۲۶- اگر حضرت علی-علیه السلام- خلیفه بود، چرا خود ایشان می‌فرمایند بروید دیگری را بجویید؟

سؤال: شیعیان می‌گویند: پس از قتل عثمان، مسلمانان در خانه علی ریختند که با او بیعت کنند، علی فرمود: «دعونی والتمسوا غیری»؛ «مرا رها کنید و دیگری را بجویید». اگر حضرت علی خلیفه بود، چرا می‌فرماید: دیگری را بجویید؟

پاسخ: البته اين مطلب فقط حرف شيعيان نيست، بلكه يك حقيقت تاريخي است كه در منابع معتبر تاريخي از جمله در بعضي منابع تاريخي اهل سنت، از طرق مختلف نقل شده است، و اگر كسي طالب تحقیق باشد مي‌تواند از مراجعه به كتاب‌هايي مثل الغدير علامه اميني و شب‌هاي پيشاور سلطان الواعظين شيرازي، منابع مذكور را به‌دست آورد.

اما در هر صورت جواب سؤال اين است كه زمان قتل عثمان ۲۵ سال از زمان رحلت رسول خدا(ص) فاصله داشت. در اين مدت در افكار و عقايد و رفتارهاي مسلمين تغييراتي پيدا شده بود و شرايط لازم و مناسب براي تشكيل حكومت كامل ديني از بين رفته بود، به‌طوري‌كه حضرت علي(ع) وقتي با پيشنهاد مردم جهت پذيرش حكومت مواجه شد فرمود:

«دَعُونِى وَالَْتمِسُوا غَيْرِى فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَأََلْوَانٌ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَلَا تَثْبُتُ عَلَيْهِ الْعُقُولُ وَ إِنَّ الآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَالَْمحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ. وَاعْلَمُوا أَنِّى إِنْ أَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ …»

 يعني مرا رها كنيد، ديگري را بجوئيد و از او درخواست كنيد، به‌جهت اين‌كه ما به استقبال امري مي‌رويم كه چهره‌ها و رنگ‌هاي مختلفي دارد، به‌طوري‌كه دل‌ها بر آن تاب نمي‌آورد و عقول بر آن ثابت نمي‌شود، افق‌ها را ابرهاي تيره پوشانده  و راه‌ها گم و ناپديد شده است. (نهج‌البلاغه، خطبه ۹۲).

تأسيس حكومت كامل ديني البته مورد علاقه و آرزوي اميرالمؤمنين علي(ع)، و هم‌چنين حق او بود كه از طرف خداوند به او واگذار شده بود. اما اين حكومت احتياج به زمينه‌هاي فكري و فرهنگي دارد. اين زمينه در اواخر دوره حيات پيامبر اكرم(ص) فراهم شد و آن حضرت بعد از هجرت به شهر «يثرب» ـ كه بعداً به «مدينه» تغيير نام داد ـ اين نوع حكومت را در آن تشكيل داد، يعني حكومت كامل ديني. بعد قلمروی اين حكومت گسترش پيدا كرد. اما آن حكومت مبني بر فرهنگي بود كه در طول سيزده سال نبوت آن حضرت و آموزش‌هاي آسماني ناشي از آن در شهر مكه در بين مردم آن شهر ايجاد شده بود و به شهر يثرب انتقال يافته بود. افكار و عقايد گروهي از اهل مكه يعني كساني كه به دين اسلام ايمان آورده بودند، و گروهي از اهل يثرب كه با شنيدن خبر ظهور پيامبر اكرم(ص) و آموزش‌هاي او و ملاقات عده‌اي از اهل آن شهر با آن حضرت در شهر مكه به دين جديد ايمان آورده و از پيامبر اكرم(ص) جهت هجرت به شهر آن‌ها دعوت به‌عمل آورده بودند، زمينه تشكيل آن حكومت را به‌وجود آورده بود.

حال اين زمينه فرهنگي بعد از رحلت رسول خدا(ص) و حكومت ۲۵ ساله دوران بعد از آن حضرت در زمان خلفاي سه‌گانه از بين رفته بود. طبعاً سؤال‌كننده محترم در اين‌كه حكومت الهي حق رسول خدا(ص) بود ترديدي نخواهد داشت، ولي پيامبر اكرم(ص) تا زمان هجرت به مدينه نتوانست حكومت ديني تشكيل دهد، و اين موضوع يعني عدم‌تشكيل حكومت ديني به معني نداشتن حق حكومت نيست.

وقتي مردم به سراغ خليفه حقيقي رسول خدا(ص) حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) آمدند زمينه فرهنگي و اجتماعي براي برقراري حكومت كامل ديني وجود نداشت، يعني حكومتي مثل حكومت رسول خدا(ص)! حال در اين شرايط چه راهي در مقابل اميرالمؤمنين قرار داشت؟ آيا آن حضرت بايد با قوه تهديد و به زور شمشير اين حكومت را برقرار مي‌كرد؟! كه البته اين كار هرگز با معيارهاي معارف دين توحیدی سازگار نيست. حكومت ديني داراي نوعي قداست است و نوعي جاذبه كه انسان‌ها تمايل قلبي و علاقه و اشتياق نسبت به آن پيدا مي‌كنند و اين كار با اجبار و قوه تهديد امكان‌پذير نمي‌باشد. قداست دين توحيدي و حكومت آن با قدرت حكومتي و قوه قهريه نبايد آسيب ببيند. اين قداست و جاذبه بايد هميشه مورد توجه قرار بگيرد و حفظ شود.

اما وقتي امكان تشكيل حكومت ديني با همه جهات آن وجود ندارد، مي‌شود در جامعه ديني حكومتي تشكيل شود كه بخشي ازمزاياي حكومت ديني در آن‌جا باشد مثلاً حاكم اگرچه يك فرد عادي است ملتزم به رعايت احكام خداوند در حد امكان و حداقل برحسب ظاهر باشد و يا اين‌كه با وجود عدم‌ تمايل به اجراي احكام ديني حداقل از ناحيه تمايلات مردم مجبور به پاي‌بندي و اجراي احكام ديني و يا حداقل بخشي از آن‌ها شود.

طبعاً اين حكومت بخشي از آثار و بركات حكومت ديني را با خود خواهد داشت و همراهي‌كردن با آن و كمك به حاكم در اين نوع حكومت ـ حتي در صورت ناراضي‌ بودن از آن‌ـ به‌ نفع مردم خواهد بود و مي‌شود در عرصه اين نوع حكومت و برقراربودن آموزش‌هاي ديني زمينه تشكيل حكومت ديني براي زمان‌هاي بعدي فراهم شود. كما اين‌كه حداقل مسلمين در آن ۲۵ سال حكومت بعد از رحلت رسول خدا(ص) متوجه اين نكته مهم شدند كه جامعه ديني حكومت صالح كاملي بدون دخالت امام علي(ع) و سرپرستي آن حضرت نخواهد داشت، لذا با ازدحامی بي‌نظير اطراف خانه آن حضرت جمع شدند و از آن حضرت تقاضاي پذيرش حكومت را به‌عمل آوردند.

95- آیا آموزش های تمامی آیات قرآن عمومیت دارد؟!
بخوانید

اميرالمؤمنين به همه حوادث از جمله موضوع خلافت و حكومت با بصيرت الهي نگاه  مي‌كرد. نظر او محدود به چند سال حكومت نمي‌شد. توجهات او محدود به زمان و مكان محدودي نبود. او راضي نمي‌شد به چهره دين توحيدي خراشي وارد شود، اين چهره بايد تمامي جمال و بهاي خود را براي هميشه حفظ كند و جاذبه آن در هر زماني قلوب انسان‌ها را به‌سوي خود جذب كند و اين كار با خشونت و روش نظامي‌گري تناسبي ندارد، حتي اگر اين روش در اصل حق و جايز هم باشد.

تصور آن حضرت در آن شرايط اين بود كه حكومت در جامعه برقرار شود و يك حاكم انتخاب شود تا جامعه را اداره كند و آن حاكم در حد امكان ملتزم به اجراي قوانين ديني شود، و او نمي‌تواند جانشين حقيقي رسول خدا(ص) باشد. در آن صورت مشكلات زندگي مردم كه بخشي از آن‌ها هم اجتناب‌ناپذير خواهد بود به‌حساب دين خدا گذاشته نخواهد شد و خود آن حضرت هم در مقام كمك به حكومت و اصلاح امور حكومتي با حاكم همراهي خواهد كرد. اين تصور به‌طور كامل مطابق معيارهاي اخلاق ديني بود. اين بينش فوق‌عادي از علم و قدرت خاص مقام امامت و خلافت حقيقي رسول خدا(ص) نشأت مي‌گرفت.

اما در اثر اعلام آمادگي عمومي افراد جامعه در جهت كمك به آن حضرت برای تأسيس حكومت ديني، طبق معيارهاي احكام ديني تكليف به‌عهده آن حضرت قرار گرفت و برحسب ظاهر ديگر او نمي‌توانست به اين درخواست عمومي مردم بي‌اعتنا باشد و ناچار بايد حكومت را مي‌پذيرفت. چون با وضعي كه پيش آمده بود قوانين شرعي آن حضرت را به پذيرش اين درخواست مكلّف مي‌كرد. خود آن حضرت به اين موضوع در يكي از خطبه‌هاي خود ـ‌ خطبه سوم نهج‌البلاغه مشهور به خطبه شقشقيه ‌ـ اشاره فرموده است.

اما بعد ديده شد كه پيش‌بيني‌ها و تصورات آن حضرت به‌طور كامل محقق شد و آن حضرت بعد از پذيرش حكومت، در طول دوره حكومت خود مواجه با سه جنگ داخلي شد كه مخالفانش بر حكومت او تحميل كردند، به‌ طوري كه تمامي قدرت حكومت آن حضرت صرف اصلاح عوامل فساد و اغتشاش و عوامل جنگ‌هاي داخلي شد.

حكومت آن حضرت نه مخالفان را زنداني مي‌كرد و نه شكنجه و نه دهان آن‌ها را مي‌بست و نه تهديدي به‌كار مي‌برد. او مثل وجود مبارك رسول خدا(ص) رحمتي بود براي عالميان، از جمله مخالفان. رحمت و رأفت آن بزرگوار شامل مخالفانش هم مي‌شد. در آن جامعه كه تبهكاري‌ها و ظلم‌ها رنگ ديني به خود گرفته بود، مخالفت با آن بزرگوار ـ كه عالي‌ترين تجلي عدالت در تمام تاريخ بود ـ رنگ عبادت به خود گرفته بود و گروهي جاهل فريب‌خورده به‌عنوان يك عبادت ديني با ‌جنگ علیه او برخواسته و در امر حكومت الهي او كارشكني می‌كردند و حوادث به همان صورت واقع شد كه او پيش‌بيني كرده بود.

در خاتمه تذكر اين نكته را مجدداً لازم مي‌دانم كه جريان اجتماع مردم جهت بيعت با اميرالمؤمنين علي(ع) براي خلافت، آن‌طور كه سؤال‌كننده گفته، فقط نظر شيعيان نيست، و بلكه از مسلّمات تاريخ است. جهت اطلاع بيشتر سؤال‌كننده و كساني كه تمايل به دانستن حقيقت اين حادثه دارند ما فقط به ذكر يك سند از اهل سنت اشاره‌اي مي‌كنيم، و آن اين‌كه مورخ مشهور اهل سنت يعني طبري در تاريخ خود نوشته است:

«بعد از قتل عثمان مهاجرين و انصار اجتماع كردند و در بين آن‌ها بودند طلحه و زبير و رفتند نزد علي(ع) و گفتند: يا اباالحسن بيائيد ما با شما بيعت كنيم، او فرمود من نيازي در امر حكومت شما ندارم ومن در موضوع انتخاب يك حاكم همراه شما هستم و به آن رضايت مي‌دهم، پس كسي را انتخاب كنيد. آن‌ها، يعني مهاجرين و انصار گفتند سوگند به خدا كه غير تو را انتخاب نخواهيم كرد …» (تاريخ طبري، چاپ موسسه اعلمي للمطبوعات، بيروت ـ لبنان، ج ۳، ص ۴۵)

الیاس کلانتری

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن