۲۰- آموزش های آسمانی، تفسیر سوره علق

تفسیر سوره علق*

۳- «اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ» در این آیه مجدداً امر به قرائت شده است احتمالاً به جهت تأکید امر آیه اول: این نظر علامه طباطبائی است. بعضی از مفسران گفته اند در این آیه مراد قرائت برای مردم است. در حالیکه در آیه اول مراد قرائت رسول اللّه ـ صلی اللّه علیه وآله ـ برای شخص خود بود. همچنین گفته شده مراد از هر دو مورد، امر به قرائت برای انسانها می باشد. اما هیچ دلیلی برای صحت این نظرات وجود ندارد. در هر صورت می توان گفت  در دو آیه اول موضوعی ذکر شده و آن موضوع «ربوبیت اللّه» می باشد و در آیه سوم فصل دیگری از مطالب سوره شروع شده و آن «اکرمیت» اللّه است. و برای موضوع جدید هم امر به قرائت شده است.

در این آیه موضوع اکرمیّت اللّه مطرح شده ظاهراً بیان این موضوع بعنوان جدل منطقی در مقابل مشرکان به کار رفته است. یعنی اگر بر فرض ـطبق نظر مشرکان ـ بت های مورد عبادت آنها موجودات کریم و ارزشمندی باشند و نفعی به حال آنها داشته باشند ـ که البته چنین نیست ـ ربّ مورد عبادت موحدان یعنی « اللّه » اکرم از آنها است و یا اکرم از همه چیز است. اگر این نظر درست باشد موضوع این آیه شبیه موضوع آیه ذیل خواهد بود! بطوریکه خداوند فرمود:

«قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَسَلَامٌ عَلَى عِبَادِهِ الَّذِينَ اصْطَفَى آللَّهُ خَيرٌ أَمَّا يشْرِكُونَ»(النحل /۵۹) مراد این است که اگر موجودات مورد عبادت مشرکان دارای کمالاتی باشند، که مشرکان بجهت آن کمالات به آنها گرایش پیدا می کنند، طبعاً آنها را لازم است خداوند عطا کرده باشد، در این صورت خدا اکرم از آنها است بنابراین باز هم جائی برای عبادت بتها و توجه و گرایش به آنها باقی نمی ماند.

احتمال دارد که این اکرمیّت در آیه مورد بحث بدون مقایسه با موجودی  ذکر شده باشد، یعنی اگر عامل گرایش انسانها به بعضی از انسانها و در نتیجه عبادت آنها ارزشمند و کریم بودن آنها باشد طبعاً خداوند عالم اکرم از آنها و هر چیز دیگری می باشد، و در اصل خداوند اکرم از آن است که در تصور و وصف بگنجد. لذا توجه کامل قلبی انسانها، به او باید معطوف شود. مثل معنائی که در « اللّه اکبر » مورد نظر می باشد.

۴- «الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» قلم ابزار نوشتن است و این نوشتن به هر صورتی تحقق یابد  عامل آن  در حقیقت قلم نامیده می شود و آنچه به نام قلم بین انسانها وجود دارد مصداقی از قلم و نوعی از آن است. یعنی قلم منحصر به این ابزار شناخته شده نمی شود اگر مراد از قلم همین ابزار متداول بین انسانها باشد لازمه معنای آیه کریمه این خواهد بود که تعلیم عموم انسانها به وسیله همین ابزار انجام بگیرد در حالی که آموزش اکثر انسانها حتی در زمان ظهور دین اسلام از طریق خواندن و نوشتن به معنای عرفی انجام نمی گرفت. وقتی این آیه نازل شد تعداد انگشت شماری در جوامع انسانی  با خواندن و نوشتن آشنا بودند به عنوان مثال گفته اند در شهر مکه فقط ۱۷ نفر باسواد وجود داشت یعنی کسی که بتواند بخواند و بنویسد. در مناطق دیگر زمین هم وضع تقریباً مشابه همین بود! پس چگونه تعلیم انسانها به وسیله قلم به معنی عرفی انجام گرفته است؟ تازه این تعداد اندک افراد با سواد در دوره ظهور پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه و آله ـ بودند و در زمانهای قبلی و دوران های اولیه زندگی انسانها وضع متفاوت با این بود.

اگر در تاریخ تحولات اجتماعی در اثر تعالیم پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه و آله ـ و ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ اکتساب علم از طریق خواندن و نوشتن گشترش زیادی پیدا کرد و از آن زمان به بعد هم این تحول در تمام جهان نفوذ کرد و جوامع دیگر را هم متحول کرد این موضوع مربوط به دوره ظهور پیامبر اسلام و از آثار و برکات دین توحیدی و آموزشهای آن می باشد. اما قبل از ظهور آن حضرت به طوری که ذکر شد، از هزاران نفر ساکن یک قریه(۱)گاهی فقط چند نفر انگشت شمار با خواندن و نوشتن و قلم ـ به معنی عرفی ـ سر و کار داشتند.

این آیه با صرف نظر از آموزشهای گسترده پیامبر اکرم اسلام ـ صلی اللّه علیه و آله ـ و تحولاتی که در جوامع مختلف ایجاد کرد و با صرف نظر از اهمیت خاصی که تعلیم و خواندن و نوشتن در آموزشهای دینی منظور شده، باید معنای قابل تحققی داشته باشد و مصداقی پیدا کند.

این آیه مربوط به اصل « تعلیم با قلم» می باشد نه تعلیم با قلم بعد از ظهور دین اسلام و جریان آموزشهای آن! یعنی شامل همه انسانها و در زمانهای قبلی هم می شود. حتی در این آیه هیچ دلیلی بر انحصار «تعلیم به انسانها» وجود ندارد و بلکه معنی آیه عمومیت دارد و شامل موجودات دیگر هم می شود. و اگر با صرف نظر از این موضوع فقط انسان را مشمول تعلیم در این آیه بدانیم باز هم در معنای آیه دچار اشکال خواهیم شد. چون آیه بعدی، منحصراً مربوط به تعلیم انسان می باشد.

کلام ایام -403، سهم و بهره انسانها از رحمت خدای غنیّ کریم *
بخوانید

فابل توجه است که تعلیم مطالب وحی از طرف پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه و آله ـ به انسانها هم عمدتاً و یا حداقل در ابتدای کار دعوت آن حضرت به وسیله قلم به معنای عرفی نبوده است. بلکه آن حضرت آیات را بر مردم می خواند و آنها آیات را استماع و غالباً حفظ می کردند. تعالیم دیگر پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه و آله ـ هم از طریق خطابه و سخن و اعمال و رفتارها انجام می گرفت نه از طریق نوشتن! چون وقتی در آن زمان جز عده ای انگشت شمار کسی با خواندن و نوشتن آشنا نبود، پس راهی غیر از آن وجود نداشت.

البته به طوری که ذکر شد این تحول مبارک را آن حضرت ایجاد کردو با تلاش زیادی که در این مورد به کار برد خواندن و نوشتن در بین مسلمین متداول شد، تا جائی که در سیره شریف آن حضرت آمده است که وقتی در جنگ بدر عده ای از کفار مکه را اسیر کردند، آن حضرت مقرر کرد هر اسیری که بتواند به ده نفر خواندن و نوشتن یاد دهد آزاد خواهد شد و در تعالیم ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ هم به مطلق علم و تعلیم و تعلم آن ارزش فوق العاده ای منظور شده است تا جای که امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: در روز قیامت جوهر قلم دانشمندان با خون شهیدان مقایسه خواهد شد و جوهر قلم دانشمندان ترجیح خواهد یافت.

با این توضیحات به نظر می رسد مراد از تعلیم با قلم معنای ظاهری و عرفی آن نباشد بلکه مراد تعلیم فطری و غریزی خداوند در مورد موجودات می باشد که به نحوه خلقت آنها متصل است. توضیح اینکه پروردگار عالمیان علمی و تعلیمی در فطرت و خلقت انسانها و موجودات دیگر به کار برده است و آن تعالیم عبارت است از گرایشهای غریزی در جانداران و تمایلات و گرایشهای غریزی و فطری در انسانها. در مورد انسانها خداوند عالم در نهاد و فطرت او تعالیمی به کار برده است و انسان بدون آموزش به معنای عرفی، به بعضی از اشیاء و کارها تمایلاتی در درون خود دارد و از بعضی چیزها و کارها نفرتی در وجود خود می یابد و تعالیم معلمان هم اگر مطابق با این تعلیم الهی یا متناسب با آن بود در روح انسانها پذیرش خواهد داشت. وقتی یک معلم مطلبی را به یک انسان تعلیم می دهد در حقیقت تعلیم او آن زمینه فطری را در متعلم به کار می اندازد و آن را بارور می کند. تعالیم پیامبران هم بر همین اصل مبتنی می باشد. به طوری که امیر المؤمنین علی ـ علیه السلام ـ در این زمینه می فرماید:

«فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»(۲) یعنی: برای آنها رسولانی فرستاد و  به طور پی در پی پیامبرانی را گسیل داشت، تا انسانها را به ادای پیمان فطری خود وادار نمایند و نعمت های فراموش شده او را به یادشان بیاورند، و با تبلیغ دلایل روشن وظایف رسالت را به جای آورند و نیروهای پنهان شده عقول مردم را بر انگیزانند و بارور سازند.

تعالیم معلمان بشری اگر زمینه فطری در انسان نداشته باشد، به راحتی مورد پذیرش او واقع نخواهد شد و حداقل با مشکلات زیاد و تخریب بخشی از فطرت انسان نوعی پذیرش خفیف پیدا خواهد کرد. مثلا اگر بنا باشد یک معلم به عده ای متعلم در سن کودکی که دارای سلامت کامل فطری می باشند، صداقت،پاکی، عاطفه انسانی و امثال آنها را یاد بدهد کارش مورد پذیرش خواهد بود! و اما اگر بخواهد به همان کودکان، تبهکاری و خیانت و دروغ گفتن و ظلم کردن و امثال آنها را یاد بدهد مورد پذیرش کامل قرار نخواهد گرفت!! به جهت اینکه تعلیم صداقت و پاکی و عاطفه انسانی با تعلیم اولیه خداوند در مورد انسان تناسب دارد و از تأیید فطرت او برخوردار است.

مثلا اگر یک بچه کبوتر ـ حتی اگر جدا از مادر زندگی و رشد کرده باشد ـ اولین بار گربه ای را در چند قدمی خود ببیند یه طور سریع می پرد و خود را از منطقه خطر دور می کند! این حالت در بچه کبوتر از تعلیم الهی نشأت گرفته است و این تعلیم مشمول موضوع این آیه می باشد و همچنین امثال آن در موجودات دیگر و انسانها.

به نظر می رسد در این آیه این معنای تعلیم مورد نظر می باشد و این تعلیم عاملی دارد و َآن هر حقیقتی باشد مشمول معنای عام و حقیقی قلم خواهد بود و در عرف آموزشهای دینی به آن لازم است قلم گفته شود. این معنای عام می تواند شامل تعلیم با قلم به معنای متعارف آن هم بشود! و این معنای عام قلم با احادیثی از ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ مطابقت دارد

الیاس کلانتری

۱۳۹۷/۱/۲۵

پاورقی ها:

۱ـ نهج البلاغه،خطبه اول

۲ـ قریه در اصل و در عرف قرآن به جائی گفته می شود که عده ای از انسانها در آنجا زندگی کنند،اعم از یک شهر بزرگ و پر جمعیت و یا یک روستا

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن