درس هائی از نهج البلاغه ـ ۲۲ ، تفسیر خطبه متقین (همام)

 تفسیر خطبه متقین (همام)*

بخش بیست و یکم*

کلیات*

  •  دوازده صفت از صفات بارز متقین که در رفتارهای آنها قابل مشاهده است.

  • متقین درامر دین داری و آنچه به دین مربوط است قدرت و اراده محکمی دارند.

  • توصیفی ازاهل ایمان (مؤمن) درکلام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)

  • دین خدا نوعی روش زندگی است که از طرف خدای تعالی و علم بی پایان او برای انسانها تعیین و توسط پیامبران (علیهم السلام) به آنها عرضه شده است.

  • دین آسمانی یک پدیده بسیار گرانبها و مطلوبی است که عده ای صورتهای تقلبی از آن می سازند و به انسانها عرضه می کنند.

  • ساختن صورتهای تقلبی از دین، اختصاصی به آن ندارد و درباره همه اشیاء قیمتی و مطلوب و ارزشمند متداول است.

  • شرح و توضیح کلمه «ایمان» در کلامی از امام رضا (علیه السلام)

  • تعریفی از «ایمان مستقر» و «ایمان مستودع»

  • دو نوع از ایمان و وصفی از آنها در کلام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)

  • ایمان به معنی عرفی، با امر و دستور سازگار نیست بلکه یک امر قلبی است.

  • ایمان به معنی حقیقی می تواند بطور دائم ازدیاد پیدا کند.

  • یقین یکی از مراتب متعالی ایمان است و آن هم بطور مستمر قابل ازدیاد است.

  • انسانها از چه اشیائی صورت تقلبی می سازند؟

  • برای کسانیکه حقیقت دین آسمانی را حتی به طور اجمال شناخته اند، هیچ خواسته و هدفی برتر از شناسائی بیشتر معارف  و ابعاد مختلف آن وجود ندارد.

  • ایمان حتی در مرحله یقینی باز پدیده ای است قابل رشد و ازیاد.

۲۴ـ «فَمِنْ عَلَامَةِ أَحَدِهِمْ أَنَّكَ تَرَى لَهُ قُوَّةً فِي دِينٍ وَ حَزْماً فِي لِينٍ وَ إِيمَاناً فِي يَقِينٍ وَ حِرْصاً فِي عِلْمٍ وَ عِلْماً فِي حِلْمٍ وَ قَصْداً فِي غِنًى وَ خُشُوعاً فِي عِبَادَةٍ وَ تَجَمُّلًا فِي فَاقَةٍ وَ صَبْراً فِي شِدَّةٍ وَ طَلَباً فِي حَلَالٍ وَ نَشَاطاً فِي هُدًى وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَعٍ» یعنی: از جمله نشانه های هر یک از آن گروه ـ متقین حقیقی و کامل ـ این است که در او مشاهده می کنی قدرتی در دین داری و احتیاط با نرمش و ایمانی در یقین و اشتیاق برای علم و علمی با شکیبائی و میانه روی در حال بی نیازی و خشوع در عبادت و آراستگی در فقر و صبر و تحمل در سختی و شدت و طلب و تلاش رزق حلال و نشاط در هدایت و دوری از طمع.

امام (ع) در این قطعه از خطبه شریف خود او از دوازده صفت از صفات بارز متقین را ذکر کرده، صفاتی که در رفتارهای آنها تجلی و ظهور دارد و می شود از توجه به شخصیت و رفتارهای آنها این صفات را مشاهده کرد.

«قُوَّةً فِي دِينٍ» آنها در امر دینداری قدرتی دارند و دین و آنچه به دین مربوط است، اصل و متن زندگی آنها را تشکیل می دهد. در فراگرفتن معارف دینی و عمل به آنها و کمک به انتشار آنها و بطور کلی ترویج و تقویت دینداری بسیار جدی و با صلابت هستند.

امام ـ علیه السلام ـ در کلام دیگری در توصیف مؤمن می فرماید:

« اَلمُؤمِنُ دَأبُهُ زِهادَتُهُ وَ هَمُّهُ دِیانَتُهُ وَ عِزُّهُ قناعَتُهُ وَ جِدُّهُ لِآخِرَتِهِ، قَد کَثُرَت حَسَناتُهُ وَ عَلَت دَرَجاتُهُ وَ شارَفَ خَلاصُهُ وَ نَجاتُهُ» (۱) یعنی : مؤمن روش و طریق او زهد او است همت او دیانت او است و عزت او قناعت و تلاش و سعی او برای آخرتش می باشد، در حالیکه حسنات او زیاد شده و درجات او بالا رفته و مشرف شده بر رهائی و رستگاری خود.

دیانت تمام زندگی جسمی و روحی انسان و افراد خانواده و بستگان و همنوعان انسان را در حیطه خود دارد. دین حقیقی امری جدا از زندگی انسان نیست و بلکه شامل تمام جهات زندگی انسان می شود .

دین خدا نوعی روش زندگی است که از طرف خدای تعالی و علم بی پایان او برای انسانها تعیین و توسط پیامبران خدا ـ علیهم السلام ـ به آنها ابلاغ شده است !طبعاً دین خدا شامل امور معاش و نیازهای روزمره انسان و نیازهای علمی و اخلاقی و روابط اجتماعی و فرهنگی و بطور کلی همه برنامه زندگی می باشد و همچنین معارف دینی شامل آموزش هائی برای انسان جهت رسیدن به مقصد آفرینش می باشد.

اگر در یک جامعه انسانی آموزش های دینی بصورت کامل رواج یابد و آموزش های علمی و اخلاقی انسانها از ناحیه آن تحقق یابد و روابط بین انسانها با همان معیارها و روش ها برقرار شود، همه انسانها به حقوق خواسته های حقیقی خود خواهند رسید و نیازی به غارت دارائی های دیگران و ظلم به یکدیگر پیدا نخواهند کرد.

دین آسمانی یک حقیقت بسیار گرانبهاء و مطلوبی است که عده ای صورتهای تقلبی متنوعی از آن تولید می کنند و به انسانها عرضه می کنند و انسانهای زیادی به جهت مطلوبیت و ارزش و قداست صورت اصلی آن به طرف صورتهای ظاهری و تقلبی آن هم می روند. در حالیکه آن جاذبه ها و ارزش های دین آسمانی در صورت حقیقی آن است. و نه صورتهای تقلبی. این موضوع یعنی ساختن صورت تقلبی از یک شی ء اختصاصی به دین خدا ندارد و بلکه در باره همه اشیاء نفیس و قیمتی متداول است. مثل طلای تقلبی و الماس تقلبی و یاقوت تقلبی و ابریشم تقلبی و امثال آنها.  یعنی هر چه قیمت و ارزش یک شی ء بیشتر باشد ، صورتهای تقلبی بیشتری از آن ساخته می شود و به انسانها عرضه ۴ می گردد و انسانها گاهی به جهت ارزش زیاد آن شیء ، صورت تقلبی ساخته شده از آن را هم خریداری می کنند و قیمت آن شیء حقیقی را به نوع تقلبی آن می پردازند. یعنی در این جهت به علت عدم آشنائی و عدم اطلاعات لازم فریب می خورند.

یکی از مشکلات بسیار عظیم پیامبران خدا و مصلحان آسمانی برقراری همین جریان در جوامع انسانی است. آنها با صَرف تمام امکانات و فرصت عمر خود تلاش می کنند صورت حقیقی دین خدا را از صورتهای تقلبی آن جدا کنند و راه شناسائی این دو نوع کالا را از یکدیگر به مردم یاد بدهند. یکی: آن کالای نفیس و بسیار قیمتی که هیچ شیء دیگری در ارزش و مطلوبیت معادل آن نخواهد بود و آن کالا یک جاذبه اختصاصی و منحصر به فرد دارد، دیگری: کالای تقلبی که شکل و صورت ظاهری آن شبیه آن کالای نفیس آسمانی و آن جواهرات قدسی است.  اما تشخیص تقلبی بودن آن برای همه انسانها و همیشه به راحتی امکان پذیر نیست.

پیامبران خدا و جانشینان آنها برای معرفی دین خدا و ترویج و تقویت آن و جلوگیری از تولید و ترویج صورتهای تقلبی آن از طرف کفار و منافقان، تمامی عمر و امکانات زندگی خود را به کار می گیرند و حتی گاهی حق حیات و جان خود را هم در این زمینه هزینه می کنند بطوریکه فعالیتهای فداکارانه آنها، گاهی منتهی به درگیری با مخالفان و گاهی حتی شهادت آنها می شود.

پس وقتی دین خدا دارای اوصاف فوق الذکر است طبعا لازم است انسانهای عاقل و اهل تقوا تمامی قوای وجودی و امکانات زندگی خود را در راه شناسائی حقائق آن و عمل به دستورات و احکام آن و انتشار و ترویج آموزشهای آن به دیگران به کار ببرند، چون در این صورت تمامی خواسته های حقیقی و حقوق معقول و مشروع خود آنها و افراد خاندان و همنوعان آنها هم تأمین می شود، و در اثر برقراری نظام حقیقی زندگی و امنیت مسیر حیات انسانها از ناحیه اتصال دائمی به علم و قدرت بی پایان پروردگار عالمیان، انسانها بدون مشکل زیاد و گاهی حتی بدون هیچ مشکلی به خواسته ها و حقوق طبیعی خود می رسند و به زندگی خود ادامه می دهند. و باز در آن صورت علاوه بر خواسته ها و لوازم زندگی عادی روزمره، انسانها در فضای زندگی متعالی روحی و لذت های برتری قرار می گیرند، برتر از خواسته ها و حقوق متداول متعارف عادی!

یعنی نه تنها ظلم ها فقرها و اغتشاش ها و نابسامانی های متعارف در فضای زندگی و خوف ها و نگرانی ها و اضطرابها از بین می رود، بلکه انسان ها در فضای یک حیات متعالی معنوی هم قرار می گیرند همان چیزی که یکی از نیازهای اجتناب ناپذیر حیات انسانی است.

برای کسانیکه حقیقت دین آسمانی و ابعاد مختلف آن را ولو به صورت اجمال شناخته اند، هیچ هدفی بالاتر و برتر از شناسائی بیشتر  دین خدا و عمل به آن و ترویج و تعلیم آن به دیگران وجود نخواهد داشت و پیامبران خدا و مجموعاَ رهبران آسمانی – علیهم السلام – رؤسای این گروه از انسانها و پیشرو آنها می باشند و این است رمز فعالیتهای فوق حد طاقتی که آن بزرگواران به عهده می گرفتند برای شناساندن حقایق دین خدا به انسانها و تقویت آن و پاکسازی آن از زوایدی که انسانهای جاهل و دشمنان خدا به آن اضافه می کردند!

پس طبیعی است که صاحبان تقوا در سطوح متعالی دارای قدرتی در دین باشند و با تمام جدیت در این مسیر روشن پربرکت سیر کنند و همه قوای خود را برای تقویت آن و راهنمائی انسانهای  دیگر به سوی آن به کار ببرند.

« و حزماَ فی لین » یعنی متقین مورد وصف اهل احتیاط و جدیت و محکم کاری هستند. آنها در مسیر زندگی با مراقبت و جدیت سیر می می کنند واهل اهمال نیستند، اما در عین حال سختگیری هم برای خود و دیگران ندارند، یعنی جدیت و محکم کاری آنها هم توأم با ملایمت و لطافت است! و جدیت آن ها با خشونت و سختگیری مخلوط نمی شود. آنها احتیاط می کنند که مبادا در ورطه گناه بیافتند و از ناحیه آنها آسیبی و ضرری به کسی برسد.

« و ایماناَ فی یقین » یعنی ایمانی که به مرحله یقین رسیده. ما قبلاَ در تعدادی از مقالات به مناسبت ارتباط موضوع مورد بحث با کلمه « ایمان » کلامی در حقیقت این کلمه و تعریف کامل آن بیان کردیم و اشاره ای کردیم به اینکه غالباَ در ترجمه های قرآن و مباحث مربوط به تفسیر آیاتی از قرآن، به معنای حقیقی و کامل این کلمه توجه لازم معطوف نمی شود و غالباَ آن را به معنی عقیده و باور و امثال آنها ترجمه می کنند. در این قسمت از بحث جهت تکمیل موضوع قسمتی از یک مقاله را که قبلاَ منتشر شده است عیناَ نقل می کنیم:

«در جهت ایجاد توجه به معنای حقیقی ایمان به کلامی از وجود مبارک رسول اکرم  (صلّی الله علیه و آله و سلّم) استناد شد که امیر المؤمنین علی (علیه السلام) از آن بزرگوار نقل کرده است. این کلام شریف را مجدداً ذکر می کنیم و توضیحاتی برای معانی آن می آوریم:

«الإيمان؛ معرفةٌ بالقلب و إقرارٌ باللّسان وعملٌ بالأركان»(۲) در ترجمه آیات قرآن و احادیث غالباً به معنای کامل و حقیقی «ایمان» توجه دقیقی معطوف نمی شود، بطوریکه آنرا غالباً به معنای «عقیده» یا «باور» و یا «گرویدن» تلقی می کنند. از جمله عوارض و نتایج این بی اعتنایی و بی توجهی به معنای حقیقی و کامل ایمان این است که باعث می شود تا انسان آن را یک حالت ثابت تلقی کند که پرونده آن بسته شده و دیگر کاری با آن ندارد!!!

درحالیکه ایمان یک حالت قلبی و روحی زنده و فعال و رو به گسترش است و به منزله جاده ای که حرکت در آن استمرار دارد تا رسیدن به مقصد آفرینش. توجه به معنای حقیقی ایمان و التزام به آن به طور مستمر عامل حصول کمالات جدید و فواید و لذت های تازه رو به ازدیاد است. معنای اصلی ایمان توجهات پی در پی مستمر به یک حقیقت است که مرحله اول آن عقیده قلبی است و بعد نفوذ این عقیده در روح انسان به صورتی که در او آرامش ایجاد کند و این حالت روحی و قلبی در اعمال انسان اثر کند و ظاهر شود. اظهار این عقیده و حمایت از آن و طرفداری از آن هم یکی از مراتب ایمان است.

ایمان به الله یعنی توجهات پی در پی به ذات اقدس او و پناه بردن به حوزه ربوبیت و قدرت و رحمت و الوهیت او بطوریکه انسان به آرامش روحی برسد و در مقام فرمانبرداری از او قرار بگیرد. و این توجهات قلبی استمرار یابد.

ایمان به زندگی اخروی هم عبارت است از توجهات پی در پی و مستمر به آن زندگی و ایجاد آمادگی در خود برای آن، بطوریکه با یاد مکرر آن، مشکلات زندگی دنیا قابل تحمل شود و انسان به امید رسیدن به زندگی در بهشت و نعمت های آن، جاده منتهی به آن یعنی زندگی دنیوی را طی کند و سختی های آن را با استقامتی که از این توجهات پی در پی بدست آورده تحمل کند. و در کنار هر نعمتی یادی از نعمت های بهشتی کند و وقتی با سختی ها و گرافتاری ها و درد و رنج ها مواجه می شود، یادی از سختی ها و گرفتاری ها و در و رنج ها و مشقت های عظیم روز قیامت کند و با اعمال حسنه خود سعی کند از آن مصیبت ها و گرفتاری ها و از عذاب های عظیم روز قیامت و از جهنم خود را نجات دهد. و شبیه به همین است ایمان به پیامبران و آخرین پیامبر خدا ( صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مقام و موقعیت آن بزرگوار و شخصیت و علوم باقی مانده از او و توجه به سخنان و رفتارها و بطورکلّی آموزش های او.

