درس هائی از نهج البلاغه – ۳

شرح و تفسیر خطبه متقین (همّام)*

بخش دوم*

در بخش اول از شرح و تفسیر خطبه متقین (همّام) چند نکته در توضیح مقدمه خطبه و رفتار امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در مقابل درخواست همام ذکر شد، در این بخش بعد از بحث فشرده ای در تکمیل بحث مقدماتی قبلی به شرح و تفسیر اصل خطبه خواهیم پرداخت.

۴- امیرالمؤمنین – علیه السلام – کلام خود را با حمد پروردگار عالمیان و ثنای او شروع کرده است. این رفتار از جهتی بمنظور رعایت یک ادب جمیل توحیدی است، و از جهت دیگر می تواند منشأ تأثیر بیشتر کلام و آموزش در انسانها باشد. در مقاله ای که به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) در بخش کلام ایام شماره ۱۱۴ نوشته شد، متذکر این موضوع شدیم که «ذکر الله» عامل پاکسازی روح انسان و ایجاد زمینه مساعد در او برای تأثیرپذیری مطلوب از یک کلام خواهد بود. امیدواریم با عنایتی از طرف خداوند، به بحث تفصیلی این موضوع در بخش «تفسیری از دعاهای معصومین (علیهم السلام)» موفق شویم.

۵- امام – علیه السلام – بعد از حمد و ثنای خداوند، در مقدمه کلام خود به صلوات بر پیامبر اکرم (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) پرداخته است. بحث در این زمینه مشابه بحث در «ذکر الله» خواهد بود؛ یعنی همچنانکه ذکر خداوند در آغاز هر کاری از جمله آموزش و خطابه و نامه در اخلاق دینی، عملی است ممدوح و موجب کمال آن خواهد شد، صلوات فرستادن بر پیامبر خدا هم همان نوع تأثیر را در کارها ایجاد خواهد کرد. چون یاد آن حضرت و صلوات فرستادن بر او هم نوعی «ذکر الله» است و عمل کردن به دستوری که خداوند داده است؛ چون او فرمود:

«إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يصَلُّونَ عَلَى النَّبِي يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا»(الأحزاب/۵۶)

در این آیه مبارکه به سه مطلب در مورد رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اشاره شده است و آنها عبارتند از:

الف: صلوات مستمر خداوند بر رسول گرامی خود (صلّی الله علیه و آله و سلّم)

ب: صلوات مستمر ملائکه بر آن حضرت

ج: دستور به مؤمنان مبنی بر فرستادن صلوات و سلام خاص بر آن بزرگوار.

در کلام خداوند ذکر شده است که تبعیت از آن حضرت موجب محبوبیت انسان نزد الله خواهد بود. بطوریکه فرمود:

«قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ»(آل عمران/۳۱) یعنی: بگو ] ای پیامبر [ اگر خدا را دوست می دارید از من پیروی کنید تا خدا شما را دوست بدارد و گناهان شما را مورد غفران قرار دهد و خداوند غفور و مهربان است.

پس وقتی خداوند به انسانها دستور می دهد که به پیامبرش صلوات بفرستند و می فرماید که تبعیت از آن حضرت موجب محبوبیت بنده نزد خداوند و غفران گناهان می شود، طبعاً یاد آن بزرگوار نیز منشأ تأثیرات مطلوبی در انسانها خواهد بود و مقدمه تبعیت و اطاعت از او.

آغاز خطبه

۱- «أمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللَّهَ – سُبْحانَهُ وَ تَعالَى – خَلَقَ الْخَلْقَ حِينَ خَلَقَهُمْ غَنِيّا عَنْ طاعَتِهِمْ، آمِنا مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ» یعنی: پس از حمد پروردگار و ثنای او، و صلوات بر پیامبر اکرم (صلِّ الله علیه و آله و سلّم) خداوند عالمیان – که منزه است و متعالی – مخلوقات را آفرید در حالیکه وقت آفرینش آنها از اطاعتشان بی نیاز و از نافرمانی آنها ایمن بود، امام (علیه السلام) در این قسمت از کلام خود، بطور ضمنی اشاره ای کرده است به این موضوع که نتایج و آثار رفتارهای انسانها، اعم از عبادت خداوند و اطاعت از او و رسولش و یا نافرمانی آنها، به خود انسانها – خود صاحب عمل و دیگران – بر می گردد. و اطاعت از خدا انسان را در پناهگاهی مستحکم و در فضای نورانی توحید وارد می کند و او از نعمت ها و الطاف پروردگارش بطور مستمر بهره مند می شود؛ اما خودداری از گناهان و یا ارتکاب آنها و همچنین عمل به عبادات هیچ نفع و یا ضرری برای خدا نخواهد داشت.

امام – علیه السلام – قبل از توصیف متقین که مراد اصلی از این خطبه است، ابتداء به یک نکته بسیار مهم و لطیفی اشاره فرموده و آن مربوط است به حکمت احکام تکلیفی و معارف اخلاقی، در آموزش های خداوند، و آن اینکه حکمت همه احکام تکلیفی و اخلاقی به وضعیت زندگی انسانها ارتباط می یابد! و خداوند نیازی به عبادت بندگان ندارد! اگر دستوری به بندگانش صادر کرده است مبنی بر انجام یا ترک عملی، مراد او کمک به بندگان و ابراز لطف به آنها بوده است. یعنی حکمت احکام و فواید و نتایج آنها به زندگی انسانها ارتباط پیدا می کند، و الّا خداوند نه از نافرمانی انسانها متضرر می شود و نه از اطاعت و فرمانبرداری آنها نفعی می برد.

انسانها از سنین کودکی بهصورت مستمر مورد امرها و نهی ها و دستورات دیگران و ممنوعیت ها و گاهی محرومیت ها قرار می گیرند. این امرها و نهی ها گاهی با خشونت و تندی و سرزنش ها و انتقادها و حتی تحقیرها و اهانت ها همراه می باشد. کسانی که به انسانها امر و نهی می کنند، ابتدا پدر و مادر و بعد معلمان و مدیران مدارس و امثال آنها و بعداً مجریان قوانین جامعه و عوامل حکومت ها هستند. این امر و نهی ها اگرچه عمدتاً به منظور یادگرفتن روش زندگی روزمره و برطرف شدن نیازهای انسانها بالخصوص در دوران کودکی انجام می گیرد؛ اما به جهت بی اطلاعی والدین و یا معلمان و یا کم اطلاعی آنها و همچنین آشنا نبودن به فنون و روش های تعلیمی و تربیتی صحیح و آشنا نبودن به خواص روحی انسانها بالخصوص کودکان، نه تنها گاهی آثار مورد انتظار را در کودکان بوجود نمی آورد، حتی موجب فرار آنها از آموزش ها و والدین و معلمان که مجریان امر آموزش هستند و حتی نفرت از آموزش ها می شود. در نتیجه حد اقل بخشی از زحمات فراوان والدین کودکان در امر آموزش و محبت های آنها و دلسوزی های آنها و وقت ها و هزینه های صرف شده برای فرزندان هدر می رود و آنها به نتایج مطلوب و مورد انتظار خود نمی رسند.

علاوه بر اینها این نوع روش آموزش و تربیت که مطابق با نیازهای روحی و قوای وجودی انسانها بالخصوص در سنین کودکی نیست یک نوع حالت مقاومت در مقابل امر و نهی ها و یک نوع سرکشی و عصیان نسبت به والدین و معلمان و مجریان قانون در جامعه، حتی مقابل مصلحان اجتماعی و دانشمندان ایجاد می کند.

ما قبلاً در این زمینه در بخش پرسش و پاسخ مقاله ای تحت عنوان و شماره ذیل نوشتیم:

«۱۱۱- تفاوت گناه و تخلف از قوانین و مقررات متداول بین انسانها چیست؟!»

در این بخش از شرح و تفسیر خطبه متقین قطعه ای از آن مقاله را عیناً ذکر می کنیم:

« به طور کلی انسان ها در مسیر زندگی خود همیشه با یک سلسله امر و نهی ها مواجه می شوند. و به طور مستمر به آن ها گفته می شود این کار را نکن، یا چرا این کار را کردی؟! گاهی انسان ها از همان زمان کودکی برای انجام بعضی کارها مورد انتقاد و سرزنش قرار می گیرند و گاهی تحقیر می شوند و یا مجازات نوع دیگری، حتی تنبیه بدنی که توأم با نوعی تحقیر است در مورد آن ها به کار بسته می شود. گاهی این مجازات ها خیلی شدید است و تناسبی با عمل خلاف یک شخص ندارد، حتی گاهی انسان ها به جهت عملی که ممنوع بودن آن را نمی دانستند، مجازات می شوند. یعنی در حقیقت کاملاً بی گناه هستند، اما باز هم مجازات می شوند. این مجازات ها برای اعمال ممنوع، حتی در مورد بی گناهان از همان زمان کودکی بلکه نوزادی شروع می شود و در مراحل مختلف عمر انسان ها ادامه می یابد. بارها دیده شده است که یک مادر، کودک یکی دو ساله خود را کتک می زند در عین حال شدیداً کودک خود را دوست دارد و مهر و محبت مادری در وجود او موج می زند. این کودک از نظر عقلاء و دانشمندان آشنا به علم روانشناسی کودک هیچ جرمی مرتکب نشده است و غالباً نمی داند که به چه منظوری مجازات می شود و چه کار خلافی را مرتکب شده است. اما در عین حال و با این که او کاملاً بی گناه است، مورد مجازات حتی از طرف پدر و مادر مهربان قرار می گیرد.

جهت روشن شدن ابعاد مختلف موضوع مثالی ذکر می کنیم و بعضی از ابعاد آن را مورد تحلیل و بررسی قرار می دهیم: مادری را در نظر بگیریم که مشغول پاک کردن سبزی است. و کودک دو ساله ی او هم کنارش نشسته است. این کودک هم در مقام تقلید از رفتار مادر با سبزی ها بازی می کند. مادر به کودک خود می گوید: دست به سبزی ها نزن! اما کودک به کار خود ادامه می دهد، مادر چند بار او را از دست زدن به سبزی ها نهی می کند و می گوید این سبزی ها کثیف است! دارای گل و خاک است و تو مریض می شوی اما کودک به این نوع نهی او اعتناء نمی کند. سرانجام احتمال دارد، این مادر بعد از چند بار نهی، دست او را بگیرد و فشار دهد و سبزی ها را از دست او در آورد و حتی ضربه ای به دست او بزند و با خشونت او را از دست زدن به سبزی ها باز بدارد. در این نوع رفتار چند نکته علمی و عقلی باید مورد توجه قرار بگیرد:

۱-کودک در مسیر یک کشش نیرومند باطنی باید از مادر و دیگران تقلید کند. یعنی او وقتی می بیند مادرش سبزی ها را به دست می گیرد و با آن ها کار می کند، او هم تحریک می شود که از مادر تقلید کند.

۲-کودک نمی فهمد که این سبزی ها گل آلود و کثیف است و اگر به آن ها دست بزند دستش کثیف خواهد شد.

۳-مادر چون در سن عقلی قرار دارد، وقتی دستش به سبزی ها خورد، آن دست را به صورت یا چشم یا لباس خود نمی زند و قبل از شستن کامل با آن دست غذا نمی خورد و آن را به دهن خود نمی زند! اما کودک دو ساله این موضوع را نمی داند و احتمال دارد دست آلوده به گل و خاک سبزی را به دهنش بزند، فلذا مادر از این موضوع ناراحت است و مدام کودک را از دست زدن به سبزی ها نهی می کند.

۴-نهی مادر جنبه عقلی دارد، یعنی می گوید: سبزی ها کثیف است دستت کثیف می شود. دستت را به دهن و چشم خود می زنی و مریض می شوی و امثال آن! اما این نوع نهی و آموزش جنبه عقلی دارد و در کودک دو ساله قوه عقل فعال نشده است و هیچ تأثیر مثبتی در آن کودک ایجاد نخواهد کرد.

۵-این نوع نهی کردن کودک از یک کاری که مادر جلو چشم او همان کار را انجام می دهد، جنبه آموزشی ندارد یعنی آموزش محسوب نمی شود، و صر فاً یک نوع نهی غیر مؤثر است، اما بی اعتنائی کودک او را عصبانی می کند! در حالی که با این کار مادر آموزشی محقّق نشده است.

۶-بی اعتنائی کودک به این نوع نهی مادر، از روی عمد و مخالفت با مادر نیست، فلذا کار او تخلّف و گناه محسوب نمی شود. بلکه این بی اعتنائی علل دیگری دارد!

۷-مادر این کودک یک فرد آموزش دیده در مورد تربیت کودک و یک کارشناس تعلیم و تربیت و یک روانشناس کودک نیست، بلکه یک مادر است. در عین حال که روانشناسان دانشمند و متبحّر در جهاتی از موضوع بسیار مهم تربیت اظهار ناتوانی و بی اطّلاعی می کنند، این مادر دلسوز و مهربان می خواهد تمام مشکل تربیت کودک و آموزش او را با نهی کودک از یک عمل که در بین عقلاء متداول است و یا فشار دادن دست کودک و یا زدن یک ضربه حل کند.

علاوه بر این ها که ذکر شد، نکات مهم دیگری به این رفتار مادر در مورد عمل کودک ارتباط دارد و ما جهت روشن شدن موضوع مورد بحث به یکی از آن ها اشاره می کنیم و آن این که: کودک در مقابل این نوع رفتار به شدت رنج می برد. بازی کردن با سبزی ها برای او به لحاظ کشش و اقتضای فطرتش لذتبخش است. اما نهی مادر و بعداً نهی شدید او و احیاناً تنبیه بدنی او به شدت ناراحت کننده، سرانجام به تدریج این کودک از عمل نهی و ممنوع شدن چه با کلام و سخن و چه با اخم و ناراحتی که در چهره نهی کننده دیده می شود و چه به صورت تنبیه بدنی، نفرت پیدا می کند. یعنی به طور کلی در درون وجودش به آن چه که ممنوع شده است تمایل یا اشتیاق پیدا می کند، و آن اول گرفتاری و مصیبت است.

این کودک در سنین بالاتر هم به طور مستمر مورد نهی ها و انتقادها قرار می گیرد. مثلاً چرا در حضور مهمان فلان حرف را زدی؟ چرا قبل از مهمان شروع به غذا خوردن کردی و چرا فلان لباس را پوشیدی و امثال آن ها. یعنی او به طور مکرر بدون این که گناهی انجام دهد، مجازات می شود.

اگر در یک نظام اخلاقی افراد عاقل و آموزش دیده انجام عملی را زشت تلقّی می کنند، آیا کودک این موضوع را می داند، یعنی قبلاً به او آموزشی داده شده؟ و اگر آن را می داند، قدرت باز دارندگی در روح او آن مقدار است که جلو کشش روحی او را بگیرد و او از انجام آن کار منصرف شود؟

این کودک وقتی وارد مدرسه می شود، در آن جا هم با قوانین و مقرراتی مواجه می شود که گاهی نوع نهی از آن ها با سن و سال و روحیه کودکی او متناسب نمی باشد. یعنی ضوابط و آئین نامه ها و مقررات در مدرسه و جامعه مبتنی بر علم حقیقی و کارشناسانه تنظیم نشده است. و او با این مقررات و امر و نهی ها مواجه می شود و این روحیه در او تقویت می شود که از هر چیزی او را نهی کردند، نسبت به آن علاقه پیدا می کند و حریص می شود.

در سنین بالاتر هم که او به سن جوانی رسیده دوست دارد به وضع موجود در جامعه خود اعتراض کند- چه در جامعه او کارهای خلاف قانون و خلاف انتظار در جریان باشد و یا کارهای که او حکمت آن ها را نمی داند.- اما حکومت جامعه این اجازه را به او نمی دهد و یا اشکالات او را جواب نمی دهد و فقط او را مجبور به اطاعت و پذیرش احکام و دستورات سیاسی و حکومتی می کند. فلذا روحیه میل به تخلّف در او تقویت می شود.

مشکل عظیم آن جاست که این انسان با این روحیه با احکام و دستورات تکلیفی خداوند مواجه می شود! توضیح این که پروردگار عالمیان جهت یک زندگی مطلوب و توأم با آسایش دستوراتی برای انسان ها صادر کرده، که ارزش این آموزش ها و دستورات فوق حد تصور عادی انسانی است! اما بعضی از انسان ها، همچنان که از تخلّف در مقابل دستورات مادر و پدر و معلم و حاکمان جامعه لذت می برند در مقابل دستوراتی که متضمّن سلامت و امنیت و منافع آن ها است هم، چنین روحیه ای را به کار می برند. یعنی امر و نهی های دلسوزانه پدر و مادر و معلمان و دوستان خود را هم مورد بی اعتنائی و احیاناً مخالفت قرار می دهند، حتی دستورات پزشکان را در امر پیشگیری از بیماری ها و یا معالجه آن ها ندیده می گیرند و گاهی با آن ها مخالفت می کنند.

اما خطر عظیم آن جاست که این روحیه در مقابل دستورات و تکالیف خداوند به کار بسته می شود. یعنی یک انسان همچنان که از تخلّف در مقابل امر و نهی پدر و مادر و معلم لذت می برد، با این روحیه با احکام و فرمان های پروردگارش مواجه شود.

این لذت تخلّف کودکانه و جاهلانه که در زوایای روح بعضی ها نفوذ کرده گاهی فاجعه ها به بار می آورد و آن وقتی است که موضوع به سلامت جسم و روح انسان و بعضی قوانین و مقررات اجتماعی مربوط شود و بالاتر از آن وقتی است که موضوع مربوط به فرمان های پروردگار است. گاهی بعضی از تخلّفات انسان ها از این نوع دستورات و امر و نهی ها فاجعه های جبران ناپذیری ایجاد می کند.»

با توجه به آنچه توضیح داده شده، روشن می شود که روش کار والدین انسانها و یا معلمان آنها و مجریان قوانین مجموعاً یک روحیه مقاومت و عصیان، در مقابل امرها و نهی ها ایجاد می کند! اعم از اینکه امرها و نهی ها در جهت کمک به یک انسان و محبت به او و از روی خیرخواهی و دلسوزی باشد یا غیر آنها! لذا اغلب انسانها – به جز کسانی که آموزش های عقلی و دینی در مورد آنها به نحو عالمانه و کارشناسانه انجام گرفته است – از امرها و نهی ها به نحو مورد انتظار استقبال نمی کنند و یک نوع بی اعتنایی نسبت به آنها نشان می دهند و حتی گاهی به نحوی از آنها فرار می کنند.

امیرالمؤمنین ( علیه السلام) در ابتدای کلام مبارک خود، این موضوع بسیار مهم را متذکر شده و آن اینکه امرها و نهی های خداوند از نوع دیگری غیر از دیگران است.

ما به خواست خداوند در ادامه این بحث و بخش بعدی به بعضی تفاوت ها بین این دو نوع امر و نهی و تکالیف اشاراتی خواهیم داشت.

الیاس کلانتری

۹۵/۱۱/۲۸

درسهایی از نهج البلاغه ـ 25، تفسیر خطبه متقین (همام)
بخوانید
برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن