کلام ایام تاریخی- ۶۴۶، روزهای تاریخی و پر فضیلت ماه ربیع الاول

بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ*

میلاد کریم رسول خدا – صلی الله علیه و آله وسلم –

و ولادت امام صادق (علیه السلام)*

 بخش هشتم*

 کلیات*

  • معانی دو کلمه «معروف» و «منکر»
  • استمرار امر به معروف و نهی از منکر در رفتارهای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)
  • مراد اصلی و حقیقی از امر به معروف و نهی از منکر در رفتارهای رسول خدا -صلی الله علیه و آله و سلم- و ذکر آن در آیات قرآن کریم
  • جهاد علمی و فرهنگی رسول خدا -صلی الله علیه و آله و سلم- در مقام امر به معروف و نهی از منکر
  • لازم است معیارهای معروف و منکر در سطح جوامع مختلف انسانی مورد بررسی و تحقیق قرار بگیرد.
  • آیا می شود از آیات قرآن معیارهای اخلاق مطلق یا نسبی را بدست آورد؟
  • نظریات دانشمندان علم اخلاق درباره مطلق یا نسبی بودن معیارها و اصول اخلاقی
  • بعضی از اصول و معیارهای اخلاقی ارزش های ثابت و مطلقی دارند و بعضی دیگر ارزش های متغیر و نسبی.
  • در آیات قرآن مجید معیارهای آشکار و صریحی درباره اخلاق و رفتارهای انسان ها، هم در ظواهر الفاظ آیات و هم معانی عمیق غیر ظاهری آن ها وجود دارد.
  • در آیات متعددی در قرآن مجید موضوع «عقل» و «تعقل» مورد تذکر قرار گرفته است.
  • تعریف عقل در ظواهر الفاظ آیات ذکر نشده اما در معانی غیر ظاهری آن وجود دارد.
  • می شود گفت تعریف عقل و فهم آن از سنخ حکمت می باشد و دریافت حکمت احتیاج به زمینه علمی خاصی دارد.
  • حکمت به بعضی از انسان ها داده شده و همه انسان ها زمینه دریافت آن را ندارند.
  • درک موضوع حکمت و اعطای آن به بعضی از انسان ها برای صاحبان عقل خالص امکان پذیر است.
  • انسان ها بدون اینکه بدانند نظر اخلاق مطلق صحیح است یا اخلاق نسبی به اصول اخلاقی معینی پای بند هستند و مطابق آن اصول عمل می کنند.
  • انسان ها در جوامع مختلف انسانی اعمالی را زیبا و پسندیده و اعمالی را زشت و ناپسند می دانند و مطابق معیارهای معینی رفتار می کنند.
  • عامل و سبب اصلی اعمالی که از انسان ها صادر می شود «فطرت انسانی» است
  • انسان ها همراه و با مشیتی از طرف خدای سبحان متولد می شوند
  • اصل تشکیل بُعد جسمانی انسان ها بدون دخالت خود آن ها و طبق مشیت و اراده و قدرت پروردگار عالمیان تحقق می یابد.
  • قوانین الزامی حاکم بر بدن انسان بدون دخالت خود او برقرار می شود.
  • بعضی از خواص بدنی به خلقت و فطرت انسانی مربوط می شود و در مرحله نوزادی و اوائل کودکی بین آن ها عمومیت دارد.
  • عمده رفتارهای جانداران از ناحیه غرائز موجود در آن ها انجام می یابد که خالق موجودات در وجود آن ها قرار داده است.
  • علمی که در پرندگان و جوجه های آن ها وجود دارد از کجا حاصل می شود؟
  • قانون هدایت عمومی مخلوقات و ارتباط آن با خلقت آن ها
  • علم موجود در جوجه پرنده ها که تازه از تخم بیرون آمده اند نسبت به رفتارهای گربه ها و سایر حیوانات شکاری. 

* * * * * * * * * * *

  در شماره مقاله اخیر از این سلسله مقالات اوصاف شریف رسول خدا – صلی الله علیه و آله و سلم – و رفتارهای آن حضرت مورد بحث قرار گرفت رفتارهایی با جاذبه های فوق عادی آن مباحث در اصل تفسیری بود برای آیه ای از کلام خدای سبحان یعنی توصیف ذات قدوس الله – عزّوجلّ از پیامبر خاتم حضرت محمد – صلی الله علیه و آله وسلم – و در بعضی جهات و بیان معانی بعضی از عیارات آیه کریمه بحث بصورت تفصیلی ادامه یافت. حال در این نوشتار در جهت تکمیل معانی آیه کریمه،  باز برمی گردیم به توضیح الفاظ آیه و به جهت فاصله ای که بین معانی الفاظ آن با مباحث تفصیلی به وجود آمد، آیه کریمه را مجددا می نویسیم. خدای سبحان فرمود:

    «الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ ۚفَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (الاعراف آیه ۱۵۷)

    خدای سبحان بعد از ذکر موضوع مکتوب بودن رسول گرامی – صلی الله علیه و آله و سلم – در تورات و انجیل به بیان اوصافی از آن وجود مبارک قدسی و رفتارهای متعالی او پرداخته و می فرماید:

    «يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ» یعنی: او [انسانها را ] به اعمال [و امور] پسندیده امر می کند و از کارهای ناپسند باز میدارد.

    در این بخش از تفسیر آیه کریمه چند نکته لازم است مورد توجه دقیق قرار بگیرد از جمله موضوع معروف و منکر و معانی قرآنی این دو کلمه

    یکم: معروف یعنی شناخت شده، کار خوب مطابق فطرت و آموزشهای دینی و رفتاری که به وسیله عقل یا شرع ممدوح و مطلوب شناخته شود و آن مقابل منکر قرار می گیرد، یعنی عمل و رفتاری که از نظر عقلی یا در عرف جامعه دینی عمل ناپسندی محسوب می شود، و عملی که مخالف فطرت سلیم انسانی است.

    دوم: در آیه کریمه هم برای معروف و هم منکر، فعل مضارع به کار رفته است لذا در بیان هر دو موضوع استمرار رفتار رسول خدا – صلی الله علیه و آله – مکرر و دائمی بودن آن مورد نظر است. یعنی اینکه یکی از رفتارهای رسول اکرم – صلی الله علیه و آله – امر مستمر انسانها به کارهای پسندیده و نهی مستمر او از کارهای ناپسند است.

     سوم: امر مستمر رسول خدا – صلی الله و علیه و آله – به معروف ونهی مستمر او از منکر نباید صرفا جنبه دستوری یا توصیه اخلاقی و تذکر داشته باشد، بلکه مراد نوع رفتارهایی خواهد بود که منتهی شود به جریان یافتن اعمال و رفتارهای مطلوب عقلی و دینی و رواج آنها در جامعه و تاثیر پذیری انسانها از آن نوع «امر» و «نهی»

    چهارم: لازمه رواج رفتارهای از نوع معروف و از بین رفتن رفتارهای از نوع منکر در مرحله و مرتبه ای که تحول گسترده ای در جامعه به وجود آورد، احتیاج به فعالیت از نوع جهادی دارد، یعنی جهاد فرهنگی و علمی و اخلاقی و الا اگر مراد صِرف تذکرات اخلاقی باشد، که کاری است عادی و متداول در جوامع مختلف که آثار آن هم زود از بین می رود.

    پنجم: لازم است است معیارهای معروف و منکر درسطح جوامع مختلف انسانی مورد بررسی و تحقیق قرار بگیرد و حقیقت این دو موضوع روشن شود و اینکه  آیا معیارهای اخلاقی معینی به طور مطلق در این زمینه مورد نظر می باشد؟ یا انسانها و در جوامع مختلف معیارهای خاصی برای رفتارهای معروف و منکر دارند؟

    آیا معیارهای اخلاقی مورد قبول افراد یک جامعه برای افراد جوامع دیگر نیز مورد قبول می تواند باشد؟ و به طور کلی معیارهای اخلاقی و رفتارهای انسانها با روشهای آموزشی و تربیتی متفاوت امکان دارد آثار یکسانی داشته باشد؟

    ما اکنون و در این نوشتار وارد بحثی تفصیلی درباره اخلاق و دیدگاههای دانشمندان درباره آن نمی شویم و اینکه آیا دیدگاهها و نظریات دانشمندان علم اخلاق درباره «نسبی بودن» اخلاق یا مطلق بودن آن صحیح است و این بحث و رسیدن به نتایج مطلوب در آن احتیاج به فرصت مناسبی دارد.

    اما اجمالاً اشاره ای می کنیم به اینکه لازم است روشن شود که مطلق یا نسبی بودن اخلاق آیا یک موضوع قرآنی هم هست؟ یعنی می شود از آیات قرآن کریم بالخصوص آیه مورد بحث موضوع معیارهای اخلاقی مورد پذیرش عموم انسانها را به دست آورد و یا بطور کلی کدام معیارهای اخلاقی با امر به معروف و نهی از منکر در عرف آموزشهای دینی تناسب و توافق دارد. و پیامبران خدا – علیهم السلام – و در رأس آنها وجود مبارک رسول خدا – صلی الله علیه و آله و سلم – انسانها را با کدام معیارهای اخلاقی آموزش می دادند. و اینکه آیا معروف ها و منکرهای دین خدا در اصل مورد پذیرش عموم انسانها می باشد یا نه ؟

    در مورد اخلاق و معیارهای آن از یک جهت دو موضوع اصلی و محوری بین دانشمندان علم اخلاق وجود دارد و آن دو عبارتند از مطلق یا نسبی بودن اخلاق و معیارها و اصول آن. هریک از دو نظریه طرفدارانی در بین دانشمندان و عامه مردم دارد، عده ای از دانشمندان و گروههای عظیمی از انسانها هم بدون توجه به این دو نظریه و صحت و اعتبار و یا عدم صحت آن دو، و در عمل معیارها و اصول اخلاق ثابت انسانی را به کار می برند و بعضی از کارها را ممدوح و مطلوب و قابل تحسین تلقی می کنند و بعضی دیگر را اعمالی زشت به حساب می آورند و صاحبان آن اعمال و اخلاق را مورد تقبیح و یا شایسته سرزنش و انتقاد می دانند و بطور کلی بین رفتارهای انسانها تعدادی را بطور مطلق زیبا و ممدوح و تعدادی را زشت و نامطلوب می دانند. اما از نظر عقلی بطور قطع و یقین بعضی از اعمال انسانها بطور مطلق و در جوامع مختلف و در شرایط فرهنگی و تربیتی مختلف اعمال ممدوح و زیبا و قابل تحسین می باشند و این مطلب مورد قبول عموم انسانها می باشد و احتیاجی به اثبات آن یا رد نظریه های مخالف آن وجود ندارد.

    اما در عین حال می شود گفت بعضی از اعمال انسانها هم با تغییر روش های مختلف آموزشی و تربیتی و در جوامع مختلف ارزش ها و معیارهای اخلاقی متفاوتی پیدا می کنند، لذا می شود گفت بعضی از اصول و معیارهای اخلاقی ارزش های ثابت و مطلقی دارند، مثل اینکه عدالت و راستگوئی و تکریم والدین و کمک به نیازمندان و رعایت حقوق اجتماعی افراد جامعه و بالخصوص همسایگان و دفاع از حقوق انسانها و فضای زندگی خود و بعضی دیگر از انسانها یعنی دفاع از وطن و مملکت و حق حیات خود و دیگران، بطور کلی ممدوح و اعمالی زیبا و مورد تحسین است. اما ظلم به دیگران و دروغگوئی و دزدی و خیانت به وطن و تضییع حقوق دیگران، اعمالی  زشت و ناپسند و قابل تقبیح می باشد.

   اما بعضی از رفتارهای انسانها از ناحیه اصول تربیتی برقرار در یک جامعه و شرایط متفاوت زندگی، ارزش های متغیری پیدا می کند متناسب با معیارهای آموزشی تربیتی مختلف. این موضوع و این اختلاف نظر و اینکه آیا بطور کلی اخلاق معیارها و اصول ثابتی دارد، و یا نسبیت درباره همه آنها برقرار است. این اجمال ظاهری از ناحیه تدّبر در آیاتی از قرآن مجید و بررسی روابط بین آیات – یعنی علاوه بر معانی سطحی و ظاهری – برطرف خواهد شد. یعنی می شود گفت: بعضی از نظریات دانشمندان طرفدار مطلق بودن اخلاق و همچنین دانشمندانی که به نسبی بودن اخلاق عقیده دارند، صحیح و مطابق واقع است و بعضی دیگر از نظریات آنها مردود و باطل است. اگر چه دانشمندان مشهوری در تاریخ جریان تفکرات انسانی یکی از دو نظریه را صحیح و دیگری را نادرست پنداشته اند.

کلام ایام - 206، ماه رمضان و اوصاف آن در کلام رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
بخوانید

    در آیات قرآن مجید معیارهای آشکار و صریحی درباره اخلاق و رفتارهای انسانها، هم در ظواهر الفاظ آیات و هم معانی عمیق غیر ظاهری آنها وجود دارد، یعنی معانی عمیقی که از تدبر در آیات و توجه به روابط فنی بین آنها قابل درک است. بعنوان مثال:

    در آیات متعددی در قرآن مجید موضوع «عقل» و «تعقل» مورد تذکر قرار گرفته و انسانها درباره به کار بردن قوه ای بنام عقل مورد توصیه قرار گرفته اند، اما در ظواهر الفاظ آیات تعریفی درباره این کلمه یعنی «عقل» ذکر نشده است. اما بطور قطع نمی شود گفت که عقل تعریفی ندارد و مثلاً بجهت آشکار بودن معنی یا معانی آن، نیازی به تعریف آن نمی باشد و بلکه می شود گفت تعریف عقل در الفاظ و ظواهر آیات ذکر نشده و اما در معانی غیر ظاهری آن وجود دارد و از طریق توجه به روابط بین آیات، آن معنی و آن تعریف قابل درک است. یعنی فرضاً می شود گفت تعریف عقل و فهم آن از سنخ حکمت می باشد و دریافت حکمت احتیاج به زمینه علمی خاصی دارد و برای همه انسانها در سطوح متفاوت از فهم و درک و استعداد و همچنین ابتداءً قابل فهم کامل نیست، همچنانکه خدای سبحان فرمود:

    «يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ» (البقره آیه ۲۶۹) یعنی: [خدا] حکمت را به هرکس که مشیتش تعلق بگیرد عطا می کند و به کسی که به او حکمت عطا شده، همانا خیر فراوانی عطا شده است و متذکر آن نمی شوند جز صاحبان عقل خالص.

    اما انسانها حتی بدون اینکه بدانند نظریه اخلاق مطلق یا نسبی صحیح است یا نادرست و اینکه کدام یک از دانشمندان و حکما طرفدار کدامیک از دو نظریه فوق الذکر هستند، رفتارهای عادی روزمره خود را انجام می دهند و اعمالی را زیبا و پسندیده و اعمالی را زشت و ناپسند می دانند و انسانهای دیگر را بجهت اعمال و رفتارهای آنها تحسین می کنند و یا مورد انتقاد و تقبیح قرار می دهند.

    در این بخش از بحث در این نوشتار مناسبتی وجود دارد با توضیحی فشرده – اگر چه رعایت روش اختصاری در نوشتن مقالات را در نظر داریم – و آن اینکه اختلاف نظر بین دانشمندان علم اخلاق در این موضوع امکان دارد از طریق توجه عمیق به منشأ رفتارها در انسانها از بین برود. لازم است منشأ اصلی رفتارهای انسانها در این موضوع مورد توجه قرار بگیرد و اینکه محرک انسانها برای اعمال و رفتارهای آنها چیست؟ و چه عاملی باعث انجام فعلی در انسانها می شود؟ چه در دوره کودکی و چه در سنین فعالیت های عقلی، و چه در دوره بزرگسالی؟ می شود گفت:

    عامل و سبب اصلی و اولیه اعمال و رفتارهایی که از انسان ها صادر می شود، «فطرت» انسانی است. انسان ها با خلقتی از طرف خدای سبحان متولد می شوند که مشیتی بر وجود آنها حاکم است. یعنی وجود انسان که مرکب است از پدیده ای بنام «روح» و موادی که وجود او را تشکیل می دهد یعنی جسم، به دنیا می آید. انسان ها خودشان در خلقت و رشد بدنی خود قبل از تولد، دخالتی ندارند. و اصل تشکیل بُعد جسمانی آنها، بدون دخالت خود این موجود تازه به دنیا آمده تماماً از ناحیه مشیت و  اراده و قدرت پروردگار عالمیان انجام می گیرد و این موجود بر حسب ظاهر هیچ علمی و ادراکی نسبت به خود و اشیاء دیگر ندارد.

    اراده و مشیت مربوط به وجود جسمانی این پدیده یعنی جنین انسان در بدن مادر و عمدتاً بدون علم و اطلاع او به این مخلوق بر اصل خلقت و رشد و تنفس و تغذیه او حاکم است و زندگی این موجود چند ماه قبل از تولد و در داخل بدن مادر شروع و استمرار می یابد. اما به محض تولد این موجود دخالت هائی در زندگی و تغذیه و پرورش او شروع می شود. ابتداءً این نوزاد نیاز خود به غذا را با رفتاری بنام گریه آغاز می کند.

    بعضی از نیازهای زندگی انسان در مرحله نوزادی مستقیماً و بدون اراده و دخالت خود او و حتی مادر او و دیگران تأمین می شود مثل تنفس و گردش خون و اعلام مشکلاتی که او در بُعد جسمانی خود پیدا کرده با گریه و ناآرامی که رفع آن مشکلاتی که پدید آمده اند از طریق رفتارهای مادر مثل شیر دادن به او و ایجاد فضائی که با خلقت او تناسب دارد مثل رختخواب و گهواره و در صورت ابتلاء به بعضی ناراحتی ها و دردها از طریق اعمال پزشکی انجام می گیرد. پس نیاز این موجود در مرحله نوزادی به غذا و آب یعنی مجموعاً به شیر مادر و انتقال آن غذا و هوا به اجزاء بدن او بدون دخالت خود او و حتی در جهاتی بدون دخالت مادر او، از طریق مشیت پروردگار عالمیان و برقراری جریان تنفس و گردش خون تحقق می یابد.

    این خواص بدنی و این جریانات به خلقت و فطرت انسانی و جانداری این کودک مورد مثال مربوط می شود و بین انسان ها و در مرحله نوزادی و اوائل کودکی عمومیت دارد و نوع جامعه و فرهنگ در آن دخالت آشکار و عالمانه ای ندارد. اما از این مرحله به بعد رشد و پرورش این موجود آن هم در بُعد جسمانی با روش های مختلف ادامه می یابد. و تفاوت ها در روش های پرورشی و تربیتی شروع می شود.

بعضی از اعمال و رفتارهای کودک متولد شده جنبه آموزشی به معنی عرفی ندارد و بلکه در خلقت و فطرت او قرار داده شده است مثل تمایل شدید به غذای متناسب با خلقت و دستگاه های بدن او یعنی شیر مادر و تمایل به اشیاء  با طعم شیرین و بی میلی به غذاهای با طعم ترش و تلخ و غذاهای مانده و فاسد شده و طعم و بوی آن غذاها. خدای سبحان و مشیت او در خلقت انسان حداقل از زمان تولد و اولین روزهای زندگی او شرایط زندگی متناسب با خلقت او را در وجود او و در بعضی موارد در وجود مادر و رفتارهای او فراهم می کند.

خواص فطری و خلقتی وجود انسان به تدریج در رفتارهای کودک تولد یافته ظهور بیشتری پیدا می کند و آموزش ها هم در آن جریان دخالت بیشتری خواهد داشت. این قبیل خواص که به بعضی از آن ها اشاره ای شد به خلقت انسان مربوط است و جنبه آموزشی ندارد و به روح انسان ها متصل شده است و از عطایای مستقیم پروردگار عالمیان به انسان ها می باشد. یعنی وجود تشکیل یافته از جسم و روح نوزاد انسان همراه بعضی تمایلات و نوعی علم متولد می شود و به تدریج تمایلاتی هم از ناحیه آموزش و اصول تربیتی در او به وجود می آید، فعال می شود.

این نوع خواص روحی در سایر جانداران هم علاوه بر انسان از ناحیه خلقت آن ها وجود دارد که اصطلاحاً به آن ها «غریزه» گفته می شود و در جانداران دیگر این غرائز بیشتر از انسان ها می باشد و عمده رفتارهای آن جانداران از ناحیه همان غرائز جریان می یابد، یعنی محرک رفتارهای جانداران عمدتاً غرائز موجود در آن ها است که مشیت خالق موجودات در وجود آن ها قرار داده است. بعنوان مثال:

در وجود اغلب پرنده ها و یا عموم آن ها ترس از گربه و فرار از آن و همچنین ترس از دیگر حیوانات شکاری از ناحیه خلقت آن ها وجود دارد. یعنی یک بچه کبوتر اولین بار که یک گربه به او نزدیک می شود. بصورت پرواز از او فاصله می گیرد و از خطر شکار شدن و آسیب دیدن نجات می یابد. در بررسی این رفتار از جوجه یک پرنده، آموزش به معنی عرفی دخالتی ندارد و آن بچه کبوتر اگر همراه مادرش هم نباشد و اگر مادرش را یک بار هم ندیده باشد و جدا از مادرش در شرایط خاصی پرورش یابد، باز هم همان رفتار از او ظاهر خواهد شد. مراد این است که نوزاد کبوتر با علمی متولد می شود که جنبه آموزشی ندارد و بلکه در نهاد و خلقت او قرار دارد و او می داند که گربه موجودی است که نسبت به او خطرناک می باشد، اما مثلاً یک گاو و یک بوفالو و یک فیل با صدها برابر قدرت جهانی نسبت به آن گربه، خطری برای او ندارند، لذا از آن ها فرار نمی کند و بلکه در کنار آن ها گردش می کند و غذا می خورد و آرامشی احساس می کند.

جالب توجه است که یک جوجه کبوتر علاوه بر علم اجمالی به خطرناک بودن یک گربه علم تفصیلی دقیقی هم نسبت به حرکات و قدرت و سرعت او و نهایت ارتفاع او در پریدن و صفات دیگر او دارد، یعنی فرار او از گربه بصورت پریدن به طرف آسمان و فاصله گرفتن از میزان ارتفاع می باشد که برای یک گربه امکان پذیر است. و اینکه او می داند که سرعت گربه در دویدن بر روی زمین از سرعت خود او بیشتر است، اما گربه قدرت پرواز ندارد و نهایتاً در یک پرش می تواند اندکی از زمین فاصله بگیرد و بعد از آن ارتفاع به زمین می افتد و دیگر در آن موقعیت خطری برای او نخواهد داشت.

حال بعد از این مثال و توضیحات مربوط به آن بر می گردیم به اصل موضوع مورد بحث درباره «معروف ها» و «منکرات» اخلاقی در قرآن کریم و چند نکته اصلی و محوری را در آن مورد بحث قرار می دهیم:

۱- آیا معقول است که خدای حکیم موجودی به نام انسان را بیافریند بدون هدایت او از ناحیه خلقت و بدون قرار دادن تمایلات در وجود او به بعضی اشیاء و رفتارها، و نفرت از بعضی دیگر، در حالی که این نوع علم را در خلقت جانداران دیگر قرار داده و از آن طریق آن ها را به مقاصد حیات هدایت می کند و در محدوده معینی هم همان نوع تمایلات یا علم را در خلقت انسان نیز قرار داده است. و خود او در مقام نقل کلام حضرت موسی -علیه السلام- خطاب به فرعون و پیروان او درباره پروردگار عالمیان فرمود:

«قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى»(طه آیه۵۰) یعنی: رب ما آن است که به هر چیزی خلقت [خاص] او را عطا کرد و سپس آن را هدایت فرمود.

از این آیه کریمه قانون هدایت عمومی موجودات ثابت می شود که البته انسان هم یکی از آن موجودات و نوع برتر و متعالی از آن ها است و طبعاً احتیاج به هدایت خاصی دارد که از ناحیه آن هدایت به مقصد حقیقی آفرینش برسد.

جهت رعایت روش اختصاری در نوشتن مقالات ادامه این بحث را به شماره بعدی موکول می کنیم. ان شاء الله تعالی.

الیاس کلانتری

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن