۲۱۲-در نامه امیرالمؤمنین علی به امام حسن مجتبی (علیهما السلام) مخاطب حقیقی چه کسی است؟!

183195311548213348616316513025111815944139سؤال:در نامه ۳۱ نهج البلاغه از امام علی (ع) خطاب به امام حسن (ع)  امیرالمؤمنین (ع) به فرزندشان توصیه هائی می کنند. در اینجا بعضی ها شبهه ای مطرح می کنند و آن اینکه امیرالمؤمنین (ع) فرزندشان را از خطائی باز می دارند و در جائی پسرشان را تنبیه می کنند ]هشدار می دهند[، در اینجا می گویند اگر امام حسن (ع) معصوم بود، پس چرا امام علی (ع) اینگونه به ایشان توصیه می کنند، منظور اینکه اینجا موضوع عصمت امام حسن (ع)  زیر سؤال می رود!

بعضی ها هم می گویند که این توصیه های امیرالمؤمنین (ع) به شخص دیگری بوده! آن شخص کیست؟!

نتیجه پرسش:

 1-اصل شبهه چیست لطفاً شرح داده شود.

۲-امیرالمؤمنین در این نامه بجای امام حسن چه کسی را نصیحت می کند، خواهشمندم نام آن شخص حتماً قید شود.

پاسخ:آنچه بین مورخان و شارحان «نهج البلاغه» مشهور است اینکه امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) این نامه را موقع مراجعت از «صفین» به امام حسن مجتبی (علیه السلام) نوشته است. از ظاهر عبارات نامه روشن می شود که این نوشته یک نامه خصوصی و فردی و برای فقط شخص امام حسن مجتبی (علیه السلام) نیست و باصطلاح یک نامه سرگشاده و یک منشور اخلاقی است. این نوع نامه نوشتن و یا وصیت شفاهی در سیره شریف امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) متداول بوده است و در سیره امامان معصوم (علیهم السلام) هم بطور مکرر دیده شده است. اگر چه این نامه ظاهراً خطاب به یک شخص است و آن شخص طبق قرائن موجود در نامه، وجود مبارک امام حسن مجتبی (علیه السلام) می باشد، اما مراد حقیقی آن حضرت، مؤمنان می باشند. و این نامه در حقیقت یک نامه باصطلاح «سرگشاده» و یک منشور اخلاقی برای انسان ها است. برای اثبات آنچه ادعا شد به یک مورد از رفتار آن بزرگوار از سیره شریفش استناد می کنیم. امام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) ساعاتی قبل از شهادت خود برای فرزندان و افراد خانواده و بطور کلی مؤمنان وصیتی فرمود که ظاهر آن و عبارات آن خطاب به دو فرزند و وصی و جانشین خود، امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) است. اما بطوریکه روشن خواهد شد مراد حضرت امیر فقط آن دو بزرگوار نیستند.

این وصیت در بخش نامه های نهج البلاغه، شماره ۴۷ قرار دارد. حتی این سفارش و وصیت در اصل بصورت مکتوب نبوده، اما در عین حال یک نامه محسوب می شود، از همان نوع نامه های سرگشاده و منشور. این وصیت مبارک با این عبارات شروع شده است:

«أُوصِيكُمَا بِتَقْوَى اللَّهِ وَ أَلَّا تَبْغِيَا الدُّنْيَا وَ إِنْ بَغَتْكُمَا وَ لَا تَأْسَفَا عَلَى شَيْ ءٍ مِنْهَا زُوِيَ عَنْكُمَا وَ قُولَا بِالْحَقِّ وَ اعْمَلَا لِلْأَجْرِ وَ كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً» یعنی شما دو تا را به تقوای الهی توصیه می کنم و اینکه در طلب دنیا نباشید، اگر چه دنیا شما را طلب کند، و به آنچه از دست شما رفت تأسف نخورید و سخن به حق بگوئید و برای پاداش آخرت، عمل کنید و دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید.(۱)

قابل توجه است که در این قسمت از نامه (سفارش) خطاب ها بطور آشکار متوجه آن دو وجود گرامی یعنی امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) است. در ادامه این وصیت شریف امام (علیه السلام) می فرماید:

«أُوصِيكُمَا وَجَمِيعَ وُلْدي (وَلَدِي) وَأَهْلِي وَمَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي بِتَقْوَى اللهِ وَنَظْمِ أَمْرِكُمْ وَصَلاَحِ ذَاتِ بَيْنِكُمْ» یعنی شما دو تا و همه فرزندان و خاندانم و همه کسانی را که نامه من به آن ها برسد، به تقوای خداوند و نظم امرتان و اصلاح در میان خود ]در بین مسلمین[ سفارش می کنم.

امام (علیه السلام) در این قسمت از کلام مبارک خود می فرماید:

«فَإِنِّی سَمِعْتُ جَدَّکُمَا ـ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَسَلَّمَ ـ یَقُولُ: «صَلاَحُ ذَاتِ الْبَیْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلاَةِالصِّیَامِ» یعنی من شنیدم از جدّ شما دو تا- که صلوات و سلام خدا بر او و آل او باد- می فرمود: اصلاح بین انسان ها از عموم نماز و روزه برتر است.

قابل توجه است که این بخش از کلام امیرالمؤمنین هم مثل عبارات اولیه آن با خطاب به دو فرزند رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شروع شده و بعد امام (علیه السلام) همه فرزندان و خاندان و کسانی را که این سفارش به آن ها خواهد رسید را، مورد خطاب قرار داده است.

یعنی خطاب از آن دو بزرگوار به عموم منتقل شده است. اما در عین حال توجه خاص به آن دو باز هم مورد نظر مبارکش بوده است، بطوریکه بعد از بکار بردن واژه های جمع مثل: «وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ وَصَلاَحِ ذَاتِ بَيْنِكُمْ» باز در استشهاد به کلام مبارک رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خطاب را به آن دو بزرگوار برگردانده و می فرماید: «فَإِنِّی سَمِعْتُ جَدَّکُمَا» یعنی باز خطاب متوجه آن دو وصی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شده است.

از این قسمت به بعد خطاب ها بصورت جمع بکار رفته است. پس مراد جمیع فرزندان و خاندان و پیروان آن حضرت و همه کسانی می باشند که این سفارش و این نامه به آن ها خواهد رسید!

جالب توجه است که بعد از تصریح به کلام شریف رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اشاره به اینکه آن بزرگوار جدّ گرامی دو مخاطب اصلی و اولیه در این سفارش هستند، در انتهای این سفارش می فرماید:

«فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ( صلى الله عليه وآله ) يَقُولُ إِيَّاكُمْ وَ الْمُثْلَةَ وَ لَوْ بِالْكَلْبِ الْعَقُورِ» یعنی من شنیدم از رسول خدا که فرمود: از مثله کردن بپرهیزید گر چه سگ هار و گزنده ای باشد.

خلاصه اینکه در وصیت مشهور امام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) اگر چه مخاطبان اصلی و ظاهری دو فرزند و وصی و جانشین آن حضرت یعنی امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) مورد نظر می باشند، اما وصیت جنبه عمومی دارد، بطوریکه خود آن حضرت در کلام شریف خود به آن تصریح فرموده است. و این وصیت هم بصورت نامه سرگشاده و منشور می باشد و برای عموم مسلمین بیان شده است.

نامه امیرالمؤمنین (علیه السلام) به امام مجتبی (علیه السلام) هم در حقیقت مثل همین نامه و سفارش است، یعنی اگر چه ظاهراً خطاب به آن بزرگوار نوشته شده، ولی مراد عموم مسلمین هستند.

امام (علیه السلام) در این نامه (یعنی نامه ۳۱ در نهج البلاغه) مقام خاص امامت و عصمت را در نظر نگرفته است. بلکه بعنوان پدری که عمرش رو به اتمام است به فرزند جوانش که در مسیر زندگی دنیوی گذشتگان حرکت می کند توصیه هائی دارد و تجربیات عمرش را در اختیار او قرار می دهد.

علت اصلی اینکه امام (علیه السلام) این توصیه ها و آموزش های اخلاقی را خطاب به امام حسن (علیه السلام) بیان فرموده است. این است که او وصی و جانشین پدر بزرگوارش بود، و بنا بود بعد از آن بزرگوار مشتمل هدایت انسان ها را بدست بگیرد و عهده دار ارشاد آن ها به مقصد حیات شود.

این نوع کلام در سیره شریف رهبران آسمانی (علیهم السلام) بطور فراوان دیده می شود و در این قبیل موارد یک شخص معصوم خود و یا معصوم دیگر را بعنوان یک انسان عادی در نظر می گیرد و به انسان ها آموزش می دهد که بعنوان یک بنده به موقعیت عمومی خود توجه کنند. اگر بنا باشد- امام معصوم اوصاف حجت های پروردگار را بیان کند- خود یا حجت دیگر- در آن صورت کلام او متفاوت خواهد بود با وقتی که قصد آموزش انسان ها را دارد و یا عمل و رفتار خود را در مقابل عظمت پروردگار عالم اندک و حقیر محسوب می کند.

توضیح اینکه ذوات مقدسه معصومین (علیهم السلام) اعمال و عبادات عظیم و باشکوه خود را در مقابل عظمت بی پایان پروردگار عالم، حقیر و ناچیز تلقی می کردند و این رفتار در حقیقت بکار بستن یک نوع ادب جمیل توحیدی بود. آن ها در این مقام خود را گناهکار حساب می کردند، در حالیکه تمام آن بزرگواران در مقام «عصمت کبری» قرار داشتند. و در تمام عمرشان هرگز هیچ گناهی از آن ها صادر نشده است.

سرانجام اینکه این نامه خطاب به امام حسن (علیه السلام) است و تعابیر بکار رفته در آن با توجه به این توضیحات هیچ تعارضی و منافاتی با مقام عصمت ندارد.

بعضی از علماء در شرح و تفسیر این نامه گفته اند خطاب امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در آن، متوجه فرزندش محمد حنفیه است، اما این نظر ظاهراً با قرائن موجود در این نامه ظاهراً سازگار نیست.

ما قبلاً مقاله ای تحت عنوان: «تطبیق آیات قرآنی با مناجات خمس عشره» در همین سایت «حکمت طریف» قرار دادیم. آن مقاله در نشریه بینات شماره ۶۸ ویژه نامه قرآن و امام سجاد- علیه السلام- منتشر شده بود.(۲) در مقدمه آن مقاله توضیحاتی در موضوع نسبت دادن گناهان از ناحیه ذوات مقدسه معصومین به خودشان آمده بود. جهت تکمیل این بحث بخشی از آن مقاله را عیناً در این قسمت ذکر می کنیم:

207-آیا کفر به خدا اثر کارهای خوب را هم از بین می برد؟!
بخوانید

اما در مورد مناجات با پروردگارشان طبعاً چنین قیدی نباید در کار بوده باشد و در اصل، نیازی به محدود کردن سطح کلام در مرتبه ای خاص وجود نخواهد داشت. اما این جا مطلب نیاز به توضیحی دارد و آن این که آن ها یک وقت در مقام ارتباط و اتصال با خداوند صرفاً جهت شخص خود قرار داشتند که ورود به آن مقام و نزدیک شدن به آن در وسع و امکان افهام عادی انسانی نیست.

اما، یک وقت آن ها در مناجات های خود با خداوند قصد آموزش به دیگران را داشتند، ﻳﺎ اﻳﻦﻛﻪ در ﻣﻘﺎم ﻣﻨﺎﺟﺎت ﺑﺎ ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﻮدﻧﺪ،اﻣﺎ آﻣﻮزش ﺑﻪ دﻳﮕﺮان ﻫﻢ ﻣﻮردﻧﻈﺮ آنﻫﺎ ﺑﻮد،در اﻳﻦ زﻣﻴﻨﻪﻫﺎ ﺣﺪاﻗـﻞ درﺟﻬﺖ اﻟﻔﺎظ و ﻛﻼم ﻣﺸﺘﻤﻞ ﺑﺮ آن ﻣﻨﺎﺟﺎت ﻫـﺎ ﻣـﺤـﺪودﻳﺖ ادراﻛـﻰ اﻧﺴﺎنﻫﺎ و ﺳﻄﺢ ﻋﻠﻤﻰ و اﻳﻤـﺎﻧـﻰ آنﻫـﺎ درﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻣﻰﺷﺪ.اﻣﺎ ﺟﻨـﺒـﻪ روﺣﻰ و ﺣﺎﻻت ﺷﺨﺼﻰ ﺧﻮدﺷﺎن ﺧﺎرج از اﻳﻦ ﻣﺤﺪودﻳﺖﻫﺎ ﻣﻰﺗﻮاﻧﺴﺖ ﺑﺎﺷﺪ.

درﻣﻮرد دﻋﺎﻫﺎ و ﻣﻨﺎﺟﺎتﻫﺎى ﺣﻀـﺮات ﻣﻌﺼـﻮﻣﻴﻦ (ع) اﺑﺘﺪاءً ﺗﺬﻛﺮ ﻳﻚ ﻧﻜﺘﻪ ﺿـﺮورى اﺳﺖ و آن اﻳﻦﻛﻪ:

آن ﻫﺎ در ﻣﻘﺎم دﻋـﺎ وﻣﻨﺎﺟﺎت ﺑﺎ ﺧﺪاوﻧﺪ ﻋﺒـﺎراﺗﻰ را در ﻛﻼم ﺧﻮد ﺑﻪ ﻛﺎر ﺑﺮده اﻧﺪ ﻛـﻪ در ﻇﺎﻫﺮ ﺑﺎ ﻣﻘﺎم«ﻋﺼﻤﺖ»آنﻫﺎ ﺗﻨﺎﺳﺒﻰ ﻧـﺪارد.و ﻣﺜﻞ اﻳﻦﻛﻪ ﻛﻼم از ﻳﻚ اﻧﺴﺎن ﮔﻨﺎﻫﻜﺎر ﻛـﻪ ﻣﺮﺗﻜﺐ ﮔﻨﺎﻫﺎن ﻛﺒﻴـﺮه زﻳﺎدى ﺷﺪه اﺳﺖ،ﺻﺎدر ﺷﺪه،در ﺣﺎﻟﻰﻛﻪ آﻧﺎن در ﻣﻘﺎم ﻋﺼـﻤـﺖ ﻛﺎﻣﻞ ﻗـﺮار داﺷﺘﻪ و ﺣﺘﻰ ﻳﻚ ﮔﻨﺎه ﻫـﻢ در ﻃـﻮل ﻋﻤﺮ از ﻣﻌﺼـﻮﻣﻴﻦ (ع) ﺳﺮ ﻧـﺰده و ﻫﺮﮔﺰ ﺑـﻪ آن ﻧﺰدﻳﻚ ﻫﻢ ﻧﺸﺪه اﻧﺪ.اﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮع ﭼﻨﺪ ﻋﻠﺖ ﻣﻰﺗﻮاﻧﺪ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ:

ﻳﻜﻢ: آنﻫﺎ در ﻣﻘﺎم دﻋﺎ و ﻣﻨﺎﺟـﺎت ﻣـﻮﻗﻌﻴﺖ اﻧﺴﺎن ﻫﺎى دﻳﮕـﺮ را درﻧﻈﺮ ﻣﻰﮔـﺮﻓﺘﻨﺪ، اﻧﺴﺎنﻫﺎى ﻋﺎدى ﻛﻪ ﻣﺮﺗﻜﺐ ﮔﻨﺎﻫﺎﻧﻰ ﺷﺪه اﻧﺪ،ﭘﺲ ﻻزم اﺳﺖ ﺑﺎ ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﺎ اﻳﻦ روش و ﺑﺎ اﻳﻦ ﻧﻮع ﻛﻼم ﻣﻨﺎﺟﺎت ﻛﻨﻨد .

دوم: آنﻫﺎ در اﻳﻦ ﻧـﻮع از دﻋﺎ و ﻣﻨﺎﺟﺎت،ﻫﻢ ﺣﻘﻴـﻘـﺘـﺎً در ﻣﻘﺎم دﻋﺎ و ﻣﻨﺎﺟـﺎت ﺑـﺮاى ﺷﺨﺺ ﺧـﻮد ﻗﺮار ﻣﻰﮔﺮﻓﺘﻨﺪ و ﻫﻢ ﻗﺼـﺪ آﻣـﻮزش ﺑﻪ دﻳﮕـﺮان را داﺷﺘﻨﺪ.و ﺗﻔـﺎوت آنﻫﺎ ﺑـﺎ دﻳﮕﺮان در ﺣﺎﻻت روﺣﻰ و ﻗﻠﺒﻰ ﺑﻮد،ﻧﻪ در اﻟﻔﺎظ ﻛﻼم. ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻧﻤﺎز ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺷﺨﺺ رﺳﻮل اﻛﺮم (ص) ﻛﻪ در آن ﻧﻤﺎز ﻃﺒﻌـﺎً ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ اﻓﺮاد ﻣﺴﻦ و ﺿﻌﻴف را در ﻧﻈﺮ ﻣﻰ ﮔـﺮﻓﺘﻨﺪ و ﻧﻤﺎز را ﻛﻮﺗﺎه ﻣﻰﺧـﻮاﻧﺪﻧﺪ اﻣﺎ آن ﺣﻀـﻮر ﻗﻠﺒﻰ ﻣﺨـﺼـﻮص ﺧﻮد، ﻛﻪ ﺑﺎﻻﺗﺮ از ﺣـﺪ ادراك و ﺗﺤﻤـﻞ اﻧﺴﺎنﻫﺎى ﻏﻴﺮﻣﻌﺼﻮم اﺳﺖ، در اﻳﻦ ﻧﻮع ﻧﻤﺎز ﺑﺮﻗﺮار ﺑﻮده اﺳﺖ.

اﻣﺎ ﺣﻀـﺮات ﻣﻌﺼﻮﻣﻴـﻦ(ع) وﻗﺘﻰ در مقام دﻋـﺎ وﻣﻨﺎﺟﺎت ﺑـﺮاى ﺷﺨﺺ ﺧﻮد ـ ﺑﻪ ﻃـﻮر ﺻﺮف ـ ﺑـﻮدﻧﺪ و آﻣـﻮزش دﻳﮕـﺮان و رﻋﺎﻳﺖ ﺣﺎل آنﻫـﺎ ﻣـﻄـﺮح ﻧﺒـﻮد، ﺣﺎﻻﺗﻰ داﺷﺘـﻨـﺪ ﻛـﻪ اﻧﺴﺎنﻫﺎى دﻳﮕﺮ ﻳﻌﻨﻰ ﻏﻴﺮﻣﻌﺼﻮﻣﻴﻦ از آن ﺣﺎﻻت ﺑﻰﺧﺒﺮ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺑﺎزﻣﺜﻞ دو ﻧﻮع ﻧﻤﺎز رﺳﻮل ﺧﺪا (ص) و ﺣﻀﺮات ﻣﻌﺼﻮﻣﻴﻦ (ع)،ﻳﻜﻰ ﻧﻤﺎز ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺑﺎ دﻳﮕﺮان و دﻳﮕﺮى ﻧﻤﺎز ﻓﺮدى و ﺷﺨﺼﻰ ﺑﺮاى ﺧﻮد و در ﺧﻠﻮتﻫﺎ و دور از ﺗﻮﺟﻪ دﻳﮕﺮان.

ﺳﻮم: آن ﺑـﺰرﮔﻮاران در ﻣﻘﺎم ﻋـﺒـﻮدﻳﺖ و دﻋﺎ و ﻣﻨﺎﺟﺎت از ﻧﺎﺣـﻴـﻪ ﺗـﻮﺟﻪ ﺗﺎم ﺑﻪ ﻣـﻘـﺎم ﭘﺮوردﮔﺎر ﻋﺎﻟﻤﻴﺎن اﻋﻤﺎل ﺧﻮد را ﺑﺴﻴﺎر ﺣﻘﻴﺮ و ﻧﺎﭼﻴﺰ ﺣﺴﺎب ﻣﻰ ﻛﺮدﻧﺪ، اﮔﺮ ﭼﻪ ﺧﻮد وﺟﻮد ﻣﻘﺪس و اﻋﻤﺎل آنﻫﺎ داراى ﻋﻈﻤﺖ ﺧﺎﺻﻰ ﺑﻮده اﺳﺖ. ﻳﻌﻨﻰ ﻋﻤﻞ و ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ ﺑﺴﻴﺎر ﻋﻈﻴﻢ اﻳﺸﺎن در ﻧﻈﺮ ﺷﺨﺺ ﺧﻮدﺷﺎن ﺑﺴﻴﺎر ﺣﻘﻴﺮ ﺗﻠﻘﻰ ﻣﻰ ﺷﺪ. ﻣﻴـﺰان ﺣﻘﻴﺮ ﺗﻠﻘﻰ ﻛـﺮدن ﺧﻮد و ﻋﻤﻞ ﺧﻮد، ﻣﺘﻨﺎﺳﺐ ﺑﺎ اﺣﺴﺎس ﻋﻈﻤﺖ ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﻮد،ﻋﻈﻤﺖ ﺑﻰ اﻧﺘﻬﺎ و ﻓﻮق ﺣﺪ ادراك!

ﭼﻬﺎرم: ﮔﻨﺎﻫﺎﻧﻰ ﻛﻪ اﻧﺴﺎنﻫﺎ ﻣﺮﺗﻜﺐ ﻣﻰﺷﻮﻧﺪ از ﻳﻚ ﻧﻈﺮ ﺑﻪ دو ﻗﺴﻢ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﻣﻰﺷﻮﻧﺪ، یکی این که: از ﻫﺮ ﻟﺤﺎظ در ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﻮد و از ﻫﺮ اﻧﺴﺎﻧﻰ ﺳﺮ ﺑﺰﻧﺪ ﺑﻪ ﻃﻮر ﻣﻄﻠﻖ ﮔﻨﺎه ﺷﻤﺮده ﻣﻰﺷﻮد، ﻛﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﮔﻨﺎﻫﺎن از ﻫﻤﻴﻦ ﻧﻮع ﻫﺴﺘﻨﺪ.

دیگری، ﻋﻤﻠﻰ اﺳﺖ ﻛﻪ در ﺷﺮاﻳﻂ ﻋﺎدى ﮔﻨﺎه ﻣﺤﺴـﻮب ﻧﻤﻰﺷﻮد و در ﺷﺮاﻳﻂ ﺧﺎص ﺑﻪ ﮔﻨﺎه ﺗﺒﺪﻳﻞ ﻣﻰﺷـﻮد،ﻳﺎ اﻓـﺮاد ﺧﺎﺻﻰ آن را ﮔﻨﺎه ﻣﺤﺴـﻮب ﻣﻰﻛﻨﻨﺪ.ﻣﻰﺷـﻮد اﺳﻢ اﻳﻦ ﻧـﻮع ﻋﻤﻞ را «ﮔﻨﺎه ﻧﺴﺒﻰ»ﮔﺬاﺷﺖ.ﺑـﻪﻋـﻨـﻮان ﻣﺜﺎل: اﮔﺮ ﻛﺴﻰ ﺑﻪ ﻳﻚ اﻧﺴﺎن ﻇﻠﻤـﻰ ﻛـﺮده،اﻳﻦ ﺷﺨﺺ ﻣﻮرد ﻇﻠﻢ واقع ﺷﺪه، آﻳﺎ ﻣﻮظف اﺳﺖ ﺷﺨﺺ ﻇﻠﻢ ﻛﻨﻨﺪه را ﻣﻮرد ﻋﻔﻮ ﻗﺮار دﻫﺪ و او را ﺑﺒﺨﺸﺪ؟ ﻃﺒـﻌـﺎً در ﺷﺮاﻳﻂ ﻋﺎدى او ﭼﻨﻴـﻦ وﻇﻴﻔﻪاى ﻧـﺪارد و ﺑﻪ ﺟﻬﺖ ﻋﻔﻮ ﻧـﻜـﺮدن او، ﮔﻨﺎﻫﻰ ﻣـﺮﺗﻜﺐ ﻧﺸﺪه اﺳﺖ! اﻣﺎ اﮔﺮ ﺷﺨﺼﻰ ﻛﻪ ﻇﻠـﻢ ﻛـﺮده تقاضای ﻋﻔﻮ ﺑﻜﻨـﺪ و در اﻳـﻦ ﺗﻘﺎﺿﺎ اﺻﺮار ﻛﻨﺪ ﺑﻪ وﻳﮋه ﻛﻪ اﻳﻦ ﺗﻘﺎﺿـﺎ را درﺣﻀﻮر دﻳﮕﺮان اﻧﺠﺎم دﻫﺪ، آﻳﺎ وﺿﻌﻴﺖ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﭘﻴﺪا ﻧﻤﻰﻛـﻨـﺪ؟! دراﻳﻦ ﺷﺮاﻳﻂ ﻋﻔﻮ ﻧـﻜـﺮدن از او ﺣﺪاﻗﻞ در ﻣـﻮرد ﺑﻌﻀﻰ از اﻧﺴﺎنﻫﺎ ﮔـﻨـﺎه ﻣﺤﺴﻮب ﻣﻰﺷﻮد.

در ﺳﻴﺮه ﺷﺮیف وﺟﻮد ﻣﺒﺎرك رﺳﻮل اﻛﺮم (ص) ﻧﻘﻞ ﺷﺪه اﺳﺖ ﻛﻪ ﺷﺒﻰ در رﻓﺘﺎر و ﺳﻴﻤﺎى ﻣﺒﺎرﻛﺶ ﻧﻮﻋﻰ ﻧﮕﺮاﻧﻰ آﺷﻜﺎر ﺑﻮد، ﻋﻠﺖ آن را ﺳﺆال ﻛﺮدﻧﺪ،آن ﺣﻀﺮت ﻓﺮﻣﻮد ﻛﻪ ﭼﻨﺪ درﻫﻢ ﻧﺰد او ﻣﻮﺟﻮد اﺳﺖ،و در اﻳﻦ وﻗﺖ ﺷﺐ ﻫﻢ ﺷﺨﺺ ﻓﻘﻴﺮى ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ اﻳﻦ ﭼﻨﺪ درﻫﻢ اﺣﺘﻴﺎج دارد! ﻧﮕﺮاﻧﻰ او از اﻳﻦ ﺟﻬﺖ ﻣﻰﺑﺎﺷﺪ، ﺗﺎ اﻳﻦﻛﻪ آن ﭼﻨﺪ درﻫﻢ را ﻳﻜﻰ از ﻧﺰدﻳﻜﺎﻧﺶ ﺑﺮدﻧﺪ و ﺑﻪ ﻓﻘﻴﺮى اﻧﻔﺎق ﻛﺮدﻧﺪ و آن ﺣﻀﺮت آراﻣﺸﻰ ﭘﻴﺪا ﻛﺮد و ﺧﻮاﺑﻴﺪ.

آن ﺑﺰرﮔﻮار ﻫﻤﺮاه داﺷﺘﻦ ﭼﻨﺪ درﻫﻢ را وﻗﺖ ﺧﻮاب، در ﺣﺎﻟﻰﻛﻪ اﻣﻜـﺎن دارد ﻓﻘﻴﺮى ﺑﻪ آن ﻧﻴﺎزﻣﻨﺪ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑـﺮاى ﺧﻮد ﮔﻨﺎه ﻣﺤﺴﻮب ﻣﻰﻛﻨﺪ و ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ آن، ﻧﮕـﺮاﻧﻰ در ﺧﻮد اﺣﺴﺎس ﻣﻰﻛﻨﺪ و وﻗﺘﻰ آن ﭼﻨﺪ درﻫﻢ ﺑﻪ ﻓﻘﻴﺮى داده ﻣﻰﺷﻮد آراﻣﺸﻰ اﺣﺴﺎس ﻣﻰﻛﻨﺪ و ﻣﻰﺧﻮاﺑﺪ.

ﺑﺎز در ﺳﻴﺮه ﺷﺮﻳف آن ﺣﻀﺮت ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪه ﻛﻪ از اﻣﺎم ﺻﺎدق(ع) ﺳؤال ﻛﺮدﻧﺪ،آﻳﺎ درﺳﺖ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺟﺪ ﺷﻤﺎ رﺳﻮل ﺧﺪا (ص) ﻫﻴﭻ ﺷﺒﻰ ﺑﻪ اﻧﺪازه ﺳﻴﺮ ﺷﺪن از ﻧﺎن ﮔﻨﺪم ﻧﺨﻮرد؟ ﻓﺮﻣﻮد:

ﻧﻪ، ﺟﺪم رﺳﻮل ﺧﺪا (ص) ﻧﺎن ﮔﻨﺪم ﻧﻤﻰﺧﻮرد، ﺑﻠﻜﻪ ازﻧﺎن ﺟﻮ ﺑﻪ اﻧﺪازه ﺳﻴﺮﺷﺪن ﻧﻤﻰﺧﻮرد! ﻳﻌﻨﻰ آن ﺑﺰرﮔﻮار از ارزان ﺗﺮﻳﻦ ﻧﻮع ﻏﺬاﻫﺎ ﻛﻪ ﻧﺎن ﺟﻮ ﺑﻮد ﺑﻪ اﻧﺪازه ﺳﻴﺮﺷﺪن ﻧﻤﻰﺧﻮرد وﻫﻤﻴﺸﻪ در ﺣﺎل ﮔﺮﺳﻨﮕﻰ ﺑﻮد،و ﻫﻴﭻ ﺷﺒﻰ از ﻳﺎد ﻓﻘﺮاء و ﮔﺮﺳﻨﻪﻫﺎ ﻏﺎﻓﻞ ﻧﺒﻮد.و خوردن ﺑﻪ اﻧﺪازه ﺳﻴﺮ ﺷﺪن از ﻏﺬاى ارزان ﻗﻴﻤﺖ ﻳﻌﻨﻰ ﻧﺎن ﺟـﻮ را ﻫﻢ ﺑﺮاى ﺧﻮد ﮔﻨﺎه ﺣﺴﺎب ﻣﻰﻛﺮد. ﭼﻮن در ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻃﺒﻌﺎً ﮔﺮﺳﻨﻪﻫﺎﺋﻰ وﺟﻮد داﺷﺘﻨﺪ.

درﻣﻮرد اﻣﻴـﺮاﻟﻤؤﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠـﻰ(ع) ﻧﻘﻞ ﺷﺪه اﺳﺖ ﻛﻪ ﻳﻚ روز اﻣﺎم ﺣﺴﻦ ﻣﺠﺘـﺒـﻰ(ع) ﭘﺪر ﺑﺰرﮔﻮار ﺧﻮد را ﺑﻪ ﻣﻨﺰل ﺧﻮد دﻋﻮت ﻛﺮد و از آن ﺣﻀﺮت اﺟﺎزه ﺧﻮاﺳﺖ ﻛﻪ ﻏﺬاﺋﻰ از ﮔﻮﺷﺖ ﺑﺮاﻳﺶ ﺗﻬﻴﻪ ﻛﻨﺪ ﺑﺎ ﻣﻘﺪارى ﻧﺎن ﻧﺮم ﻣﻌﻤﻮﻟﻰ،و اﻣﺎم (ع) ﺑﻪ ﻓﺮزﻧﺪش اﺟﺎزه داد.

ﺗﻮﺿﻴﺢ اﻳﻦﻛﻪ ﻏﺬاى ﻣﻌﻤﻮل و همیشگی اﻣﻴﺮاﻟﻤؤﻣﻨﻴﻦ (ع) ﻗﻄﻌﻪاى ﻧﺎن ﺧﺸﻚ ﺟﻮ ﺑﻮد و ﻓﺮزﻧﺪان آن ﺣﻀﺮت از روى ﺗـﺮﺣﻢ ﺑﻪ ﺣﺎل ﭘﺪر،دوﺳﺖ داﺷﺘﻨﺪ ﮔﺎﻫﻰ ﻏﺬاﺋﻰ ﻏﻴـﺮ از آن ﺑﺮاى او ﺗﻬﻴﻪ ﻛﻨﻨﺪ.و اﻣﺎم ﻣﺠﺘﺒﻰ (ع) ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺟﻬﺖ ﭼﻨﻴﻦ اﺟﺎزه اى از او ﺧﻮاﺳﺖ.

وﻗﺘﻰ ﺳﻔﺮه ﺑﺎز ﻛﺮدﻧﺪ و ﻏﺬاى ﻣﻮرد ذﻛﺮ را آوردﻧﺪ،در ﻫﻤﺎن ﺣﺎل ﻓﻘﻴﺮى ﺑﻪ در ﺧﺎﻧﻪ آﻣﺪ و اﻇﻬﺎر ﮔﺮﺳﻨﮕﻰ ﻛﺮد و ﻃﻌﺎﻣﻰ درﺧﻮاﺳﺖ ﻛﺮد. اﻣﻴﺮاﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻰ(ع) ﺑﻪ ﻓﺮزﻧﺪش ﻓﺮﻣﻮد اﻳﻦ ﻏﺬا را ﺑﻪ ﺳﺎﺋﻞ ﺑﺪه ﭼﻮن ﻣﻰﺗﺮﺳﻢ ـ در ﻏﻴﺮ اﻳﻦ ﺻﻮرت ـ ﺧﺪاوﻧﺪ روز ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺑﻔﺮﻣﺎﻳﺪ:

«أَذْهَبْتُمْ طَيِّبَاتِکُمْ فِي حَيَاتِکُمُ ﭐلدُّنْيَا وَﭐسْتَمْتَعْتُم بِهَا»(اﻻﺣﻘﺎف / ۲۰) اﻣﺎم اﻣﻴﺮاﻟﻤؤﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻰ(ع) ﻋﺪم اﻋﺘﻨﺎء ﺑﻪ ﻳﻚ ﮔﺮﺳﻨﻪ در ﺣﺪ ﺗﺮﺟﻴﺢ و اﻳﺜﺎر او را ﺑﺮاى ﺧﻮد، ﮔﻨﺎه ﺣﺴﺎب ﻣﻰﻛﻨﺪ.

ﻧﻘﻞ ﻛﺮده اﻧﺪ ﻛﻪ ﻣﺮدى ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺖ اﻣﺎم ﺣﺴﻦ ﻣﺠﺘﺒﻰ(ع) آﻣﺪ و ﺑﺪون اﻳﻦ ﻛﻪ ﭼﻴﺰى ﺑﮕﻮﻳﺪ اﻣﺎم(ع) ﻛﻴﺴﻪ ﭘﻮﻟﻰ ﺑﻪ او ﻋﻄﺎ ﻓﺮﻣﻮد: ﻛﺴﻰ ﺑﻌﺪاً ﺑﻪ او ﻋﺮض کرد، ﺷﻤﺎ ﺻﺒﺮ ﻧﻜﺮدﻳﺪ او ﭼﻴﺰى ﺑﮕﻮﻳﺪ! اﻣﺎم (ع) ﻓﺮﻣﻮد اﮔﺮ ﻣﻬﻠﺖ ﻣﻰدادم،ﺣﺎﺟﺘﺶ را ﺑﻪ زﺑﺎن ﻣﻰآورد،آن ﻣﻮﻗﻊ ﺑﻬﺎى آﺑﺮوى او را ﺑﻪ او داده ﺑﻮدم.

ﻳﻌﻨﻰ وﻗﺘﻰ اﻣﺎم (ع) ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﻰ ﺷﻮد او ﺣﺎﺟﺘﻰ دارد، ﺑﺪون اﻇﻬﺎر آن، ﺑﻪ او ﻛﻤﻚ ﻣﻰﻛﻨﺪ ﺗﺎ آﺑﺮوﻳﺶ ﺣﻔﻆ ﺷﻮد در ﻏﻴﺮ اﻳﻦ ﺻﻮرت اﻳﻦ ﻛﺎر را ﺑﺮاى ﺧﻮد ﮔﻨﺎﻫﻰ ﺣﺴﺎب ﻣﻰﻛﻨﺪ.

ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﻧﻘﻞ ﺷﺪه ﻛﻪ ﻣﺮدى ﺧﺪﻣﺖ اﻣﺎم ﺣﺴﻴﻦ(ع) آﻣﺪ و ﻧﺎﻣﻪ اى ﺑﻪ او داد، اﻣﺎم ﻗﺒﻞ از ﺧﻮاﻧﺪن ﻧﺎﻣﻪ -ﺑﻄﻮر ﻛﺎﻣﻞ-، ﻳﻌﻨﻰ ﻗﺒﻞ از اﺗﻤﺎم ﻧﺎﻣﻪ، ﻛﻴﺴﻪ ﭘﻮﻟﻰ ﺑﻪ آن ﻣﺮد ﻋﻄﺎ ﻛﺮد،ﻛﺴﻰ ﺑﻌﺪاً ﺑﻪ اﻣﺎم (ع) ﻋﺮض ﻛﺮد ﭼﺮا ﻗﺒﻞ از اﻳﻦﻛﻪ ﻧﺎﻣﻪاش را ﺑﺨﻮاﻧﻰ ﺑﻪ او ﭼﻴﺰى ﻋﻄﺎ ﻛﺮدى، اﻣﺎم (ع) ﻓﺮﻣﻮد اﮔـﺮ او را ﻣﻌﻄﻞ ﻣـﻰﻛـﺮدم ـ در ﺣـﺪ وﻗﺖ ﻻزم ﺑـﺮاى ﺧﻮاﻧﺪن ﻧـﺎﻣـﻪ ـ ﺧـﺪاوﻧﺪ ﻣـﺮا ﻣﺆاﺧـﺬه ﻣﻰﻧﻤﻮد.اﻟﺒﺘﻪ ﺣﺎﺻﻞ ﻛﻼم اﻣﺎم (ع) اﻳﻦ ﺑﻮد ﻧﻪ ﻋﻴﻦ ﻛﻼﻣﺶ.

ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻮﺟﻪ اﺳﺖ ﻛﻪ آن ﺣﻀـﺮت ﻣﻌﻄﻞ ﻛﺮدن ﻳﻚ ﺳﺎﺋﻞ را در ﺣﺪ ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﻛﻪ ﻧﺎﻣـﻪ ﺧﻮاﻧﺪه ﺷﻮد ﺑﺮﺧﻮد روا ﻧﻤﻰداﻧﺴﺖ. و ﭼﻮن ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪه ﺑﻮد ﻛﻪ ﻧﻴﺎز او ﭼﻴﺴﺖ، ﻧﺨـﻮاﺳﺖ او ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ در ﺣﺎﻟﺖ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻛﺸﻴﺪن ﻣﻜﺚ ﻛﻨﺪ.

ﺑﺎ ﺑﻴﺎن اﻳﻦ ﭼﻨﺪ ﻧﻜﺘﻪ روﺷﻦ ﻣﻰﺷﻮد ﻛﻪ ذوات ﻣﻘﺪﺳﻪ ﻣﻌﺼﻮﻣﻴﻦ (ع) ﭼﻪ اﻋﻤﺎﻟﻰ را ﺑﺮاى ﺧﻮد ﮔﻨﺎه ﺣﺴﺎب ﻣﻰﻛﺮدﻧﺪ.

موضوع تحقیق و ﺑـﺮرﺳﻰ در اﻳﻦ ﻣﻘﺎﻟﻪ«ﻣﻨﺎﺟﺎت ﺧﻤـﺲ ﻋـﺸـﺮه» و ﺗﺠﻠﻰ آﻳﺎت ﻗـﺮآن در ﻋﺒـﺎرات آن ﻣﻰ ﺑﺎﺷﺪ. اﻳﻦ ﻣﻨـﺎﺟـﺎت ﺷـﺮﻳـف از وﺟﻮد ﻣﺒـﺎرك ﺣﻀـﺮت ﺳﻴﺪاﻟﺴـﺎﺟـﺪﻳـﻦ، زﻳﻦاﻟﻌﺎﺑﺪﻳﻦ، اﻣﺎم ﻋﻠﻰ ﺑﻦ اﻟﺤﺴﻴﻦ (ع) ﺻﺎدر ﺷﺪه اﺳﺖ.

الیاس کلانتری

۱۳۹۵/۱۲/۱۴

پاورقی ها:

۱-نهج البلاغه، نامه ۴۷

۲-صورت کامل این مقاله در بخش: «تجلی قرآن در سیره عترت طاهره (علیهم السلام) در همین سایت قرار دارد.

 

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن