مناظرات و محاورات ـ ۳ (مناظرات آسمانی)

مرحله سوم

مناظره و گفتگوی خدای سبحان با ابلیس

بخش اول

توضیحات و تذکرات:

۱ـ در مراحل قبلی از این بحث گفته شد که خدای سبحان به ملائکه دستور می دهد که برای آدم به حالت سجده دربیایند، و طبق مدلول آیاتی از قرآن همه ملائکه سجده می کنند جز ابلیس که استکبار می ورزد و از سجده خودداری می کند! در نتیجه گفتگو و مناظره ای در این زمینه برقرار می شود.

الله (عزٌوجل) فرمود: ای ابلیس تو را چه شده است که با سجده کنندگان نیستی؟! (الحجر/۳۲)

ــ :وقتی من بتو امر کردم چه چیزی مانع تو شد که سجده کنی؟! (الاعراف/۱۲)

ــ : ای ابلیس چه چیزی مانع شد از اینکه سجده کنی برای کسی که من او را به دستان [قدرت و عنایت] خود آفریدم، آیا استکبار کردی، یا اینکه از برتری جویان هستی؟! (ص/۷۵)

ابلیس: من نیستم آنکه سجده کنم برای بشری که او را از گِلی خشک، گلی سیاه و بدبو آفریده ای (الحجر/۳۳)

ــ : من از او بهتر هستم، مرا از آتشی آفریدی، و او را از گِلی (الاعراف/۱۲)

الله: پس پائین برو از این مقام، تو را نمی رسد که در آن تکبٌر کنی پس بیرون برو، همانا تو از تحقیر شده گان هستی!


ــ : پس خارج شو از آن [مقام] و تو رانده شده ای، و بر تو باد لعنت تا روز جزا (الحجر/۳۴)

ابلیس: پروردگارا پس مرا مهلت بده تا روزی که برانگیخته می شوند. (الاعراف/۱۴)

ــ : گفت پروردگارا پس مرا مهلت بده تا روزی که مبعوث می شوند. (ص/۷۹)

الله فرمود: پس تو از مهلت یافته ها هستی، تا روز تعیین شده و معلوم . (ص/۸۰ـ۸۱)

ــ : تو از مهلت یافته ها هستی (الاعراف/۱۵)

ابلیس: پس به سبب اینکه مرا به بیراهه انداختی، من حتماً و قطعاً بر سر صراط مستقیم تو خواهم نشست برای فریب آنها [انسانها] سپس از پیش رو و از پشت سر و از طرف راست و چپ بر آنها روی خواهم آورد و بیشتر آنها را شاکر نخواهی یافت! (الاعراف/۱۶ـ۱۷)

ــ گفت : پروردگارا به جهت اینکه مرا از راه بیرون انداختی، من حتماً همه آنها را اغوا [و گمراه] خواهم ساخت، مگر بندگان مخلص تو را از بین آنها (الحجر/۳۹ـ۴۰)

ــ گفت: قسم به عزت تو، تمامی آنها را خواهم فریفت [و از راه خارج خواهم کرد] به جز بندگان مخلص تو را از بین آنها (ص/۸۲ـ۸۳)

_آیا من سجده کنم به موجودی که او را از گِل آفریدی؟ (اسراء/ ۶۱)

_به من خبر بده از این کسی که او را بر من برتری دادی، اگر مرا به تأخیر بیاندازی [مهلت بدهی] تا روز قیامت قطعاً فرزندانش را به بند می کشم (اغواء می کنم)، جز عده قلیلی از آن ها.

الله فرمود: خارج شو از آن [مقام]، خوار شده و رانده شده، هرکس از آنها که از تو تبعیت کند، حتماً جهنم را از شما [تو و پیروانت] انباشته می کنم (الاعراف/ ۱۸)

ــ : این راهی است مستقیم بسوی من، همانا تو نسبت به بندگان من تسلطی نخواهی داشت، مگر آن عده ای که از تو تبعیت کنند از گمراهان [و خارج شدگان از جاده عبودیت]، و همانا جهنم وعده گاه همه آنها است. [همان جهنم] که دارای هفت در می باشد و برای هر دری [طبقه ای] جزء مقسومی وجود دارد (الحجر/۴۱ـ۴۴)

ــ : فرمود: به حق سوگند می خورم و حق را می گویم، همانا جهنم را پر خواهم کرداز تو و هرکس از آنها که از تو پیروی کنند.(ص/۸۴ـ۸۵)

_فرمود:برو و هر کس از آن ها از تو پیروی کند همانا جهنم سزای شما خواهد بود جزائی تمام و کامل، هر کدام از آن ها را که توانستی با صوت خودت تحریک کن و با سواره و پیاده [از سپاه] خودت بر آن ها حمله کن و در اموال و اولاد آن ها شرکت کن و به آن ها وعده بده، و شیطان جز وعده فریب نمی دهد. همانا بندگان من! تو نسبت به آن ها سلطه ای نخواهی داشت، و وکیل بودن پروردگارت برای آن ها کفایت می کند.

توضیحات و تذکرات

۲ـ این داستان در تعدادی از سوره های قرآن ذکر شده و آنها عبارتند از سوره های بقره ،اعراف، حجر، اسراء، کهف و ص . اما در «اسلوب اختصاصی قرآن مجید» مطالبی که از یک واقعه و حادثه و بطورکلی از یک موضوع نقل می شود، بصورت نقل قول مستقیم نمی باشد، بلکه خدای سبحان آن مقدار از یک مطلب را که متناسب با موضوعات یک سوره و بلاغت خاص و معین قرآن مجید می باشد نقل می کند نه همه مطالب! حتی در نقل کلام ذات قدوس خود هم، همین روش را به کار می برد. بعنوان نمونه در حادثه بعثت حضرت موسی (ع) در چند سوره از قرآن  مجید ذکر شده است و آنها عبارتند از سوره های طه، شعرا، نمل و قصص، اما کلام خدا که به موسی ـ علیه السلام ـ در آن حادثه القا شده در این سوره ها در عین داشتن محور مشترک، بصورتی متفاوت از یکدیگر نقل شده است.

۳- بیان داستان خلقت آدم- علیه السلام- و سجده ملائکه برای او و تمرّد شیطان و گفتگوی ذات قدوس الله با ملائکه و با ابلیس صورت خاصی دارد و متفاوت با بیان مطالب و حوادث عادی بین انسان ها می باشد. به طوری که تمام یا قسمتی از آن حوادث و حداقل نوع بیان آنها جنبه تکوینی دارد.

 اصل این موضوع را علامه طباطبائی- رحمة الله علیه- در تفسیر آیات ۱۰ – ۲۵ سوره اعراف در تفسیر شریف «المیزان» درباره اصل داستان و موضوع امر خدا و امتثال ملائکه و تمرّد و احتجاج ابلیس و طرد و رجم او ذکر کرده و اشاره ای کرده به جنبه تکوینی داشتن آن و به اشکالاتی در این موضوع پاسخ داده. اما قصد ما فعلاً و در این بخش بیان تمامی حوادث و جریانات مربوط به این موضوع نیست بلکه مراد این است که بیان حوادث مربوط به این جریان و گفتگوها جنبه تکوینی و شبیه به آن دارد و به صورت عادی متداول بین انسانها نبوده است و إلّا اشکالات زیادی در این زمینه مطرح خواهد شد که لازم است به آنها پاسخ های مناسبی داده شود و بعداً در ادامه بحث روشن خواهد شد که این ادعا مطابق واقعیات است.

 ۴- آیا ابلیس یکی از ملائکه بود، در این صورت چگونه او از امتثال امر خدا- عزّوجلّ- تمرّد و در مقابل او نافرمانی کرد!! اما اگر او از ملائکه نبود چگونه امر خدا به ملائکه جهت سجده برای آدم- علیه السلام- شامل حال او شد؟!

 در پاسخ این اشکال و سؤال عرض می کنیم: خدای سبحان در توصیفی از ملائکه می فرماید:

«بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ– لَا يسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يعْمَلُونَ» (الأنبياء/ ۲۶ – ۲۷) یعنی: آنها ]ملائکه[ بندگانی ارجمند هستند- که در سخن بر او سبقت نمی گیرند و به امر او عمل می‌کنند.

بنابراین ملائکه هرگز در مقابل امر و نهی پروردگارشان نافرمانی نمی کنند و مطیع محض فرمان های او هستند، در نتیجه اگر ابلیس از ملائکه بود نباید در مقابل امر پروردگار عصیان کرده و از اجرای آن خودداری می کرد.

اما اگر ابلیس از ملائکه نبود، طبعاً دستور خدا به ملائکه درباره سجده برای آدم نباید شامل او می‌شد، یعنی: ظاهراً تمرّد او نشان می‌دهد که او از ملائکه نبود.

در آیه ای از قرآن هم وقتی بحث از سجده ملائکه برای آدم و تمرّد ابلیس از انجام فرمان او به میان آمده، صراحتاً گفته شده است که ابلیس از جنس جنّ بوده است، به طوری که فرمود:

«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ» (الکهف/۵۰) یعنی: و زمانی که به ملائکه گفتیم: سجده کنید برای آدم، پس سجده کردند جز ابلیس که او از جنّ بود، پس از امر پروردگارش خارج شد ]تمرّد و نافرمانی کرد[

بنابراین طبق مدلول این آیه و بر حسب ظاهر نباید او از ملائکه بوده باشد! اما ظواهر آیات قرآن در این زمینه اِشعار یا دلالتی دارد بر اینکه او از ملائکه بود، چون دستور به سجده برای آدم علاوه بر ملائکه، برای شخص ابلیس هم صادر شده، بلکه ظاهر این است که او همراه ملائکه و یکی از آن ها محسوب می شده،  لذا فرمان سجده شامل او شده است.

 علاوه بر این مطلب که به طور ضمنی از آیات قرآن بر می آید، از کلام امیرالمؤمنین علی- علیه السلام- به طور صریح برمی آید که او یکی از ملائکه بود. به طوری که فرمود:

«مَا كَانَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِيُدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً بِأَمْرٍ أَخْرَجَ بِهِ مِنْهَا مَلَكاً، إِنَّ حُكْمَهُ فِي أَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلِ الْأَرْضِ لَوَاحِدٌ»(۱) یعنی: خدای سبحان در آن مقام نیست که بشری را وارد بهشت کند، با انجام عملی که به خاطر آن ملکی (فرشته ای) را از آنجا اخراج کرد. مراد این است که خدای سبحان به جهت تکبّر و نافرمانی ملکی ]ابلیس[ را از بهشت بیرون کرد، لذا هرگز انسانی را با داشتن آن صفت و انجام گناهان، وارد بهشت نمی کند ]مگر توبه کند و از نافرمانی و انجام گناهان خودداری کند[ همانا حکم او در بین اهل آسمان و اهل زمین واحد ]و یکسان[ است.

مناظرات و محاورات ـ 9 (مناظرات آسمانی)
بخوانید

 اما این مشکل قابل رفع است و آن اینکه «مَلَک» به چه نوع موجودی گفته می شود و به طور کلی تعریف کامل و جامع مَلَک چیست؟! آیا ملائکه فقط یک نوع از موجودات و مخلوقات خدای سبحان هستند؟! و یا آن ها انواعی دارند؟! از توجه دقیق به بعضی از آیات قرآن و همچنین احادیث ذوات مقدسه معصومین- علیهم السلام- بر می‌آید که ملائکه دارای انواعی در مقامات و مأموریت ها و قدرت و حیطه فعالیت خود هستند، از جمله آیه اول سوره فاطر و آیات ۲۶ تا ۲۹ سوره انبیاء و آیه ۳۱ سوره مدثر و امثال آنها.

 حال آیا نمی‌شود گفت که علاوه بر موجوداتی که ابتداءً به صورت مَلَک آفریده شده اند، نوع دیگری از آنها هم وجود دارند که بعداً به ملک تبدیل شده اند و به عالم ملائکه راه یافته اند و یکی از آنها محسوب شده اند، مثل افراد تکامل یافته از جنس جنّ و حتی انسان!!! در این زمینه استشهاد می کنیم به آیاتی از قرآن مجید. خدای تعالی می فرماید:

«وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَكُونَا مَلَكَينِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ–وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ» (الأعراف/ ۲۰ – ۲۱) یعنی: ]ابلیس به آدم و حوا[ گفت نهی ]و منع نکرد پروردگارتان شما را از ]ثمره [ این درخت جز اینکه مبادا ]تبدیل به[  دو فرشته شوید، یا از جاودانان در بهشت باشید.

نکته مهم مطلب آن است که ابلیس جهت فریفتن آدم- علیه السلام- به او گفت: پروردگارتان به این جهت شما را از خوردن میوه آن درخت نهی کرد چون نمی خواست شما دو نفر تبدیل به دوتا ملک بشوید! اما آدم- علیه السلام- سخن او را قبول کرد چون او چند بار قسم خورد و آدم- علیه السلام- تصور نمی کرد که کسی بتواند به پروردگار عالمیان قسم دروغ بخورد، یعنی جلالت و عظمت و کبریای پروردگار در نظر او در حدّی بود که چنان تصوّری به ذهنش نمی رسید. اما بحث اصلی سر موضوع تبدیل شدن به مَلَک است که چرا آدم- علیه السلام- قول ابلیس را رد نکرد مثلاً نگفت مگر بنا هست که ما تبدیل به ملک بشویم؟!

 مجموعاً از این کلام ابلیس و قبول آدم- علیه السلام – بر می‌آید که تبدیل انسان به ملک امر غیر ممکن یا غیر معقولی نبود و إلّا آدم- علیه السلام- آن سخن را از ابلیس نمی‌پذیرفت!

 اگر این نظر درست باشد می ‌توان گفت که امکان تبدیل انسان‌ های متعالی و تکامل یافته به «ملک» وجود دارد، و این موضوع در مورد موجودی به نام «جن» هم صدق می‌کند.

 در توضیح و تکمیل و یا تأیید این مطلب عرض می کنیم که آیا می شود گفت که مراد از «ملائکه» تمامی موجوداتی هستند که در «عالم ملکوت» استقرار دارند اعمّ از اینکه ابتداءً بصورت ملک آفریده شده اند و یا موجوداتی که بعداً در اثر تعالی و تکامل به آن عالم راه یافته اند، از جنّ و از انسان. بنظر می‌رسد این مناسب ‌ترین توجیهی است درباره این سؤال و این شبهه، اگر چه مفسران قرآن مجید و دانشمندان عقاید دینی توجیهات دیگری هم در این زمینه در مباحث تفسیری و عقیدتی ذکر کرده‌اند.

۵- در قرآن مجید  گاهی قول و تکلّم به موجودات دیگری غیر از انسان و مَلَک و جنّ هم نسبت داده شده همچنین به نیت های قلبی انسان ها که آن را اظهار نکرده اند هم «قول» گفته شده. و همچنین افعالی و صفاتی به بعضی از جمادات داده شده از آن نوع صفات و افعالی که به طور عادی و متعارف به صاحبان عقول مثل انسانها نسبت داده می شود.

مثال یکم:

«ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِي دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَينَا طَائِعِينَ» (فصلت/۱۱) یعنی: سپس به آسمان پرداخت در حالیکه آن ]بصورت[ دخان (بخار یا گاز یا دود) بود، پس به آن و به زمین فرمود: بیائید خواه و ناخواه ]به میل خود  یا اجباراً[ آن دو ]آسمان و زمین[ گفتند آمدیم در حال اطاعت.

طبعاً در اینجا نه قول خدا به آسمان و زمین به صورت الفاظ و با روش متداول بین انسان ‌ها بود، نه پاسخ آسمان و زمین که گفتند: ما در حال اطاعت آمدیم.

 مثال دوم:

  «قُلْنَا يا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ» (الأنبياء/۶۹) یعنی: گفتیم ای  آتش برای ابراهیم سرد و بی ضرر و بی آسیب باش

طبعاً در این جریان هم قول خدا به آتش به صورت لفظی و از نوع متداول بین انسان ها نبود. یعنی معنای معقولی نخواهد داشت که خدای سبحان با الفاظی از نوع آنچه بین انسان ها متداول است به آتش بفرماید نسبت به ابراهیم سرد و سالم باش و به او آسیب نزن.

مثال سوم:

 «فَوَجَدَا فِيهَا جِدَارًا يرِيدُ أَنْ ينْقَضَّ فَأَقَامَهُ» (الکهف/۷۷) یعنی: پس آن دو ]موسی و خضر علیهما السلام[ در آن قریه دیواری یافتند که می خواست فرو بریزد.

قابل توجه است که در این آیه نسبت اراده را به دیوار داده است. یعنی دیوار اراده می‌کرد که فرو بریزد. طبعاً اراده در مورد دیوار آن هم ذکر آن با فعل مضارع، به معنی متداول بین انسان ‌ها نیست و این اراده جنبه تکوینی دارد و به معنی عرفی نیست.

مثال چهارم:

«فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يوْمَينِ وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا» (فصلت/۱۲) یعنی: پس آن ها را ]به صورت[ هفت آسمان در آورد در دو روز و به هر آسمان امر مخصوص آن را وحی کرد.

طبعاً وحی در این آیه از نوع القاء یک مطلب به یک موجود از طریق الفاظ و از نوع سخن و کلام به معنی عرفی و یا از نوع وحی به پیامبران نیست.

مثال پنجم:

«يوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا–  بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا» (الزلزلة/۵) یعنی: زمین در آن روز ]قیامت[ خبرهای خود را بازگو می‌کند، از جهت اینکه پروردگارت به او وحی کرد

قطعاً تحدّث یعنی تکلّم زمین با الفاظ قراردادی و به صورت متداول بین انسان ها نخواهد بود.

مثال ششم:

«وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا» (الإسراء/۱۶) در این آیه کریمه امر به معنی عرفی آن نیست و إلّا لازمه معنای آن این خواهد بود که پروردگار عالمیان بندگان مترف خود را امر به فسق و فساد کند و قطعاً چنین چیزی محال است. و خود او فرموده است:

«وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ» (الأعراف/۲۸) یعنی: وقتی ]انسان های بی ایمان[ کار زشتی انجام می‌دهند، می‌گویند: ما پدران خود را بر آن یافتیم و خدا ما را به آن امرکرده، بگو ]ای پیامبر[ هرگز خدا امر به کار زشت نمی کند، آیا چیزی را که نمی دانید به الله نسبت می دهید؟!

 بطور قطع در این آیه یعنی آیه ۱۶ سوره اسراء امر از نوع تشریعی نیست، بلکه مراد امر تکوینی است. یعنی خاصیّت فسق این است که اگر به مرحله معینی رسید، خدای سبحان آن قریه فاسد را نابود می‌کند. و این یکی از سنت ‌های تغییرناپذیر پروردگار عالمیان است.

معنی امر تکوینی

امر تکوینی در حقیقت خاصیتی است که خدای سبحان به یک موجود عطا می‌کند. مثل اینکه خدا به آتش امر کرده است که بسوزاند و به آب امر کرده است که در حرارت معینی تبخیر شود و به شمشیر امر کرده است که ببرد و به فلان گیاه امر کرده است  که آثار بیماری خاصی را از بین ببرد و به شخص بیمار شفا دهد! اینها همگی از نوع امر تکوینی می باشند.

با این توضیحات روشن می شود که امر تکوینی خدا به اشیاء و موجودات، همان خواصی است که در خلقت آنها قرار داده ‌و یا آن ها بعداً آن خواص را پیدا کرده‌اند و آن خواص در وجود آن ها نفوذ کرده و جزو صفات آنها شده است.

 بطور قطع امر خدا به ابلیس درباره فریب فرزند آدم- علیه السلام- امر تکوینی بود و نه امر تشریعی، چون هرگز خدای سبحان به فریب انسان ها از طرف ابلیس و ایجاد فساد و فسق در فضای زندگی آنها امر نمی کند. لازم به ذکر است که ابلیس از زمان تمرّد و خودداری از اجرای امر پروردگارش، تبدیل به شیطان شد و توضیح این موضوع در ادامه این مباحث خواهد آمد.

 جهت رعایت اختصار، این بحث بسیار دقیق و ضروری و با اهمیت را در بخش بعدی از این مقالات ادامه خواهیم داد. إن شاء الله تعالی

الیاس کلانتری

۱۳۹۸/۴/۲۹

پاورقی:

۱-نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲، مشهور به «خطبه قاصعة»

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن