کلام ایام – ۳۷۲، امتحانات ملکوتی در نهضت عاشورا

بخش پانزدهم

کلیات

  • پرورش یافتگان مکتب نبوت و امامت همراه امام حسین (ع)
  • مرتبه ای از عظمت و شکوه و جلال ذکرالله اختصاص به رهبران آسمانی و صاحبان مقام نبوت و امامت و عصمت دارد.
  • امام حسین ـ علیه السلام ـ و همراهان او هیچگونه نگرانی از وقوع جنگ و قدرت سپاه دشمن و اندک بودن خود نداشتند.
  • تکریم امام حسین ـ علیه السلام ـ از اصحاب و شخصیت های خاندان خود.
  • توصیه مکرر امام ـ علیه السلام ـ به اصحاب و مردان خاندان رسالت که ازنزد او بروند و خود را نجات دهند.
  • هدف اصلی امام ـ علیه السلام ـ از مقابله با حکومت، تسلیم نشدن و خودداری از تأیید حکومت جباران غاصب بود.
  • کلام امام حسین ـ علیه السلام ـ به فرزندان عقیل.
  • اعلام وفاداری و تمایل شدید به جهاد از طرف جوانمردان خاندان رسالت.
  • اعلام وفاداری از طرف اصحاب و اشتیاق آنها به جهاد.
  • سخنان اصحاب امام ـ علیه السلام ـ در مقام اعلام وفاداری نسبت به او.
  • قدرت عظیم روحی حضرت عباس ـ علیه السلام ـ در مقابل سپاه دشمن.
  • تجلی باشکوه غیرت و وفاداری و شجاعت اصحاب امام (علیه السلام )
  • معنی حقیقی امتحان خدا.
  • تجلی فضائل و کمالات دین خدا در امتحان شب و روز عاشورا در مراتب متعالی.

بخش اول خطبه امام حسین – علیه السلام – در جمع اصحاب و همراهانش سرشار از جلوه های شکوهمند توحید و اخلاص برای پروردگار عالمیان است. البته این تجلّی و درخشش و بیانات مربوط به آن در حدّ فهم عادی و عمومی انسان ها است، اما اصحاب و همراهان آن حضرت و شخصیت‌های نزدیک به او و بهره‌مند از نور ایمان او چه ادراکی و مشاهداتی از تجلّی ذکرالله و توحید و اتّصال به ذات قدوس الله – جلّ جلاله – در حالات روحی و رفتارها و سخنان آن وجود مبارک داشتند برای ما آشکار نیست و طبعاً آن قدرت ادراکی و بیان متناسب با آن را نداریم.

 مرتبه بالاتر موضوع، حالات روحی آن وجود قدسی در توکل به ذات قدوس الله و اتّکا و اتّصال به قدرت بی پایان او و جریان «ذکرالله» در روح شریفش می باشد که مستور و پنهان حتی از ادراکات برتر همراهان او و پرورش یافته ها در مکتب او مجموعاً مکتب نبوت و امامت بود! که طبعاً آن مرتبه از عظمت و شکوه و جلال ذکرالله اختصاص به رهبران آسمانی و صاحبان مقام نبوت و امامت و عصمت دارد.

 از رفتارها و سخنان نقل شده از وجود مبارک امام حسین – علیه السلام – بطور آشکار بر می آید که آن وجود قدسی اندک نگرانی از وقوع جنگ و قدرت سپاه دشمن و اندک بودن یاران و اصحاب خود نداشت و اگر فرضاً همه همراهان و یاران او هم در آن وضعیت او را رها می کردند و می رفتند –  بطوریکه در ادامه بحث به ذکر این موضوع خواهیم پرداخت – و اگر او کاملاً تنها در مقابل آن سپاه سی هزار نفر می ماند، هیچ تغییری در روحیه باشکوه و صلابت و استقامت او پیش نمی‌آمد.

 آن قدرت عظیم روحی در آن مرحله از امتحانات خدای سبحان از روح شریف امام – علیه السلام – تجلّی کرد و زیبائی و قدرت روحی ناشی از ذکرالله خالص و در مراتب برتر را برای عالمیان جلوه‌گر ساخت!

 امام – علیه السلام – بعد از این بخش از خطابه خود، اصحاب و همراهان و افراد خاندان خود را با زیباترین سخنان تکریم کرد و رضایت و تشکر خود را از آنها اعلام فرمود و آنها را بهترین اصحاب و صاحبان احسان و نیکوکاری و وفادار معرفی کرد.

 او فرمود:

«أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي وَ لَا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي» یعنی: من اصحابی باوفاتر و بهتر از اصحاب خودم و اهل بیتی نیکوکارتر و خوشرفتارتر و مهربان تر از اهل بیت خود سراغ ندارم.

امام – علیه السلام – بعد از تکریم و تجلیل و تشکر از وفاداری و محبت اصحاب و اهل بیت خود برای مجموع آنها دعا کرد و از پروردگارش برای آنها درخواست پاداش نمود. این رفتار از امام – علیه السلام – هم حاوی درسی و آموزشی برای همراهان و سایر پیروان و همه انسان‌ها است و آن اینکه لازم است انسان ها صاحبان رفتارهای نیکو و اخلاق حسنه و افراد وفادار و غیرتمند را تکریم ‌کند و فضائل اخلاقی آنها را آشکار نماید و از این طریق انسان‌ها را به خوشرفتاری و نیکوکاری تشویق کند.

 امام – علیه السلام – بعد از تکریم و تجلیل اصحاب و اهل بیت خود و تشکر از وفاداری و صداقت و محبت آنها بطور ضمنی در کلام خود اشاره کرد به اینکه او برای خود و همراهانش فرصتی و فراغتی از طرف دشمن گمان ندارد. یعنی روز بعد خود او و یاران او اگر در آن مکان بمانند کشته خواهند شد! و آنها فقط فرصت آن شب را در اختیار دارند و از آنها خواست که از آن مکان، فاصله بگیرند و بروند و گرفتار خطر جنگ و کشته شدن نشوند. و جهت اینکه آنها حمایت از امام و حجت خدا را وظیفه شرعی و اخلاقی خود می‌دانستند و بیعتی از امام بر عهده آنها بود، فرمود شما در حلّیتی از طرف من قرار دارید و بیعتی از من بر گردن شما نیست و من به شما رخصت دادم و شما از فرصت شب استفاده کنید و با آسایش خاطر بروید!

 در این رفتار و این بخش از کلام امام – علیه السلام – نکات اخلاقی لطیفی وجود دارد که مواردی از آنها را با شرحی فشرده ذکر می‌کنیم – مثل روشی که در مقاله قبلی به کار بردیم و شماره مطالب مورد نظر را به دنبال شماره های بخش قبلی می آوریم.

۱۱- اگر امام – علیه السلام – پیشنهاد خود را به همراهان بدون آن مقدمه و تکریم و مدح و تجلیل و اعلام رضایت از آنها به زبان می آورد، احتمال داشت آنها و یا بعضی از آنها رفتن از نزد امام و تنها گذاشتن او را در حلقه محاصره دشمن، عملی غیر اخلاقی و غیر شرعی تلقّی کنند و از آن عمل خودداری کنند. لذا اول تشکر خود را از وفاداری و صداقت و نیکوکاری آنها اعلام فرمود و سپس به آنها پیشنهاد رفتن داد تا اگر کسی از آنها تمایل به رفتن و نجات خود از خطر کشته شدن داشت برای رفتار خود خجالت نکشد و با آرامش خاطر و بدون اینکه ملامتی بر او باشد از آن مکان فاصله بگیرد.

۱۲- امام – علیه السلام – اصحاب و همراهان خود را حتی تشویق به رفتن کرد. یعنی برخورد او طوری نبود که تصور شود از روی ناچاری و بدون تمایل قلبی به آنها اجازه رفتن می دهد. و در بعضی از منابع تاریخی و کتب مقتل نقل شده است که آن حضرت در خطابه خود و در مقام تشویق اصحاب به رفتن فرمود:

«وَلْيَاءْخُذْ كُلُّ رَجُلٍ مِنْكُمْ بِيَدِ رَجُلٍ مِنْ اءَهْلِ بَيْتى ، وَتَفَرَّقُوا فى سَوادِ هذَا اللَّيْلُ وَذَرُونى وَهؤُلاءِ الْقَوْمِ، فَإِنَّهُمْ لا يُريدُونَ غَيْرى»(۱) یعنی و هر یک از مردان شما دست یکی از مردان اهل بیت مرا بگیرد و در این تاریکی شب پراکنده شوید و مرا با این قوم رها کنید، زیرا آنها فقط با من کار دارند.

۱۳- هدف اصلی امام – علیه السلام – با ماندن خود در آن مکان و جنگ دفاعی شخصی و فردی خود در دفاع از خود و بانوان حرم و کودکان همراه تحقّق پیدا می‌کرد. زیرا هداف اصلی و محوری او عدم تسلیم در مقابل دشمن و عدم تأیید حکومت جباران غاصب به عنوان حکومت دینی بود، لذا آن وجود قدسی شخصاً و در جهت دفاع از خود، تمایلی به کشته شدن شخصیت های متعالی جامعه و قهرمانان فضیلت ها و جوانمردان وفادار و غیرتمند نداشت و طبعاً جامعه دینی به آن شخصیت های متعالی و ارزشمند و استقرار آنها در بین مردم احتیاج داشت، لذا از رفتن آنها و نجات آنها از خطر کشته شدن مسرور و رضایت قبلی او حاصل می شد. اما وقتی آنها تمایل شدید خود را به جهاد در راه خدا نشان دادند، آن بزرگوار قبول کرد و به آنها اذن ماندن و شرکت در جنگ داد.

۱۴- امام – علیه السلام – علاوه بر اعلام عمومی نظریات خود و تشویق اصحاب به رفتن، بطور فردی هم با آنها به صحبت پرداخت و حداقل بعضی از آنها را بطور مکرّر تشویق به رفتن کرد از جمله به فرزندان عقیل فرمود:

«يا بني عقيل! حسبکم من القتل بمسلم، فاذهبوا أنتم فقد أذنت لکم»(۲) یعنی ای فرزندان عقیل شما را کشته شدن [و مصیبت مسلم] بس است، پس بروید من به شما اذن دادم! کلام فرزندان عقیل را خطاب به امام – علیه السلام – بعداً ذکر خواهیم کرد.

۱۵- در سخنان امام – علیه السلام – و آن رفتار شکوهمند و خُلق عظیمش امواجی از عواطف انسانی و محبت به انسانها و آزادگی و احترام به حقوق آنها و شجاعت و بصیرت نافذ، پی‌ در پی در حرکت بود. اگر همه همراهان و یا عده ای از آنها و حتی یک نفر از آن ها در اثر اذن و توصیه و تشویق او به رفتن و نجات دادن خود از خطر کشته شدن، از آن مکان می رفتند برای آن حضرت سرور انگیز و رضایت بخش بود. و اما اگر می ماندند و اعلام وفاداری به آن حضرت و حمایت از دین خدا می نمودند، آن استقامت و تحمل خطر کشته شدن در راه خدا و حمایت از دین او و حمایت از فرزند رسول خدا- صلّی الله علیه و آله و سلّم- با اخلاص کامل و با تمایل و رغبت زیاد انجام می‌گرفت و همانطور هم شد.

 آن امتحان باشکوه و شوکت و جلال بی‌پایان منشأ آثار بسیار پربرکتی شد. از یک طرف رأفت و رحمت و کرامت های شخصیتی و فضائل عظیم اخلاقی مقام امامت و حجت پروردگار عالمیان – عزّوجلّ – در مرتبه ای بسیار رفیع تجلّی کرد و درخشش نور آن تا عرش خدای سبحان پیش رفت و به نور عرش متّصل شد.

کلام ایام - 2، توصیفی از شب قدر
بخوانید

 در طرف دیگر اخلاص گروهی از پرورش یافتگان مکتب نبوت و امامت و غیرت و جوانمردی و فداکاری و وفاداری آنها تجلّی کرد و فضای غیرت و جوانمردی و شجاعت و وفاداری و قدرت روحی و بصیرت نافذ فضای تاریخ حیات انسانی را برای همیشه روشن ساخت.

میزان ارزش و عظمت رفتار اصحاب و همراهان امام – علیه السلام – از سخنان نقل شده از آنها آشکار می شود که در ادامه بحث به ذکر و توضیح آنها در حدّ ظواهر و در مراتب سطحی خواهیم پرداخت.

پاسخ و عکس العمل اصحاب امام – علیه السلام – در برابر او

 در مقابل خطابه امام – علیه السلام – و اذن و تشویق او به رفتن از آن مکان، جوانمردان از خاندان او، برادران و فرزندان و فرزندان برادران و پسران عبدالله بن جعفر عرض کردند برای چه ما این کار را انجام دهیم، آیا برای اینکه بعد از تو زنده بمانیم، خدا آن روز را هرگز برای ما پیش نیاورد! این سخن را اول بار حضرت ابوالفضل العباس – علیه السلام – به زبان آورد و دیگران از او پیروی کردند! و سخنانی شبیه و نظیر این سخنان به زبان آوردند و وفاداری خود و همراهی با امام – علیه السلام – را با میل و رغبت شدید اعلام کردند.

 امام – علیه السلام –به فرزندان عقیل رو کرد و فرمود: کشته شدن مسلم برای شما بس است و شما بروید، من به شما اذن دادم. آنها گفتند: سبحان الله، مردم به ما چه می گویند. در آن صورت خواهند گفت ما بزرگ و سرور خود و عمو زاده خود را که بهترین بود رها کردیم و تیری همراه او نیانداختیم و  نیزه ای بکار نبردیم و شمشیری نزدیم و نمی دانیم کار آن ها به کجا کشید! نه بخدا قسم این کار را نخواهیم کرد و بلکه جان ها و اموال و اهل خود را برای تو فدا خواهیم کرد و همراه تو خواهیم جنگید تا وارد شویم در جائی که تو در آنجا وارد خواهی شد، و زشت بگرداند خدا زندگی بعد از تو  [و بدون تو] را

خاندان عقیل یعنی فرزندان و نوادگان او تمایل خالص خود را به ماندن کنار آن حضرت و کشته شدن در کنار او و همراه او را ابراز کردند و برای اینکه عواطف شریف امام – علیه السلام – را تحریک کنند و امواج رأفت و رحمت او را برانگیزند و اذن ماندن و شرکت در آن جهاد عظیم باشکوه را بدست آورند، متذکر زشتی و حقارت اجتماعی آن عمل شدند، یعنی رفتن و تنها گذاشتن امام.ـ علیه السلام ـ و زمانی که آنها تمایل کامل قلبی و اشتیاق شدید خود را در جهت ماندن کنار آن حضرت و شرکت در جهاد در راه خدا اظهار کردند، امام ـ علیه السلام ـ رضایت خود را به ماندن و همراهی آنها اعلام فرمود.

بعد از جوانمردان خاندان رسالت، فرصت اظهار نظر و اعلام وفاداری به اصحاب رسید و مسلم بن عوسجه، پیرمردی از اصحاب از جا برخاست و خطاب به امام ـ علیه السلام ـ عرض کرد: آیا ما از تو جدا شویم [ و تو را تنها بگذاریم ] و در آن صورت عذر ما در پیشگاه خدا درباره اداء حق تو چه خواهد بود؟ اما به خدا قسم هرگز چنین کاری نمی کنم تا نیزه خود را درسینه های آنها [ دشمنانت] فرو کنم و آنها را با شمشیر می زنم تا وقتی که قائمه آن در دستم باشد و حتی اگر سلاحی همراه خود نداشته باشم که با آن بجنگم به آنها سنگ پرتاب می کنم به خدا قسم هرگز از تو جدا نمی شویم و تو را تنها نمی گذاریم تا خدا بداند [ آشکار کند] که ما حرمت رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ [ و حق او ]را درباره تو حفظ کردیم. به خدا قسم اگر می دانستم که من کشته می شوم سپس زنده می شوم، سپس سوزانده می شوم، سپس پراکنده می شوم و هفتاد بار این کار درباره من عمل می شود، من از تو جدا نمی شوم تا در کنار تو کشته شوم و چگونه این کار را نکنم در حالیکه یک بار کشته شدن بیش نیست، سپس [ رسیدن به آن ] کرامتی است که هرگز پایان نخواهد داشت.

سپس زهیر بین القین ـ که رحمت خدا بر او باد ـ برخاست و گفت: قسم به خدا دوست دارم که کشته شوم سپس زنده شوم و مجدداً کشته شوم، تا هزار مرتبه و خدا ـ عزّوجل ـ بوسیله کشته شدن من، از کشته شدن تو و این جوانان از اهل بیت تو، جلوگیری کند.

جماعتی از اصحاب هم سخنانی مثل آنها گفتند، که مجموعاً حاکی از اعلام وفاداری و آمادگی برای جهاد و کشته شدن در کنار امام ـ علیه السلام ـ بود. و آن حضرت از خدای سبحان برای آنها پاداش خیر درخواست کرد و به خیمه خود برگشت.

در رفتار و سخنان یاران امام در آن امتحان عظیم جلوه های شکوهمندی از اخلاص برای پروردگار عالمیان و تکریم رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ و حمایت از دین خدا و مقام امامت و غیرت و جوانمردی و وفاداری و استقامت موج می زند.

تا کلام کوتاه امام ـ علیه السلام ـ به پایان رسید بلافاصله و بدون لحظاتی مکث اولین پاسخ از سرور جوانمردان و وفاداران و غیرتمندان، حضرت عباس بن علی ـ علیه السلام ـ در فضای آن امتحان ملکوتی طنین انداخت. او صاحب بصیرت و شجاعت و صلابت و اخلاص عظیمی بود. قدرت روحی و هیبت او در حدی بود که می شد او را معادل یک لشکر بحساب آورد. ساعتی قبل امام او را به مأموریتی فرستاده بود و او همراه حدود بیست نفر با سرعت رفتند و حرکت سپاه چندین هزار نفری را سدّ کردند. حضرت عباس ـ علیه السلام ـ کوچکترین اعتنائی به حرکت یک سپاه چندین هزار نفری نکرد و با هیبت و صلابت خاص به آنها فرمود:

«ما بدا لکم و ما تریدون؟» برای شما چه پیش آمده و چه می خواهید. هیبت و صلابت و قدرت روحی تجلّی یافته از آن حضرت یک لشکر را متوقف کرد.

حضرت عباس ـ علیه السلام ـ وقتی پیام سپاه دشمن را به سمع شریف امام ـ علیه السلام ـ رساند، آن حضرت به او فرمود:

«اِرْجِعْ اِلَيْهِمْ فَاِنْ اسْتَطَعْتَ اَنْ تُؤَخِّرَهُمْ اِلی غَدْوَةٍ وَتَدْفَعَهُمْ عَنّا الْعَشِيَّةَ » یعنی برگرد بسوی آنها و اگر توانستی آنها را تا فردا صبح به تأخیر بیانداز و امشب آنها را از ما دفع کن!

خیلی عجیب و شگفت آور است که امام ـ علیه السلام ـ در این بخش از کلام شریف، حضرت عباس را بصورت منفرد مورد خطاب قرار می دهد و می فرماید که اگر توانستی امشب آنها را از ما دفع کن! از این کلام امام ـ علیه السلام ـ بر می آید که حضرت عباس ـ علیه السلام ـ آن قدرت و صلابت و هیبت را در وجود خود داشت که یک سپاه حرکت کرده برای جنگ و در حال حمله را برگرداند و دفع کند، اگرچه با همراهی بیست نفر از شجاعان همراه خود و یا حتی به تنهائی. ما مدعی نیستیم که منظور امام ـ علیه السلام ـ دفع سپاه دشمن از طریق جنگ بود، اما طبعاً امکان جنگ و حمله آن سپاه بقصد کشتن حضرت عباس ـ علیه السلام ـ و گروه همراه او وجود داشت، بلکه این احتمال قوی بود.

دیگر اینکه امام به حضرت عباس ـ علیهما السلام ـ نفرمود که برو و از آنها درخواست و خواهش کن که به ما یک شب مهلت بدهند! بلکه فرمود: اگر توانستی آنها را امشب از ما دفع کن! یعنی اینکه آن قهرمان عرصه های غیرت و شجاعت و صلابت و صاحب هیبت عظیم چنان قدرتی را در خود داشت که به تنهائی و یا با عده ای همراه، سپاهی را دفع کند، و آن قدرت و صلابت از رفتارها و سخنان او متجلی بود! درباره آن قدرت عظیم روحی و منشأ آن در ادامه این مباحث و در مقالات بعدی وارد بحثی خواهیم شد. (ان شاء الله تعالی )

دیگر جوانان همراه امام از خاندان رسالت هم بطوریکه گفته شد، با حضرت عباس هم صدا و هم سخن شدند و از او پیروی کردند و سخنانی مثل او را به زبان آوردند و تصمیم و اراده خود را آشکار ساختند.

تجلی باشکوه غیرت و وفاداری و شجاعت اصحاب

 همراهان و یاران امام ـ علیه السلام ـ از اصحاب هم با سخنانی که نمونه هائی از آنها ذکر شد، اعلام وفاداری کردند و اظهار کردند که هرگز از او جدا نخواهند شد و کشته شدن در کنار او را به زندگی بعد از او ترجیح می دهند و بعضی از نآنهآنها گفتند حتی اگر بنا بود فرضاً عمر جاودان در دنیا داشته باشند، باز کشته شدن در کنار امام ـ علیه السلام ـ را به آن زندگی جاودان ترجیح می دادند.

در مباحث قبلی گفتیم که کلمه «امتحان » در این نوشتار بمعنی متداول و متعارف نیست، بلکه مراد از آن معنائی نزدیک به پرورش و ظهور استعدادهای باطنی اشیاء و انسانها و تحقق خارجی آنها است! و امتحان خدای سبحان در مورد انسان و ملائکه و پیامبران، موضوع بسیار مهم علمی و عقیدتی است که در بعضی از مقالات قبلی متذکر جهاتی از آن شدیم و ان شاء الله در مباحث بعدی، باز متذکر آن خواهیم شد.

در امتحانی که غروب تاسوعا در بیابان کربلا و در حضور حضرت سیدالشهداء امام حسین ـ علیه السلام ـ شروع شد و روز بعد بصورت کامل و در مراتب متعالی تحقق یافت، فضائل و کمالاتی از « دین خدا» تجلی کرد که در هیچ زمانی و هیچ حادثه ای نظیر و شبیهی برای آن نخواهد بود.

الیاس کلانتری

۱۳۹۹/۷/۱

 

پاورقی ها:

۱ – لهوف، سید بن طاووس، انتشارات سرور، ص ۱۴۲

۲ – ارشاد، شیخ مفید، انتشارات علمیّه اسلامیّه، ج ۲، ص ۹۴

برچسب ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن