کلام ایام تاریخی – ۵۴۸، ماه رجب و روزهای تاریخی و پر فضیلت آن

کلام ایام تاریخی ۵۴۸ ، ماه رجب و روزهای تاریخی و پرفضیلت آن

بخش ششم

برکات بعثت رسول اکرم صلی الله علیه و آله  به رسالت

در شماره قبلی در بحث مربوط به نزول اولین آیات قرآن کریم به پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله – و بعثت آن وجود مبارک قدسی به مقام رسالت به شرح و تفسیر فشرده ای درباره همان آیات نازل شده اولیه پرداختیم و در این بخش به تکمیل آن بحث و نتیجه گیری مورد نظر از آن می پردازیم:

۴- «الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» قلم ابزار نوشتن است و این نوشتن به هر صورتی تحقق یابد  عامل آن  در حقیقت « قلم» نامیده می شود و آنچه به نام قلم بین انسانها وجود دارد مصداقی از قلم و نوعی از آن است. یعنی قلم منحصر به این ابزار شناخته شده نمی شود. اگر مراد از قلم همین ابزار متداول بین انسانها باشد لازمه معنای آیه کریمه این خواهد بود که تعلیم عموم انسانها به وسیله همین ابزار انجام بگیرد در حالی که آموزش اکثر انسانها حتی در زمان ظهور دین اسلام از طریق خواندن و نوشتن به معنای عرفی انجام نمی گرفت. وقتی این آیه نازل شد تعداد انگشت شماری در جوامع انسانی  با خواندن و نوشتن آشنا بودند به عنوان مثال گفته اند در شهر مکه فقط ۱۷ نفر باسواد وجود داشت یعنی کسی که بتواند بخواند و بنویسد. در مناطق دیگر زمین هم وضع تقریباً مشابه همین بود! پس چگونه تعلیم انسانها به وسیله قلم به معنی عرفی انجام گرفته است؟ تازه این تعداد اندک افراد با سواد در دوره ظهور پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه و آله ـ بودند و در زمانهای قبلی و دوران های اولیه زندگی انسانها وضع متفاوت با این بود.

اگر در تاریخ تحولات اجتماعی در اثر تعالیم پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه و آله ـ و ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ اکتساب علم از طریق خواندن و نوشتن گسترش زیادی پیدا کرد و از آن زمان به بعد هم این تحول در تمام جهان نفوذ کرد و جوامع دیگر را هم متحول کرد این موضوع مربوط به دوره ظهور پیامبر اسلام و از آثار و برکات دین توحیدی و آموزشهای آن
می باشد. اما قبل از ظهور آن حضرت به طوری که ذکر شد، از هزاران نفر ساکن یک قریه(۱)گاهی فقط چند نفر انگشت شمار با خواندن و نوشتن و قلم ـ به معنی عرفی ـ سر و کار داشتند.

این آیه با صرف نظر از آموزشهای گسترده پیامبر اکرم اسلام ـ صلی اللّه علیه و آله ـ و تحولاتی که در جوامع مختلف ایجاد کرد و با صرف نظر از اهمیت خاصی که تعلیم و خواندن و نوشتن در آموزشهای دینی منظور شده، باید معنای قابل تحققی داشته باشد و مصداقی پیدا کند.

این آیه مربوط به اصل « تعلیم با قلم» می باشد نه تعلیم با قلم بعد از ظهور دین اسلام و جریان آموزشهای آن! یعنی شامل همه انسانها و در زمانهای قبلی هم می شود. حتی در این آیه هیچ دلیلی بر انحصار «تعلیم به انسانها» وجود ندارد و بلکه معنی آیه عمومیت دارد و شامل موجودات دیگر هم می شود. و اگر با صرف نظر از این موضوع فقط انسان را مشمول تعلیم در این آیه بدانیم باز هم در معنای آیه دچار اشکال خواهیم شد. چون آیه بعدی، منحصراً مربوط به تعلیم انسان
می باشد.

قابل توجه است که تعلیم مطالب وحی از طرف پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه و آله ـ به انسانها هم عمدتاً و یا حداقل در ابتدای کار دعوت آن حضرت به وسیله قلم به معنای عرفی نبوده است. بلکه آن حضرت آیات را بر مردم می خواند و آنها آیات را استماع و غالباً حفظ می کردند. تعالیم دیگر پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه و آله ـ هم از طریق خطابه و سخن و اعمال و رفتارها انجام
می گرفت نه از طریق نوشتن! چون وقتی در آن زمان جز عده ای انگشت شمار کسی با خواندن و نوشتن آشنا نبود، پس راهی هم غیر از آن وجود نداشت.

البته به طوری که ذکر شد این تحول مبارک را آن حضرت ایجاد کردو با تلاش زیادی که در این مورد به کار برد خواندن و نوشتن در بین مسلمین متداول شد، تا جائی که در سیره شریف آن حضرت آمده است که وقتی در جنگ بدر عده ای از کفار مکه را اسیر کردند، آن حضرت مقرر کرد هر اسیری که بتواند به ده نفر خواندن و نوشتن یاد دهد آزاد خواهد شد و در تعالیم ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ هم به مطلق علم و تعلیم و تعلّم آن ارزش فوق العاده ای منظور شده است تا جایی که امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: در روز قیامت جوهر قلم دانشمندان با خون شهیدان مقایسه خواهد شد و جوهر قلم دانشمندان ترجیح خواهد یافت.

با این توضیحات به نظر می رسد مراد از تعلیم با قلم معنای ظاهری و عرفی آن نباشد بلکه مراد تعلیم فطری و غریزی خداوند در مورد موجودات می باشد که به نحوه خلقت آنها متصل است. توضیح اینکه پروردگار عالمیان علمی و تعلیمی در فطرت و خلقت انسانها و موجودات دیگر به کار برده است و آن تعالیم عبارت است از گرایشهای غریزی در جانداران و تمایلات و گرایشهای غریزی و فطری در انسانها. در مورد انسانها خداوند عالم در نهاد و فطرت او تعالیمی به کار برده است و انسان بدون آموزش به معنای عرفی، به بعضی از اشیاء و کارها تمایلاتی در درون خود دارد و از بعضی چیزها و کارها نفرتی در وجود خود می یابد و تعالیم معلمان هم اگر مطابق با این تعلیم الهی یا متناسب با آن بود در روح انسانها پذیرش خواهد داشت. وقتی یک معلم مطلبی را به یک انسان تعلیم می دهد در حقیقت تعلیم او آن زمینه فطری را در متعلم به کار می اندازد و آن را بارور می کند. تعالیم پیامبران هم بر همین اصل مبتنی می باشد. به طوری که امیر المؤمنین علی ـ علیه السلام ـ در این زمینه می فرماید:

«فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»(۲) یعنی: برای آنها رسولانی فرستاد و  به طور پی در پی پیامبرانی را گسیل داشت، تا انسانها را به ادای پیمان فطری خود وادار نمایند و نعمت های فراموش شده او را به یادشان بیاورند، و با تبلیغ دلایل روشن وظایف رسالت را به جای آورند و نیروهای پنهان شده عقول مردم را بر انگیزانند و بارور سازند.

تعالیم معلمان بشری اگر زمینه فطری در انسان نداشته باشد، به راحتی مورد پذیرش او واقع نخواهد شد و حداقل با مشکلات زیاد و تخریب بخشی از فطرت انسان نوعی پذیرش خفیف پیدا خواهد کرد. مثلا اگر بنا باشد یک معلم به عده ای متعلم در سن کودکی که دارای سلامت کامل فطری می باشند، صداقت، پاکی، عاطفه انسانی و امثال آنها را یاد بدهد کارش مورد پذیرش خواهد بود! و اما اگر بخواهد به همان کودکان، تبهکاری و خیانت و دروغ گفتن و ظلم کردن و امثال آنها را یاد بدهد، مورد پذیرش کامل قرار نخواهد گرفت!! به جهت اینکه تعلیم صداقت و پاکی و عاطفه انسانی با تعلیم اولیه خداوند در مورد انسان تناسب دارد و از تأیید فطرت او برخوردار است.

مثلا اگر یک بچه کبوتر ـ حتی اگر جدا از مادر زندگی و رشد کرده باشد ـ اولین بار گربه ای را در چند قدمی خود ببیند به طور سریع می پرد و خود را از منطقه خطر دور می کند! این حالت در بچه کبوتر از تعلیم الهی نشأت گرفته است و این تعلیم مشمول موضوع این آیه می باشد و همچنین امثال آن در موجودات دیگر و انسانها.

به نظر می رسد در این آیه این معنای تعلیم مورد نظر می باشد و این تعلیم عاملی دارد و َآن هر حقیقتی باشد مشمول معنای عام و حقیقی قلم خواهد بود و در عرف آموزشهای دینی به آن لازم است قلم گفته شود. این معنای عام می تواند شامل تعلیم با قلم به معنای متعارف آن هم باشد.

۵ـ «عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يعْلَمْ» بعد از ذکر تعلیم موجودات بوسیله قلم بصورت عام، در این آیه به تعلیم انسان به صورت  خاص اشاره کرده است. در حقیقت این دو آیه در تناسب با یکدیگر شبیه دو آیه اول سوره یعنی آیه اول و دوم هستند. یعنی همانطور که در دو آیه اول ابتداء خلقت موجودات  بطور عام و بعد خلقت انسان بطور خاص ذکر شده، در این دو آیه هم اول تعلیم موجودات بطور عام و بعد تعلیم انسان بطور خاص آمده است.

این پنج آیه ظاهراً یکجا و در اولین مرحله از نزول وحی به پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ نازل شده است و طبق مدلول روایات وقتی که پیامبر اکرم  ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ در کوه حرا در خارج از شهر مکه قرار داشت فرشته وحی اولین بار بر او ظاهر شده و این آیات را بر او خوانده است، و از آن زمان رسالت و نبوت آن حضرت  ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ شروع شده است. در بعضی از روایات در مورد نزول اولین آیات قرآن و جریان بعثت آن حضرت به رسالت، مطالبی نقل شده که قابل بررسی و تأمل است و مقدار زیادی  از آن مطالب غیر واقعی می باشد.

کلام ایام - 23، مهمانی گرامی از سرزمین نور
بخوانید

در بعضی از احادیث در اصل در منابع اهل سنت آمده است که: حضرت محمد ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ در غار حرا بود که ناگهان فرشته وحی نزد او ظاهر می شود و به او می گوید:«اقرأ» … و آن حضرت با حالتی مضطرب و نگران به خانه بر می گردد و به همسرش می گوید:«زمّلونی» و «دثّرونی» یعنی: مرا بپوشانید و به رختخواب می رود در حالیکه مضطرب است!! و همسرش خدیجه ـ علیها السلام ـ جریان تغییر حالت آن حضرت را به پسر عموی خود «ورقة بن نوفل» ـ که از دانشمندان مسیحی بود و آشنا به کتابهای آسمانی قبلی ـ بازگو می کند! ورقة  به او می گوید: نگران نباش که او به نبوت مبعوث شده است…!

این مطالب به این صورت نقل شده، طبعاً غیر واقعی است ومستند به یک حدیث ضعیف در منابع اهل سنت است که بعدها شهرت پیدا کرده و به بعضی از کتب حدیث و سیره و سایر کتب سرایت کرده است.

مرحوم علامه طباطبائی ـ رحمة الله علیه ـ اصل این حدیث را بطور کامل، در تفسیر این آیات نقل و  دلائل ضعف و عدم صحت آن را ذکر کرده است(۱)

اینکه پیامبر خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ در اثر ملاقات با فرشته وحی و نزول وحی خداوند حالت اضطراب پیدا کند و در رختخواب بیافتد و دیگری به او اطلاع دهد که به نبوت مبعوث شده است،مطلبی بی پایه و غیر قابل قبول است. آن حضرت قطعاً قبل از مرحله مبعوث شدن به رسالت هم از طریق نوعی وحی با پروردگار عالمیان در ارتباط خاصی قرار داشت و از موضوع رسالت خود در آینده خبر داشت.

علاوه بر دلائل متعدد عقلی و نقلی، خود این موضوع که آن حضرت به تنهائی به کوه حرا می رفت،و مدت ها در آنجا تنها به سر می برد و به عبادت خداوند مشغول می شد، نشان دهنده این ارتباط خاص با خداوند است. حال این ارتباط به چه صورتی بود و کیفیت آن وحی چه بود، احتیاج به مباحث مفصل عقیدتی و علمی دارد.

البته می شود گفت آن حضرت در حادثه مبعوث شدن به رسالت، از عظمت حادثه و گستردگی مسئولیت رسالت خویش در تفکر فرو رفته و حالت انتظار پیدا کرده است،تا خداوند دستورالعمل شروع کار در دعوت دینی را به او اعلام کند، و این حالت سکوت و انتظار پیش از شروع دعوت، در نظر بعضی ها نگرانی و اضطراب تلقی شده است!

اصل کار رسالت و اعلام آن و دعوت به دین توحیدی و در نتیجه درگیر شدن با تمام مشرکان عالم، دارای عظمت و گستردگی و سنگینی خاصی بود و کافی بود که تغییر حالتی در آن حضرت به وجود آورد، و او را به حالت سکوت و تفکر و انتظار بکشاند.

نکته دیگر اینکه: تغییر حالت رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله وسلّم ـ هنگام نزول وحی، یا نوعی از نزول آن، سالها بعد از بعثت او و یا در تمام مدت نبوت او هم  در آن حضرت مشاهده می شد، یعنی این تغییر حالت دائمی بود و اختصاصی به شب بعثت نداشت.

در احادیث نقل شده است که گاهی وقت ها به هنگام نزول وحی، رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ به حالتی شبیه به  نوعی بیهوشی فرو می رفت! و بطوری که حتی در هوای سرد قطرات عرق در صورت مبارکش ظاهر می شد! طبق یک نظر این تغییر حالت زمانی به وجود می آمد که «وحی» بطور مستقیم و بدون واسطه «فرشته وحی» نازل می شده است.

این تغییر حالت احتمالاً به دلیل انقطاع کامل توجهات و قوای روحی او از«عالم ماده» و اتصال کامل به عالم فوق ماده و در یافت وحی از ساحت مقدس «ربوبیت» بوده است.

دیگر اینکه: وقتی موضوع بعثت آن حضرت به ورقة بن نوفل گفته شده، او هم به جهت آگاهی از کتابها ی آسمانی قبلی، موضوع بعثت را تأیید  کرده است!

و سر انجام اینکه: عبارت «یا ایها المزمل» و «یا ایها المدثر» هم که در اول دو سوره ،«مزمل» و «مدثر» ـ از سوره های اولیه نازل شده ـ آمده است، چنین مطلبی را تأیید نمی کند.

اولاً: این دو آیه در دوسوره مستقل از هم نازل شده است و بنا به دلالت آیات  بعدی، هرکدام معنای متفاوت با دیگری دارند سیاق آیات سوره مزمل امکان نزول آن را اندکی بعد از سوره علق ردّ می کند!

ثانیاً: اگر منظور از این دو عبارت، معانی لغوی ظاهری آنها باشد، یعنی پروردگار عالمیان به پیامبرش بفرماید:«ای جامه به خود پیچیده»از این تعبیر نهایتاً بر می آید که خداوند ـ جلّ جلاله ـ  در زمانی او را مورد خطاب قرار داده ، که آن بزرگوار جامه ای به خود پیچیده و خوابیده و یا نشسته بود، نه اینکه او در اثر نزول وحی دچار اضطراب شده و حالت بیماری و ضعف پیدا کرده و در رختخواب قرار گرفته باشد!

سرانجام اینکه: حداکثر می شود گفت که: پیامبر خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ بعد از مراجعت از «کوه حرا» که مدت زمانی طولانی قریب به یک ماه  درآنجا به سر برده بود،بعد از رسیدن به منزل به استراحت پرداخته! و با نزول آیات سوره مدّثر که حاوی دستور العمل هائی برای دعوت دینی بود، برخاسته و کار رسالت را طبق دستورات خداوند شروع کرده است.

بشود! و این معنای عام قلم با احادیثی از ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ مطابقت دارد.

در انتهای این بحث جهت رعایت روش اختصاری فقط به ذکر و توضیح فشرده چند نکته درباره آیات مورد بحث  شرح و تفسیر و نتیجه گیری از آنها اکتفاء می کنیم:

یکم: نزول آیات آخرین کتاب آسمانی با تذکر موضوع خلقت موجودات، بالخصوص انسان شروع شده است. و این موضوع مناسبت کاملی دارد با افکار و عقاید عالمیان یعنی عموم انسانها در سطح عالم اعم از انسانهای موحد و خداپرست، یا مشرک و بت پرست. درباره موحدان تذکر موضوع «خلقت» موجودات و خالقیت ذات قدوس «الله» عامل توجه بیشتر یا توجهات مجدد  و مکرر به او و افعال او خواهد شد. و درباره مشرکان هم سبب تأثیرپذیری از آن آموزشها، بجهت اینکه عموم مشرکا به خالقیت« الله» درباره موجودات عقیده دارند.

دوم: ایجاد توجه به «خلقت موجودات» و خود افراد مشرک، زمینه مناسبی برای دریافت آموزشها در آنها به وجود می آورد و امکان دارد آنها بجای مقابله با آن آموزش ها و مخالفت با آنها زمینه ای در وجود خود جهت پذیرش آن آموزشها  و علاقه ای به آنها پیدا کنند.

سوم: در آیات کریمه دوبار متذکر موضوع «ربوبیت» «الله» شده – سبحانه و تعالی- در آیه اول و سوم یعنی بجای کلمه «الله» کلمه «رب» به کار رفته است. و این کار متضمن نکته ظریف و دقیقی است درباره انسانها در سطح عالم که شامل عموم مشرکان عالم هم می شود.

توضیح اینکه عموم مشرکان عالم به خلقت موجودات از طرف «الله» عقیده داشتند و اما «ربوبیت» عالم و موجودات را به بعضی از مخلوقات نسبت می دادند، لذا خدای سبحان ابتداءً متذکر موضوع «ربوبیت» خود شده است.

چهارم: در هردو آیه یعنی آیه اول و سوم مراد از کلمه «رب» ذات قدوس «الله» است که آن را به پیامبر خدا – صلی الله علیه و آله – اضافه کرده، «ربک » یعنی : پروردگار تو و این اولین تذکر در موضوع «ربوبیت» الله می باشد که مورد اختلاف بین موحدان و مشرکان است! و بطوریکه ذکر شد، مشرکان «خلقت» موجودات را به الله و اما «ربوبیت» آنها را به بعضی از مخلوقات او نسبت می دادند، لذا عقاید سخیف و جاهدانه ای در این زمینه داشتند. پس با این وصف آموزش آنها با تذکر موضوع «ربوبیت الله» و خلوص آن عقیده همراه شده، یعنی پیامبرِ مبعوث شده به رسالت  و راهنما و هادی انسانها ربّ دیگری دارد  و انسانها را بسوی او دعوت می کند و آن «رب العالمین» است و نه رب های خیالی و توهمی مشرکان.

ذکر کلمه رب بصورت «ربک»  در این دو آیه کریمه امکان دارد حکمت ها و علل دیگری هم داشته باشد  و ما توضیح این موضوع را به فرصت مناسب دیگری موکول می نمائیم.

پنجم: در اولین آیات نازل شده از کتاب آسمانی، موضوع آموزش و  دریافت وحی و خلقت و ربوبیت موجودات مورد توجه قرار گرفته است و این موضوع حاکی از توجه کامل به آموزشهای علمی و توجه به علوم و ترویج آنها در فرهنگ دین آسمانی می باشد و  بیان و توضیح کامل این موضوعات احتیاج به فرصت مناسب دیگری دارد و در آن فرصت ها به ذکر و توضیح آنها خواهیم پرداخت. ان شاء الله تعالی.

پاورقی :

۱- المیزان فی تفسیر القرآن، علامه طباطبائی تفسیر سوره علق، بحث روایی

الیاس کلانتری

 

 

دکمه بازگشت به بالا
بستن