیر است، فلذا خداوند عالم در روح انسان خاصیتی ایجاد كرده است كه میل به غذاخوردن پیدا كند، و او از غذاخوردن لذت می‌برد. این لذت وقتی او گرسنه است شدیدتر در او احساس می‌شود، اما وقتی مقداری غذا خورد، این میل و این لذت كمتر می‌شود، و اگر او به اندازه كافی غذا خورد، این میل از بین می‌رود و او دیگر هیچ لذتی از غذا نمی‌برد و اگر مقداری به غذا خوردن ادامه دهد، از غذا نفرت پیدا می‌كند و حالت اشمئزاز در او به‌وجود می‌آید.(۱)

سؤال کننده عزیز از دستورات و فرمانهای پروردگار عالمیان فقط موضوع امر و نهی و الزام را در نظر گرفته و آنها را در تعارض با محبت خداوند نسبت به بندگانش تصور کرده در حالیکه موضوع ابعاد گوناگونی دارد و آن ابعاد لازم است مورد توجه و بررسی قرار بگیرد.

این بحث در بخش بعدی ادامه خواهد یافت. ان شاء الله تعالی

 

پاورقی:

۱. وبسایت حکمت طریف، بخش پرسش و پاسخ، شماره-۲

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن