کلام ایام تاریخی – ۵۸۸، نهضت مقدس حسینی (علیه السلام) تجلی بی پایان عظمت و ارزشهای دین خدا
بخش پانزدهم
بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَنِ ٱلرَّحِيمِ
*کلیات*
- چرا امام حسین –علیه السلام- عامه مردم زمان خود را برده های دنیا نامید؟
- بردگی مردم در مقابل حکومت منتهی به استبداد حکام و زمامداران می شود!
- اشتغال به لذتهای آنی و فوری و ظاهری فرصت تعقل و تفکر مردم را از آنها می گیرد.
- بی تفاوتی و اهمال درباره حکومت ها در جامعه یکی از عوامل اصلی برقراری استبداد می شود.
- دینداری حقیقی شامل تمام جهات زندگی انسانها می شود و امری جدا از زندگی و مستقل از آن نیست.
- حفاظت از اشیاء و دارائی ها لازم است متناسب با ارزش ها و فواید ناشی از آنها باشد.
- انسانها لازم است گاهی همه اموال خود را جهت شفا یافتن از یک بیماری خطرناک هزینه کنند.
- چرا باید انسانها جان خود را هم در راه حمایت از دین خدا فدا کنند؟
- دیدگاه شخصیت های قدسی و معلمان آسمانی درباره ارزش های دین خدا .
- علت اهمیت بیشتر دین خدا در مقایسه آن با زندگی دنیوی انسان.
- دین خدا و آموزشهای آن متضمن صحت و سلامت اصل و مجموع حیات انیان است.
- دین خدا بصیرتی به انسانها عطا می کند که آنها از ناحیه آن بصیرت از بردگی برای حکومت ها آزاد می شوند.
- هدف اصلی زمامداران از ایجاد جنگ ها در زمان ما چیست؟
- آیا در کشورهائی که حکومت ها بطور واقعی با آراء مردم تشکیل می شود، ظلم به انسانها و تحمیل عقاید عده ای بر دیگران از بین رفته است؟
- در بعضی از کشور ها بظاهر دموکراتیک گاهی یک حاکم با ساختن و اشاعه دروغی توانسته اکثر مردم را بفریبد.
- در زمان ما یکی از رؤسای جمهور آمریکا با گزارشی که به کنگره داد، اجازه جنگ ویتنام را گرفت و اخیراً آشکار شده که آن گزارش از اصل دروغ بود.
- حکومت به صطلاح مردمی استالین بیش از چهل میلیون نفر از افراد کشور خودش را کشت.
- حکومت کمونیستی چین در زمان اخیر بیش از سی میلیون نفر از مردم را کشت.
در انتهای مقاله قبلی و در ارزیابی دین خدا کلامی از وجود مبارک حضرت سیدالشهداء امام حسین – علیه السلام – مورد استناد قرار گرفت. در این نوشتار شرح و توضیح فشرده ای درباره آن کلام شریف ذکر می کنیم در حد اثبات موضوع مورد بحث در مقالات اخیر. ظاهراً این کلام قطعه ای از خطبه امام – علیه السلام – است که آن حضرت در مسیر خود بطرف عراق و بعد از تلاقی با سپاه حرّ خطاب به همراهان خود فرمود. خطبه شریف با عبارت ذیل شروع شده است:
«انّه قد نزل بنا من الامر ما قد ترون و انّ الدّنيا قد تنكّرت و تغيّرت …»
تا اینکه فرمود:
«إِنَّ اَلنَّاسَ عَبِيدُ اَلدُّنْيَا وَ اَلدِّينُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلاَءِ قَلَّ اَلدَّيَّانُونَ» (۱) ترجمه این کلام شریف در مقاله قبلی نوشته شد. اما در توضیح دقایق معانی آن چند نکته را با شرحی بطور اختصاری ذکر می کنیم:
یکم: امام – علیه السلام – افراد جامعه دینی را در دوره امامت خود، برده های دنیا نامیده و در این زمینه به همراهان خود و یا بطور کلی به مردم آن زمان هشداری داده است. آن نوع بردگی مورد نظر امام – علیه السلام – طبعاً بعد از رحلت پیامبر خدا – صلی الله علیه و آله و سلم – و در دوره حکومت حاکمان جامعه به وجود آمده بود و در دوره حکومت بنی امیّه عمومیت و شدت بیشتری پیدا کرده بود.
در حقیقت آن نوع دینداری ظاهری برقرار در آن زمان چیزی جز بردگی در مقابل حکومت ها نبود و ریشه آن بردگی هم در دنیا دوستی شدید و افراطی و جاهلانه، بلکه دنیا پرستی قرار داشت، اما رنگی از زیبائی ها و شکوه جلال دین خدا روی آن را پوشانده بود و مردم به لذت بردن از آن رنگ اکتفاء می کردند.
این دیدگاه درباره «دین خدا» از همان سطحی نگری مورد بحث در این مقالات نشأت می گرفت. یعنی اینکه بعضی از اعمال دینی که طبعاً لذتهائی برای آنها داشت، آنها را موقتاً به خود مشغول می کرد. لذا آنها از عواقب آن نوع زندگی و آن اهمال در غفلتی قرار داشتند.
دوم: بردگی مردم در مقابل حکومت در دیدگاه عقلانی و تقویت شده از ناحیه «وحی» طبیعی بود که منتهی به استبداد شدید حکومت و شخص حاکم شود، اما اشتغال به لذتهای آنی و فوری و ظاهری و رفاهی که در جامعه جریان داشت فرصت تعقل و تفکر را از آن مردم گرفته بود. آنها با اینکه جباری های معاویه و جنایات وقتلها و فساد او را در دوره حکومتش می دیدند هیچ گونه فعالیت قابل توجهی برای جلوگیری از آن رفتارها و مقابله با تبهکاری های حکومت انجام نمی دادند و به همان زندگی عادی خود و اطاعت بی چون و چرا از حکومت ادامه می دادند.
بی تفاوتی و اهمال درباره حکومت جامعه دینی نتیجه آموزشهای غلط و جاهلانه حکام و علمای طرفدار آن حکام بود و آموزشهای حقیقی ناشی از آیات قرآن امکان داشت آن نابسامانی و وضعیت نامطلوب را از بین ببرد. اما آن آموزش لازم بود با جهادی همراه باشد و آن جهاد، احتیاج به قدرت و بصیرت مقام امامت داشت.
کلام امام – علیه السلام – در این خطبه و کلامهای دیگر صادر شده از آن معلم آسمانی به منزله همان جهاد فرهنگی بود که قبلاً درباره آن توضیحات مناسبی داده شد.
سوم: دینداری حقیقی و کامل شامل تمام جهات زندگی انسانها می شود و اعمال دینی متن زندگی و اصل آن را تشکیل می دهد و نه شاخه های فرعی و ثمرات حاضر و فعلی آن را. یعنی دین خدا به منزله درخت بسیار بزرگ و زنده ای است، بطوریکه مستمراً ثمرات و میوه های فراوانی روی شاخه های آن ظاهر می شود و قابل دسترسی انسانها می باشد.
پس درخت پرثمر دین خدا که فواید و ثمرات مورد نیاز انسانها بصورت فراوان و بطور مستمر در روی شاخه های آن قرار می گیرد، نعمت عظیمی است که احتیاج به مراقبت و مواظبت و آبیاری در زمان های مناسب دارد.
امام – علیه السلام – عهده دار حفاظت و مواظبت از آن شجره پربرکت قدسی است و انسانها را بسوی آن هدایت می کند. صاحب مقام امامت از طرف خدای سبحان برای آموزش حقیقی و ارشاد انسانها بطرف مقصد حقیقی آفرینش مأموریت دارد و خدای سبحان لوازم و ابزارهای مورد نیاز برای آن مأموریت را هم به آنها عطا فرموده است. و از جمله آن لوازم و ابزارها، علم مخصوص – یعنی علم لدنی – می باشد.
اما جریان دین خدا در جامعه دینی از مسیر اصلی خود خارج شده بود و آن آزاد اندیشی زمان حیات رسول خدا – صلی الله علیه و آله و سلم – به بردگی در مقابل حکومت ها تبدیل شده بود. در نتیجه از احکام دین خدا و از آموزشهای آن جز مقداری ناچیز و بسیار اندک چیزی باقی نمانده بود. آن نوع دینداری را امام – علیه السلام – به قطرات آبی تشبیه فرموده است که بعد از خالی کردن آب یک ظرف آب در ته آن باقی می ماند.
چهارم: اشیاء و دارائی های گرانبها که فواید زیادی برای انسانها دارند لازم است مورد مراقبت و حفاظت قرار بگیرند، و آن حفاظت لازم است متناسب با ارزش و قیمت و فواید ناشی از آن اشیاء باشد. مثل لباس و مواد غذائی و وسیله نقلیه و منزل مسکونی و بالاتر از آنها و جود خود انسان و اعضاء بدن او.
اگر فرضاً به چشم یک انسان آسیب وارد شود و لازمه معالجه آن و برطرف کردن آن آسیب مقدار قابل توجهی مال باشد، عقلا از انسانها با میل و رغبت زیاد برای سالم شدن آن چشم مال را هزینه می کنند. یا اگر انسان ها مبتلا به یک بیماری خطرناک و کشنده ای شوند، حاضر می شوند با میل و علاقه قلبی خود، بخش عظیمی از مال و دارائی خود را برای حصول بهبودی بپردازند، یعنی انسانها حاضر می شوند مال زیادی را بلکه گاهی همه اموال خود را جهت شِفا یافتن از بیماری خطرناک و کُشنده خرج کنند. حتی گاهی برای حصول بهبودی و اعاده سلامت بدن خود نه تنها حاضر می شوند که همه اموال خود را هزینه کنند، بلکه علاقمند می شوند که اموالی را از دیگران قرض کنند و در راه معالجه بیماری خود هزینه کنند.
در دیدگاه و نظرات شخصیت های قدسی و معلمان آسمانی و بطور کلی در آموزش ها و اخلاق وحیانی حفاظت از دین خدا و حمایت از آن اهمیت بیشتری نسبت به حفاظت از بدن و جان انسان دارد. بطوریکه در کلام نقل شده از امیر المومنین علی _علیه السلام _ مورد تصریح قرار گرفته است و ما آن کلام شریف را در مقاله قبلی ذکر کردیم.(۲)
علت این کلام شگفت انگیز- برای بعضی از انسانها- آن است که وجود جسمانی انسان بخشی از حقیقت حیات اوست و دین خدا متضمن آموزشها و قوانینی هم هست جهت سلامت آن و محافظت از آن، اما دین خدا متضمن سلامت و صحت مجموع وجود انسان از جمله بدن او می باشد. به بیان دیگر دین خدا متضمن صحت و سلامت اصل و مجموع حیات انسان است یعنی هم حیات موقتی و کوتاه دنیوی و هم حیات دائمی اخروی و اگر دین خدا آسیب ببیند و اختلالی در آن به وجود بیاید ، هم نظام زندگی دنیوی انسان در هم خواهد ریخت و هم امکان زندگی حقیقی و اخروی او از بین خواهد رفت.به بیان دیگر علت اهمیت بیشتر دین خدا نسبت به بدن انسان آن است که اگر دینی که خداوند برای زندگی انسانها و رسیدن آنها به مقصد حقیقی آفرینش فرستاده دچار آسیب و اختلال شود، قوای وجودی انسان و دارائی های او هم در مسیر تباهی اصل زندگی خود او و دیگران به کار خواهد رفت ،یعنی کسانی که زندگی آنها با او ارتباطی دارد.
در ارزیابی دین خدا بهترین و آسان ترین و امن ترین راه و روش همراهی با پیامبران خدا و معلمان آسمانی است. انسانها لازم است قوه شریف عقل را به کار بیندازند و از خود و اهل تعقل سؤال کنند که حقیقتی که پیامبران خدا جهت معرفی آن به انسانها و دعوت انسانها بسوی آن و در راه حمایت از آن حتی از جان خود و حق حیات خود صرف نظر می کردند و در راهی حرکت می کردند که خطر کشته شدن برای آنها وجود داشت، دارای چه مقدار ارزش و قیمت خواهد بود؟ و ارزش آن حقیقت با کدام معیارها و کدام ترازو باید سنجیده شود؟
آیا دیدگاه آن دو گروه از انسانها که در این مقالات مورد شرح و بررسی قرار گرفت، با حقیقت دین خدا سازگار است؟ آیا آن دیدگاههای غیر حقیقی از صاحبان عقل فعال و اندیشه سالم و شعور و بصیرت نشأت گرفته است یا از افکار و نظریات و عناد و لجاجت و یا حداقل از جهل عده ای بی بصیرت و مغرض و دشمن انسانیت به جریان افتاده است؟
پیروان دین خدا لازم است در این زمینه قوه عقل خود را – که از عظیم ترین نعمت های خدای غنی کریم به آنهاست به کار بیاندازند و در این سخن مورد بحث نقل شده از امام امیرالمؤمنین علی – علیه السلام – تفکر و تدبری به کار ببرند تا از فواید و منافع آن بیشتر بهره مند شوند.
این انسان با بصیرت فوق عادی و صاحب علم لدنی و متعالی ترین و برترین انسان بعد از رسول خدا – صلی الله علیه و آله و سلم – اطلاع می دهد که ارزش و قیمت دین خدا در حدی است که اگر خطری متوجه آن شود، لازم است انسانها مال و دارائی ها و فرصت های عمر خود را در راه حفاظت و حمایت از آن هزینه کنند و بالاتر از مال و دارائی ها و قوای جسمی و روحی، حتی وجود خود و جان خود را هم برای آن فدا کنند.
انسان ها اگر در راه حمایت از دین خدا، دارائی ها و حق حیات خود را هزینه کنند، با خدای سبحان وارد تجارتی می شوند که سود آن بالاتر از حد تصور عادی انسانی است. و اگر در امر جهاد در راه خدا، چه جهاد فرهنگی و چه جهاد از نوع جنگ – اهمالی به کار ببرند، امکان دارد تمام دارائی ها و حق حیات خود را هم از دست بدهند و در دامهائی که شیاطین و تبهکاران برای آنها نصب کرده اند گرفتار شوند.
مروری هر چند کوتاه به تاریخ حیات انسانها در جوامع مختلف صحت کامل این نظریه و این دیدگاه را روشن می کند. در طول تاریخ حیات انسانها حوادث بیشماری وقوع یافته که در آن حوادث عده زیادی از انسانها دارائی ها و اموال و آسایش و آرامش خود را از دست داده اند و بالاتر از همه دارائی ها، حتی حق حیات گروه های عظیمی از انسان ها در آن نوع حوادث از بین رفته است!
دین خدا بصیرتی را به انسانها عطا می کند که آنها از ناحیه آن بصیرت از بردگی حکومت ها و امرا و تبهکاران قدرتمند، آزاد می شوند و به فضای نورانی و باشکوه و حیاتبخش بندگی خدا وارد می شوند.
در غیر این صورت آنها برده هائی خواهند بود که جهت اهداف و اغراض سیاسی حکام و زمامداران و رسیدن آنها به منافع شخصی خودشان، ناچار خواهند شد در میدانهای جنگی که همان حکام و زمامداران به راه می اندازند یا همنوعان خود را بکشند و یا به دست آنها کشته شوند!
در بررسی تاریخ حیات انسانها و حوادث اجتماعی و پیدایش حکومت ها و شکست و از بین رفتن آنها بطور مکرر مشاهده می شود که تمامی حقوق انسانها و دارائی های آنها و حتی حق حیات آنها صرفاً در مسیر منافع یک حاکم و عده ای از اطرافیان او به کار بسته می شود.
در جوامع امروزی حوادثی وقوع می یابد در آن حوادث هزاران انسان کشته یا مجروح می شوند و در بررسی کارشناسانه روشن می شود که هدف اصلی از ایجاد آن حوادث فروش اسلحه و رسیدن به منافع و سود مادی بعضی از زمامداران و صاحبان کارخانه ها و کمپانی های تولید اسلحه و افراد و احزاب وابسته به آنها می باشد.
در این قسمت قطعه ای از یک مقاله منتشر شده قبلی را نقل می کنیم:
«در زمان های اخیر نظام های حکومتی تغییرات زیادی پیدا کردند و انسانها عمدتاً و در اغلب جوامع انسانی به نوعی حکومت بنام «دموکراسی» علاقه مند شدند! بطوریکه بر حسب ظاهر در این نوع حکومت ها مردم، خودشان حاکم یا هیئت حاکمه را تعیین می کنند و حکومت ها با آراء مردم و اکثریت آنها تشکیل می شوند. این تحول در نظام های حکومتی و تبدیل حکومت های استبدادی به حکومت های دموکراتیک در جوامع مختلف خیلی امید بخش بود و مقدار قابل توجهی از خشونت ها و ظلم ها را در بعضی جوامع از بین برده است! اما آیا مشکلات جوامع انسانی و ممالک روی زمین ، حتی کشورهایی که حکومت ها بطور واقعی با آراء مردم تشکیل می شوند، ظلم به انسانها و تحمیل عقاید عده ای بر دیگران از بین رفته است؟! منظور ما حتی کشورهایی که شکل ظاهری حکومت تغییر کرده و بر حسب ظاهر پادشاه و امیر تبدیل به رئیس جمهور شده – آن هم رئیس جمهور همیشگی و تا آخر عمر – نیست؛ بلکه مراد کشورهایی است که با آراء اکثریت مردم و منتخبان آنها اداره می شوند! آیا در این نوع حکومت ها ظلم حکام بر انسانها و تحمیل عقاید گروهی بر گروه دیگر، از بین رفته است؟! آیا در جوامع دموکراتیک نمی شود انسانها را گول زد و فریب داد؟! آیا یک دیکتاتور و یک فرد مستبد نمی تواند در چنین جوامعی به نام دموکراسی حکومت استبدادی برقرار کند؟!
در بعضی از کشورهای به ظاهر دموکراتیک گاهی یک حاکم با ساختن دروغی و اشاعه آن توانسته اکثریت مردم را بفریبد و بعد از مدتی که از مقام خود کنار رفت دروغ او آشکار شده است. به عنوان مثال: در زمان شروع جنگ ویتنام رئیس جمهور وقت آمریکا با گزارشی که به نمایندگان کنگره داد، اجازه جنگ در کشور ویتنام را گرفت و بعد از جنگی طولانی و کشتاری عظیم از مردم آن کشور و و ده ها سال بعد از قطع جنگ ، معلوم شد که آن گزارش در اصل دروغی بیش نبوده است!!!
امروزه آیا در عالم سیاستمداران و دانشمندان و حقوقدانان و جامعه شناسان و مردم عادی این بحث و گفتگو در جریان است که حکومت های دموکراتیک آمریکائی و اروپایی در افغانستان چکار دارند؟! آیا کسی می گوید که چرا گروه های تروریستی شناخته شده را در آن کشور خود غربی ها ایجاد کرده اند و قدرت دادند و اکنون هم پشت پرده از آنها حمایت می کنند، اما در ظاهر جهت مبارزه با آنها، کشور افغانستان را اشغال کرده اند. آیا کشتن کودکان افغانی و سوری و عراقی و یمنی و طولانی مدت فلسطینی و دیگران در حکومت های دموکراتیک غربی توجیهی دارد؟!
سؤالات زیادی در زمینه «دموکراسی» وجود دارد از جمله: آیا برقراری دموکراسی حقیقی در جوامع عادی انسانی امکان پذیر است؟!
بحثی نیست در اینکه دموکراسی از استبداد بهتر است و مطلوب تر برای انسانها؛ اما آیا دموکراسی یک نوع استبداد گروهی نیست؟!
اگر اکثریت افراد یک جامعه طرفدار یک قانون و یک نظام اقتصادی یا سیاسی ظالمانه بودند و با رأی اکثریت آن را تصویب و اجرا کردند، کسانی که در اثر آن نظام اقتصادی یا سیاسی مورد ظلم واقع شدند و حقوقی از آنها ضایع شد، به کدام مرجع قانونی و حکومتی باید پناه ببرند و حقوق از دست رفته را از چه طریقی بدست آورند؟
اگر دموکراسی از استبداد بهتر باشد – که البته چنین است – آیا روش پیشرفته تر و مطلوب تر و عاقلانه تر از آن هم می شود پیدا کرد؟! و آیا می شود یک نظام اجتماعی و حکومتی متعالی تری در یک جامعه برقرار کرد که کمالات و ارزش های دموکراسی هم داخل آن باشد، بدون نواقص و مشکلات آن؟!!!
اگر در یک جامعه اکثریت افراد تمایل به حکومت یک شخص جبار و ظالم پیدا کردند، و در نظریات خود پافشاری کردند و آن شخص را به قدرت رساندند، در آن صورت چه وضعیتی پیش می آید؟! به عنوان مثال: در کشور شوروی سابق در اوایل زمان پیدایش مسلک کمونیسم اکثر مردم تمایل به آن نوع حکومت پیدا کردند – اگرچه از روی ترس یا تحت تأثیر تبلیغات کمونیست ها و یا هر علت دیگری – و این اکثریت طرفدار حکومت ، اقدام به مخالفت و مبارزه با مخالفان عقاید خود کردند، و شروع به سرکوب آنها کردند، حتی با گمان و حدس خود عده ای را مخالف نظریات خود تلقی کردند و شروع به قتل عام آنها کردند. مثل کشتار عظیم ده ها میلیونی حکومت استالین از مردم کشورش یعنی اتحاد جماهیر شوروی سابق، در این قبیل موارد تکلیف انسان ها چیست؟! و ما می دانیم که حکومت کمونیستی استالین در شوروی طبق ادعای حکومت و طرفداران آن، از مردمی ترین حکومت های تاریخ انسانها محسوب می شد!! مردم در کشور شوروی سابق علیه حکومت های استبدادی سلطنتی قیام کرده بودند و حکومت جدید، یعنی حکومت کمونیستی را جای حکومت های قبلی مستقر کرده بودند.
همچنین حکومت کمونیستی چین که توسط مائوتسه تونگ تشکیل شد و بیش از سی میلیون نفر از مردم چین را جهت تحکیم حکومت به اصطلاح مردمی خود قتل عام کرد!! و حکومت های دیگر امثال آنها …
همچنین اگر در یک کشور مدعی دموکراسی یا کاملاً دموکراتیک، حکومت آن کشور بخواهد افراد تبهکار متحد یا طرفدار خود را به حمله به کشور دیگری و کشتار انسانها تحریک کند و به آن کشور شروع کننده جنگ به طور مخفیانه یا به صورت آشکار کمک نظامی و مالی کند، یعنی انسان هایی را به وسیله انسان هایی دیگر سرکوب کند، در این صورت انسان هایی که مورد ظلم واقع شده اند به کدام قدرت باید پناه ببرند؟! مثل اینکه در زمان ما، کشور قدرتمند آمریکا، کشورهای وابسته به خود و حکام و زمامداران دست نشانده خود را در مسیر شرارت و ایجاد جنگ و کشتار انسانها تقویت می کند.
نکته مهم تر اینکه آیا می توانیم بگوییم امروزه اصول سیاست جهانی را صاحبان کمپانی های بزرگ تولید اسلحه تعیین می کنند؟ و یا آنها با صرف هزینه های زیادی فردی را به عنوان رئیس جمهور یک کشور قدرتمند به حکومت می رسانند و به وسیله همان حکام جنگ ها ایجاد می کنند تا در فرصت به دست آمده اسلحه های تولید شده را به فروش برسانند؟ به عنوان مثال اخیراً گفته شد حکومت عربستان در سال گذشته حدود شصت میلیارد دلار اسلحه از آمریکا خریداری کرده است، و همه می دانند که این سلاح ها برای کشتار مردم یمن و کودکان بی گناه به کار می رود یا برای جنگ های بعدی با کشورهای دیگر! یعنی ایجاد جنگ و کشته شدن انسان های بیگناه به قصد فروش اسلحه و به دست آوردن اموال زیاد! در چنین اوضاع و شبیه به آن انسان ها چه کا باید بکنند؟ آیا همه مردم آمریکا یا اکثر آنها از کشتن انسان های بیگناه بالخصوص کودکان راضی هستند؟! طبعاً جواب منفی است؛ اما مخالفان جنگ و کشتار بی گناهان، چه کاری می توانند در مقابل اراده حکام و زمامداران و حزب حاکم انجام بدهند؟!
مشکل بالاتر از این ها آن است که این مدعیان دموکراسی برای رسیدن به اهداف غیر انسانی خود، افکار و عقاید و اخلاق و به طور کلی دین انسانها را هم به صورتی مزوّرانه مورد تخطئه قرار می دهند و مقدس ترین بناهای عقیدتی را با اشکال مختلف تخریب می کنند.» (۳)
عامل اصلی این نوع حوادث مرگبار که فضای حیات انسانی را تاریک و تباه کرده ناشی از بردگی انسانها در برابر حکام و زمامداران است و این نوع بردگی هم ناشی از بی اعتنائی گروههائی از انسان ها در برابر دین خدا می باشد و راه برطرف شدن این مشکلات هم آشنائی حقیقی با دین خدا و برقراری نظام زندگی طبق آموزشها و معیارها و احکام آن است.
این بحث به خواست خداوند در شماره بعدی ادامه خواهد یافت
الیاس کلانتری
۱۴۰۳/۷/۳۰
۱- تحف العقول، شیخ حرّانی، بخش سخنان حضرت سیدالشهداء، امام حسین (علیه السلام)
۲-«إِذَا حَضَرَتْ بَلِيَّةٌ فَاجْعَلُوا أَمْوَالَكُمْ دُونَ أَنْفُسِكُمْ وَ إِذَا نَزَلَتْ نَازِلَةٌ فَاجْعَلُوا أَنْفُسَكُمْ دُونَ دِينِكُمْ وَ اِعْلَمُوا أَنَّ اَلْهَالِكَ مَنْ هَلَكَ دِينُهُ وَ اَلْحَرِيبَ مَنْ سُلِبَ دِينَهُ أَلاَ وَ إِنَّهُ لاَ فَقْرَ بَعْدَ اَلْجَنَّةِ وَ لاَ غِنَى بَعْدَ اَلنَّارِ» (۲) وقتی بلائی برای شما ظاهر شود، مال خود را برای جانتان قرار دهید، چون حادثه ای برای دینتان پیش آید جانهای خود را فدای دینتان کنید و بدانید هلاک شده کسی است که دینش از بین برود و غارت شده کسی است که دینش به غارت رفته باشد ، آگاه باشید بعد از بهشتی شدن دیگر فقری نیست و بعد از جهنمی شدن غنائی نخواهد بود
۳- وب سایت حکمت طریف، بخش کلام ایام ، شماره ۱۳۰