شبیه به همین است ایمان به امامت جانشینان حقیقی او یعنی ذوات مقدسه امامان معصوم ( علیهم السلام) یعنی استمرار رهبری آسمانی. و همچنین ایمان به آخرین کتاب آسمانی که مشتمل بر حقایق کتاب های آسمانی قبلی هم هست. یعنی قرآن مجید و مطالعه مستمر آن و یاد گرفتن علوم بکار رفته در آن و عمل به دستورات آن. در مقام اثبات این ادعا چند نکته را متذکر می شویم:

کلام ایام ـ 512، تجلی تاریخی و جهانی شکوه نهضت حسینی ( علیه السلام )
بخوانید

یکم: در آیات قرآن موضوع ایمان گاهی به صورت فعل ماضی بکار رفته است، مثل: «الذین آمنوا» و «یا ایها الذین آمنوا» و نظائر آنها. اما در بعضی از آیات هم به صورت مضارع آمده مثل: «یؤمنون بالله و الیوم الآخر» و «و الذین هم بآیات ربّهم یؤمنون» و «انّ فی ذلک لآیات لقوم یؤمنون» در آیات نوع اول به اصل ایمان آوردن انسانها اشاره شده و در آیات نوع دوم استمرار یا نحوه آن مورد توجه قرار گرفته است. یعنی از بکار رفتن موضوع ایمان به صورت فعل مضارع و حالت استمراری آن یا توجهات جدید یا مستمر به آن و گاهی لزوم ایمان مجدد، روشن می شود.

دوم: خداوند در توصیفی از ملائکه حاملان عرش و ملائکه اطراف عرش می فرماید:

«الَّذِينَ يحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيؤْمِنُونَ بِهِ وَيسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا» (غافر/۷) یعنی: آنهایی که عرش را حمل می کنند ] از ملائکه [ و آنانکه حول عرش هستند، پروردگارشان را تسبیح به حمد می کنند و به او ایمان می آورند و برای مؤمنان استغفار می کنند…

قابل توجه است که در این آیه ابتدا تسبیح ملائکه ذکر شده و بعد از آن موضوع ایمان آنها. اگر ایمان به معنای متعارف و متداول در فرهنگ عموم مردم باشد، یعنی عقیده و باور و گرویدن و امثال آنها، معنای این آیه چگونه خواهد بود؟!  یعنی ملائکه حاملان عرش، اول خداوند را تسبیح به حمد می کنند و بعد از آن به او عقیده پیدا می کنند و مثلاً ربوبیت او را باور یا قبول می کنند؟!!! قطعاً در این آیه مراد از ایمان همان معنایی است که ذکر شد و آن عبارت است از توجهات پی در پی، و آن به آن، به خداوند و ربوبیت و الوهیت او.

سوم: خداوند می فرماید:

« يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَمَنْ يكْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِيدًا»(النساء/۱۳۶) یعنی: ای کسانیکه ایمان آورده اید، ایمان بیاورید به الله و رسولش و کتابی که به رسولش نازل فرمود و کتابی که قبلاً نازل کرده و هرکس کفر بورزد به الله و ملائکه او و کتاب های او و رسولان او و زندگی اخروی ] و قیامت [ مبتلا به گمراهی دور و عمیقی شده است.

در این آیه به مؤمنان دستور می دهد که به الله و رسولش و کتابی که بر او نازل شده و حقایق مذکور در آن، ایمان بیاورند. اگر ایمان به آن معنای متعارف مذکور قبلی باشد، دستور خداوند در این آیه «تحصیل حاصل»(۲) خواهد بود. یعنی کسیکه به الله عقیده دارد مأمور شده است که به او عقیده پیدا کند!! و طبعاً چنین مطلبی در شأن کلام خدا نخواهد بود. و به طور قطع در این آیه مراد از ایمان همان معنای مورد ادعا است، یعنی معنایی که در کلام شریف رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امیر المؤمنین علی (علیه السلام) بود که وجود مبارک امام رضا (علیه السلام) ان را بازگو کرده است.

بطور کلی اگر ایمان به معنای عقیده و گرویدن باشد، با موضوع امر کردن به آن سازگار نخواهد بود. چون عقیده به چیزی با دستور دادن تحقق پیدا نمی کند. به جهت اینکه عقیده به چیزی یک امر قلبی است اما التزام به یک عقیده با امر کردن سازگار است.»(۳)

پس بنابر توضیحات فوق الذکر معنای حقیقی « ایمان » روشن شد و در ادامه بحث مربوط به آن عرض می کنیم که: ایمان دارای انواع و مراتبی است. یکی از مراتب یا انواع آن «یقین» است یا ایمان یقینی!

قبل از توضیح کلمه یقین و ایمان یقینی لازم به ذکر است که ایمان از یک نظر تقسیم می شود به دو قسم وآن دو عبارتند از «ایمان مستقر» و « ایمان مستودع» و باز در این بخش هم جهت تکمیل موضوع مورد بحث، قطعه دیگری از یک مقاله منتشر شده قبلی را عیناَ نقل می کنیم:

نمونه هائی از کلام امام رضا (علیه السلام)

در این بخش تعدادی از سخنان آن بزرگوار را ذکر و مورد بررسی و تحلیل فشرده ای قرار می دهیم: امید است همه ما موفق به فرا گرفتن معارف دین توحیدی از کلام و رفتار آن بزرگوار و همه حجت های پروردگار عالمیان بشویم و صحیفه اعمال خود را با آن جواهرات زینت دهیم.

۱-«قالَ الفَضلُ: قُلتُ لَاِبی الحَسَنِ الرِّضا(ع): يُونُسُ بنُ عَبدِالرَّحمَنِ يَزعُمُ اَنَّ المَعرِفَةُ اِنَّما هِيَ اِکتِسابٌ!قالَ: لا ما اُصابُ، اِنَّ اللهَ يُعطِی الاِیمانَ مَن يَشاءُ، فَمِنهُم مَن يَجعَلُهُ مُستَقَرًّا فیهِ وَ مِنهُم مَن يَجعَلُهُ مُستَودَعاً عِندَهُ، فَاَمَّا المُستَقَرُّ فَالَّذی لايَسلُبُهُ اللهُ ذلِكَ اَبَداً وَ اَمَّا المُستَودَعُ، فَالَّذی يُعطاهُ الرَّجُلُ، ثُمَّ يَسلُبُهُ اِيّاهُ»(۴) یعنی فضل می گوید به امام رضا (علیه السلام) گفتم یونس بن عبدالرحمن گمان می کند که جز این نیست که معرفت اکتسابی است! او فرمود: نظر او صحیح نیست. خداوند ایمان را به هر کسی که مشیّتش تعلّق گرفت عطا می کند، پس از آن ها کسی است که آن را در او مستقر می کند و کسی است که آن را به صورت ودیعه نزد او قرار می دهد، اما ایمان مستقر آن است که خداوند هرگز آن را سلب نمی کند و اما مستودع ایمانی است که به انسان داده می شود، سپس از او سلب می شود.

امام (علیه السلام) در این حدیث شریف به دو مطلب با اهمیت زیاد، اشاره فرموده است:

یکم: آیا ایمان فقط اکتسابی است یا سبب دیگری دارد؟!

دوم: ایمان دو نوع است، یکی مستقر و دومی مستودع و تعریف هر یک از آن دو.

اما در مورد مطلب اولی، شخصی به آن حضرت گفته است که یونس بن عبدالرحمن تصوّر می کند که معرفت فقط اکتسابی است یعنی شخص باید آن را خودش بدست آورد. آیا نظر او صحیح است؟!

امام (علیه السلام) در جواب او می فرماید: نه نظر او صحیح نیست بلکه ایمان اعطاء خداوند است، برای هر کسی که مشیّتش تعلّق بگیرد…

یعنی ایمان فقط اکتساب نیست، بلکه مطابق مشیّت خداوند به انسان ها عطا می شود و بنابراین انسان برای بدست آوردن آن باید در مسیر مشیّت خداوند قرار بگیرد. البته مراد امام (علیه السلام) این نیست که انسان در بدست آوردن آن هیچ نقشی ندارد، بلکه مراد این است که حصول ایمان امر قانونمندی است و مطابق مشیّت خداوند به انسان ها اعطاء می شود. اگر چه استعداد و زمینه پذیرشی هم باید در انسان وجود داشته باشد. مثل اینکه دو نفر کنار نهر عظیمی که از اراده خداوند در جائی جریان دارد رفته اند و یکی از آن دو ظرفی همراه دارد و دیگری بدون ظرف است. شخص اول می تواند به میزان گنجایش ظرفش از آن نهر آب بردارد، اما دیگری که فاقد ظرف است، و از آن نهر عظیم بی بهره خواهد بود. یا اندکی در حدّ آشامیدن نصیبی خواهد داشت. هیچ یک از آن دو آب را ایجاد نکرده اند و یا آن نهر را جاری نکرده اند. بلکه آب آن نهر با اراده خداوند جاری شده است، اما ظرفیت افراد در بهره برداری از آن به ظرفی که همراه دارند، ارتباط دارد. در موضوع رسیدن به ایمان هم مطلب شبیه به همین است. یعنی اینکه در وجود انسان باید ظرفیتی باشد جهت ایمان اعطائی خداوند، این زمینه هم ارتباط به موضوع وراثت دارد و هم به تربیت، بالخصوص در دوره کودکی و هم به بعضی عوامل دیگر حتی عوامل ناشناخته! و انسان موظف است با مسیر مشیّت خداوند در این زمینه و هر زمینه دیگری آشنا باشد و خودش را در مسیر جریان مشیّت پروردگارش قرار دهد. و از فضل او درخواست کند. و آنچه را از حسنات و کمالات بدست آورد، از ناحیه فضل و رحمت خداوند تلقّی کند و او را به خاطر عطایا و الطافش شکر کند.

در این قبیل موارد که در کلام پروردگار عالمیان و یا کلام ذوات مقدسه معصومین موضوع به مشیّت خداوند مرتبط شده است. تذکری برای مؤمنین وجود دارد و آن اینکه انسان مسیر جریان رحمت خدا را شناسائی کند و خود را در معرض این جریان قرار بدهد تا از آن بهره مند شود.

همچنین خود را همیشه به عنایات و الطاف پروردگار نیازمند بداند، در نتیجه بطور مستمر از طریق دعا و درخواست ارتباطش با پروردگارش برقرار شود. و اگر رحمتی از طرف او دریافت کرد، شکر او را به جای آورد و باز ارتباطش با خداوند از طریق شکر برقرار شود.

اما در مورد مطلب دومی یعنی تقسیم ایمان به دو قسم «ایمان مستقر» و «ایمان مستودع». امام (علیه السلام) متذکر شده است که نوعی از ایمان در دل های انسان ها نفوذ می کند و استقرار می یابد. این نوع ایمان بطور حقیقی به انسان های واجد شرایط و زمینه مناسب عطا می شود و شخص دارای آن می شود. و این نوع ایمان از دارنده اش سلب نمی شود.

اما ایمان نوع دوم در قلب دارنده اش نفوذ نمی کند و حالت ودیعه را دارد و وقتی که انسان به طرف گناهی تحریک شود، آن ایمان از او سلب می شود و او مرتکب گناه می شود، یعنی آن نوع از ایمان قدرت بازدارندگی در مقابل کشش به گناه را ندارد و از صاحبش جدا می شود و همچنین وقتی صاحبش از دنیا می رود، آن نوع ایمان از او سلب می شود، چون مال او نبود و در قلبش استقرار نیافته بود. مگر اینکه انسان با بررسی وضعیت روحی خود متوجه شود که ایمانش از نوع عاریه ای است و از خداوند بخواهد آن را به ایمان مستقر تبدیل کند و خودش هم در این زمینه تلاش کند و فرصت عمر را در رسیدن به این مطلوب از دست ندهد.

در مورد این دو نوع ایمان امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) هم کلامی دارد. آن حضرت می فرماید: «فَمِنَ اَلْإِيمَانِ مَا يَكُونُ ثَابِتاً مُسْتَقِرّاً فِي اَلْقُلُوبِ وَ مِنْهُ مَا يَكُونُ عَوَارِيَّ بَيْنَ اَلْقُلُوبِ وَ اَلصُّدُورِ إِلَى أَجَلٍ مَعْلُومٍ»(۵) قسمی از ایمان آن است که در دل ها ثابت می شود و استقرار می یابد، و قسمی دیگر از آن، میان قلب ها و سینه ها است تا مدتی معلوم. احادیث دیگری در این موضوع از ائمه معصومین (علیهم السلام) رسیده است، اما جهت رعایت اختصار به این مقدار از بحث اکتفا می کنیم.

اما مراد از ایمان هم، معنای حقیقی آن است نه معنای عرفی بطوریکه خود وجود مبارک امام رضا (علیه السلام) معنای ایمان حقیقی را از پدر و اجداد بزرگوارش و از امیرالمؤمنین علی (علیهم السلام) و سرانجام از کلام جدّ بزرگوارش پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل فرموده است و آن اینکه آن حضرت فرمود: «الإيمان معرفةٌ بالقلب و إقرارٌ باللّسان وعملٌ بالأركان» یعنی ایمان معرفت قلبی و اقرار به زبان و عمل به اعضاء و جوارح است. (۶)

با این توضیحات معنای کلمه «ایمان» بطور کامل روشن شد، لذا برمی گردیم به بحث اصلی و آن ذکر یکی از اوصاف متقین حقیقی و کامل بود که امام – علیه السلام – فرمود: « و ایماناَ فی یقین» یعنی آنها ایمانی دارند در مرتبه و مرحله و از نوع یقینی.

باز قابل تذکر است که ایمان حتی در مرحله یقین هم پدیده ای است قابل رشد و ازدیاد. یعنی حالت رکود و سکون در آن وجود نخواهد داشت و امکان دارد دائماَ و بطور مستمر افزایش یابد. ایمان یقینی و یا بطور کلی «یقین» قدرت روحی و حتی جسمی انسان را بالاتر می برد تا جائی که او می تواند با اراده خود تأثیرات عمیقی در اشیاء از جمله روح و بدن انسانها ایجاد کند، مثلاَ مریض غیر قابل علاج از طرق عادی طبی را، شفا دهد.

در آیاتی از قرآن مجید هم در توصیف متقین اشاره ای به ایمان یقینی آنها شده از جمله:

« ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ ۛ فِيهِ ۛ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ ﴿٢﴾ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ ﴿٣﴾ وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ ﴿٤﴾ أُولَـٰئِكَ عَلَىٰ هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ ۖ وَأُولَـٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿٥﴾  » یعنی آن است کتابی که در[ حقانیت و منشأ الهی داشتن] آن هیچ تردیدی نیست، هدایتی است [در مرتبه ای خاص] برای متقین، آنان که ایمان می آورند به غیب و نماز را برپا می دارند، و از آنچه به آنها رزق داده ایم انفاق می کنند و آنانکه ایمان می آورند به آنچه بر تو نازل شده و آنچه قبل از تو نازل شده و به آخرت یقین می آورند، آنها بر هدایتی از پروردگارشان قرار دارند [ و از آن بهره مند هستند] و آنها همان سعادتمندان [و رستگاران] هستند. قابل توجه است که در این آیات هم ایمان به غیب و هم ایمان به قرآن مجید و کتابهای آسمانی قبلی و مجموعاَ اصل «نبوت» و هم ایمان یقینی به آخرت، با فعل مضارع آمده است! یعنی ایمان به غیب از جمله «ربوبیت» و «الوهیت» ذات قدوس «الله» جلّ جلاله و هم کتاب آسمانی و هم زندگی اخروی بطور دائم می تواند رو به افزایش و رسیدن به مراحل بالاتر باشد، و لازم است حقایق مورد نظر در این آیات مورد توجهات پی در پی دائمی قرار بگیرد و بطور مستمر قوی تر و عمیق تر و رفیع تر شود.

 الیاس کلانتری

۱۳۹۷/۱۱/۱۱

پاورقی:

۱ـ غررالحکم ، عبدالواحد آمدی، مؤسسه انتشاراتی امام عصر (عج)، ص ۱۳۶حدیث  ۲۱۱۰

۲- نهج البلاغه، حکمت ۲۲۷

۳- وبسایت حکمت طریف، کلام ایام -۷۹،ولادت امام رضا علیه السلام، بخش دوم

۴- گنجینه نور، احمد قاضی زاهدی گلپایگانی، ص۱۵

۵ـ نهج البلاغه ،خطبه ۱۷۹ 

 ۶-وبسایت حکمت طریف، کلام ایام -۷۸،ولادت امام رضا علیه السلام، بخش اول

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن