کلام ایام – ۹۲، عید غدیر و ادامه رهبری آسمانی

fu5796عید غدیر و ادامه رهبری آسمانی

بخش سوم

در حادثه رحلت پیامبر اکرم حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و تعیین یک حاکم برای جامعه دینی از طرف چند نفر و تحمیل اراده آن چند نفر به تمام جامعه و سکوت مردم در آن حادثه و اهمال اکثر افراد جامعه در موضوع حکومت دینی، یک موضوع بسیار با اهمیت و اساسی مورد غفلت قرار گرفت و آن اینکه: جوامع انسانی و افراد آن جوامع و بطور کلی انسان ها در چه زمینه ای و در چه محدوده ای و در چه جهاتی به «رهبری آسمانی» احتیاج دارند؟!

موضوع اصلی و محوری در آن حوادث یعنی رحلت پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اقدام عده ای در تعیین یک حاکم بشری برای جامعه دینی و بالاتر از آن در اصل جریان بعثت پیامبران خدا (علیهم السلام) و تجدید نبوت ها و شریعت ها، همین است!

یعنی موضوع نیاز انسان ها به پیامبران و علوم آنها و قدرت آنها و مدیریت آنها و بطور کلی شخصیت آنها (سلام الله علیهم اجمعین).

عجیب تر اینکه مشکل این موضوع هنوز و در زمان ما هم در جوامع بشری برطرف نشده و همچنان برقرار است. لازم است روی این موضوع بحث و تحقیق دقیق و جامعی انجام بگیرد و حدود و چگونگی نیاز انسان ها و جوامع انسانی به رهبری آسمانی روشن شود.

در این بحث و تحقیق و بررسی، یک موضوع اساسی هم باید مورد توجه قرار بگیرد و آن اینکه موضوع انتخاب یک حاکم در یک جامعه مثل یک امیر برای یک قبیله و یک شهردار یا فرماندار برای یک شهر یا یک پادشاه و یا رئیس یا بطور کلی یک حاکم برای یک کشور، و میزان قدرت و اختیارات یک حاکم باید روشن شود و همچنین  ارتباط این موضوع با موضوع بعثت یک پیامبر و رهبری آسمانی او و موضوع جانشینی او!

در لزوم اصل وجود یک حاکم و یک امیر برای یک جامعه بحثی نیست و این مطلب مورد قبول همه عقلا است. اما نحوه و روش انتخاب یک حاکم و میزان قدرت و اختیارات او محل بحث و گفتگوی زیادی است! و در این نوشتار، ما وارد بحث تفصیلی در این زمینه نمی شویم و فقط به تذکر چند نکته در مورد آن می پردازیم:

یکم: جامعه دینی کامل به جامعه ای گفته می شود که حکومت دینی در آن برقرار باشد و آن جامعه به وسیله یکی از پیامبران خدا یا امامان معصوم (علیهم السلام) اداره شود و قوانین و احکام خدا در آن جامعه بطور کامل برقرار باشد.

دوم: جامعه ای که افراد آن را مسلمین تشکیل می دهند و حتی اکثریت قریب به اتفاق افراد آن جامعه مسلم هستند، اما حاکم جامعه یک انسان عادی یعنی غیر معصوم است. اعم از اینکه یک انسان دیندار است یا غیر آن و او تحت نظارت یک رهبر آسمانی یعنی پیامبر یا امام معصوم قرار ندارد، در آن صورت حکومت آن جامعه حکومت دینی نخواهد بود. اگرچه مقداری از احکام خداوند هم در آن جامعه برقرار باشد و مورد عمل قرار بگیرد. حکومت چنین جامعه ای را لازم است حکومت مسلمین نامید نه حکومت اسلامی.

سوم: مدیریت جامعه دینی و حکومت اسلامی احتیاج به علم و قدرت و اخلاق یک رهبر آسمانی اعم از پیامبر یا امام معصوم دارد. یعنی اگر جامعه ای در منطقه ای از زمین تأسیس شود که در آن همه حقوق انسان ها اعم از آنچه در زندگی عادی روزمره به آن احتیاج دارند و یا حقوق فوق عادی در جنبه های علمی و معنوی و اخلاقی و امثال آنها تأمین شود، و در آن جامعه عدالت کامل برقرار شود و مردم در رفاه و آسایش زندگی کنند و کسی نتواند حقوق دیگران را ضایع کند. همچنین زندگی مردم در آن جامعه بطور مستمر با پیشرفت های علمی همراه باشد و متناسب با نیازهای جدید تحولاتی در مسیر زندگی بوجود بیاید. و آن جامعه قدرت دفاعی لازم را در مقابل دشمنان داشته باشد، چنین وضعی بدون مدیریت مستقیم و یا غیر مستقیم یک رهبر آسمانی امکان تحقق نخواهد داشت.

چهارم: اگر در یک جامعه ای که عده ای از افراد آن از مسلمین و پیروان دین توحیدی هستند، و حتی اکثریت جامعه را همان افراد تشکیل می دهند، اما به هر علتی امکان تأسیس حکومت کامل دینی در آن وجود ندارد، حکومت آن جامعه – بطوریکه ذکر شد- حکومت مسلمین محسوب خواهد شد. در حکومت مسلمین امکان دارد، مقدار معتنابهی از احکام و قوانین دینی به کار بسته شود و به همان میزان مردم از برکات آن بهره مند شوند، و امکان دارد فقط مقدار اندکی از احکام دینی در آن جریان یابد و حتی امکان دارد اعمال و رفتارهای ضد دینی در آن به کار بسته شود، بطوریکه بعضی از رفتارها رنگ و شکل ظاهری دینی به خود بگیرد و بعضی دیگر با رنگ و شکل دیگری! حتی امکان دارد هر نوع عمل ضد دینی در آن جامعه جریان پیدا کند و فقط یک اسم ظاهری و دروغی دینی روی آن جامعه باشد. مثل اغلب حکومت های جامعه اسلامی در دوره بنی امیه و بنی عباس، و حکومت وهابی ها در زمان ما.

کلام ایام-438،تأویل قرآن کریم و حفاظت از حقوق آیندگان
بخوانید

پنجم: مشکل اصلی در جوامعی که حکومت مسلمین در آنها برقرار می شود ولی حکومت جامعه به هر علت سیاسی آن را حکومت اسلامی معرفی می کند، این است که غالب انسان ها جز عده ای آگاه و محقق و دانشمند در علوم دینی، جریانات حاکم بر جامعه را به حساب دین خدا می گذارند و حتی اعمال آشکار ضد دینی، عنوان دینی پیدا می کند. در این صورت هم جاذبه حقیقی دین خدا و معارف آن محبوس و پوشیده و راکد می ماند! در نتیجه عده ای از انسان ها نسبت به معارف دینی حالت بی تفاوتی و حتی گریز از مذهب پیدا می کنند. و بالاتر از آن حتی در عده ای روحیه مقابله و مبارزه با معارف و شعائر دینی به وجود می آید و آنها دانسته و ندانسته به مخالفت با عوامل سعادت و آسایش خود و تأمین کننده حقوق خود برمی خیزند.

حادثه سقیفه بنی ساعده و ابعاد آن

در روز رحلت پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مدینه حادثه ای واقع شد که میزان آثار آن از حدّ محاسبه خارج است و آن اینکه عدّه اندکی از افراد با طرح و نقشه قبلی در جایی به نام «سقیفه بنی ساعده» جمع شدند و با زیر پا گذاشتن دستورات خداوند و سفارشات پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای جامعه دینی حاکمی تعیین کردند و با بهره برداری از عواملی و با تهدید ها مردم را وادار به پذیرش آن حکومت کردند و این خبر را بین مردم منتشر کردند که این کار با مشورت مردم همراه بود، در حالیکه این خبر دروغ آشکاری بیش نبود. و اصلاً مشورتی جز نظر و خواسته چند نفر انگشت شمار در کار نبوده است. مشکل بوجود آمده ابعاد وسیعی داشت و بعد ها  وسعت بیشتری پیدا کرد. ابعاد مختلف مشکل بوجود آمده چند تا محور اساسی داشت از جمله یکی: محرومیت جامعه دینی و به تبع آن جامعه جهانی از علم و قدرت و مدیریت حجت پروردگار عالمیان یعنی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) که در آن صورت جاذبه های حقیقی معارف دین توحیدی محبوس و مکتوم می ماند و به جریان نمی افتاد.

دوم: اعمال و رفتارهای عمال حکومت رنگ دینی به خود می گرفت و مردم آن ها را- بطوریکه ذکر شد- به حساب دین خدا می گذاشتند و این موضوع عامل بی اعتنائی ها به دین خدا حتی فرار از آن و حتی بالاتر از آن مخالفت با دین خدا می شد. اگر چه این مخالفت ها به صورت آشکار انجام نمی گرفت.

اگر حکومت جامعه ادعای دینی نداشت مشکل بوجود آمده ابعاد کوچکتری می یافت و محدود می شد به محرومیت جامعه دینی و جامعه جهانی از حکومت کامل دینی و برکات آن که در مدیریت جامعه از ناحیه امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) تجلّی می یافت. و اگر آن حکومت در جامعه دینی مستقر می شد، جاذبه آیات قرآن و صورت ظهور یافته علم خداوند سر تا سر جامعه را فرا می گرفت و به جوامع دیگر نفوذ می کرد.

اما چنین نشد و حکومت جهت مشروعیت یافتن خود در بین عامه مردم و قدرت یافتن خود و هر علت دیگری ادعای دینی داشت و طبعاً بعضی از احکام دینی هم در آن بکار بسته می شد. و این موضوع عامل فریب عدّه زیادی از انسان ها و پذیزش وضع بوجود آمده و یا حداقل بی اعتنائی به وضعیت جامعه و آینده آن شد.

امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به عنوان حجت خداوند و جانشین پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باید مدیریت بحران بوجود آمده را به عهده می گرفت و کشتی دین خدا را در میان امواج ناشی از طوفان فتنه ها به منطقه امنی هدایت می کرد.

در ادامه این مباحث إن شاء الله به توضیح نقش آن حضرت در جامعه دینی و شبهاتی در این زمینه خواهیم پرداخت.

  الیاس کلانتری

۱۳۹۵/۷/۶

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن